arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۳۵۴۰۲۲
تاریخ انتشار: ۴۴ : ۱۷ - ۱۹ تير ۱۳۹۶

نیویورک تایمز: غرب در آینده باید متکی به خود بماند

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
نیویورک تایمز روز دوشنبه در دیدگاهی نوشت: غرب در آینده ناگزیر است متکی به خود بماند، زیرا رشد احساسات ملی گرایی در جهان شگفت انگیز است.

به گزارش انتخاب، روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز در این مطلب به قلم ' راس دو دت' می نویسد: دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا هفته گذشته در سخنانی در لهستان، غرب را قلمرویی نام برد که ارزش ها و آزادی هایش با از بین رفتن مرزها و فقدان اعتماد به نفس درونی، تهدید می شود.
 
این هشدار ما را به یاد آخرین روزهای امپراتوری های جهان و سال های استعمارزدایی بعد از جنگ جهانی دوم، می اندازد.
 
' گری وایلدر' انسان شناس و تاریخ دان با اشاره به موضوع در کتابی، از دو روشنفکر و سیاستمدار سیاه پوست به نام های ' امه سزار' رئیس جمهوری وقت جزایر 'مارتینیک' و ' لئوپولد سدار سنگور' رییس جمهوری وقت سنگال یاد می کند که در عین داشتن غیرت ضد امپریالسیتی غلیظ، به شدت مشتاق ادامه اتحاد سیاسی کشورشان با جمهوری فرانسه بودند.
 
نتیجه آن شد که مارتینیک به یکی از استان های فرانسه بدل شد. اما در سنگال و آفریقا و هر سرزمینی که زمانی زیر یوغ استعمار بود، این پروژه با موفقیت قرین نبود و به محض به پایان رسیدن دوره امپراتوری، تجزیه سیاسی به واقعیتی غیرقابل اجتناب تبدیل شد.
 
به گواه مشاجرات اخیر قاره اروپا؛ برای یک اتحادیه سیاسی، آشتی دادن انشعابات گوناگون غرب شامل آلمان ها؛ مدیترانه ای ها؛ فرانسوی ها و آنگلوساکسون ها با هم، کار بس دشواری است.
 
هنگامی که بلوکی مانند اتحادیه اروپا که رویاروی مشکل پذیرش سیل مهاجران است؛ برای مدیریت کردن جامعه ای تا این حد چند فرهنگی و فاقد تفاهم دینی و یا زبانی را تلاش کند، کار سخت تر هم خواهد شد.
 
کار سخت تر هم خواهد شد وقتی که جهان شمولی حاکمان؛ اصولا سطحی و فقط در حد همین خوردن غذاهای قومیت های مختلف و کف زدن برای 'اوباما' محدود شود؛ بدون آنکه برای موضوع سیاه پوست بودن فکری اساسی بشود.
 
روح ملی گرایی را در زمخت ترین حالت ممکن آن می توان در تفکرات 'ترامپ' سراغ گرفت.
 
این معادل همان ملی گرایی ضد استعمار است که بعد از جنگ جهانی دوم، افتادن سیاستمدارانی همچون 'سنگور' و 'سزار' را به دامن استعمارگران سفیدپوست، به کلی مردود می شمرد.
 
ملی گرایی دیروز آفریقا به حق معتقد بود؛ وقتی مرکز اقتدار سیاسی کماکان در اروپاست؛ نمی توان در آفریقا تمدن سازی کرد.
 
اما ملی گرایی امروز باز هم به حق معتقد است که اگر روند ساختن ملت و کشور ضعیف باشد و مهاجرت دسته جمعی همچنان بی وقفه ادامه داشته باشد؛ مسیحیت و یهودیت بروند و جایشان را به لامذهبی و اسلام بدهند و نخبگان جوان تحصیلکرده خارج که شهروندان جهان وطنی هستند و نمی دانند وطن اصلی شان کجاست؛ روی کار بیایند؛ امکان ندارد بسیاری از خصوصیات ذاتی اروپا پایدار بمانند.

اشکال این ملی گرایی، نژادپرستی است، اما نه لزوما ملی گرایی سفیدپوست، همان خرده ای که منتقدان لیبرال ترامپ به او می گیرند.

این فقط گونه ای از محافظه کاری است که ترجیح می دهد تنها مبادله فرهنگی داشته باشد و جوامع جدیدی را به آرامی بسازد تا مبادا نظم و آرامش به هم بریزد؛ حافظه تاریخی شکست بخورد و مهم ترین چیزها گم شوند. اما در مورد اروپا لزوما اینطور نیست.

پروژه های جمعیتی در اروپا کاملا برعکس خاورمیانه و آفریقاست و ایده هایی همچون 'مهاجرت مدیریت شده' و 'مبادله دقیق فرهنگی' تصدیق می کنند که واقعیت های قرن 21 در نهایت امر متجلی خواهد شد.

توهم 'سزار' و 'سنگور' از یک اتحاد امپریالیستی میان شمال و جنوب، سفید و سیاه، فقط مربوط به همان دوره بعد از جنگ جهانی دوم بود و بس.

غرب در مقام یک دورگه شگفت انگیز آفریقایی - اروپایی، در مقام پیامبری جهانی که در آن مستعمره و استعمارگر چاره ای جز همزیستی با هم ندارند؛ در آینده امکان دارد متکی به خود باشد؛ آن هم خیلی غیر منتظره.
منبع: ایرنا
نظرات بینندگان