arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۲۶۶۷۵۳
تاریخ انتشار: ۴۲ : ۱۰ - ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۵

قرار بود بمیرم اما ماندم و معلم شدم

هر دو پایش را از دست داده اما هر روز با صندلی چرخدارش ۴۰ پله را بالا می‌آید تا به کلاس درسش برسد. می‌گوید: «قرار بود بمیرد اما خداوند عمر دوباره به او داد و حالا این فرصت مجدد را برای تربیت و اصلاح دانش‌آموزانش صرف می‌کند.»
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
به گزارش انتخاب، هر دو پایش را از دست داده و حالا بیست سالی می‌شود که با صندلی چرخدارش روزگار می‌گذراند. می‌گوید باید شهید می‌شد اما خواست خدا بر این بود عُمر دوباره‌ای به او ببخشد تا در این شغل حضور یابد.

اگر چه رفت‌وآمد با صندلی چرخدار آن هم در خیابان‌های پُرازدحام پایتخت و پُشت سر گذاشتن40 پله برای رسیدن به محل کار، سخت‌ترین بخش از زندگی هر روزش است اما با همراهی آنها که عاشقش هستند و او این رنج‌ها را به خاطر بودن در کنار آنها تحمل می‌کند، صندلی چرخدارش را با هر زحمتی که هست به کلاس درس می‌رساند.

معلم نیستم بلکه دوست و رفیق دانش‌آموزانم هستم، آنها مشکلات و مسائل شخصی خود را برایم بازگو می‌کنند و تا جایی که می‌توانم برای حل مشکلات کمکشان می‌کنم تا تصمیم صحیح و منطقی بگیرند.

گلایه دارد از اینکه چرا برخی معلمان در فضای بی‌تفاوتی حاکم برجامعه نسبت به مشکلات دانش‌آموزانشان بی‌تفاوت شده‌اند. معتقد است که دغدغه‌های معیشتی نیز در این بی‌تفاوتی سهم دارند چرا که معلم درگیر شغل دوم یا سوم است و نمی‌تواند تمام انرژی خود را برای دانش‌آموزان و کلاس درسش بگذارد.

تربیت را مبحثی همه جانبه می‌داند که منوط به درس پرورشی یا معارف نیست و معلم در تمام دروس باید به جنبه‌های تربیتی توجه کند اما هم‌اکنون اینگونه نیست و علت آن نیز به جایگاه معلم در جامعه و وضعیت معیشتی او بازمی‌گردد.

می‌گوید: سال 66 باید می‌مُردم اما خداوند زندگی دوباره را به من هدیه داد و این روزها و ثانیه‌ها بدهکار او هستم و با خود عهد بسته‌ام در مسیر اصلاح و تربیت دانش‌آموزانم تلاش کنم.


می‌گوید از همان دوران حضور در جبهه، عاشق معلمی بود و شاید همین موضوع انگیزه‌ای شد تا بلافاصله پس از پایان دوران اسارت، خود را برای کنکور آماده کرد و توانست به دانشگاه راه یابد.

مهدی تجر معلم جانبازی است که این روزها در یکی از مدارس منطقه 5 آموزش و پرورش شهر تهران به عنوان دبیر علوم اجتماعی مشغول فعالیت است.

براین باور است که زنده ماندنش تنها خواست خدا بود و زیرلب زمزمه می‌کند «مرا عهدی است با جانان...».

در برابر شگفت‌زدگی‌ام با لبخندی می‌گوید: 24 ساعت در کانال عراقی‌ها حبس شده بودم اما نمُردم و اسیر شدم. در طول دوران اسارت با خودعهد کردم، اگر آزاد شدم، معلم شوم چون شغل معلمی راهی برای کمک به رستگاری انسان‌هاست.

سال 69 از اسارت رها شده و با وجود شرایط جسمی نامناسب (از دست دادن دو پا و کلیه‌اش) در کنکور شرکت کرده و پذیرفته می‌شود پس از آن نیز وارد شغل معلمی می‌شود.

می‌گوید: آموزش‌وپرورش بارها گفته که توانایی اداره کلاس درس را نداری و تلاش بسیاری نیز کردند تا به کلاس درس نروم حتی برای بررسی و گزینش اینکه آیا توانایی رفتن به کلاس را دارم، آمدند و پس از تحقیقات و تأیید توانایی تدریسم با فعالیتم مخالفت نکردند.

اخلاق و ایمان را سرلوحه کار معلمی می‌داند و معتقد است: هم‌اکنون در جامعه ایمان و اخلاق نظری بسیارمشاهده می‌شود اما برای هدایت نسل جوان به عمل احتیاج است درحقیقت معلم برای تربیت دانش‌‌آموزانش باید به آنچه که از دین یا اخلاق می‌گوید، عمل کند.

آقا معلم خط قرمزی در کلاس درس ندارد و دانش‌آموزانش می‌توانند تمام ابهامات و سوالات خود را مطرح کنند. می‌گوید: اگر معلم به تضادهای فکری دانش‌آموز پاسخ ندهد، نگران کننده است.اگر من به عنوان معلم، اجازه ندهم دانش‌آموز دارای تضاد فکری، عقاید و انتقادات خود را مطرح کند، آن را کجا طرح کند. تأثیر پاسخگویی به سؤالات و ابهامات دانش‌آموز بسیار بیشتر از اخراج او از کلاس درس است.

انتهای پیام

منبع: تسنیم
نظرات بینندگان