arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۳۶۳۹۸
تاریخ انتشار: ۵۳ : ۰۱ - ۰۶ شهريور ۱۳۹۰

شعر جايگاه خود را در حيات سياسي، اجتماعي و فرهنگي از دست داده است

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
حميدرضا شکارسري معتقد است، مدرنيته با خودش باورهايي را به جامعه و هنر و ادب تزريق کرده که پيرو آن فرديتي حاکم شده که معيار درستي و نادرستي و زيبايي و نازيبايي را تنها سليقه و نظر شخصي مي داند.

وي در گفتگو با مهر ادامه مي دهد: ورود نحله هاي جديد شعري عاملي است که شعر را از رسالت تهي کرده و ديگر شاعر را در مقام مصلح، روشنفکر و نخبه اجتماعي نمي بينيم. در نتيجه، شعر آن جايگاه مؤثر خودش را در حيات سياسي- اجتماعي و بلکه فرهنگي تا حدي از دست داده و ارتباطش با عرصه فرهنگ که قبلاً رابطه اي دوسويه بود، حال به تأثير يک سويه شعر از فرهنگ منجر شده است.

اين شاعر اضافه کرد: نکته اينجاست که تا يک روزگاري، معيارها، معيارهايي مشخص و قابل پذيرش براي همه بودند، ولي از يک روزگاري به بعد که چه بخواهيم چه نخواهيم در آن وارد شده ايم، معيارها جاي خود را به پسند انساني دادند که اين اتفاق هم از حول و حوش دهه هايي که چيزي به نام پساساختگرايي يا پسامدرنيسم در جهان حاکم شد، رخ داد.

از اين منظر ديگر براي ساختارهايي که از پيش بوده احترام قائل نيستيم و مي گوييم من پساساختم؛ يعني چيزهايي را روي آن ساخت هاي قبلي بنا مي کنم. از اين منظر معيارها کلاً عوض مي شود و آنگاه چه چيزي جايش را مي گيرد؟ همان چيزي که پوتاگوراس يوناني (فيثاغورث) قرن ها پيش از ميلاد گفته که ملاک پسند، پسند انساني است نه چيز ديگر.

از يک جايي به بعد که رنسانس است و بعد مدرنيته، فرديت اهميت پيدا مي کند. اين فرديت باعث مي شود نگاه جزءنگر و عيني گرا بشود و کم کم و هر کسي بگويد پسند من اين است و نگاه و برداشتم از هر تئوري ادبي اين است پس من اين جريان ادبي را دوست دارم؛ چرا ما تا قبل از رنسانس اين همه شاخه شاخه در ادبيات نداريم اما بعد از آن ناگهان در هر قرن يک جريان و سپس در هر چند دهه يک جريان داريم و بعد به اينجايي مي رسيم که در يک دوره زماني کوتاه چندين شاخه داريم.
نظرات بینندگان