arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۳۸۲۹۷
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۴۹ : ۱۵ - ۲۴ شهريور ۱۳۹۰

روایت صدر از دربی سال 62

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سایت گل - متن زیر بخشی از کتاب "پسری روی سکوها" نوشته حمید رضا صدر است؛ کتابی درباره تاریخ فوتبال ایران،  که قرار است تا پایان سال به زیور طبع آراسته شود. صدر در این قسمت از کتابش به دیدار عجیب و پرتماشاگر پرسپولیس و استقلال در مهرماه 1362، در دومین سال جنگ، می پردازد. نبردی که اهمیتش را از هجوم حیرت انگیز تماشاگران  کسب کرد. از سپری شدن بعد از ظهری سرگیجه آور در تهران. در استادیوم آزادی. روی سکوها. همه جا.

   ***
ورزشگاه آزادی، 15 مهر 1362. خبر داده اند بازی نه از رادیو پخش می شود و نه تلویزیون. خبر داده اند دستور منع پخش مستقیم به قوت خود باقی است. گفته اند و گفته اند... بنابراین اقیانوس بیکران جمعیت. بنابراین گم شدن در دل مردم. بنابراین صف طویل برابر باجه‌ها. دور اتاقك فروش بليط. ازدحام. بازار سیاه. دلالان و کلاشان. فروش بلیط  پنج تومانی به صد تومان. سکوهای به سرعت پر شده. سه ساعت زودتر. بیست هزار طرفدار سرگردان. بيست هزار طرفدار مستاصل. بيست هزار طرفدار در اطراف استادیوم.

همراه برادرهایت پا به استایوم می گذاری. با خوش اقبالي ناشي از فرو ريختن تورهاي سيمي. آن بالا در ضلع شمالی جایی بدست می آورید. سه ساعت زودتر. کنار هم می نشینید. مثل ساردین. له شده و فرسوده. زندانی شدن ميان تماشاگران كيپ تا كيپ نشسته. زنداني پنج ساعته. در روزي حیرت انگیز. در روزي تكرار نشدني.   

دادن هشدار. تکرار درخواست‌ آرامش از بلندگوها. تماشاگران درمانده پی یافتن جا. پی یافتن محلی برای نشستن. به دنبال نقطه ای برای ایستادن. برای آویزان شدن. تلاش برای یافتن روزنه‌ای برای تماشای میدان. هجوم به سنگرهای خالی. آویزان شدن به نرده‌ها. بالا رفتن از دیوارها. بالا رفتن از دکل ها. آویزان شدن بین زمین و آسمان. بالا رفتن و بالا رفتن. صعود دشوار و بی وقفه. فتح دکل‌های بلند. ایستادن پشت نورافکن‌ها. بدل شدن به نقطه‌های کوچک. تلاش برای فتح سنگرهای متفاوت تر. پریدن از روی شکاف بین سکوها و زمین. پریدن روی پیست دو میدانی. نشستن روی پیست. ردیف به ردیف. چسبیده به هم. صد نفر صد نفر. پیشروی تا لب خط. چسبیدن به زمین. چسبیدن به خط  گچی. دادن هشدار. تکرار درخواست‌ آرامش از بلندگوها...

ورود داوران به میدان. ورود بازیکنان. غریو تماشاگران (فراموش کردن مصائب، استعداد ویژه فوتبالی ها است). حمید خوشخوان سیاهپوش. دو صف. دو رديف. آبي و قرمز. ناصر حجازی و علی پروین. دو کاپیتان. دو مرد باتجربه. دو بازیکن آبدیده. مکالمه حجازی و پروین و خوشخوان. حرف زدن با مسئولان سرگیجه گرفته میدان. برابر دوربین‌ها. ترک زمین. هو. اعتراض. دشنام. پرتاب سنگ و قوطی از سوی تماشاگران روی سکوها به سوی تماشاگران نشسته دور میدان. فارغ از رنگ و تیم. فارغ از رنگ آبي و قرمز. دادن هشدار.

 تکرار درخواست‌ آرامش از بلندگوها. دخالت نیروی انتظامی.  با تعدادي بسیار کم شمار در مقایسه با تعداد تماشاگران هجوم آورده به میدان. آغاز عملیات بیرون راندن تماشگران از داخل میدان. ضلع به ضلع. بخش به بخش. سنگر به سنگر. یک ساعت عملیات. در غایت حیرت. چیزی که تاکنون ندیده و بعدها هم نخواهیم دید.

ورود مجدد خوشخوان سیاهپوش. دو صف. دو رديف. آبي و قرمز. ناصر حجازی و علی پروین. دو کاپیتان. یکی دروزله بان. یک مرد میانی. هر دو متعلق به نسل دهه 1350 فوتبال ایران. دوست و دشمن قدیمی. شرکت کرده در جام جهانی آرژانتین.

آغاز بازی. پرویز مظلومی و جعفر مختاری فر در خط  حمله استقلال. ناصر محمد خانی و غلام فتح آبادی در سوی دیگر. رضا رجبی و حسین فرزام نیا در قلب دفاع استقلال. محمد پنجعلی و حسین کاشی نژاد در سوی دیگر. نبرد سعید مراغه چیان (که بازی به این خوبی از او نخواهی دید)، رضا احدی و شاهین بیانی در میانه میدان با علی پروین، ضیا عربشاهی، حمید درخشان و محمد مایلی کهن.

گرم شدن تدریجی بازی. چند پاس. چند تکل. چند شعار رد وبدل شده بین طرفداران. بی اعتنایی به خستگی سه ساعته ( استعداد دیگر فوتبالی‌ها). قطع بازی پس از سپری شدن 19 دقیقه. فقط 19 دقیقه. خورشید پایین رفته. غروب فرا رسیده. هوا کمی خنک شده ( که دلپذیر است) ولی میدان کم نور شده (که دلپذیر نیست). بازیکنان توپ را تشخیص نمی دهند. همین طور داور. همین طور ما  روی سکوها. برگشتن بیش از صد هزار سر. تماشاگران، بازیکنان، داورها، مربیان، مسئولان زمین، ماموران انتظامی. برگشتن سرها به سوی تماشاگران ایستاده در آن ارتفاع بلند پشت نورافکن ها. تا آنها پایین نیایند نورافکن‌ها روشن نخواهند شد. آنها پایین نمی‌آیند. آنها به هشدار و درخواست های اعلام شده از بلندگوها اعتنایی نمی کنند. شعارهای نو. شعارهای تند. شعارهای تماشاگران روی سکوها، قرمز و آبی، خطاب به تماشاگران پشت نورافکن ها: چیتا، تارزان... بی‌اعتنایی و دهن کجی. بالا رفتن ماموران از دکل‌ها. نبردی بین زمین و آسمان.

روشن شدن نورافکن‌ها. آغاز دوباره بازی. کم حادثه تر از تصور. بازیکنان برغم بازی سریع شان جنجال ساز نیستند. عجیب است در چنين هنگامه‌اي فقط  یک نفر اخطار می‌گیرد: شاهین بیانی. خوشخوان در مقایسه با همتایانش خوش اقبال بوده. خوش‌اقبال تر از ابوالقاسم حاج ابوالحسن، داور بسیاری از دیدارهای دو تیم در پیش از انقلاب که بارها در آماج هتاکی های طرفداران دوتیم قرار گرفته، که یک ماه پیش بر اثر سکته در گذشته. که آن قدر زنده نمانده تا چنین روزی را ببیند. تا غبطه خوشخوان را بخورد.

نیمه دوم. سرانجام آن گل. دقیقه 56. سانتر بلند رضا نعلچگر از جناح راست. توپ درون محوطه هجده قدم. تعلل بهروز سلطانی. کمی مکث. کمی تردید. پرواز توپ. به سوی محوطه جریمه. به سوی پرویز مظلومی.به سوی او. روی سر او. پرش کوتاهش. تاریخی ترین گل زندگی اش. در این بعد از ظهر تب زده. برابر هزاران تماشاگر فرسوده. مظلومی که قصد وداع دارد در پایان فصل کفش‌هایش را نخواهد آویخت. در میدان خواهد ماند. حداقل برای یک فصل دیگر. برنده این میدان او بوده. احتمالا فقط  او. نه ما. نه هیچ کس.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۷:۰۲ - ۱۳۹۰/۰۶/۲۴
1
3
15 مهر 1362 روز تولد من!
نظرات بینندگان