arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۲۹۴۱۳۲
تاریخ انتشار: ۱۴ : ۱۶ - ۰۴ مهر ۱۳۹۵

انتقاد صریح فرمان‌آرا از لغو کنسرت‌های مشهد و ...

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
همن فرمان‌آرا می‌گوید: قصد دفاع از مسئولان این دوره از وزیر تا مقامات بعدی را ندارم اما فرق اصلاح‌طلبان با دلواپسان این است که آنها هر کاری دلشان می‌خواست، می‌کردند. اینها هر کاری که دلشان می‌خواهد بکنند، از ترس دلواپسان بیشتر از بقیه ملاحظه می‌کنند. من این را درک می‌کنم که ما از نظر فرهنگی هنوز ملوک‌الطوایفی داریم. شخصی در مشهد می‌تواند جلوی یکسری از فعالیت‌ها را بگیرد یا در ارومیه ممکن است شلاق بخورید برای فیلمی که در تهران جایزه گرفته! همه اینها باعث می‌شود کار مشکل‌تر شود.

روزنامه «اعتماد» آورده است: با بهمن فرمان‌آرا در دفتر شرکت نساجی‌ گفت‌وگو کردیم اما موضوع صحبتمان درباره سینما بود. درباره دشواری‌های فیلم ساختن، درباره مسیری که پر از خار گل رز است و اینکه فیلمساز تنهاست و بدون هیچ یاری اما هنرمند طرف صحبت ما، اهل گله و شکایت نیست. اگر نتواند فیلم سینمایی بسازد، مستند می‌سازد، تئاتر روی صحنه می‌برد، کتاب ترجمه می‌کند، نمایشنامه می‌نویسد و ... به هر حال بیکار نمی‌نشیند.

این مرد بیش از هر چیز شوق کار کردن دارد. هر صبح به عشق کار از خواب بیدار می‌شود. در تمام لحظاتی که درباره کار، سخن می‌گوید، در چشمانش برقی عجیب دیده می‌شود و نوعی شادی به صورتش می‌دود. مهم‌ترین انگیزه او برای ادامه زندگی، کار است. بهمن فرمان‌آرا در ٧٥ سالگی خیال استراحت ندارد. علاقه‌ای هم ندارد به سرسره پیشکسوتی اکتفا کند و در مجامع حاضر شود و به عبارت «استاد!» دلخوش باشد. معتقد است که در هیچ دوره‌ای محبوب سیستم دولتی نبوده. با این حال وضعیت دشوار دولت تدبیر و امید را درک می‌کند.

بدون گله و شکایتی از دولت، خیلی محترمانه نقدهای ملایم خود را بیان می‌کند. از اینکه این دولت باید همیشه نگران پشت سرش باشد و از واهمه دلواپسان، به‌سختی می‌تواند آنچه را دلخواهش است، اجرایی کند. او که کمتر در مجامع هنری حاضر می‌شود، جزو هنرمندانی است که زمستان سال ٩٢ در نخستین و تنها دیدار رییس جمهوری با هنرمندان در تالار وحدت حاضر شد چون او هم مانند دیگر همکارانش مشتاق شنیدن سخنان رئیس دولت تازه بود. گرچه در این مدت فقط یک فیلم ساخته که هنوز هم اکران نشده است اما با درک شرایط فعلی، به جای گله و شکایت از دولت یازدهم که سه سال از دوره‌اش سپری شده، روی این نکته تاکید دارد که مسئولان فعلی در مقایسه با دوره پیشین، آدم‌های بسیار بهتری هستند برای گفت‌وگو.

فرمان‌آرا در کنار تمام مشغولیاتش همیشه پیگیر کار جوانان است؛ جوانانی که در سینما و تئاتر فعال هستند. در این گفت‌وگو هم از همین جوانان مستعد می‌گوید که آثارشان را دنبال می‌کند، خودش با آنان تماس می‌گیرد و اگر نکته‌ای باشد، مطرح می‌کند. جوانانی که به گفته او ناچارند پوست کلفتی داشته باشند برای ادامه فیلمسازی و باید بدانند قرار نیست کسی حمایتشان کند و بزرگ‌ترین حمایتی که از آنان می‌شود این است که سنگی جلوی راهشان انداخته نشود، چراکه مسیر فیلمسازی پر از گل رز نیست بلکه پر از خار گل رز است.

بهمن فرمان‌آرا همان اندازه که شوق کار کردن دارد، همچون دوره نوجوانی‌اش، مشتاق خواندن است و از خواندن یک رمان تازه یا یک شعر ناب، کیفش کوک می‌شود. در گفت‌وگو با او هرچند موضوع صحبت، جدی باشد اما طنز ذاتی و لحن شوخ این هنرمند در جای جای گفت‌وگو، لبخند بر لب مخاطب می‌نشاند. امیدوارم این شوخ‌طبعی‌ها در گفت‌وگوی مکتوب شده هم تا حدودی حفظ شده باشد و لذت آن به خواننده نیز منتقل شود.

آقای فرمان‌آرا با فیلمنامه تازه‌تان شروع کنیم، «هم‌صحبتی با جنون» که برای پروانه ساخت ارائه کردید.

البته اسمش عوض شده و الان نامش «زندان ما» شده است. فیلم‌نامه را برای دریافت مجوز ساخت به وزارت ارشاد ارائه کرده‌ایم و منتظریم بعد از دریافت پروانه ساخت مراحل دیگر را آغاز کنیم. تصمیم اولیه بر این است که فیلم را از نیمه آبان‌ماه در شمال کلید بزنیم.

از وضعیت اصلاحی‌های احتمالی‌اش خبر دارید؟

اصلاحیه‌ای ندارد.

آیا این فیلم، اثر دیگری از سه‌گانه زندگی است؟

اصلا این‌گونه فکر نمی‌کنم. این دسته‌بندی‌ها ساخته و پرداخته روزنامه‌نگاران و منتقدان است. در وهله اول هر موضوعی که برایش وقت می‌گذارم و آن را کار می‌کنم، باید برایم جالب باشد و توجهم را جلب کند. این فیلم شاید به فیلم‌های قبل از «دلم می‌خواد» شباهت داشته باشد و بیشتر در روال آنهاست.

یعنی یک کار اجتماعی و...

بله. هر چه را درباره مشکلات و گرفتاری‌های اجتماع مطرح می‌کنیم، حتی خوشی‌ها، مسائلی اجتماعی است و فقط دیدگاه‌ها با هم فرق می‌کند. من نه به قصد جایزه فیلم می‌سازم، نه به قصد اینکه پوز کسی را بزنم. اصلا در سن و سال من تنها انگیزه‌ام برای زندگی، کار کردن است و به همین دلیل سرسختانه به دنبال این هستم که کار کنم.

وضعیت فیلم قبلی‌تان «دلم می‌خواد» چگونه است؟ مشکل اکرانش حل شد؟

پروانه نمایش گرفته است و احتمالا بعد از جشنواره فجر نمایش داده می‌شود چون فعلا ماه محرم و صفر را در پیش داریم ولی در حال حاضر برنامه بر این است که فیلم بعد از جشنواره فجر اکران شود.

ظاهراً سرمایه‌گذار فیلم عوض شد و...

انتخاب کسی که اسمش به نام تهیه‌کننده مطرح شده بود، از اشتباهات بزرگ زندگی من بود چون برحسب پیشنهاد دوستان که او را فرد خوبی معرفی کرده بودند، با وی همکاری کردم ولی نمی‌خواهم وارد جزئیات بشوم صرفاً به این دلیل که دو سالی که اکران فیلم به تعویق افتاد، فکر می‌کنم آدم‌های دیگری پشت این ماجرا بودند و برای اکران فیلم مشکل درست کردند ولی اینها برایم مطرح نیست چون نمی‌خواهم با کسی مسابقه محبوبیت بگذارم.

در روند کاری‌تان به ویژه در خارج از کشور، به عنوان تهیه‌کننده و سرمایه‌گذار فعالیت زیادی داشته‌اید و در ساخت فیلم‌های مهمی در تاریخ سینما مشارکت داشته‌اید اما چرا در داخل کشور، کمتر فیلم‌های خودتان را تهیه کرده‌اید؟

فیلم‌هایم را تهیه می‌کنم اما سرمایه‌گذارش شخص دیگری است چون اگر شما موضوعی یا یک خط داستانی را نتوانید به دو نفر بفروشید، به دیگران هم نمی‌توانید بفروشید! من تهیه‌کننده کارهایم هستم صرفا به این دلیل که کنترل هنری‌ کار دستم باشد ولی این‌گونه نیست کسی بخواهد کارم را تهیه کند و بعد در انتخاب هنرپیشه و دیگر عوامل اعمال نظر کند. هرگز چنین نبوده و نخواهد بود. بنابراین سرمایه‌گذار حضور دارد و همیشه هم کسانی هستند که به سرمایه‌گذاری علاقه‌مند باشند و به این شیوه کار می‌کنیم.

یعنی همیشه این آزادی عمل را دارید که آن‌طور که دوست دارید، کار کنید؟

اصلا به غیر از این نمی‌شود کار کرد. ساخت فیلم قبلی همزمان با اوج مریضی‌ام بود. بیماری ورم رگ‌های مغز که دو سال درگیرش بودم و به پیشنهاد یکی، دو تا از دوستان این آقا را، با اینکه هیچ شناختی از او نداشتم، به عنوان تهیه‌کننده قبول کردم. سرمایه‌گذار را خودم معرفی کرده بودم. همزمان با آن نمایش «مردی برای تمام فصول» را اجرا کردم و شب آخر اجرا فکر می‌کردم استراحتی یک هفته‌ای خواهم داشت و بعد از آن قصد سفر داشتم اما از صبح روز بعدش، دیگر نمی‌توانستم راه بروم و ویلچر به ویلچر به تورنتو رسیدم. دیدم فقط به انگیزه کار، می‌توانم ادامه حیات دهم. گرفتاری مالی ندارم، زندگی‌ام خوب است اما اگر کار نکنم، هیچ انگیزه‌ای ندارم که صبح از خواب بیدار شوم. گاهی دوستان می‌گویند ٧٥ سالت است کمی استراحت کن و از این گونه حرف‌ها اما از سر یکی، دو کاری که در اوج مریضی‌ام بود، به من ثابت شد واقعا باید کار کنم تا دلیلی داشته باشم که صبح از خواب بیدار شوم. این مساله من است. کمتر جایی می‌روم. در کمتر برنامه‌ای شرکت می‌کنم ولی پیگیر کار فیلمسازان جوان هستم. کارهایشان را می‌بینم.

در مورد کارهای خودم چون تمام اعضای گروهم حرفه‌ای هستند، نسبت به پرداخت دستمزدشان حساسیت دارم ولی تهیه‌کنندگان معمول، در بسیاری اوقات به موقع دستمزد گروه را نمی‌دهند درحالی که من علاقه‌مندم این روال وجود داشته باشد و به همین دلیل کنترل کارها را در دست می‌گیرم. مثلا در فیلم قبلی‌ام، چندین نفر از جمله خود من دستمزدشان پرداخت نشد با اینکه از اول طی کردم که باید دستمزد همه پرداخت شود. ممکن است من برای زندگی روزمره‌ام این پول را لازم نداشته باشم ولی خیلی از اعضای گروهی که با هم کار می‌کنیم، باید برای گذران زندگی دستمزدشان را بگیرند. اصلا چه دلیلی دارد که افراد کار کنند و پول نگیرند؟! اگر گذشته کاری مرا هم ببینید، حتی یک نفر را پیدا نمی‌کنید که بگوید با من کار کرده و دستمزد نگرفته است. یعنی این انضباط کاری وجود دارد. به مقام و منزلت حرفه‌ای‌ اعضای گروهم که همگی حرفه‌ای هستند، کاری ندارم ولی به هر حال به دستمزدشان نیاز دارند به همین جهت در فیلم بعدی هم، خودم تهیه‌کننده اجرایی هستم و سرمایه‌گذار شخص دیگری است.

اشاره کردید بیشترین انگیزه زندگی‌تان کار کردن است. جزو هنرمندانی بودید که با وجود حضور کمرنگتان در مجامع دولتی، در دیدار آقای رئیس‌جمهور با هنرمندان که سال ٩٢ در تالار وحدت برگزار شد، حضور یافتید. ظاهرا آن زمان همه هنرمندان امیدوار شده بودند شرایط کار هنری در دولت تدبیر و امید تغییر می‌کند. با توجه به اینکه در این دوره یک فیلم ساختید، وضعیت فیلمسازی را در دولت آقای روحانی چگونه ارزیابی می‌کنید؟

فیلمسازی اصولا کار مشکلی است چون پول زیادی می‌خواهد و خیلی المان‌های مختلف باید فراهم شود تا اثری شکل بگیرد. اینکه در این دوره آیا از رفتار یا حمایتی که نسبت به فیلمسازان شده، راضی هستیم یا نه، باید بگویم شخصا اهل شکایت نیستم چون کاری که ما انجام می‌دهیم، به عوامل بسیاری وابسته است درحالی که نویسنده یا نقاش خودشان هستند و کاغذشان، مجسمه‌ساز، موزیسین، خودشان هستند و یک ابزار کار اما وقتی به سینما و تئاتر می‌رسیم، باید گروهی را جمع کنید تا با حضور آنان، تجسم فکرتان را در آن اثر هنری ببینید. برخلاف اینکه مردم می‌پندارند ساخت فیلم، ساده است- کار ما این است که این کار ساده به نظر بیاید - ولی بی‌نهایت کار مشکلی است. البته اجرای تئاتر از بسیاری جهات آسان‌تر است صرفا چون اول، وسط و آخر کار به ترتیب انجام می‌شود اما در سینما این روال وجود ندارد. به طور مثال در فیلم «یه بوس کوچولو» مرگ آقای مشایخی را روز اول گرفتیم و بعد از شمال به کردستان رفتیم و مرگ آقای کیانیان را گرفتیم. یعنی دو صحنه نهایی را در ٥ روز اول گرفتیم. بعد به اصفهان و آرامگاه کوروش رفتیم. در آخرین مرحله به آپارتمان آمدیم درحالی که آغاز فیلم در آپارتمان است. این تکه تکه کار کردن، نیازمند نوعی سازماندهی است که اگر درست انجام نشود، ساخت فیلم ممکن نیست. ضمن اینکه گاه می‌بینیم کسانی‌که وظایفی بر آنان محول شده است، در آخرین لحظه می‌گویند فلان وسیله پیدا نشده است! مثلا سر فیلم «دلم می‌خواد» از اول گفتم استریت جاکت می‌خواهم که در دیوانه‌خانه‌ها دیوانه‌ها را با آن می‌بندند. زمان فیلمبرداری سکانس مربوط به این بخش، آتش نشانی و پلیس و... آمده بودند سر فیلمبرداری و صحنه شلوغ بود اما زمان کار گفتند در ایران استریت جاکت پیدا نمی‌شود! آن روز تنها روزی بود که کار را تعطیل کردم و عجیب بود که ٢ ساعت بعد گفتند پیدا شده! در حالی که از سه ماه قبل گفته بودم چنین وسیله‌ای نیاز داریم. این فقط به ضرر کار شد چون باعث شد با وجود حضور همه اعضای گروه، ناچار شویم کار را تعطیل کنیم. بنابراین سازماندهی در سینما کار سختی است.

قصد دفاع از مسئولان این دوره از وزیر تا مقامات بعدی را ندارم اما فرق اصلاح‌طلبان با دلواپسان این است که آنها هر کاری دلشان می‌خواست، می‌کردند. اینها هر کاری که دلشان می‌خواهد بکنند، از ترس دلواپسان بیشتر از بقیه ملاحظه می‌کنند. من این را درک می‌کنم که ما از نظر فرهنگی هنوز ملوک‌الطوایفی داریم. شخصی در مشهد می‌تواند جلوی یکسری از فعالیت‌ها را بگیرد یا در ارومیه ممکن است شلاق بخورید برای فیلمی که در تهران جایزه گرفته! همه اینها باعث می‌شود کار مشکل‌تر شود. به همین جهت سازماندهی و کنترل اجرایش مهم است تا وقتی وارد کار می‌شوید، طبق برنامه‌ریزی‌تان پیش بروید. هرگز فیلمی نساخته‌ام و تهیه نکرده‌ام که طبق برنامه‌ریزی انجام شده، فیلمبرداری‌اش بیش از ٣٥ جلسه طول بکشد چه در همکاری با عباس کیارستمی یا محمدرضا اصلانی و... چون اگر این کار سازماندهی نداشته باشد، کار، انجام‌شدنی نیست حتی اگر سرمایه بانک ملی را در آن بریزید! بماند که در خیلی از پروژه‌ها تا ساعت ٣ صبح برنامه‌ریزی می‌کنند که فردا چه کنند! اما در کل، این حرفه، این گونه کار کردن را برنمی‌تابد. در حال حاضر جوانان مستعدی هستند و کار می‌کنند.

یعنی از شرایط فعلی راضی هستید؟

گیرم که بگویم از این وضعیت راضی نیستم ولی این آدم‌ها خیلی افراد بهتری هستند برای اینکه با آنها گفت‌وگو کنیم. هرچند همان اشکالات اصلاح‌طلبان را دارند که دایم به پشت‌سرشان نگاه می‌کنند. در دوره قبل زمانی که «قلاده‌های طلا» را ساختند، از چه کسی پرسیدند چقدر پول و چگونه خرج کنیم؟ ساختند و اکران هم کردند و پایش هم ایستادند و هیچ اتفاقی هم نیفتاد چون مردم فقط ناراحتی‌شان را با ندیدن آن فیلم نشان دادند. قرار نیست برای اکران یک فیلم تظاهرات شود که چرا فیلم فلانی نمایش داده شده یا نشده. اما الان نگاه کنید چند فیلم هست که اکران شده و بعد از سه روز از روی پرده برداشته شده است؟! همین فیلم من، خیلی راحت می‌توانست مشکلش حل شود ولی دو سال طول کشید و من تقریبا درباره این اشکالات هیچ صحبتی نکردم درحالی که می‌توانستم بگویم چرا می‌خواهید از فیلمی که کل زمانش ٩٣ دقیقه است، ١٠ دقیقه‌ را هم کم کنید؟! بهانه اکران نشدن فیلم، همین ١٠ دقیقه بود! اما دست آخر هم همان فیلمی که من ساخته‌ام با یکسری اصلاحات جزیی، پروانه نمایش گرفت. من تا جایی که ماهیت فیلم عوض نشود، با اصلاحیه‌ها کنار می‌آیم ولی هیچ دلیلی نمی‌بینم که مثلا «لانتوری» چند وقت منتظر بماند که برای اکرانش تصمیم‌گیری شود چون فیلم خوب و درجه یکی است که موضوع مهمی را هم مطرح می‌کند ولی این ملوک‌الطوایفی فرهنگی، باعث شده این گرفتاری‌ها پیش بیاید و تصمیم‌گیری‌ها در یکجا نباشد. در این وضعیت هر کس ساز خود را می‌زند.

من قبل از انقلاب هرگز محبوب سیستم حکومتی نبوده‌ام و بعد از انقلاب هم ماجرا به همین شکل است چون فیلمسازی برای من یک کار دلی است. اگر «شازده احتجاب» را که فیلمی درباره سلطنت است، در اوج قدرت سلطنت ساختم، به این دلیل است که کاری را که دلم می‌خواهد، انجام می‌دهم و خیلی برایم مهم نیست جایی دعوت شوم یا نه. می‌دانم بسازبفروشی آسان‌تر است و با آن بیشتر هم پول در می‌آوری ولی کار فیلمسازی را دوست دارم و می‌دانم سختی‌اش هم جزو کار است. به جوانان هم می‌گویم اگر پوستتان کلفت نیست هرچقدر هم که استعداد داشته باشید، به درد این کار نمی‌خورید چون در مسیر شما، بستری از رز نیست شاید فقط خار گل رز باشد و از آغاز باید بدانید هیچ کس شما را کمک یا تشویق نمی‌کند. بی‌نهایت استعداد جوان داریم. بعد از دیدن فیلم «ابدویک‌روز» خودم با سعید روستایی تماس گرفتم و با او صحبت کردم. ما این آدم‌های بااستعداد را داریم البته وظیفه دستگاه این نیست که خرج ما را بدهد بلکه همین قدر که سنگ در راه تولید نیندازد، کافی است. هرکسی هم که موفق می‌شود، مورد حمله‌های بسیار زیادی قرار می‌گیرد. چگونه است که اگر کسی پل ناامن و غیراستانداردی بسازد که روی سر مردم خراب شود، در جراید و مطبوعات به اختصار نامش را منتشر می‌کنند همچنان‌که در مورد هرچه به سیاست مربوط شود، هم اجازه حرف زدن ندارید اما درباره اهالی سینما و ورزش به جراید اجازه می‌دهند هرچه دوست دارند، بگویند. در دوره قبل این گونه بود و در این دوره نیز چنین است که این دو گروه مصون نیستند.

به هر حال همیشه کسانی که کار فرهنگی و هنری می‌کنند، گویی بی‌پشت و پناه هستند...

اصولا همین‌طور است. اگر نویسنده می‌شوید، باید بدانید همیشه زندگی‌تان سخت است چون در کشوری زندگی می‌کنیم که در گذشته جمعیتش ٣٠ میلیون بود اما تیراژ کتاب ٢ هزار تا بود. فقط «دایی جان ناپلئون» و «سووشون» دو کتابی بودند که تیراژشان بیشتر بود. الان هم که بیشتر از هفتاد میلیون نفر هستیم، تیراژ کتاب هزار تا شده! پس نویسنده قرار است چگونه زندگی کند؟! بنابراین می‌بینید هرکه به دنبال کار فرهنگی می‌رود، قبول کرده بابک زنجانی نباشد! چون اگر آن امکانات را می‌گیری، در مقابلش باید تاوانی بدهی یا نمادی می‌شوی برای بقیه. بنابراین اگر کار فرهنگی را دوست داری، باید پوستت کلفت باشد.

اگر فیلمسازی شغل و منبع درآمدتان بود، فکر می‌کنید همچنان می‌توانست برایتان کاری دلی باشد؟

همیشه دلی بوده. مثلا در «شازده احتجاب» هم دستمزدی که گرفتم ٢٠ هزار تومان بود. آن زمان کارمند تلویزیون بودم و ماهی ٤ هزار تومان حقوقم بود و با همسر و ٣ تا بچه زندگی می‌کردیم. اگر وضع مالی‌ام خوب است، به خاطر پدر خدابیامرزم است وگرنه بارها گفته‌ام اگر دستمزدهایی را که در سینما گرفتم، جمع کنم، روی هم رفته، مخارج یک قبر در بهشت زهرا می‌شد! ولی خدا را شکر که هنوز آدم‌هایی هستند که برای ساخت فیلم سرمایه‌گذاری می‌کنند و باز هم خدا را شکر که ما هنوز جان کار کردن داریم و کار می‌کنیم درحالی که می‌شود روی سرسره پیشکسوتی نشست و همه جا هم بود و بیخودی هم به آدم بگویند استاد! استاد! بعضی‌ها با همین وضعیت زندگی می‌کنند اما من در این شیوه، هیچ معنی‌ای نمی‌بینم. من در کار کردن، معنی می‌بینم.

گفته بودید دوست دارید فیلمی بسازید درباره اینکه خودتان کاندیدای ریاست‌جمهوری شوید...

 (می‌خندد) هرگز! در هیچ زمانی جاه‌طلبی سیاسی نداشتم. آن صحبت هم به عنوان یک جوک بود چون همه کاندیدا شده بودند، من هم به شوخی گفتم ما هم برای تفریح کاندیدا شویم! به جز زمانی که به عنوان کارگردان استخدام تلویزیون شده بودم، شغل دولتی نداشته‌ام. در هیچ منصبی نمی‌توانم خوشحال باشم چون هر منصبی، به یکسری مسائل وصل است مثل اینکه باید با افراد خاصی کار کنید. پیش از انقلاب به من پیشنهاد کردند رییس تلویزیون شیراز شوم که قبول نکردم چون دوست داشتم فیلمساز باشم. از عهده آن کار بر می‌آمدم و می‌توانستم رییس تلویزیون شیراز باشم چون ١٤ سال مدیرعامل شرکت نساجی بوده‌ام ولی اگر شما رئیس تلویزیون شیراز شوید، حتما باید با رییس ساواک آنجا هم گفت‌وگو کنید و حتما به شما مسائلی را گوشزد می‌کنند و من اصلا این کارهای کثیف را دوست ندارم و در کتم نمی‌رود. یک بار می‌خواهیم زندگی کنیم پس چرا باید خود را به مدیریت‌ها آلوده کنیم؟! به همین جهت در هیچ زمانی در عمرم چنین آرزوهایی نداشته‌ام. اگر جاه‌طلبی هم داشته‌ام، فقط در مورد سینما بوده وگرنه اینکه شغلی داشته باشم یا مسوول جایی باشم و...، اینها در کتم نمی‌رود چون دستوربگیر خوبی نیستم و هرگز هم نبوده‌ام ولی اگر منصبی را قبول کنید، حتما ناچارید دستوراتی را که از بالا می‌آید، بپذیرید اما من در کلاس ٥٤ نفری دبیرستان «هدف» اگر قرار بود دعوا شود از ٥٣ نفر دیگر کتک می‌خوردم چون ریقونه بودم اما مبصر کلاس بودم! غیر از پدرم که همیشه احترامش را داشته‌ام آن هم نه به این معنی که درباره مسائل با او بحث نکنم اما همیشه حرمتش را نگه داشته‌ام.

این شوقی که برای کار کردن دارید، شامل تئاتر هم می‌شود یا به همان اجرای نمایش «مردی برای تمام فصول» اکتفا می‌کنید؟

بستگی به نمایشنامه دارد. ١٠ سال برای اجرای «مردی برای تمام فصول» دویدم تا اجازه کار دادند که خدا را شکر موفق بود و هر شب با استقبال تماشاگران روبه‌رو شد و در گیشه فروش خوبی داشت. آنچه در تئاتر برایم مساله است، این است که مدت زمانی درگیر تمرین هستید و بعد نمایش روی صحنه می‌رود اما بعد از هر تعداد اجرا، تمام می‌شود و چیزی از آن باقی نمی‌ماند. الان هم نمایشنامه‌ای هست که بخواهم آن را کار کنم اما چون دوست ندارم هیچ کاری را ناتمام بگذارم، باید ببینم این انرژی را که برای کار دارم، چگونه مصرف کنم. می‌توانم با همین انرژی سالی دو فیلم بسازم ولی یک تئاتر اجرا کنم. به جز اینها یک سریال هم هست برای شبکه نمایش خانگی. به هر حال باید به وقت و انرژی‌ام نگاه کنم چون دیگر ٢٠ سالمان که نیست!

ولی اصلا به شما نمی‌آید سریال بسازید، هرچند برای نمایش خانگی است...

حقوق یکی از کتاب‌های اسماعیل فصیح را خریده‌ام «داستان جاوید» که ٢٤ اپیزود می‌شود و برای نمایش خانگی است. اگر شرایط فراهم شود، آن را می‌سازم. زمانی می‌خواستم با اقتباس از آن، یک فیلم سینمایی بسازم ولی حجم داستان برای یک فیلم سینمایی زیاد است. دیگر نه سینماها طرفدار فیلم‌های سه چهار ساعته هستند و نه تماشاگران. فقط هم اینها نیست. می‌خواهم مستند هم بسازم. فقط می‌خواهم کار کنم. برنامه استراحت ندارم.

فیلم مستند؟

بله، ولی الان نمی‌خواهم درباره موضوعاتش بگویم. در آن چهار سالی که کار نکردم، مستند «کنسرتی که اجرا نشد» را درباره پرویز یاحقی ساختم و «ننه دلاور ما» را درباره سیمین بهبهانی که تمام شده است. نمایشنامه نوشتم و یک کتاب هم ترجمه کردم درباره کارگردانی نوشته سیدنی لومت که چاپ شد. مدلم طوری نیست که بیکار بمانم و روز را به شب برسانم ولی باید دید چقدر انرژی دارم!

اقتباس ادبی در سینمای ما کمتر رخ می‌دهد. البته شما جزو فیلمسازانی هستید که به این مقوله توجه داشته‌اید و«شازده احتجاب» و «سایه‌های بلند باد» را بر اساس آثار هوشنگ گلشیری ساخته‌اید اما چرا در سینمای ما داستان‌های خوب در اقتباس‌های سینمایی، کمتر مورد استفاده قرار می‌گیرند؟

تهیه‌کننده! چون او می‌گوید سر و ته داستان را عوض کن! چرا به نویسنده داستان پول بدهیم؟! بارها و بارها این جمله را شنیده‌ام. چرا می‌خواهی داستان گلی ترقی را بسازی و به او پول بدهی؟! بعد می‌بینیم کسانی که نمی‌توانند انشای معمولی «علم بهتر است یا ثروت؟» را بنویسند، فیلمنامه می‌نویسند و عجب است که همان‌ها فیلم هم می‌شود! بارها گفته‌ام داستان‌های بسیار خوبی هست که خود من به هنگام خواندن‌شان، ذهنم با آنها می‌رود و علاقه‌مند به ساخت آنها می‌شوم ولی هیچ کس سراغی نمی‌گیرد. هیچ‌کس به اندازه کافی نمی‌خواند. ما متعلق به نسلی هستیم که تلویزیون نبود و رادیو سه ساعت در شبانه‌روز برنامه داشت. دریچه ما به دنیا از طریق خواندن بود. تا ١٦ سالگی همینگوی، فاکنر و... را خوانده بودیم چون تفریح‌مان همین بود اما الان از هر صد تا آدم در هر حرفه‌ای، درصد بیشتری تفریح‌شان کندی کراش است نه شعر یا رمان. گویی هیچ‌کس از خواندن یک شعر ناب یا رمان تازه، به شوق نمی‌آید ولی خود من اوج کیفم، خواندن شعر یا رمانی جدید است.

انتهای پیام

نظرات بینندگان