arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۳۸۷۲۷
تاریخ انتشار: ۳۲ : ۰۱ - ۲۹ شهريور ۱۳۹۰

داماد امام، یك صلح طلب به تمام معنا بود!

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران: فرزندان و منسوبین خانوادگی حضرت امام(س) معمولاً كمتر از آنچه كه شایسته شخصیت علمی و اجتماعی شان هست مورد توجه قرار گرفته و شناخته شده اند؛ داماد بزرگ ایشان آیت الله حاج شیخ شهاب‌الدین اشراقی نیز كه در دوران تبعید ایشان وكالت و نمایندگی امام را در ایران برعهده داشت از آن جمله است. ایشان علاوه بر انتساب به بیت حضرت امام(س) به واسطه جایگاه علمی و شخصیت فردی شان مورد توجه بزرگان حوزه بوده اند و تا زمان حیاتشان نقش مهمی در نهضت امام خمینی ایفا نمودند. حجت الاسلام و المسلمین مرتضی اشراقی در گفتگو یی به تشریح ابعادی از زندگی پدر بزرگوارشان پرداخته اند كه در ادامه می خوانید:

نحوه ی آشنایی مرحوم آیت الله شهاب الدین اشراقی با خانواده ی امام چطور بود؟ 

مرحوم والد معظم آیت الله شهاب الدین اشراقی در شامگاه سیزدهم رجب سال 1304 هجری شمسی در خانواده ای متمكن و اهل علم و فضل و تقوا در شهر مقدس قم بدنیا آمدند.ایشان جزء شاگردان حضرت امام بودند. و بعد از اخذ دیپلم وارد حوزه ی علیمه قم شدند. در دوره ای كه مرحوم والد دیپلم گرفتند، دیپلم كار بسیار مهمی بود ضمن اینكه بعضی از خانواده ها ی متدینین، این امر را خوب  نمی دانستند كه فرزندانشان وارد دبیرستان شوند. در آن دوره زمانی به علت پایین بودن سطح سواد عمومی جامعه وعدم اطلاع صحیح و درست نسبت به تحصیلات فرزندانشان و تبلیغات نادرست علیه تحصیلات آكادمیك باعث شده بود كه رفتن افراد به دبیرستان را خلاف شرع دانسته و گناه تلقی كنند و بخاطر همین موضوع بود كه بعضی از خانواده هایی كه سطح عمومی سوادشان كم بود، از رفتن فرزندان خود به دبیرستان جلوگیری بعمل می آوردند.

 

خب ایشان به عنوان یك روحانی زاده چطور چنین كردند؟

خانواده ی پدری بنده تحصیل كرده بودند و از لحاظ تحصیلات آكادمیك، تحصیلات عالیه دارند. مثلا مرحوم آقا صادق اشراقی، كه پسر عموی پدرم بود در آن زمان كه دیپلم رتبه بندی می شد، جرو پنج نفر اول ایران شده بود. همه خانواده پدری در آن دوره دیپلم گرفتند و وارد آموزش عالی شدند و به تبع آن، پدر من هم دیپلم گرفتند. ایشان به زبان فرانسه هم كاملا مسلط بودند.

 

فرانسه را از كجا آموختند؟

همان دوران دبیرستان و نیزعلاقه وافر ایشان به یادگیری زبان فرانسه باعث شد تا به فرا گیری و تسلط كامل به مكالمه ، ادامه دهند. مرحوم والد بعد از اخذ دیپلم وارد حوزه علمیه قم شدند. ورود به حوزه اولا به دلیل علاقه ی خاص ایشان به دروس حوزوی بود و ثانیا پیشینه ی خانوادگی در این ورود تاثیر بسزایی داشت. به هر حال ایشان نوه ی مرحوم آیت الله العظمی میرزا محمد ارباب بودند.


 با آن ارباب اصفهانی كه فرق داشت؟

 بله فرق می كند، مرحوم آیت الله العظمی میرزا محمد ارباب، روحانی و شخصیت بانفوذی در قم بودند و جزء یكی از دعوت كنندگان مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالكریم حائری به قم محسوب می شدند. حتی آن طور كه نقل است مرحوم ارباب نقش به سزایی در تاسیس حوزه ی علمیه ی قم داشتند.

مرحوم آیت الله العظمی ارباب در جریان «مشروطه»، جانب «مشروعه» را می گیرد و در جریان های آن روز مشروعه و مشروطه، بیانیه های متعددی را هم صادر می كنند. در آن دوران مردم برای حل اختلافات و دعاوی به ایشان مراجعه می كردند. در لشگر كشی روس، مرحوم آیت الله العظمی میرزا محمد ارباب وساطت می كنند و با ژنرال روسی وارد مذاكره میشوند و از ورود لشگر روس به قم جلوگیری می كنند و با این كار فوق العاده مهم و خطیر خود ، از فاجعه ای انسانی كه سایه بر مردم و شهر قم افكنده بود جلوگیری می نمایند. این شخصیت ، روحانی شماره ی یك، دوره ی خودشان به حساب می آمدند ، بسیار شخصیتی محترم و صاحب نفوذ هم میان علماء و هم میان عامه مردم و از لحاظ علمی یك مجتهد طراز اول در دوره خود به حساب می آیند . ایشان شاگرد میرزای شیرازی بودند و بعد از اخذ درجه ی اجتهاد از سوی میرزای شیرازی به قم باز می گردند.

مرحوم آیت الله العظمی میرزا محمد ارباب در علوم مختلف تالیفات متعددی دارند مانند شرح بر كتاب بیان شهید اول، حاشیه بر كتاب جواهر الكلام ، كتابی در رد فرقه ضاله بابی و بهایی و شرحی بر كتاب اسفار و..... ایشان طبع شعر نیز داشتند و از خود دیوان اشعار نیز بجا گذاشته اند. اشعار ایشان هم به زبان فارسی و هم عربی سروده شده است .

معروفترین اثر بجا مانده از ایشان الاربعین الحسینیه می باشد كه در این كتاب شریف 40 حدیث درباره امام حسین شرح داده شده و در آن از مطالب بسیار در فنون :حدیث ، تفسیر، تاریخ، كلام، شعر عربی و فارسی، لغت و فقه سخن گفته اند.

با این اوصاف و با جایگاه ویژه ای كه ایشون در بین روحانیت و عامه مردم داشتند می بینیم كه  نوه ایشان یعنی مرحوم والد وارد دبیرستان می شود و آن هم بدان جهت بود كه بیان كردم چون سطح علمی خانواده پدری ام بسیار بالا بود و تمام اعضای خانواده به دبیرستان رفته و دیپلم گرفته بودند و تحصیلات عالیه داشتند و این موضوع در خانواده ایشان بسیار عادی بود.


 به موضوع پدرتان برگردیم.

نحوه ی آشنایی مرحوم والد با خانواده امام هم بدینگونه بود كه مرحوم پدرم شاگرد امام بودند و مورد توجه و علاقه خاص ایشان.

مادرم نقل می كنند كه «من در آن زمان چهارده سال داشتم و آقای اشراقی هم حدود بیست و پنج و بیست و شش سال بطور طبیعی من با آن سن و سال كم هیچ شناختی از ایشان نداشتم ولی خانم (همسر امام خمینی) با خانواده آقای اشراقی خصوصا مادر ایشان كاملا آشنایی داشتند.»

مادرم نقل می كنند كه :«آقا (امام) ، هم خود آقای اشراقی را می شناختند و هم پدر ایشان را یعنی مرحوم آیت الله میرزا محمدتقی اشراقی. خانواده ی آقای اشراقی یكی از بزرگترین و اصیل ترین خانواده های قم به حساب می آمدند و امام هم نسبت به پدر آقای اشراقی احترام ویژه ای قائل بودند.»

مادرم نقل می كنند كه :«یادم هست كه روزی آقا با ناراحتی بسیار وارد خانه شدند و خانم از ایشان پرسیدند كه چه شده است؟  آقا فرمودند امروز یكی از بزرگان حوزه از دنیا رفته اند و منظورشان پدر آقای اشراقی بود.مادر آقای اشراقی فرزند مرحوم آیت الله طباطبائی بودند از خانواده اصیل و محترم قمی طباطبائی.به همین خاطر شناخت من از ایشان ابتداء از روی معرفی پدرم و مادرم از آقای اشراقی و خانواده ایشان بود.»

مادرم نقل می كنند كه :«بعد از ازدواج من از آقای اشراقی پرسیدم كه شما از كجا ما را می شناختید ؟ ایشان پاسخ دادند كه بعضی از دوستان به من گفتند كه اگر همسری فهمیده ، و روشنفكر و امروزی می خواهی بهتر است دختر حاج آقا روح الله را انتخاب كنی و احتمالا منظور از دوستانشان آقای علوی بروجردی داماد مرحوم آیت الله العظمی بروجردی بوده است.»

مادرم نقل می كنند كه :«مادر آقای اشراقی به همراه یكی از خواهرها سر زده به خانه ی ما می آیند و یك میهمانی برگزار می شود كه نمی دانند دلیلش چیست. چند روز بعد، عموی آقای اشراقی یعنی مرحوم آقا سعید اشراقی می آیند و خواستگاری می كنند.»

 

با چه كسی آمده بودند؟

تنها می آیند. مادرم تعریف می كند كه :«آقا(امام خمینی) از من سوال می كنند كه نظرت چیست؟» و مادرم كه چهارده سال داشته، می گوید «چون من كم سن وسال بودم و تشخیص نمی دادم گفتم هر چه نظر شماست. آقا می گوید نه، هر چه نظر قلبیت است آن را می خواهم بدانم.» مادرم می گوید كه:«من نظر خاصی ندارم. و بعد آقا دو ركعت نماز می خوانند.»

این را بگویم كه امام اصلا اعتقادی به استخاره نداشتد و در رابطه با امور به هیچ وجه استخاره نمی كردند و در ازدواج بین مرحوم والد و والده محترمه بر عكس بقیه علماء به هیچ وجه استخاره ای انجام ندادند و فقط به نظر قلبی مادرم اهمیت می دادند كه نظر ایشان را در این رابطه بدانند كه چیست.

 

پدر در آن زمان چند سال داشت؟

بین بیست و پنج تا بیست و شش سال و مادرم هم چهارده سال.

 

خب، بعد از نماز چه شد؟

بعد از دو ركعتی كه امام نماز خواندند دوباره از مادرم سوال می كنند كه «نظرت چیست؟ »مادرم می گوید كه :«آقا (امام) نظر شما هر چه باشد من هم نظرم همان است. كه آقا می گوید «پس مبارك است». مادرم می گوید «من خواستگاران زیادی داشتم؛ از معاریف، كه من اسم نمی آورم چون می شناسید. اما آقا نسبت به آقای اشراقی نزد من به گونه ای دیگر تعریف و تمجید می كردند.»

خانم(همسر امام خمینی) بر اصالت خانوادگی بسیار تكیه داشتند كه باید افرادی كه به خواستگاری می آیند از خانواده ی اصیل باشند. مادرم به نقل از خانم (همسر امام خمینی) می گویند :«خانواده ی آقای اشراقی خانواده ی بسیار اصیل و بزرگی هستند و قدمت 400 – 500 ساله در قم دارند.»

علت اینكه به مرحوم آیت الله العظمی ارباب ، می گفتند ارباب، به خاطر نوع اصالت خانوادگی بود، ضمن اینكه زمین دار هم بودند و مالك بسیاری از زمین های قم. از نظر علمی هم از مجتهدین شماره ی یك زمان خودشان بودند و جایگاه اجتماعی ایشان نزد عوام و خواص جامعه بسیار بلند مرتبه بوده است.

 

اولین بار كی همدیگر را دیدند؟

خانم (همسر امام خمینی) به آقا می گوید می خواهیم داماد را ببینیم. دقت كنید این ماجرا مربوط به 60 سال پیش است.

 

یعنی بله را گفته بودند كه خواستند داماد را ببینند؟

به خانواده ی داماد هنوز بله را نگفته بودند.

 

بعد چه شد؟

60 سال پیش در دو خانواده ی مذهبی رسم نبود كه دختر و پسر همدیگر را ببینند تا سفره ی عقد. این ماجرا مربوط به آن دوران است اما من در 30 سال پیش هم شنیده ام كه دختر و پسر همدیگر را نمی بینند تا سر سفره ی عقد. بعد از اینكه خانم گفت باید داماد را ببینیم، امام قبول كرد و گفت مانعی نیست، فردا بیایید به مدرسه ی فیضیه و بعد از درس، یك جوان قد بلند، شیك پوش و خوش سیما از درس بیرون می آید. خانم (همسر امام خمینی) می گوید «آقا این چه آدرسی است؟». آقا جواب می دهد «شما بیایید، اگر متوجه نشدید آن وقت بگویید». مادر تعریف می كند كه «من با خانم به مدرسه رفتیم و دورتر ایستادیم تا درس تمام شود. درس آقا در آن دوران شلوغ بود.»

درس امام در آن دوره جزء شلوغ ترین درس ها بوده كه این قضیه مربوط به سال 1329 یا 1330 می باشد.

مادرم می گوید «از 200 – 300 نفری كه از درس بیرون آمده بودند، یك نفر از آن طلبه ها با بقیه فرق داشت. به خانه برگشتیم و خانم به آقا گفت «یك نفر را دیدیم كه با بقیه فرق داشت، انشالله همان باشد» كه آقا می خندد و می گوید «همان است».

در نهایت خواستگاری آخر انجام می شود و عقد توسط امام و آیت الله خوانساری خوانده می شود.

 

همان وقت به سر خانه ی خود رفتند؟

خیر چون در آن زمان ازدواج از 15 سالگی به بعد در شناسنامه ثبت می شد آقا می گوید تا دخترم به این سن برسد عروسی باید عقب بیافتد، باید این ازدواج در شناسنامه ثبت شود. برای همین ازدواج سال بعدش انجام شد.

 

در فاصله ی عقد و عروسی ارتباط پدر و مادرتان چطور بود؟

ارتباط نزدیكی داشتند و همچنین نامه نگاریهای فراوان بین پدر و مادرم انجام میشود. مادرم تعریف می كند كه :«آقا در تابستان ها به دلیل گرمای هوا كه تا 50 درجه هم می رسید خانواده را جمع می كردند و به یك منطقه خوش آب و هوا می رفتند.»

ظاهرا یك بار هم به جماران آمدند و علت آشنایی با این منطقه هم به آن زمان برمی گردد. امام به همراه خانواده شان در تابستان ها به شهر محلات و یا امام زاده قاسم واقع در شمیرانات تهران و جاهای مختلف دیگر می رفتند تا در گرمای طاقت فرسای قم نمانند.

مادرم تعریف می كند كه «در دوران عقد به محلات رفتیم، و پدرت طاقت نیاورد و گفت ما هم به محلات می آییم. آنها هم یك خانه در محلات برای سه ماه اجاره كردند كه این خانه با خانه ای كه ما گرفته بودیم فقط یك خانه فاصله داشت. پدرت به همراه مادرشان و خواهرشان به محلات آمده بودند و وقتی ما به قم برگشتیم آنها هم برگشتند.»

منظورم این است كه سخت گیری در مورد این روابط نبود. اساسا امام نسبت به خانواده شان سخت گیری كه بیشتر از حدود شرعی باشد ، نمی كردند چه رسد به پدر و مادرم كه در آن موقع محرم همدیگر بودند.

 

تا قبل از پیروزی انقلاب، رابطه ی مرحوم آقای اشراقی با امام و انقلاب چگونه بود؟

با شروع نهضت شكوهمند انقلاب اسلامی و قضایای اولیه ی انقلاب، مرحوم والد دوشادوش امام وارد صحنه مبارزه با رژیم پهلوی می شوند. وقتی امام را دستگیر و به تهران می برند پدر من نقش برجسته و مهمی در پایان حصر و زندان امام و همچنین بازگشت ایشان به قم داشته اند. زمانی كه امام به قم برگشتند جشن بزرگی توسط مردم قم برگزار شد كه نماینده ی امام در آن جشن از طرف بیت امام، پدرم بودند.

بعد از دستگیری مجدد امام و تبعیدشان به تركیه در ابتداء امر ، امام ، شهید آیت الله آقا مصطفی را به عنوان مسوول دفتر خودشان انتخاب می كنند. كه ساواك برای بسته شدن درب منزل و دفتر امام ، ایشان را نیز دستگیر و تبعید می نمایند.

بعد از آن از طرف امام، مرحوم والد مسوول دفتر قم می شود. در اسناد ساواك این مسائل به طور مفصل مطرح شده است و در بخشی از این اسناد آمده است كه «برای اینكه دفتر امام به طور كامل متلاشی شود باید آقای اشراقی را هم تبعید كنیم؛» كه سال 45 مرحوم والد را نیز دستگیر و به همدان و بعد به تهران تبعید می كنند.

نكته ای كه باید عرض كنم در اینجا این است كه با اینكه افراد مختلفی بودند كه بعد از تبعید امام به تركیه  و سپس نجف شایستگی این امر مهم و خطیر یعنی قبول مسولییت و اداره دفتر امام و رسیدگی به امور طلاب و پرداخت شهریه را داشتند ولی امام با توجه به اعتماد و اعتقاد كاملی كه به مرحوم والد داشتند ایشان را بعنوان امین خود و مسوول دفترشان در قم معرفی می نمایند.

مرحوم والد در دوره ی تبعیدشان به همدان در ابتداء امر ، وارد بر منزل مرحوم آیت الله آخوند همدانی میشوند و بسیار مورد استقبال و تكریم مرحوم آخوند واقع میشوند.

بعد از چند روز اقامت در منزل مرحوم آخوند همدانی ، خانه ای در همدان تهیه و بقیه اعضای خانواده به ایشان ملحق میشوند. مرحوم والد بیماری برونشیت داشتند و با شروع فصل سرما در همدان این بیماری مزمن در حال شدت گرفتن بود كه با تقاضای علماء قم نسبت به تغییر مكان تبعید مرحوم والد ، موافقت میشود و ایشان از همدان به تهران منتقل میگردند.

ایشان در تهران وارد بر منزل مرحوم آیت الله علوی بروجردی داماد مرحوم آیت الله العظمی بروجردی میشوند و بعد از چند روز اقامت در منزل ایشان خانه ای در تهران تهیه می كنند و بقیه دوران تبعید خود را در تهران میگذرانند.

مرحوم والد در دوره ای كه در تهران بسر می برند علاوه بر پیگیری مسائل و پیشامد های انقلاب ، به امور علمی نیز پرداخته و كتاب تفسیری خود را به نام «سخن حق» در این دوره آغاز می نمایند.

 

در كتاب زندگینامه كه در حال جمع آوری ان هستید، مرحوم آقای اشراقی قبل از انقلاب غیر از ارتباط با نجف،به زندانیان سیاسی هم كمك می كرده اند. كمی در این باره توضیح بدهید.

بله - مرحوم والد از افرادی كه در آن دوران ، زندانی و یا تبعید می شدند حمایت می كردند. این حمایت ها هم مادی و هم معنوی بود. خیلی از افراد و مشاهیری كه امروز هستند ممنوع المنبر شده بودند. در اسناد ساواك بارها اشاره شده كه آقای شهاب الدین اشراقی به افرادی كه طرفدار امام هستند كمك مالی كرده و به وضعیت خانواده های آنان رسیدگی می كنند.

افرادی هم كه در آن دوران ممنوع المنبر می شدند از طرف مرحوم والد مورد حمایت قرار می گرفتند. گذران زندگی طلبه ها از منبر رفتن است و زمانی كه ممنوع المنبر می شوند یعنی ممنوع الشغل شده اند و با مشكل مالی مواجه می شوند. در خاطرات یكی از بزرگان آمده كه پدرم به یكسری از افراد انقلابی می گوید نگران نباشید اگر ممنوع المنبر شوید همان مبلغی را كه در منبر می دهند به شما می دهم تا امور زندگیتان با مشكل مواجه نشود.

مرحوم والد نسبت به این موضوع حساسیت خاصی داشتند كه مبادا اگر یك مبارز انقلابی بخاطر دفاع از اسلام و انقلاب و امام تبعید ، زندانی و یا ممنوع المنبر شده است به خانواده های آن اشخاص، آسیبی وارد نشود و دچار مشكلات مادی و معنوی نشوند و به طرق مختلف به آنان كمك می كردند تا دوری فرد تبعید شده و یا زندانی شده باعث نشود كه به روند زندگی عادی آنان خللی وارد شود حتی در دوره تبعید ایشان به همدان در نامه هایی كه از ایشان بجا مانده كاملا این موضوع مشهود است و با نامه نگاریهای مختلف، پیگیر اوضاع و احوال خانواده های دربند می شدند و در مواقع مقتضی این امر مهم را به دیگران گوشزد می كردند.

در یكی از نامه های امام به مرحوم والد نسبت به رفع گرفتاری مالی چند تن از آقایانی كه ممنوع المنبر شده اند، سفارش و تاكید شده كه به هر نحو ممكن این مشكل پیش آمده حل گردد.

 

آیا ساواك به خاطر این كار برخوردی می كرد؟

بله، در اسناد ساواك كه مشاهده می كنیم متوجه این امر میشویم كه مرحوم والد تحت كنترل شدید و لحظه به لحظه مامورین بوده و گزارشهای مختلفی از ایشون به ساواك داده شده است.

در رابطه با رفت و آمدهایشان ، برگزاری جلسات مخفی متعدد برای پیشبرد روند انقلاب، باز نگه داشتن دفتر امام در قم كه همین موضوع چندین بار توسط مامورین ساواك به پدرم تذكر جدی داده شده است كه دفتر امام باید تعطیل گردد و پدرم به هیچ عنوان زیر بار چنین كاری نمی رود و به مامورین ساواك می گویند :«بنده به دستور امام دفتر ایشان را باز نگه داشته ام و فقط از ایشان فرمان می گیرم ». و همچنین كمكهای ایشان به خانواده های دربند و زندانی.

در اسنادی كه از پرونده مرحوم والد در ساواك بجا مانده است كاملا مشهود و مشخص است كه ساواك نسبت به این مسائل حساسیت خاص داشت و به طور دقیق آن را پیگیری و گزارش می كرد كه در مجموعه آثاری كه از ایشان در حال تكمیل و آماده سازی می باشد این مطالب بطور دقیق كار شده و ان شاء الله در پاییز امسال به چاپ خواهد رسید.

 

چرا بعد از انقلاب مرحوم آیت الله اشراقی هیچ پست اجرایی رسمی نگرفتند؟

پدرم در مصاحبه ای با روزنامه كیهان در 25 اسفند 58 داشتند بیان می كنند  كه :«من تاكنون هیچ پست اجرایی را كه بارها به من پیشنهاد شده است نپذیرفته ام، حتی شغل آقای دكتر بهشتی(ریاست شورایعالی قضایی) را امام به من توصیه فرمودند كه من قبول نكردم». پدرم مناصب رسمی را نمی پذیرفتند هر چند در مقاطع مختلف و حساس و بحران های آن دوره زمانی از طرف امام ماموریتهای ویژه را قبول كردند.

 

چند ماموریت آیت الله اشراقی مربوط به مسائل اختلافی در مناطق از جمله گنبد، تبریز و كردستان بود، چرا؟

مرحوم والد یك صلح طلب، به تمام معنا بودند. شخصیت و روش ایشان به گونه ای بود كه برای حل معضلات و مشكلات به گفتگو ، تبادل نظر و اندیشه، تحمل شنیدن آراء و نظرات مختلف در جامعه و یكسویه نگاه نكردن به قضایا ، اعتقاد كامل و راسخ داشتند و بر این باور بودند كه می توان مسائل را با گفتگو حل كرد و مخالف خشونت و تندروی در حل مشكلات و وقایع پیش آمده، بودند یعنی با هر رفتار خشونت آمیزی بسیار مخالف بودند و اعتقاد راسخ به این موضوع داشتند كه تمام مشكلات و حوادث پیش آمده را باید با گفتگو حل كرد.

علت اینكه امام در اكثر بحران ها و اتفاقات و وقایع حساس آن دوره و برهه ی زمانی مرحوم والد را به عنوان نماینده تام الاختیار خود معرفی می كردند ، به دلیل آشنایی كامل با روحیه صلح طلب و نگاه آزاد اندیش ایشان بود.

می بینیم در اوج درگیری های حزب خلق مسلمان در آذربایجان پدرم نماینده ی امام معرفی می شوند. در درگیریهای كردستان و جدایی طلبان كرد ، آقای مهندس هاشم صباغیان كه بعنوان نماینده دولت موقت برای بررسی اوضاع و احوال كردستان معرفی میشود می گوید :«ما از امام نماینده خواستیم و امام آیت الله اشراقی را معرفی كردند.»

مرحوم والد معتقد بودند همه ی مسائل باید با گفتمان حل شود و نمی توان با تندروی و عملكرد های عجولانه و بدون تدبیر، مسائل و مشكلات پیش آمده را فیصله داد و امام چون این نوع نگرش را در مرحوم والد می دیدند و به آن نیز اعتقاد كامل داشتند به همین علت در اكثر بحران های پیش آمده آن دوره زمانی، ایشان را به عنوان نماینده و امین خود معرفی می كردند. و با مروری بر تاریخ آن دوره می بینیم كه با این نوع نگاه و روش مرحوم والد ، و اعتقاد كامل و راسخی كه امام نیز به این نوع شیوه برای حل معضلات و مشكلات پیش رو داشتند ، بحرانهای دیگری همچون اعتصاب كاركنان صنعت نفت و دادگستری و ماجرای گنبد كاووس با تدبیر و دقت آیت الله اشراقی در آرامش كامل فیصله پیدا كرد.

مرحوم والد هر ماموریتی كه از طرف حضرت امام به ایشان سپرده میشد را با موفقیت به اتمام میرساندند و هرگز با اعمال قدرت كار را به پیش نمی بردند بلكه با آرامش، گفتگو و پادرمیانی قضایا را حل و فصل می كردند.

مثلا در قضیه ی انحلال ارتش، یكی از مهمترین افرادی كه مانع انحلال شد پدرم بود كه مقاومت كرد و با رایزنی های مختلف با امام جلوی انحلال ارتش را گرفتند.

حتی در ماجرای بنی صدر، دیدیم كه ایشان تمام سعی و تلاش خود را انجام دادند كه این قضیه هم با گفتگو و مصالحه فیصله یابد و با پذیرش نمایندگی از طرف رییس جمهور در هیئت حل اختلاف سه نفره ، كه به هیچ وجه راضی به این امر هم نبودند، خود را فدای انقلاب و آرمانهای آن كردند و آبروی خود را در راه حفظ انقلاب اسلامی گذاشتند چون نمی خواستند اولین رییس جمهور ایران با چنین مشكلی مواجه شود و ایشان تمام سعی و تلاش خود را انجام دادند كه رییس جمهور را قانع كند تا به راه قانون بازگردد ولی دیدیم كه بنی صدر بدون توجه به شرایط حساس آن دوره به بی قانونی خود ادامه داد و حاضر به عمل به قانون نشد.

 

مرحوم والد با پذیرش چنین مسولیتی برای حفظ نظام و انقلاب ، دین خود را به امام و آرمانهای امام اداء كردند.

مرحوم حاج احمد آقا در مصاحبه ای كه با روزنامه ی اطلاعات اردیبهشت ماه سال 61 داشتند  بیان می كنند كه :«با آقای اشراقی گفتگوهایی انجام شد تا پذیرش نمایندگی از طرف بنی صدر را در هیات سه نفره ی حل اختلاف قبول كند.» ایشان می گویند كه «مرحوم آیت الله اشراقی به سختی این كار را پذیرفتند زیرا مطمئن بودند كه آبرویشان برای این امر مهم در خطر است.» مرحوم حاج احمد آقا می گوید «به خاطر اسلام و كشور قبول كن و نگذار این هیات با نپذیرفتن تو از بین برود.» مرحوم والد در جواب می گوید «من فقط برای كشور و اسلام و دین می پذیرم با این كه یقین دارم آبروی من در این قضیه می رود ، اما قبول می كنم.» و دیدید كه تبعات هم برای ایشان بسیار داشت. مرحوم حاج احمد آقا در ادامه مصاحبه خود می گوید« آقای اشراقی با قبول نمایندگی از طرف بنی صدر خود را فدای انقلاب كرد تا به انقلاب آسیبی وارد نشود.» (نقل به مضمون)


 چه مساله ای پیش آمد؟

مشكلی كه پیش آمد این بود كه به ایشان انگ بنی صدری بودن زدند. یعنی گفتند پدرم نماینده ی بنی صدر شده و در جامعه بنی صدری معرفی شد. به هر حال وقتی نماینده ی شخصی می شوی به این معنی است كه از طرفداران او هستی. و این مساله در آن برهه از زمان بسیار كار مشكلی بوده است فی الواقع باید گفت كسی نه جرات این كار را داشت و نه حاضر بود خود را برای انقلاب فدا كند ولی می بینیم كه مرحوم والد این امر بسیار مهم و پر خطر را قبول كردند و خود و آبرویشان را به پای انقلاب گذاشتند هر چند قبول پذیرش نمایندگی پدرم ، از طرف امام تاكید و اصرار و شده بود.

پدرم شخصیتی بود كه با تمام گروه ها و افراد رابطه حسنه داشته و یك وجه المصالحه بین افراد و گروهها و جریانات سیاسی به حساب می آمدند، لذا همه ی افراد و گروهها و جریانات سیاسی آن دوره روی نظرات ایشان حساب ویژه ای باز می كردند.

 

در متن استعفای مرحوم پدرتان از هیات سه نفره، گفته بودند كه علت استعفا را بعدا در مصاحبه ای اعلام می كنند، چرا هیچ گاه اعلام نشد؟

هیات حكمیت بعد از استعفای مرحوم والد از نمایندگی رییس جمهور وقت ، در 25 خرداد سال 60 منحل شد و در آن برهه از زمان ماجرای خانواده ی كودتاگران نوژه پیش آمد كه دوباره پدرم از طرف امام برای بررسی مسائلی كه در آنجا پیش آمده بود به همدان رفتند. مرحوم والد باید بررسی می كرد تا كسی به خانواده ی كودتاگران آسیبی نرساند و حقوق تضییع شده از آنها را برگردانند و از لحاظ وضعیت معیشتی به خانواده آنها رسیدگی كنند. و در حین انجام ماموریت ، متاسفانه پدرم در همانجا سكته می كنند و او را با هواپیما به تهران برمی گردانند. ایشان پنجاه و چند روز در بیمارستان قلب تهران بستری بودند تا در 21 شهریور 60 دار فانی را وداع گفته و رحلت می كنند و هیچ گاه فرصت پیدا نمی كنند كه این مصاحبه حساس و مهم را انجام دهند.

 

30 سال از رحلت آیت الله اشراقی می گذرد، چه شد كه بعد از این مدت طولانی به فكر انتشار آثار بجا مانده از ایشان افتاده اید؟

متاسفانه تاخیر در انتشار آثار ایشان یك واقعیت تلخ است كه 30 سال از رحلت چنین مرد بزرگ و فهیم و خدمتگذار به كشور می گذرد و هیچ صحبتی از شخصیت ایشان به میان نیامده مگر در موقعیت های خاص.

علت اصلی كه من را مصمم كرد تا آثار مخطوط و چاپ شده و یكدوره زندگینامه ی كامل و تفصیلی ایشان را منتشر كنم، به دوره ای باز می گردد كه اخوی(علی اشراقی) برای انتخابات(مجلس هشتم) كاندیدا شد و آن مسائل برایشان پیش آمد. در آن برهه از زمان یكسری از افراد در مصاحبه های مختلف با صداوسیما در رابطه با مرحوم والد موضع گیریهای نادرست و غرض ورزی های سیاسی نسبت به ایشان انجام دادند. و این اتفاق نا میمون منجر به این شد كه من هم در اعتراض به آن موضع گیری های نا صواب ، نامه ای انتقادی به عملكرد صداوسیما بنویسم.

در همان موقع بر این امر مهم مصمم شدم كه به نسل جدید پدرم را معرفی نمایم زیرا برداشت من این است كه مرحوم والد انسانی بسیار بزرگ و قابل تقدیر و باعث افتخار است واین شخصیت بزرگ با این نگاه روشن ، شفاف ، آینده نگر و دقیقشان در دهه ی 60- نه در دهه ی 90- می بایست به جامعه و نسل امروز معرفی گردد، ایشان انسانی اهل گفتگو، صلح طلب ، بزرگ منش و مردی ست كه دلش برای مردم و كشورش می سوزد و متاسفانه چون برخی از افراد غرض ورزی هایی می كنند چهره ی مهربان و رئوف و آرام و صلح طلب ایشان را مخدوش جلوه می دهند.

و بدین جهت ، مشغول به جمع آوری آثار مكتوب و مخطوط و همچنین اسناد، عكسها ، نامه ها و اخبار مربوط به ایشان شدم و در ضمن تصمیم بر این گرفتم كه یكدوره كامل و بدون نقص از زندگینامه ایشان نیز تهیه نمایم.

خدا را شاكر و سپاسگزارم كه بعد از گذشت دو سال ممارست و تحقیق و تنظیم پیرامون این مجموعه نفیس و گرانبها ، تا چند ماه آینده ، آماده چاپ و عرضه به تمامی مردم عزیز و شریف ایران می باشد تا با دیدگاه ها و نظرات روشن بینانه ی آن عزیز سفر كرده بیشتر و دقیق تر آشنا شوند.

این مجموعه ارزشمند دارای 5 جلد تفسیر قرآن كه به شیوه ای نوین و منحصر بفرد در تفسیر قرآن كریم نگاشته شده است. و نیز كتاب «پاسداران وحی» كه نقدی محققانه بر كتاب شهید جاوید می باشد. و همچنین كتاب «چهره های درخشان» كه شرحی مبسوط پیرامون آیه مباركه تطیهر می باشد و نیزكتاب «حقیقت جهاد در مكتب اسلام» كه با قلمی بسیار قوی و گیرا پیرامون مبحث جهاد طرح مساله كرده است.

و نیز كتب فقهی ایشان كه شامل: شرح كتاب عروة الوثقی كه شرحی توضیحی بر كتاب طهارت است؛ و همچنین تعلیقه بر كتاب عروة الوثقی و نیز شرح كتاب وسیلة النجاة و همچنین كتابی جامع و كامل از زندگینامه سیاسی- اجتماعی- فرهنگی و علمی مرحوم آیت الله شهاب الدین اشراقی.  جا دارد از زحمات بی وقفه و شبانه روزی همه دوستان و بزرگوارنی كه من را در این امر مهم یاری رساندند تقدیر و تشكر نمایم.
نظرات بینندگان