arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۳۰۷۱۷
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: ۱۱ : ۱۱ - ۱۵ تير ۱۳۹۰

جمشید مشایخی: کمال الملک به خوابم امد و گفت تو نمي تواني نقش من را بازي كني/راست گویی حجازی را دوست داشتم

انتخاب هاي جمشيد مشايخي هميشه متفاوت بوده و گاهي اين مسير به زعم منتقدان بيراهه هايي هم داشته است. اما هيچ كس در منش و شخصيتش شكي ندارد. او و هم نسلانش در يك نكته بي نظير هستند، همان نسل عزت الله انتظامي و محمدعلي كشاورز و جوان ترهايي مانند علي حاتمي. اينان به انسانيت نگاهي بزرگوارانه دارند و بي هيچ ريايي مردمي كه در اطرافشان زندگي مي كنند را دوست مي دارند. اين گفت وگو فرصتي بود براي مرور خاطره هاي گذشته و حال بازيگري بزرگ همچون مشايخي.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
گروه سينما، جمشيد مشايخي يك فرهنگ است. كسي نيست كه چند فيلم مهم تاريخ سينماي ايران را ديده باشد و مشايخي را نشناسد. يعني اگر بخواهيم جمشيد مشايخي را از تاريخ سينمايي ايران حذف كنيم، خلايي در آن پديد مي آيد كه شايد كسي نتواند پرش كند، از «خشت و آينه» تا «قيصر» و «كمال الملك». فيلم هايي كه هر كدام نمادي از سينماي ايران به حساب مي آيند. او همان بازيگري است كه به نقش هايش هويت مي دهد. با همه اينها و نقشي كه مشايخي در فرهنگ ايران دارد، او مردي بسيار فروتن و مهربان است.

به گزارش انتخاب به نقل از شرق، با ادبيات انس دارد و خيلي خوب حافظ را مي خواند. يعني مثل خيلي از بازيگرها جزيره اي بي هويت نيست. اگر حافظ را با صداي استاد شنيده باشيد، حتما بخش هايي از شخصيت پنهان شاعر را كشف مي كنيد، بخش هايي كه ممكن بود خودتان آنها را درك نكرده باشيد. همين هاست كه استاد را متفاوت مي كند، كسي كه سينما را عاشقانه دوست دارد. او براي نقش هاي كوتاهش هم وقت مي گذارد و كوتاهي و بلندي نقش اهميت بسيار كمي برايش دارد. اينهاست كه ما را به سوي او مي كشاند.

 انتخاب هاي جمشيد مشايخي هميشه متفاوت بوده و گاهي اين مسير به زعم منتقدان بيراهه هايي هم داشته است. اما هيچ كس در منش و شخصيتش شكي ندارد. او و هم نسلانش در يك نكته بي نظير هستند، همان نسل عزت الله انتظامي و محمدعلي كشاورز و جوان ترهايي مانند علي حاتمي. اينان به انسانيت نگاهي بزرگوارانه دارند و بي هيچ ريايي مردمي كه در اطرافشان زندگي مي كنند را دوست مي دارند. اين گفت وگو فرصتي بود براي مرور خاطره هاي گذشته و حال بازيگري بزرگ همچون مشايخي.

 او كه حاضر است تنها با كساني كار كند كه احترام تجربه و تلاشش را نگاه مي دارند. مهم نيست اين فرد «مسعود كيميايي» باشد كه از بازي در فيلم قيصر تا جرم او فاصله اي طولاني طي شده است يا «سامان سالور» جواني از سينماي ايران كه قرار است از امروز فيلم «سيزده 59» او به روي پرده برود. مهم هم نيست نقش ها بلند باشد يا كوتاه. او هر نقشي را دوست دارد و به آن هويت مي بخشد.
    با مشايخي از هر دري سخني مي رود.
    
     46 سال از آغاز بازيگري جمشيد مشايخي در سينما مي گذرد. از «خشت و آينه» تا «جرم». در طول اين سال ها به چه تجربه هايي رسيديد؟ اگر از همان روزهاي نخست اين تجارب را داشتيد، چه مسيري را طي مي كرديد؟
    در اين 46 سال من تجربياتي به دست آوردم كه با آن سال ها خيلي متفاوت است. در 31 سالگي با ابراهيم گلستان كار كردم و بزرگ ترين تجربه سينمايي ام را پيدا كردم. ما كار تئاتر مي كرديم و بعد آمديم جلو دوربين و بازي مقابل دوربين تفاوت بسيار زيادي با بازي تئاتري داشت. بازي سينمايي بايد زيرپوستي و دروني باشد. به همين دليل جلسات متعددي با ايشان تمرين داشتيم. من، منوچهر فريد و محمد علي كشاورز، براي حضور در يك سكانس چند دقيقه اي تمرين داشتيم تا از بازي غلو شده و اغراق آميز تئاتري بيرون بياييم و بازي اي زير پوستي داشته باشيم. اين بزرگ ترين تجربه زندگي من بود. گلستان آدم بسيار بسيار دقيقي بود و من ايشان را استاد خودم در بازيگري در سينما مي دانم. به نسبت كارهاي آن زمان كه ساخته مي شد، فيلم «خشت و آينه» قابل تفكر بود و با فيلم هاي آن دوره خيلي متفاوت بود. البته بعدها فيلم هاي متفاوت ديگري هم ساخته شد. در سال 48 «قيصر» و« گاو» را در يك سال كار كردم. در اينجا فيلم «گاو» داريوش مهرجويي نوشته غلامحسين ساعدي و فيلم «قيصر» نوشته خود آقاي كيميايي بود.
    
     پيش از «خشت و آينه» شما پيشنهاد كار سينمايي نداشتيد يا خودتان نمي پذيرفتيد؟
    قبل از بازي در «خشت و آينه» در سال 1342- 1341 يك كار 20 دقيقه اي با مرحوم هژير داريوش انجام داديم. فخري خوروش در اين فيلم هم بازي ام بود. يعني اولين كار من جلو دوربين «گود مقدس» بود. بعد از آن كار سينمايي نكردم تا «خشت و آينه». نمايش «مردگان بي كفن و دفن» اثر ژان پل سارتر را به كارگرداني حميد سمندريان در انجمن ايران- فرانسه اجرا مي كرديم. ابراهيم گلستان و فروغ فرخزاد آمدند و نمايش را ديدند و همانجا چند بازيگر انتخاب كردند. مرحوم فني زاده، كشاورز و من.
    به اين ترتيب كار خود را با شخصيت برجسته سينماي ايران شروع كردم. البته پس از آن هم با شخصيت هاي مهمي كار كردم. مثلادر سال 1352 «شازده احتجاب» نوشته هوشنگ گلشيري را با بهمن فرمان آرا كار كردم. اينها براي من كار پايه اي بودند. البته در اين ميان فيلم هايي ديگري هم كار كردم كه اصلاديگر يادم نيست چون زياد برايم جذاب نبودند.
    
     به قول شاملو براي «غم نان» بودند...
    بله. يك دليلش اين است كه در دوره اي از اداره تئاتر استعفا داده بودم و به همين دليل با مشكل مالي مواجه بودم. از طرفي تا فيلمي ساخته نشود، نمي توان گفت خوب است يا بد و راجع به كيفيت آن نظر داد. آن فيلم هايي كه الان دوست ندارم درباره شان حرف بزنم هم از اين جمله اند. گير كارگردان هايي افتاديم كه آنچنان علاقه اي به كار هنري نداشتند يا سهل انگار بودند. ولي فيلم هايي كه بعدها با شادروان علي حاتمي كار كردم، فيلم هايي مثل «سلطان صاحبقران»، «سوته دلان»، «هزار دستان» و«كمال الملك» كارهايي بودند كه به آنها عشق مي ورزم. خوشبختانه فرصت كار كردن با ناصر تقوايي را هم داشته ام. پيش از انقلاب فيلم «نفرين» را كار كردم و بعد از انقلاب فيلم «كاغذ بي خط» را. با فرمان آرا هم بعد از انقلاب «يه بوس كوچولو» و «خانه اي روي آب» را كار كردم.
    
     بازيگران خوبي داشته ايم كه نتوانستند مطرح شوند، مثل جلال مقدم. شما خودتان را چقدر خوش شانس حس مي كنيد. چقدر توانسته ايد از توانايي هايتان استفاده كنيد؟ چون خيلي ها اعتقاد دارند كه تواناهايي داشته اند و فرصت ارايه آن را نداشته اند...
    من اين فرصت را پيدا كردم و بازي در نقش هاي بسيار خوبي را در كارنامه دارم. البته قضاوت با شماست كه آيا در اين نقش ها موفق بوده ام يا نه. البته صحبت طولاني بودن يا كوتاه بودن نقش نيست. در «خانه اي روي آب» من تنها يك سكانس بازي كردم. يا در «جرم» من فقط در يك سكانس ايفاي نقش كردم. طولاني بودن يا كوتاه بودن، ملاك عمل نيست، مهم اين است كه نقشي را كه دوست داريد و شناسنامه داردرا بازي كنيد. مهم اين است كه كارگردان به شما اين فرصت را داده است. اين اتفاق براي من افتاده و نمي توانم بگويم چنين فرصتي نداشتم. «طلسم» داريوش فرهنگ كه جز وكار هاي خوب اوست، يا فيلم «آوا». من معتقدم در هر كاري بايد عاشق آن حرفه و ملت بود و البته دانش آن حرفه را هم داشت.
    
     تمام بازيگران در نقش هاي متفاوتي ظاهر مي شوند. شما از روز اول در نقش انسان هاي «مهربون» و جا افتاده ظاهر شديد. منفي، مثبت مد نظرم نيست. شما كمتر در نقش هاي متفاوت وارد شديد. مثلانقش يك عاشق پيشه را داشته ايد...
    در «خانه عنكبوت» من در نقش منفي ظاهر شدم. در «شازده احتجاب» هم نقش من مثبت نبود. اين بسته به نظر كارگردان است. من نقش ها را انتخاب نمي كردم. فقط يك بار نقشم را خودم انتخاب كردم و آن «كمال الملك» بود. علي حاتمي چند تا طرح داشت و من اين طرح را به او پيشنهاد دادم. البته من در تئاتر خيلي نقش هاي متفاوتي، مثل آدم هاي خشن و بد را بازي كردم. در نمايشنامه «آندورا» اثر ماكس فريش كه آقاي سمندريان آن را كارگرداني كرد، نقش ام كاملامتفاوت بود. نقش سربازي را بازي كردم كه آدم بسيار پستي بود.
    
     اما به هر حال همه، شما را در سينما با چهره مرد «مهربون» مي شناسند...
    بله. سينما در روزگار قديم چهره اي متفاوت داشت. مثلامردم فكر مي كردند كه هر كسي شبيه نقشي است كه بازي مي كند. در تئاتر قضيه كاملافرق داشت. تماشاگران تئاتر فرهيخته تر بودند. به همين دليل شما را با نقش تان يكي نمي كردند. من به طور كلي بازي در همه نقش ها را دوست دارم.
    
     چه نقش هايي را بيشتر دوست داريد؟
    نقش مثبت و منفي براي من فرقي نمي كند، مثلامن نقشم در «آندورا» را دوست داشتم. الان نگاه به فيلم ها بهتر شده است. مثلامن شخصي را مي شناسم كه مثل بچه هاي چهار ساله پاك و شريف است، اما هميشه نقش منفي بازي مي كند. مثل ولي الله شيراندامي كه خيلي نقش هاي منفي بازي كرده، يعني درست نقطه مقابل خودش.
    
     هر كارگرداني يك بازيگر محبوب دارد، كه با آنها بيشتر كار مي كند. اگر قرار باشد شما بين كارگردان هايي كه با آنها كار كرديد يك كارگردان را انتخاب كنيد،كدام را انتخاب مي كنيد؟
    نمي توانم نظر بدهم. خيلي ها هستند. چون هر كدام داراي شخصيت و روحيه خاصي هستند و براي من قابل احترام اند. نمي توانم بگويم كدام را ترجيح مي دهم. با هر كدام كه كار كنم، افتخار مي كنم.
    
     چقدر اتفاق افتاده نقش هايي را به شما پيشنهاد شده، دوست نداشته ايد و آنها را رد كرده ايد؟
    خيلي پيش آمده. در دو سال اخير سناريوهاي زيادي خوانده ام و از نقش خوشم نيامده يا كارگردان نقش را تعريف كرده و من وقتي سناريو را خوانده ام، ديده ام اصلاشناسنامه نقش معلوم نيست. در نتيجه ترجيح مي دهم كار نكنم.
    
     در واقع كار نكردن را به كار بد انجام دادن ترجيح داده ايد؟
    بله. علاوه بر اين ترجيح مي دهم با كساني كه سابقه ام را ناديده مي گيرند، كار نكنم. مثلامي گويند كه قرار است تنها سه، چهار روز جلو دوربين باشم. اما من با سابقه بيش از پنج دهه كار قرار است براي اين مدت جلو دوربين بروم. همه جا همين طور است. بعضي ها دكان بقالي باز كرده اند. اين است كه سر برخي جريانات، من كمتر كار كرده ام.
    
     با هر كس كه صحبت مي كنيم، مي گويند كه در قديم خيلي رفاقت داشتيم. به نظر شما چقدر اين رفاقت ها و دوستي ها مي تواند در توليد فيلم كمك كند؟
    خيلي موثر است. به هر حال ما در عرصه هنر پا گذاشته ايم؛ عرصه اي كه در آن بزرگان زيادي داشته ايم. مثل حضرت حافظ، مولانا، سعدي و عطار كه راجع به دوستي بسيار شعر گفته اند و حرف زده اند. بدون دوستي و رفاقت انسان نمي تواند زندگي كند. به نظر من بزرگ ترين ثروت آدمي رفيق است. وقتي در زندگي انسان رفيق وجود ندارد انسان به هرز مي رود. در هر كاري رفيق ما را به كاري تشويق مي كند، دلش به حال ما مي سوزد، رفيق راه را براي ما باز مي كند.
    
     شما دوستي ها و رفاقت هايتان را حفظ كرده ايد؟
    من با مرتضي احمدي، اميرسليماني، صديق شريف، شهاب حسيني، كوروش تهامي، محمدرضا فروتن، محمد حاتمي و خيلي هاي ديگر دوستي دارم. اگر بخواهم اين دوستان را نام ببرم تعدادشان زياد مي شود و اميدوارم كساني كه اسم شان نيامده، دلگير نشوند. همه اين عزيزان در دل من جا دارند. من با همين رفاقتم وقتي جلو دوربين مي روم، لذت مي برم. خانم معتمد آريا و هنرمندان بزرگي هستند كه آدم افتخار مي كند در كنارشان كار كند. اگر من نقش دشمن كسي را در فيلم داشته باشم و با طرف دوست باشم و دوستش داشته باشم آن دشمني قشنگ تر از كار در مي آيد.
    
     «كمال الملك» را خودتان انتخاب كرديد. الان كه به كمال الملك نگاه مي كنيد چه حسي نسبت به آن داريد؟ آخرين باري كه كمال المك را ديديد، كي بود و نقش هايي كه بازي مي كنيد چه تاثيري بر شما و زندگي شما دارند؟
    سه، چهار سال پيش «كمال الملك» را ديدم. يادم هست با علي حاتمي رفتيم پيش شاگردهاي كمال الملك. به ديدار نوه هاي استاد هم رفتيم و البته چند كتابخانه از جمله كتابخانه مجلس. سعي كردم همه مطالبي را كه در ارتباط با كمال الملك نوشته شده را بگيرم و بخوانم. رفيقي دارم به اسم سيامك غفاري كه از فاميل هاي كمال الملك بود. يك شب خواب ديدم با سيامك در اتاق ضبط نشسته ايم. گفت: الان مصاحبه استاد را براي من پخش مي كند تا من نگاه كنم. زمينه فيلم رنگي بود، اما استاد كمال الملك سياه و سفيد بودند. فيلم صامت بود و من اين نكته را گفتم. بعد ديدم كه استاد از پرده جدا شد و به سمت من آمد. گفت: تو مي خواهي نقش من را بازي كني و من گفتم اگر شما اجازه بدهيد. گفت: بگو ببينم كار نانوا چيست؟ گفتم، نان پختن. گفت: تو نمي تواني نقش من را بازي كني. به استاد گفتم اجازه بدهيد من راجع به نانوا صحبت كنم. گفت تو نمي تواني. غفاري هم ازاو خواهش كرد اما گفت اصرار نكنيد مشايخي نمي تواند نقش من را بازي كند. در حالت خواب هم كلي به من بر خورده بود و گفتم شما استاد منحصر به فردي هستيد. همه ايران، عاشق شما هستند، اما من هم در حرفه خودم نيمچه استادي هستم.
    به من دقيق شد و گفت: حالامي تواني. از خواب پريدم و رفتم گوشه اي در تاريكي سيگاري را روشن كردم. خانمم گفت كه اين وقت شب چرا سيگار مي كشي و بيداري. ساعت از 2:30 نيمه شب گذشته بود كه گفتم مي خواهم فردا به علي (حاتمي) بگويم كه بازي نمي كنم. گفت چرا و خواب را براي او تعريف كردم. گفت تو نقش يك استاد نقاش را داري بازي مي كني! استاد مي خواهد به تو بگويد تا حالايك خط كشيده اي؟ برو نقاشي كن. من رفتم خدمت آقاي شكيبا كه از نقاشان بزرگ ما هستند تمرين نقاشي و ... فهميدم هنر نقاشي چقدر سخت است. اين يكي از خاطرات آن دوران من است. بعد وقتي اين فيلم اكران شد و از طرف تلويزيون با مردم مصاحبه شد.، يكي از نوادگان ايشان آنجا بود و از ايشان سوال كردند و ايشان هم گفتند بله من پدربزرگم را ديدم. اين افتخاري بود براي من كه ايشان قبول كردند من نقش ايشان را بازي كنم.
    
     شما در آخرين فيلم كيميايي بازي كرده ايد و اكران همين فيلم، سبب مصاحبه ما شد. از بازي در فيلم «قيصر» هم خاطره اي داريد؟
    آقاي كيميايي در «آريانا فيلم» كه مسوول آن شباويز بودند، من و كشاورز را دعوت كرد تا من نقش «فرمان» را بازي كنم و خان دايي را كشاورز. هر در اداره تئاتر كار مي كرديم. كشاورز نيامد. كيميايي گفت، برويم پيش عباس جوانمرد. ايشان هم نيامد. يك روز كه من در حياط «آريانا فيلم» بودم، آقاي كيميايي، بهروز وثوقي و يكي دو نفر ديگر آنجا بودند. آقاي كيميايي گفتند، جمشيد «خان دايي» را بازي مي كند و ناصرملك مطيعي «فرمان». يكدفعه از اين رو به آن رو شديم.
    
     كيميايي الان 44 سال هست كه فيلم مي سازد، به نظر شما كيميايي در اين چند ساله چه تغييراتي كرده است؟ همه معتقدند كه فيلم هاي قديمي كيميايي بهتر بوده. حتي دوستانش اعتقاد دارند فيلم هاي قديمي اش بهتر از فيلم هاي جديد است. شما چه نظري داريد؟
    اين يك اعتقاد است كه من آن را قبول ندارم. قبول ندارم كه كيميايي در اين چند سال در جا زده باشد. اين امكان ندارد. كيميايي هنرمند بزرگي است. گاهي پيش مي آيد كه فيلم اول شما بسيار موفق است. اما اين دليل نمي شود كه فيلم دوم شما شبيه كار اول باشد. من با كيميايي در سه فيلم همكاري كرده ام: «قيصر»، «سرب» و «جرم». او در اين سه فيلم، سه شخصيت متفاوت به من داد. اين طور نبود كه سه تا شخصيت مثل خان دايي به من بدهد. منتها يك مساله هست. مسعود شخصيت هايي را به تصوير مي كشد كه وجود دارند اما خاص هستند. مثلانمي توان گفت امروز چاقوكش نداريم. اتفاقا خيلي هم داريم. نمي توانيم، بگوييم حرف زدن و رفتار كردن اين چنيني وجود ندارد. مسعود به دليل شناختي كه از اين نوع آدم ها دارد درباره آنها فيلم مي سازد. نمي توان گفت پسرفت داشته است. من قبول ندارم.
    
     از پشت دوربين «قيصر» تا دوربين «جرم» كيميايي چه تغييري كرده است؟
    همين طور كه خيلي از بزرگان اين مرز و بوم تغيير كرده اند، ايشان هم تغيير كرده است. شعور، آگاهي، دانش و بينش او بسيار تكامل يافته است و اين اتفاق خيلي طبيعي است. با مسعود كه برخورد مي كنم، متوجه اين تفاوت مي شوم. نمي گويم مسعود «قيصر» دانش و بينش نداشت. داشت چرا كه اگر اين دانش و بينش نبود، «قيصر» ساخته نمي شد. اما امروز دانش و فرهنگ و بينش او تغيير يافته و حركت رو به جلويي داشته است. اگر مسعود، مسعود «قيصر» مي ماند كه درجا زده بود. وقتي پاي صحبت هاي او مي نشيني متوجه مي شوي كه بسيار تغيير كرده است. خيلي از منتقدان مسعود را قبول دارند و او را از چهره هاي برجسته مي دانند. مگر اينكه كسي بخواهد سال ها تلاش و زحمات كسي را ناديده بگيرد.
    
     شما در فيلم هاي خيلي خوبي بازي كرده ايد. با اين همه، فيلم هايي هم بوده كه در آن حضور نداشته ايد. دوست داشتيد در كدام يك از اين فيلم ها مي بوديد؟
    علي حاتمي فيلمنامه اي درباره پهلوان تختي نوشته بود كه من هنوز آن را دارم. من نقش «مردم» را بازي مي كردم.
    
     يك نقش تمثيلي و... .
    بله. يعني هرگاه او پيروز بود مردم خوشحال مي شدند و هر گاه شكست مي خورد، ناراحت مي شدند. من به علي حاتمي گفتم پهلوان تختي را خيلي ها دوست دارند و از نزديك او را مي شناسند. خود من از نزديك ايشان را ملاقات كردم و مسابقات شان را در تهران مي ديدم. به علي (حاتمي) گفتم همه تختي را مي شناسند و تو براي ساختن آن مشكل پيدا مي كني. مثلاعده اي مي گويند كه تختي را كشتند و عده اي مي گويند خودكشي كرده است. من دوستي داشتم به اسم ناصر ضرغام. او اولين كسي بود كه براي تختي ختم گرفت. او مي گفت، تختي خودكشي كرده و دلايلي هم داشت كه غلط نبود. به حاتمي گفتم تو اين كار، دنبال چي هستي؟ گفت 48 ساعت به من فرصت بده و بعد 48 ساعت آمد، گفت: تختي با دوبنده سياه با تختي با دوبنده سفيد كشتي مي گيرد و دوبنده سفيد را ضربه فني مي كند. خيلي خوشم آمد. اما علي فرصت نكرد فيلم را بسازد و در نسخه بعدي، اين ماجرا اصلانيست.
    قرار بود در فيلم «دلشدگان» رهبر اركستر را من بازي كنم. رفتم گريم شدم و به علي گفتم كار ديگري به من پيشنهاد شده. گفت: هر كاري پيشنهاد شده قبول كن، من اول شهريور با تو كار دارم. قرارداد آن سريال را بستم و در قرارداد درج كردم كه بايد طوري باشد تا من اول شهريور بتوانم در «دلشدگان» بازي كنم. 10 مرداد بود كه در خيابان ايران كار مي كرديم. مدير توليدشان آمد و گفت كه كار زودتر استارت خورده. من نمي توانستم كار را نصفه رها كنم و در كار علي حاتمي باشم. اين هم جزو كار هايي بود كه من دوست داشتم بازي كنم و نشد.
    
     فكر كنم نقش آهنگساز براي شما خيلي جذاب باشد. چون پسر شما هم آهنگساز است.
    من روي پسرم هيچ تاثيري نداشتم، چون خودش از چهار سالگي علاقه داشت و آهنگ هاي بتهوون را حفظ بود. من نمي خواستم دنبال موسيقي برود ولي او عاشق موسيقي بود. او دنيايي براي خودش دارد و براي رسيدن به دانش موسيقي تلاش هاي زيادي كرده است. دوست داشت چيز هايي را كه مي داند به مردم ايران ياد بدهد ولي مسايلي پيش آمد كه پشيمان شد. حسادت ها آدم را نابود مي كند.
    
     شما با هنر هاي متفاوتي در زندگي تان در گير بوده ايد. اگر يك بار فرصت داشتيد يك هنر را انتخاب كنيد چه چيزي انتخاب مي كرديد؟
    موسيقي. از بچگي عاشق موسيقي بودم، دلم مي خواست كه ويولنيست بشوم. ما در «پارچين» (در نزديكي تهران) بوديم، جايي كه كارخانه شيميايي ارتش كه ديناميت و باروت و اسيد سولفوريك مي ساخت. آن موقع هر زماني كه ماشين مي خواستيم نبود كه بتوانيم به تهران بياييم و كار را دنبال كنيم. تئاتر كار مي كردم. كلاس پنجم نمايشنامه مي نوشتم و كارگرداني مي كردم و خودم هم در اين نمايش ها بازي مي كردم.
    
     خيلي از هم نسل هاي شما دوست داشتند موسيقي دان بشوند و نشدند مثل شما، شاملو و ... فكر مي كنم موسيقي مثل آن دوره مثل سينما در دوره ما بود. آن روزها همه مي خواستند نوازنده شوند و حالابازيگر... .
    بدون موسيقي نمي شود، زندگي كرد. موسيقي در طبيعت هست. شما حتي وقتي كنار دريا، رودخانه و بيابان مي رويد موسيقي را حس مي كنيد. موسيقيدانان هم از طبيعت الهام گرفته اند. موسيقي خوب شما را زنده نگه مي دارد. من عاشق موسيقي ام. بيشتر آهنگ هاي بزرگان موسيقي را گوش مي دهم مثل كنسرت هاي«گلها» و آثار بنان. استاد عبادي را هم بسيار دوست دارم. او استاد بي نظير سه تار بود و البته بسيار شريف. آثار پرويز ياحقي را هم بسيار دوست دارم و همچنين اسدالله ملك هم همسايه مان بود.
    
     ناصر حجازي را هم از نزديك مي شناختيد كه به عيادت اش رفتيد؟
    نه بازي هاي ايشان را مي ديدم و به عنوان يك ورزشكار بزرگ، با اخلاق و راستگو دوست اش داشتم. پارسال هم به عيادت اش رفتم و دوست داشتم كه از نزديك ببينمش. متاثرم كه از دنيا رفت، چون روزي كه ديدمش سرحال بود و وقتي خبر فوتش را شنيدم، خيلي ناراحت شدم. در ورزشكاران ناصر ضرغام و سيدمحمد طباطبايي كه چند ماهي است از دنيا رفته و قهرمان سوم جهان در وزن چهارم بود و روحيه و اخلاقي شبيه تختي داشت و همه كساني كه با كشتي آشنا هستند، عاشق محمد بودند را مي شناختم. بارها عرض كردم كه همه پهلوان ها را دوست دارم. معلمان من ملت ايرانند و عاشق ايران و ملت ايران هستم. باز هم مي گويم كه خاك پاي مردم ايران هستم.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۳:۳۴ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۵
0
0
مردی بزرگ و دوست داشتنی
زبل
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۸:۰۴ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۵
0
0
سلام، خب پس واسه چی نقششو بازی کردی مرد بزرگ!!؟
نظرات بینندگان