arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۱۷۴۶۳۱
تاریخ انتشار: ۱۰ : ۰۹ - ۱۱ مرداد ۱۳۹۳

تاثیر جنگ‌جهانی اول بر اوضاع ایران

این انقلاب هرچند ویژگی‌های به‌ظاهر یک انقلاب شهری را با خود داشت، اما از مادر زاده نشده، ناقص و بیمار و فلج بود. انقلاب برای غلبه بر استبداد داخلی محقق شده بود اما در دل نظام ارباب- رعیتی و دیوان‌سالاری کهنه‌کار درباری گرفتار آمده بود.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
جنگ‌جهانی اول گویا در سوم آگوست 1914 در پی شلیکی به ولیعهد اتریش در کوچه‌پس‌کوچه‌های سارایوو آغاز شده است. این شلیک، تنها بهانه آغاز جنگ بود. چرا که موجبات این جنگ پیش از این فراهم شده بود. این رویداد تنها هشت‌روز پس از تاجگذاری احمدشاه قاجار و صدارت مستوفی‌الممالک آغاز شده بود. از زمان شروع جنگ تا وقوع انقلاب مشروطه تنها هشت‌سال می‌گذشت.

به گزارش انتخاب، سه‌سال از این تاریخ هم صرف درگیری‌ها برای خاتمه‌دادن به واقعه به‌توپ‌بستن مجلس و استبداد صغیر شده بود. به نظر هشت یا پنج‌سال نباید زمان زیادی برای نافرجامی یا ناامیدی در کار یک انقلاب مردمی باشد. اما ماجرا در ایران فرق می‌کرد. اگر مردم دنیا با پایان جنگ‌جهانی اول خسته شده بودند، ایرانیان پیش از رویارویی با این پدیده دهشت‌انگیز همه رمق‌های خود را از دست داده بودند! انقلاب برای ایرانیان همه آن چیزهایی را که آرزو کرده بودند به‌همراه نیاورده بود. در نتیجه انقلاب، سازمان اجتماعی و سیاسی جامعه به‌هم ریخته بود. اما در برابر این به‌هم‌ریختگی نظم و سامان مناسبی هم برقرار نشده بود. انقلاب نه‌تنها همه موجبات آزادی را به‌همراه نیاورده بود بلکه جامعه را در چنبره منازعات ایلی و قبیلگی و بی‌ثباتی اجتماعی فرو برده بود.

این انقلاب هرچند ویژگی‌های به‌ظاهر یک انقلاب شهری را با خود داشت، اما از مادر زاده نشده، ناقص و بیمار و فلج بود. انقلاب برای غلبه بر استبداد داخلی محقق شده بود اما در دل نظام ارباب- رعیتی و دیوان‌سالاری کهنه‌کار درباری گرفتار آمده بود. نگاهی به ترکیب نیروهای اجتماعی شکل‌دهنده مجلس اول نشان می‌دهد که انقلاب نتوانسته است خود را از چنبره انگاره‌های نظام سنتی برهاند. کافی است به ترکیب اجتماعی اعضای راه‌یافته به مجلس نگاهی بیفکنیم. از سوی دیگر گویا این خصلت تاریخی ایرانیان باشد که در نفی شرایط موجود همراه و در چگونگی و کیفیت نظام مستقر طرح روشنی نداشته‌اند.

 جامعه ایران پس از انقلاب دچار هرج‌ومرج و چندگانگی شده بود. میان نیروهای سیاسی از نظر تئوریک و گروه‌هایی که دارای منافع مختلف اقتصادی بودند سازشی وجود نداشت. فقدان بلوغ و توسعه‌یافتگی و نبود فرهنگی به نام منافع ملی که بتواند تا حدی بر منازعات درونی غلبه کند کار انقلاب را به حاشیه برد. منازعات سیاسی در دو گروه اعتدالی و دموکرات، بیش از آنکه در قالب اختلافات تئوریک معنا شود ریشه در منافع طبقاتی و البته تا حدود زیادی خاستگاه اجتماعی آنان داشت. بر این مجموعه باید به برهم‌ریختن نظم اجتماعی در درون جامعه هم اشاره داشت. انقلاب نه‌تنها به بهترشدن شرایط اقتصادی منجر نشده بود بلکه با تضعیف نظام سنتی ارباب - رعیتی و نابسامانی سیاسی کاهش محصول را هم به‌همراه داشت. وابستگی نیروهای اجتماعی و سیاسی ایران به کشاورزی و فقدان اقتصادی مدرن و مدنی خود در تضعیف جایگاه تحول‌خواهان موثر بود. اگر نقش نهادهای سنتی و کشاورزی را دریابیم متوجه خواهیم بود که انقلاب نظم کهن را به‌هم ریخته و ناتوان در ارایه راه‌حلی فوری و کارآمد بود.


این روند حتی نتوانسته بود پاسخی به نیازهای روبه‌تزاید جامعه را بدهد. سرپرسی سایکس به‌خوبی به خرابی اوضاع اشاره دارد. او مدعی است که در آستانه جنگ‌جهانی اول نه ارتشی در کار بود و نه مردم رمقی داشتند و نه پولی در خزانه موجود بود! عادت کرده‌ایم تا درخواست وام از کشورهای خارجی توسط شاهان قاجار را تنها در تمایل آنها به سفر و خوشگذرانی و چشم‌چرانی‌های درباری فروکاهیم. غافل از آنکه بخشی از این سفرها توسط اصلاح‌خواهان دربار و شخصیت‌های ممتازی پیشنهاد می‌شد تا شاهان ایران را در جریان تغییرات جهانی قرار دهند. به نظر نمی‌رسد هزینه یک سفر اروپایی برای سلطنت چنان دهشت‌انگیز بوده باشد که همه بدبختی‌های ایران را به آنها پیوند زنیم. همان‌گونه که متساهلانه عادت کرده‌ایم تا در پناه تخریب تاریخی مورخان عصر پهلوی، تصویری خوار، زن‌باره و مستاصل از شاهان قاجار ارایه کنیم؛ شاهانی که تنها در برابر 17دختر چشم‌آبی، شهرهایی را به روسیه واگذار کرده‌اند. این فروکاستن از درک علت اصلی این خفت‌های تاریخی بوده است. ضمن آنکه هر عقل سلیمی به خوبی می‌تواند درک کند در حرمسرای باشکوه پادشاه قاجاری که افزون بر 300پری‌چهره حضور داشته‌اند، حتما لعبتکانی با چشمان روشن یافت می‌شده‌اند!

از سویی برخی تنش‌ها در سال‌های پیش از شروع جنگ‌جهانی اول جامعه سیاسی ایران را ناتوان کرده بود. آرمان‌های مشروطه برآورده نشده بود. حکومت استبدادی جای خود را به مردان حرف داده بود. دیگر از عمل خبری نبود. نه آنکه مردان انقلاب در قیاس با گذشتگان از فضیلتی برخوردار نبودند، بلکه دوئیت‌ها و چنددستگی‌ها همه را به مردان بی‌اراده‌ای شبیه کرده بود که به نوبت به صحنه می‌آمدند، دولتی تشکیل می‌دادند و صحنه را به دیگری تقدیم می‌کردند. انقلاب مشروطه در آغاز با همراهی انگلستان روبه‌رو شد. اما به دلایلی چند از جمله ضرورت‌هایی که منجر به انعقاد قرارداد 1907 شد، هر دو قدرت تاثیرگذار روسیه و انگلستان به انقلاب پشت کردند. روسیه که صبغه‌ای طولانی در حکومت مونارش داشت نمی‌خواست مردمش خاطرات شورش‌های 1905 را به‌خاطر آورند. بنابراین قابل درک است چرا مستشاران قزاق و هواخواه حکومت تزاری، عمله ظلم و از اعناب و انصار محمدعلیشاه شده بودند. برخی را باور بر آن است که سوگیری مجلس اول در انحراف رای بریتانیا موثر بود. چه این مجلس انگشت بر ماموریت‌هایی نهاده بود که با اساس‌ نگره سلطه‌طلبانه انگلستان در تعارض بود. هر چه بود منازعات پس از انقلاب و در آستانه جنگ‌اول‌جهانی منجر به اعدام شیخ فضل‌الله نوری شد. شیخ متهم است که هرچند با اغراضی نهضت را همراهی کرد. اما در ادامه سنگ لای چرخ انقلاب می‌نهاد. حداقل آنکه مخالفانش چنین می‌گفتند. با این همه اگر قرار باشد انقلاب با شخصیت‌هایی چون عین‌الدوله که در خدمت استبداد بود با رافت رفتار کند نمی‌توان انتظار داشت طناب‌دار به گردن شیخ شهید اندازد. بهبهانی هم از این غایله مستثنا نبود. او از رهبران اصلی نهضت بود.

اما در فردای فتح تهران، علم ناسازگاری با حزب دموکرات و سیدحسن تقی‌زاده را برداشته بود. همه اینها گویا برای ترور وی‌کفایت می‌کرد! بدیهی است که تقی‌زاده هم از این ماجرا در امان نماند. او حتی در ماجرای ترور محمدعلیشاه نیز متهم بود. تندروی‌های آنان ثمری برای انقلاب نداشت. طرح ترور شاه و انتساب بدترین نسبت‌ها به شاه تنها زمانی غلط‌بودن آن سیاست‌ها برایش آشکار شده بود که او در حال انزوای سیاسی خود در کهنسالی به‌سر می‌برد. با این همه ایران در آستانه جنگ گرفتار بی‌ثباتی‌های فراوانی بود و انقلابیون که دل خوشی از قدرت‌های بزرگ نداشتند، حال که می‌شنیدند تعادل در اروپا در حال تغییر است چون کسی که قند در دلشان در حال آب‌شدن است، ذوقی وصف‌ناپذیر داشتند. آنها آلمان را منجی خود می‌دانستند و نگاهشان به دولت عثمانی را هم می‌توان از نوع مذاکراتی که انقلابیون در بازگشت از مهاجرت کبری از قم برای صدور فرمان مشروطیت داشتند درک کرد. مستوفی‌الممالک به عنوان صدراعظم ایران این تمایل را نشان می‌داد. جنگ که آغاز شد ایران تلاش کرد به دولت‌های متخاصم، موضع بی‌طرفی خود را ابلاغ کند. اما گویا این تلاشی نافرجام بود.

ایران هم برای انگلستان و هم روسیه دارای موقعیتی استراتژیک بود. عثمانی و آلمان هم می‌توانستند از این پشتوانه استراتژیک بهره ببرند. اما مسایل مطابق با میل ایرانی‌ها به پیش نرفت و با شروع جنگ دو دولت متخاصم که در قرارداد 1907 ایران را به سه‌منطقه نفوذ تقسیم کرده بودند، از ترس نفوذ آلمان موجبات قرارداد سری1915 را تدارک و به مرحله اجرا درآوردند. در این قرارداد ایران به دو منطقه نفوذ تقسیم می‌شد. حجم بیشتر خاک ایران نصیب روسیه می‌شد. از همین‌جا می‌توان فهمید ایران برای انگلستان تنها برگ برنده‌ای برای حفاظت از منافع بریتانیا در هندوستان و البته حفظ سلطه بر نفت جنوب بود. این خود نیازمند تحلیلی مستقل است. جنگ آثار زیان‌باری برای ایران به همراه داشت. چون همان‌طور که بیان شد هیچ‌کس به بی‌طرفی ایران وقعی ننهاد. در طول چهارسال جنگ‌جهانی هشت‌دولت در ایران بر سر کار آمد. یعنی هر شش‌ماه یک دولت. این خود نشان می‌دهد اوضاع بر چه مداری می‌چرخیده است. جنگ برای ایران مصایب دیگری هم به همراه داشت. مهم‌ترین آنها قحطی کشنده‌ای است که می‌توان آن را به یک نسل‌کشی شبیه دانست. دنسترویل که در نیروی شمال تحت نظارت آیرونساید در مناطق شمالی و مرکزی ایران خدمت می‌کرد حجم این ویرانی را گسترده تشریح کرده است. ارتش‌های متجاوز همه غلات بازار را برای پشتیبانی جبهه‌ها می‌خریدند. آنها با استفاده از نفوذ نظامی
و فساد موجود در بوروکراسی سیاسی ایران با پول‌های خونین خود محصولات را جمع می‌کردند.


این امر منجر به قحطی بزرگ در ایران شد. به‌گونه‌ای که دنسترویل مدعی شده برخی از ایرانیانی که از قحطی جان سالم به‌در برده بودند در مراتع سدجوع می‌کرده‌اند! احمد کسروی بر این باور است که در این سال‌ها جمعیت ایران به یک‌سوم کاهش یافت. اگر فرض بر آن باشد که مطالعات مجدد را درباره میزان مرگ و میر و تلفات ناشی از حضور متفقین، اغراق‌آمیز تفسیر کنیم، بدون تردید این جنگ ضربات خردکننده‌ای بر تاروپود اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایران زده است. فجایع و رذایل اخلاقی ناشی از این بحران هم که جای خود دارد. این وضعیت زمانی بهتر قابل‌فهم خواهد بود که بدانیم در این سال‌ها 90درصد نیروی کار در کشاورزی و صنایع‌دستی و 10درصد در تجارت و خدمات شهری مشغول بوده‌اند. بنابراین بدیهی است که با پایان جنگ در 1918 ایران با بحرانی خردکننده روبه‌رو بود. خزانه از قبل خالی‌تر شده بود.

 نفوس ایران به نصف کاهش یافته بود. هرج‌ومرج سیاسی، ایران را فلج کرده بود. از مشروطه تنها خاطراتی باقی مانده بود.


شکاف های اجتماعی گسل‌های بزرگی را نشان می‌داد. میان سنت‌گرایان و نوگرایان اتفاقاتی روی داده بود که آشتی میان آنها را ناممکن می‌دانست. رجال سیاسی فاقد کفایت و البته ناتوان در تغییر اوضاع بودند. شاهی که هرچند در ادعا می‌خواست دموکرات باشد اما نسخه تقلبی پادشاه مشروطه بود. زیرا با دیگر ارکان ساخت قدرت همسویی نداشت. در این میان وقوع انقلاب اکتبر در 1917 شرایط بین‌المللی را هم تغییر داده بود. حال بریتانیا درصدد بود تا به قدرت مطلق در ایران بدل شود. اما این رویایی ناممکن بود. نیروهای شمال باید به عقب برمی‌گشتند. بریتانیا با مقاومت‌های گسترده‌ای در بین‌النهرین و شامات روبه‌رو شده بود. اقتصاد انگلستان ضعیف و سربازان فرسوده بودند. تنور حکومت شورایی در حال دمیدن بود. حرارت تحولات سیاسی آنقدر در حال افزایش بود که لزوم استقرار یک حکومت متمرکز هم از سوی وطن‌پرستان خسته و نوگرا و هم نیروهای خارجی ضرورت داشت. همه اینها می‌تواند زمینه‌ساز قوام‌یافتن قرارداد 1919 باشد؛ قراردادی که باوجود تلاش وثوق‌الدوله محکوم به اعدام شد! هر چند کودتای 1299 یا همان 1921 میلادی آن را کامل می‌کرد.

منبع: شرق
نظرات بینندگان