پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
مقدمه
انديشه ظهور مصلح كل و منجي جهاني كه در تعبيرات اسلامي از آن به «مهدي موعود» ياد ميشود و به عبارت ديگر انديشه پيروزي نهايي حق بر باطل، تشكيل مدينه فاضله و استقرار كامل و همه جانبه ارزشهاي انساني، انديشهاي متعالي و حيات بخش است كه كمابيش همه اديان و مذاهب بدان باور دارند.خاستگاه اين انديشه، خوشبيني نسبت به سير حوادث تاريخي است به اين كه سيري تكاملي و رشد يابنده است و جهان بشريت به رغم همه ظلمها و فسادها و تباهيها به سمت افق روشني كه سرنوشت محتوم اوست يعني همان عصر طلايي به پيش ميرود. در نتيجه براي فرد و جامعهاي كه به اين تفكر عميقاً ايمان دارد، يأس و نوميدي و تسليم در برابر ناملايمات و ناكاميها معنا و مفهومي نخواهد داشت.
مسأله انتظار
موضوع مهم و اساسي در انديشه ظهور حضرت مهدي(ع) كه مستقيماً به مردم مربوط ميشود، مسأله «انتظار» است. زندهياد دكتر علي شريعتي معتقد است كه فهم مسأله انتظار مهدي موعود از طرف مردم هر عصري و تحليل اجتماعي آن و استنباط مسئوليتهايي كه لازمه اين اعتقاد است، بر حسب زمان و مكان و پيشرفت علوم انساني و پيشآمدن شرايط تاريخي و سياسي، متغير است و اين بر عهده علومي همچون جامعهشناسي، انسانشناسي و فلسفه تاريخ است كه به ابعاد و زواياي گوناگون اين مسأله بپردازند.
به بيان ديگر، علاوه بر بررسي و تحليل مسأله انتظار از منظر كلامي و روايي، لازم است كه اين مسأله از نظر آثار اجتماعي و نقشي كه در تاريخ، جامعه، زندگي، مسئوليت فردي و طرز تفكر دارد يا ميتواند داشته باشد نيز مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد. در تحليل تاريخي اين مسأله ميتوان از دو نقش و كاركرد متضاد آن نام برد و به اختصار از اين دو نقش به انتظار مثبت و انتظار منفي ياد كرد. اين دو نوع انتظار معلول دو نوع برداشت از ظهور مهدي موعود(ع) است، و اين دو نوع برداشت به نوبه خود از دو نوع بينش درباره تحولات تاريخ ناشي ميشود.
انتظار مثبت
قبل از پرداختن به ويژگيهاي انتظار مثبت كه انتظاري سازنده، تعهدآور، نيروآفرين و تحرك بخش است، بيان اين موضوع ضروري است كه مطابق بينش قرآني، جامعه يك تركيب اعتباري نيست، بلكه تركيب حقيقي است و از فعل و انفعال فرهنگي افراد به وجود ميآيد و از اين رو مستقل از افراد، حيات و شخصيت و حتي شعور و ادراك و وجدان و ذوق و احساس دارد و بنابراين بر جوامع انساني سنتها و قوانين مشخص و يكساني حاكم است. مطابق اين برداشت از تاريخ، سنتهاي حاكم بر سرنوشتها در حقيقت يك سلسله واكنشها در برابر كنشهاست. پس در عين اينكه تاريخ با يك سلسله نواميس قطعي و تغييرناپذير اداره ميشود، نقش انسان و آزادي و اختيار او به هيچ وجه ناديده گرفته نميشود.
حال با اين بينش خاص از تحول جامعه و تاريخ، به سراغ برداشت و تفسيري از تاريخ ميرويم كه انتظار مثبت بر آن مبتني است. اين تفسير همان تفسير قرآن است كه به تاريخ و سير تحولات آن خوشبين است. مطابق اين تفسير، اولا تاريخ به حكم سرنوشت خود ايستا و ساكن نيست، بلكه متحول و متكامل است، و اين تحول و تكامل تمام شئون معنوي و فرهنگي انسان را در بر ميگيرد.
ثانياً تحول تاريخ ـ كه انسان در آن يك ابزار صرف نيست كه در مسير جبري كور واقع شده باشد ـ تحولي رشد يابنده و صعودي و در جهت آزادي انسان از وابستگيهاي محيطي و اجتماعي است، به طوري كه انسان در آينده به آزادي كامل معنوي يعني وابستگي تام و تمام به عقيده و ايمان و ايدئولوژي خواهد رسيد.
مطابق اين ديدگاه قرآني، آينده بشريت آيندهاي است سرشار از بلوغ فكري و كمال معنوي. خوشبيني به اين آينده روشن، ركن اصلي انتظار مثبت است. اصولاً اعتقاد به موعود و اصل انتظار يعني آِيندهگرايي و حركت به سمت آيندهاي كه جبراً ـ و البته در اثر ايمان و اراده و آگاهي انسان ـ پيش خواهد آمد. جامعه، موجود زندهاي است و موجود انساني زنده منتظر است و اگر منتظر نباشد حركت نميكند و تن به آنچه هست ميدهد.
استاد شهيد آيتالله مطهري بر اين باور است كه در انتظار مثبت دو عنصر وجود دارد: اميد و آرزو. اميد به اين معناست كه روح انسان منتظر در برابر تهاجم سپاه باطل شكست نخورد و تسليم نشود.
و اما آرزو به معني اين است كه مهدي موعود(ع) رسالت جهاني خود را با كمك ياراني شايسته و همفكر انجام ميدهد. پس لازمه آرزو، آمادگي است. انتظار مثبت، انسان را به صورت سربازي درميآورد كه مطمئن است فرضاً خودش از ميان برود، ايده و هدفش قطعاً در آينده تحقق خواهد يافت.
منتظر، انسان مسلمان متعهدي است كه هر لحظه خود را براي شركت در انقلاب نهايي و «بدر» دومي كه با شمشير علي(ع) و زره پيامبر(ص) و به دست فرزند پيغمبر و علي(ع) برپا ميشود، آماده ميكند و خود را مسئول شركت در اين جهاد ميداند. بنابراين انتظار، مذهب اعتراض و نفي مطلق نظام حاكم و وضع موجود است و نه تنها از انسان سلب مسئوليت نميكند، بلكه مسئوليت او را در سرنوشت خودش و سرنوشت حقيقت و سرنوشت انسان، سنگين، فوري، منطقي و حياتي ميكند.
انتظار منفي
انتظار منفي كه انتظاري ويرانگر، اسارتبخش، فلجكننده و نوعي اباحيگري است، معلول برداشت و تفسير خاصي از سير تحولات تاريخ است كه مطابق آن، آينده تاريخ آيندهاي تاريك است و جاي هيچگونه خوشيبيني به آن نيست. كسي كه به چنين تفسيري از سير تحول تاريخ قائل باشد خواهد گفت در دنيايي كه بر روي انباري از باروت قرار گرفته و جرقهاي كافي است كه يك حريق جهاني به وجود آورد، چه جاي خوشبيني به آينده است، و اگر بر اساس علل و عوامل ظاهري قضاوت كنيم، به چنين فردي حق خواهيم داد. فقط يك ايمان معنوي، ايمان به اين كه «جهان را صاحبي باشد خدا نام» لازم است كه اين بدبينيها را زايل و تبديل به خوشبيني كند و معتقد است كه سعادت، رفاه و كمال و زندگي مقرون به عدل و آزادي و امن و خوشي انتظار بشر را ميكشد.
پس اگر نظام جامعه و تاريخ بر محور تشديد ظلم و جنايت و فساد بچرخد و آينده تاريخ، بس تاريك و ظلماني باشد، انتظار منفي مستلزم اين خواهد بود كه انقلاب جهاني فقط و فقط از گسترش و رواج ظلم و تبعيض و حقكشي ناشي شود؛ يعني آنگاه كه باطل، يكهتاز ميدان شود، دست غيب براي نجات حقيقت از آستين بيرون ميآيد و قيام جهاني به شكل يك انفجار در متن ظلمت رخ خواهد داد. مطابق اين برداشت، هر اصلاحي محكوم است، زيرا هر اصلاح يك نقطه روشن است و تا در صحنه اجتماع نقطه روشني هست دست غيب ظاهر نميشود.
برداشتي كه قيام حضرت مهدي(ع) را به منزله انفجاري ميداند كه در اثر تشديد و تراكم ظلم و بيداد و اصابت جرقهاي به آن رخ ميدهد، در مقابل برداشتي است كه قيام حضرت را از نوع رسيده شدن ميوه تلقي ميكند كه پس از طي مراحل تكاملي خود به نقطهاي ميرسد كه بايد چيده شود.
در برداشت نوع اول، هرگونه حركت اصلاحي به مثابه عاملي در جهت به تأخير انداختن قيام جهاني قلمداد ميشود و در برداشت نوع دوم برعكس، حركتهاي اصلاحي با پشتوانه اراده و ايمان انسانهاي آگاه و مسئول، زمينهساز اين قيام عظيم خواهد بود.
نتيجه
1. حركت تكاملي بشر از نظر معنوي يك حركت يكنواخت روي خط مستقيم نيست، بلكه حركتي حلزوني است؛ يعني حركتي است كه گاهي انحراف به راست يا به چپ دارد، توقف و احياناً بازگشت دارد ولي در مجموع خود يك حركت پيشرو و تكاملي است.
2. در طول تاريخ گذشته و آينده، نبردهاي انسان تدريجاً بيشتر جنبه ايدئولوژيك پيدا كرده و ميكند و انسان به تدريج از لحاظ ارزشهاي انساني به مراحل كمال خود يعني به مرحله انسان ايدهآل و جامعه ايدهآل نزديكتر ميشود تا آنجا كه در نهايت امر، حكومت عدالت يعني حكومت كامل ارزشهاي انساني مستقر خواهد شد. ظهور مهدي موعود(ع) حلقهاي است از حلقههاي مبارزه اهل حق و اهل باطل كه به پيروزي نهايي اهل حق منتهي ميشود. سهيم بودن يك فرد در اين سعادت وابسته به اين است كه آن فرد عملاً در گروه اهل حق باشد.
3. عصر ظهور، دوره پختگي و كمال بشر يعني دوره عقل و علم و صلح و صفا و حقوق بشر به معني واقعي و عدالت و معنويت است كه پس از دوره كودكي (اساطير و افسانهها و به تعبير قرآن: جاهليت) و جواني (حكومت خشم و شهوت) فرا ميرسد. مهدويت مساوي است با دجال كشي؛ دجال مظهر و فريب است.
4. لقب مخصوص حضرت حجت كه «قائم» است، يك لقب اجتماعي است، زيرا نماينده يك قيام و انقلاب اجتماعي است و ناشي از اصل امر به معروف و نهي از منكر است كه يك اصل اجتماعي است و يا ناشي از اصل حكومت در اسلام است كه يك اصل ديگر اجتماعي است. وظيفه مردم در عصر غيبت، انتظار فرج (انتظار مثبت) يعني مبارزه با موانع براي تسريع در امر ظهور عدل مطلق است. تا مردم، كمالجو و عدالت طلب نباشند، آن هم طلبي صادق و توأم با تلاش، به آن هدف عالي ماورايي نميرسند.