arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۳۵۸۵۵
تاریخ انتشار: ۵۴ : ۱۲ - ۰۱ شهريور ۱۳۹۰

گفتگو با الفرد یعفوب زاده؛ عکاس ایرانی حاضر در لیبی

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
شرقن: چندي پيش، درست در گرماگرم آتش‏باران ليبي توسط قذافي و مخالفانش، در جايي گفت وگوي كوتاهي ديدم با يعقوب‏زاده كه از آنجا سخن مي ‏گفت و چند عكس كه همچون هميشه بي پروايي و صراحت‏شان را مثل امضاي درشتي از او بر خود داشتند. به ياد عكس هاي قديمي‏ترش در جريان جنگ ايران و عراق افتادم و اينكه او و تنها چند عكاس ديگر معاصرش پديدآورنده‏ بخش بزرگي از حافظه‏ تاريخي نسل‏هاي بعد از آن روزها و سال هاي تعيين كننده بودند. آلفرد يعقوب‏زاده از معدود عكاسان ايراني است كه تجربه هاي عكاسي اش از صحنه هاي نبرد و جنگ دنيا هنوز به پايان نرسيده و در مرگ‏بارترين ميدان‏هاي نبرد دنيا تا به امروز حضور داشته. آخرين آنها، كشور ليبي بود. يعقوب زاده در اين گفت وگو ماجراهاي جالبي را بازگو كرده؛ از روزهاي انقلاب و همراهي با دكتر چمران و شناخت بالاي شهيد چمران از عكس گرفته تا به گروگان گرفته شدنش در غزه، جنگ اخير در ليبي و...
    
     شما اين اواخر به ليبي جنگ زده رفتيد و از آنجا عكاسي كرديد. چگونه خود را به ليبي رسانديد؟
    بعد از انقلاب مصر، جنگ انقلابي هاي ليبي با قذافي شروع شد. بدون معطلي خودم را به جنوب مصر رساندم. از آنجا با دشواري زياد و بدون اجازه وارد ليبي شدم و با پشت سر گذاشتن هزار و 400كيلومتر خودم را به شهر بنغازي رساندم. ما عكاس‏ها در كارمان آزاد بوديم. انقلابي هاي ليبي به ما كمك مي كردند. همگي از ما تشكر مي كردند كه با عكس و فيلم گرفتن انقلاب‏شان را به دنيا نشان مي دهيم.
    
     فضاي ليبي را چطور ديديد؟
    كار در جنگ نامنظم ليبي برايم صحنه تاسف ها و دگرگوني هاي زيادي بود. مي ديدم كه در اين بحران جدي و نگران كننده مطبوعات، هنوز عكاس‏هاي باسابقه زيادي به دليل علاقه‏شان از اين جنگ عكس مي گيرند. عده اي مجروح و كشته و عده اي گروگان گرفته مي شوند، ولي همچنان با سماجت كار مي كنند. بعضي ها حتي ديگر كارت خبرنگاري ندارند ولي خودشان را مي رسانند. بعضي وقت‏ها فكر مي كردم كه خبرنگاران و عكاس‏ها هم جزو آسيب ديدگان جبهه هاي جنگ هستند.
    
     در طول اين سه دهه عكاسي از جنگ، امكانات و محدوديت‏هاي فتوژورناليست‎ها را در مقايسه با دهه هاي 80 و 90 چطور مي بينيد؟
    در آن دوره سال هاي جنگ عراق با ايران دوربين عكاسي ديجيتال نبود. به دليل تحريم ها، داروي ظهور فيلم و كاغذ چاپ عكس كمياب بود. به هر حال عكس هايمان را چاپ مي كرديم و به وزارت ارشاد مي داديم و در مرحله بعدي آنها را براي آژانس‏هاي فتوژورناليسم آن دوره در پاريس مي فرستاديم تا به مطبوعات پيشنهاد بدهند. ولي الان دوربين ديجيتال خيلي از مشكل‏ها را حل كرده است. ديگر مجبور نيستي چند جعبه حلقه فيلم خام همراه خودت ببري. در همان جبهه جنگ مي تواني عكس را با اينترنت به مطبوعات و آژانس‏هاي فتوژورناليسم بفرستي.
    
     نقطه‏ آغاز عكاسي براي شما همان حوادث انقلاب و سپس جنگ ايران و عراق بود يا سابقه‎اي بر اينها هم داشت؟
    عكاسي را با حوادث انقلاب شروع كردم.
    
     آيا مي توان اين طور تعبير كرد كه بيشتر روحيه‏ ماجراجويانه شما سبب‏ساز ورودتان به دنياي فتوژورناليسم شد تا علاقه مندي به خود عمل عكاسي؟
    در اصل من ماجراجو نيستم. روزهاي انقلاب مثل خيلي از مردم به خيابان رفتم و مشتم را هوا كردم. در اين روزها چند تايي عكاس هم مي ديدم. به فكرم رسيد كه بهتر است با عكاسي شاهد و ناظر اين اتفاق هاي مهم كشورم باشم و با عكس هايم اين رويدادها را ثبت كنم. قطعا به عنوان يك جوان قدري روحيه ماجراجويانه هم داشتم. شكي نيست و مسلم است كه علاقه ام به عكاسي هم نقش مهمي داشت.
    
     شما عكاسي خودآموخته هستيد، به اين معنا كه لااقل در سال هاي شروع بيشتر بر احساس متكي بوديد تا تكنيك. اين براي يك عكاس، فارغ از آنكه كار خبري بكند يا هر گونه‏ ديگر، مي تواند يك موهبت به حساب بيايد؟
    شروع عكاسي ام به عنوان نوعي مدرسه جديد بود. مدرسه آن روزهايم در معماري داخلي را كنار گذاشتم و به آموختن در مدرسه جديد رو آوردم. مثل يك شاگرد كلاس اول به سوي يادگيري و تجربه كردن رفتم.
    
     فاصله‏ ميان انقلاب و جنگ بسيار اندك بود و حتي شايد بتوان گفت درهم تنيده بودند. اگر در آن زمان ورود عكاس جواني چون شما را به اتفاقات انقلاب يك تصادف تاريخي قلمداد كنيم، در مورد جنگ هم آيا چنين بود يا انتخاب هم در آن نقش داشت؟ يا اينكه صرفا در جريانش قرار گرفتيد و همانند خود اين جنگ «تحميلي» بود؟
    وقتي جنگ عراق با ايران شروع شد، اين جنگ به من هم تحميل شد. عكس گرفتن از جنگ برايم تبديل به يك وظيفه شد. رفتم از جنگ عكس بگيرم و به مردم كشورم و كشورهاي ديگر نشان بدهم در جنگ چه اتفاقي مي افتد. در اين جنگ من اسلحه نداشتم، سلاحم دوربين عكاسي ام بود؛ سلاحي كه با آن به مردم نشان بدهم چه به آنها روا مي شود.
    
     جنگ هشت ساله‏ ايران و عراق را از چند منظر مي توان واكاوي كرد؛ حداقل براي ما ايراني‏ها داراي دو منظر متفاوت بود؛ جنگ به آن شكلي كه در جبهه در جريان بود و جنگ به شكل بمباران و موشك باراني كه مردم عادي در شهرها شاهدش بودند. اما به نظر مي رسيد تمام توجهات تنها به همان منظر اول معطوف بود. اين امر از كجا ناشي مي ‏شد؟ آيا آژانس‏هاي خبري و مخاطبان خارجي آنها اين طور مي خواستند؟
    اولويت برايم اين بود كه فاجعه جنگ را نشان بدهم؛ بمباران‏ها، قتل عام ها و آوارگاني را كه ديگر خانه و كاشانه نداشتند. آژانس هاي خبري- عكاسي خوراك ندارند. ايده اي ندارند. ما عكاس‏ها چشم و گوش آژانس هاي خبري- عكاسي و مطبوعات هستيم. سردبيرهاي اين واحدهاي رسانه هاي از رويدادها بي خبرند. فكر مي كنم بد نباشد اينجا توضيح كوتاهي بدهم: يك آژانس معتبر فتوژورناليسم دنيا مثل يك سوپرماركت مي ماند. در يك سوپرماركت چند نوع پنير و شامپو به مشتري عرضه مي شود و خريدار يكي از آنها را انتخاب مي كند. به همين شكل يك آژانس فتوژورناليسم عكس هايش را به مطبوعات كه مشتري‏هايش هستند، عرضه مي كند. آژانس فتوژورناليسم و عكاس‏هايش نقش چندان تعيين كننده اي در انتخاب سوژه و عكس ها ندارند. اين روزنامه ها و مجله ها هستند كه تصميم مي گيرند به چه موضوعي بپردازند. بر اين اساس، براي اينكه به سوال شما دقيق تر جواب بدهم مي توانم بگويم كه وقتي عكس مي گرفتم مخاطبم ايراني و خارجي نبود و نيست. بايد عكسم را مي گرفتم. خط اول جبهه را نشان مي دادم و بعد به پشت جبهه مي رفتم و بعدترش مردمي كه قرباني جنگ شده بودند. من بايد همه بخش ها را به نحو احسن نشان مي دادم. همه بخش ها با هم ارتباط داشتند.
    عكس هاي من و ديگر دوستان و همكارانم در مرحله اول استفاده داخل كشور داشت و بيشتر از همه وزارت ارشاد از آنها استفاده مي كرد. ما با عكس هايمان تراژدي جنگ را به مردم نشان مي داديم. در مرحله دوم عكس هايمان را به آژانس هاي معتبر دنيا عرضه مي كرديم تا آنها به مطبوعات خارجي پيشنهاد كنند. مثلايادم مي آيد كه در سال هاي جنگ، وزارت ارشاد يا ديگر نهادهاي دولتي و انقلابي آن دوره از عكس هاي من و ديگر همكارانم پوستر درست كرده يا كتاب چاپ مي كردند و حتي از عكس هاي ما در كتاب هاي درسي هم استفاده شد. براي گرفتن اين عكس ها كسي به ما نگفته بود چه عكس هايي با چه مفهوم احتمالي‏اي بگيريد. ولي بعدا مي ديديم كه عكس هايي كه گرفته ايم مورد توجه نهادهاي دولتي و انقلابي قرار گرفته است و همزمان، همين عكس ها براي مطبوعات دنيا هم جالب بود و چاپ مي كردند. پس ما هيچ ايده اي قبلي و خوراك دادن، آن طور كه شما مي گوييد را نداشتيم. ما عكاسيمان را كرديم و به شكل‏هاي مختلف از آنها استفاده شد. ما نه به نهادهاي دولتي و انقلابي ايران و نه به مطبوعات خارجي نمي توانستيم بگوييم از عكس ما استفاده نكنيد. ما عكس مي گرفتيم كه به مردم بگوييم چه بر كشور ما مي رود.
    
     در فتوژورناليسم همواره از لزوم بي طرفي عكاس صحبت مي شود، فكر مي كنيد در جريان جنگ ايران و عراق به خصوص كه مدتي طولاني را در كنار فرد تاثيرگذاري چون دكتر چمران بوديد، به عنوان يك عكاس ايراني چقدر مي توانستيد شاهد دقيق آنچه پيش روي‏تان اتفاق مي ‏افتاد، باشيد؟
    وقتي دشمن به وطنم حمله مي كند، من هم مثل هر ايراني ديگر از كشورم دفاع مي كنم تا جنايت هاي عراق را نشان بدهم. به عنوان يك ايراني نمي توانستم بي طرف باشم. اين يك عرق ملي است. دكتر چمران يك چهره استثنايي در دنياي سياست و جنگ عراق با ايران بود. دكتر چمران در شروع جنگ، گروه هاي جنگ هاي نامنظم پارتيزاني را تشكيل داد. اين گروه ها بسيار ايثارگر و فداكار بودند و وضعيت دشمن را شناسايي مي كردند و با حمله هاي ضربتي آنها را از بين مي بردند. دكتر چمران به اهميت همراه داشتن عكاس در گروه پارتيزاني اش خيلي تاكيد داشت. او عكس را مي شناخت و خودش خيلي به عكاسي علاقه داشت. در يك جمله، بخشي از ثبات و استقامت ايران حتما بايد به دكتر چمران مديون باشد.
    
     در آن زمان آژانس‏ها انتظار چه نوع عكس هايي را داشتند؟ و چقدر اعمال نفوذ مي كردند؟
    در سال هاي جنگ هيچ عكاس خارجي‏اي نبود. هر چند ماه يك بار وزارت ارشاد براي عكاس‏ها و خبرنگاران خارجي يك تور خبري تدارك مي ديد و با راهنما، آنها را به جبهه مي برد و به تهران برمي گرداند. فقط ما عكاس‏هاي ايراني بوديم كه با همه سختي ها مي ساختيم و به منطقه جنگي مي رفتيم تا فاجعه جنگ را مستمر به مردم نشان بدهيم. اما همان‏طور كه قبلاگفتم؛ كار آژانس‏هاي فتوژورناليسم سفارش دادن براي موضوع و نگاه عكاس نبود و نيست. كارشان فقط جمع آوري، عرضه و فروش عكس هايي است كه عكاس‏ها از گوشه و كنار دنيا مي فرستند. يك آژانس فتوژورناليسم هيچ قدرت و نفوذي روي يك عكاس ندارد. مثل هر حرفه ديگر، يك آژانس كالايش كه عكس باشد را به خريدار كه مطبوعات است، عرضه مي كند.
    
     آيا اين اتفاق مي ‏افتد كه در مواردي شما مجبور باشيد نظر و ديدگاه خود را براي آنها توجيه كنيد يا توضيح دهيد؟
    نظر عكاس به شكل عام زياد تعيين كننده نيست. مگر در موارد خيلي خاص كه به آن هم مي رسم. آژانس هاي عكاسي، گرچه كار همه آنها عرضه و فروش عكس است، ولي نوع عكس هايي را كه به نشريه هاي مختلف عرضه مي كنند، فرق مي كند. مثلاآژانس وي يو كار عكس مستند سياه و سفيد مي كند. آژانس مگنوم تخصصش كارهاي خبري - مستند است و بيشتر ترجيح مي دهد سياه و سفيد باشد. مثلاآژانس سيپا كه من بيش از 25 سال با آن همكاري دارم نوع كارهايش خبري، سينمايي، مستند، ورزشي و تبليغات است. آژانس هاي خبري- عكاسي مثل رويتر، اي اف پي و آسوشيتدپرس، بايد لحظه به لحظه خبرهاي داغ دنيا را با سرعت زياد جوابگو باشند. اينها تغذيه لحظه اي خبري مي كنند. اين وسط، كار يك عكاس مثل من، عكاسي براي مجله هاست. ما كار خبري لحظه اي نمي كنيم. كار ما به وقت بيشتري احتياج دارد. من علاوه بر عكاسي روزانه خبري كه براي آژانس سيپا مي كنم، با تجربه اي كه در عكاسي مستند در كشورهاي مختلف دارم، حدس مي زنم كه چه خبري در درازمدت مي تواند براي يك كار مستند، جالب باشد. درباره موضوع، تحقيق تاريخي مي كنم. اتفاق ها را با دقت دنبال مي كنم. بر اساس تحقيقم يك سناريو مي نويسم و به عنوان عكاس استخدامي آژانس سيپا به مجله هاي مختلف پيشنهاد مي كنيم تا بالاخره يكي از آنها نظر مثبت بدهد. من براي عكاسي مستند كه همراه خبرنگاران مجله هاي مختلف مي روم دستمزد اضافه از سيپا نمي گيرم. من همان حقوق ثابت ماهانه ام را دارم.
    
     در ارايه‏ نهايي، اديت يا صفحه بندي پاياني، بيشتر نقطه نظر عكاس اعمال مي شود يا خط مشي كلي آن رسانه‏ به خصوص؟
    يك عكاس مثل من بعد از اينكه همه عكس هايش را در اختيار دارنده حقوق عكس و صاحب آنها، يعني آژانس اش مي گذارد ديگر اجازه و حق هيچ گونه اظهار نظري را ندارد. يك مجموعه عكس در اختيار مجله گذاشته مي شود. هيات تحريريه مجله و سردبير سرويس عكس، انتخاب نهايي شان را مي كنند و عكس ها را در اختيار صفحه آراي مجله قرار مي دهند. صفحه آرا بنا بر شكل كلي مجله و سليقه و ذوق شخصي اش عكس ها را در صفحه كار مي كند. حالامن از كار صفحه آرا خوشم بيايد يا نيايد چيزي را عوض نمي كند و حق هيچ گونه اعتراض يا اظهارنظري را ندارم.
    
     شما امروز در جايگاهي هستيد كه مي توانيد براي يك كار مستند ايده پردازي كنيد، اما به صورت خودآگاه يا ناخودآگاه. آيا بيشتر نگراني رضايت آژانس‏ها يا مجلات را نداريد تا اينكه بخواهيد به دغدغه هايي چون صحت و صداقت به عنوان عكاسي بي طرف بينديشيد؟
    عكاس يك كارگزار نيست. عكاس براي تامين هزينه هايش احتياج به بودجه دارد و مجله به عنوان مشتري و خريدار، هزينه را تامين مي كند. در اينجا صداقت عكاس در كارش ضامن موفقيت اش است. مسوولان نشريات آنقدر مهارت و آشنايي دارند كه به راحتي تشخيص بدهند چه عكاسي با بي طرفي در كارش صادق است. اگر مطبوعات در كارشان صادق و بي طرف نباشند خواننده هايشان به مطلب هايشان اعتماد نمي كنند و مجله شان را نمي خرند. يك مورد ديگر را هم اضافه كنم: در دنياي امروز دوربين ديجيتال خيلي چيزها را عوض كرده است. يك مثال دم دستي بزنم كه اين روزها درباره اش كار مي كنم: روزهايي كه انقلاب مردم مصر را در ميدان تحرير قاهره پوشش مي دادم به اين فكر افتادم كه چرا مردم با اين جديت انقلاب مي كنند. دليلش ساده بود؛ چون زير ستم بوده اند. بين آنها ديدم كه گروه اخوان المسلمين حضور و سابقه پررنگ تري دارد. بر اساس تجربه هاي گزارش هاي مستندي كه در پاكستان، فلسطين، مصر، تركيه، سومالي و چند كشور ديگر داشتم تحقيقي جديدي را درباره تاريخچه سياسي- فكري اخوان المسلمين شروع كردم. بعد از چند ماه يك سناريو نوشتم و آن را به دو مجله فيگارو در فرانسه و اشترن در آلمان پيشنهاد دادم. از آنجايي كه قبلابا اين دو مجله همكاري خوبي داشته ام موضوع برايشان جالب بود و مي روم كه همراه خبرنگاران اين دو مجله عكس بگيرم. نوع كار من با اين دست از مجله ها تهيه گزارش هاي بلند مستند است. اين عكس ها در 15 يا 16 صفحه در وسط مجله چاپ مي شوند. اين نوع گزارش ها براي يك مجله معروف دنيا يكي از شاخص هاي اعتبارش است. عكاس‏هايي مثل من كه براي اين دست گزارش هاي بلند عكس مي گيريم هيچ محدوديت و كنترلي نداريم. تلاش ما اين است تا حداكثر ممكن به سراغ موضوع هاي مختلف سوژه برويم. در عكاسي مستند مطبوعات معتبر ديكته كردن وجود ندارد. من از آنچه جلو رويم اتفاق مي افتد، عكس مي گيرم. من آن اتفاق را نساخته و طراحي نكرده ام. مسلما من در برابر اتفاقي كه مي افتد حساسيت هاي خاص خودم را دارم. اين حساسيت ها نگاه يك انسان است به انساني ديگر. فقط در عكاسي پرتره است كه مي شود به عكاس ديكته كرد كه سوژه را چطور نشان بدهد. بله، در اين مورد صدق نمي كند ولي در عكاسي مستند ديكته كردن جايي ندارد.
    
     عكاسي جنگ براي شما در ايران تمام نشد. پس از آن به جاهاي بسياري رفتيد. اگر حضور در جبهه هاي جنگ هشت ساله و نگاهي عميقا احساسي به اين جنگ را بتوان به مليت شما منتسب دانست، فكر مي كنيد تداوم آن نگاه، با همان ميزان قدرت، در جريان جنگي خارجي مثل جنگ فلسطين چطور اتفاق مي ‏افتد؟
    جنگ، جنگ است. جنگ هر جاي دنيا انبوهي از تراژدي و غم است. تجربه اي را كه در جنگ عراق با ايران داشتم، نشان دادن صحنه هاي جنگ و مصيبت هاي جنگ زدگان به مردم بود. تراژدي هاي بسيار غم انگيز را بارها در فلسطين، لبنان، افغانستان، چچن، سومالي يا در حضورم در انقلاب هاي كشورهاي سابق كمونيست اروپاي شرقي؛ مثل چكسلواكي، روماني و تمامي اتفاق‏هاي فروپاشي ديوار برلين را تجربه كرده ام. جنگ ها همه شبيه هم هستند؛ ويراني است و ويراني. بعضي وقت ها فكر مي كنم كه عكس هايم نيز شبيه هم هستند. در اين ميان كار من به عنوان عكاس، نشان دادن عمق فاجعه هاي جنگ است. به اميد اينكه قدرتمندان سياسي تلاش كنند تا از تلفات بيشتر جلوگيري شود. در اين شرايط من به عنوان يك انسان آنچه را از جلو چشمم مي گذرد عكس مي گيرم. قضاوت كننده عكس هاي من بيننده است. اين بيننده است كه بي طرف نيست.
    
     در جايي گفته‏ايد بي طرفي عكاس در ميدان جنگ سبب اعتماد سازي نزد هر دو طرف متخاصم مي شود. آيا اين اعتماد سازي اساسا ماهيتي زيركانه و كاربردي حرفه‏اي ندارد؟ به جاي آنكه بخواهد بشر دوستانه يا صلح‏طلبانه باشد؟
    يك عكاس خبري يا مستند به يك ميهمان ناخوانده مي ماند. وقتي به جبهه جنگ مي روم به دنبال اين نيستم كه بگويم حق با كدام طرف درگير است. در هيچ جبهه جنگي مرگ بر يكي و زنده باد ديگري را نمي گويم. من فقط با عكس هايم يك شاهد وقايع هستم تا به ديگران منتقل شان كنم. كار يك عكاس مثل من شبيه كار يك پزشك صليب سرخ يا هلال احمر در جبهه است. يك دكتر نمي گويد من اين را مداوا مي كنم و آن يكي را نه.
    
     حتي اگر بپذيريم كه اين بي طرفي محقق مي شود، پس تكليف ديدگاه عكاس چيست؟ به هر حال او به عنوان شاهد عيني اين وقايع، موضع خاص خودش را دارد و اين بايد در اثرش نمود داشته باشد.
    در يك درگيري سعي من اين است كه كادرم را پيدا كنم. تلاش اولم اين است كه در صحنه حضور داشته باشم. مسلم است كه از مصيبت مردم متاسف مي شوم و غصه مي خورم. اگر ببينم مي توانم به كسي كمك كنم حتما اين كار را مي كنم. همان‏طور كه تا به حال فراوان كرده ام.
    
     يك بار هم در جريان حمله به زندان اريحا در غزه شما و دو خبرنگار را براي مدتي به گروگان گرفتند. در آن لحظات دشوار آيا هرگز از خود نپرسيديد كه من اينجا چه مي كنم و قرار است هزينه‏ چه چيزي را پرداخت كنم؟ آيا همچنان بر بي طرفي خود راسخ بوديد؟
    در آن جريان من و همكار فرانسوي ام از مجله ال را اشتباهي گروگان گرفتند. ماجرا از اين قرار بود كه يكي از رهبران جبهه آزادي بخش فلسطين در زندان فلسطين بود و اين زندان در دست سازمان ملل بود كه نيروهاي نظامي آمريكا و انگليس مامور حفاظت زندان بودند. نيروهاي جبهه آزادي بخش فلسطين به فكر انتقام گرفتن مي افتند. ظاهرا آمريكا و انگليس از اين انتقام گيري بو مي برند و همه خبرنگاران اين دو كشور را مخفيانه از فلسطين خارج مي كنند. ما خبرنگاران خارجي كشورهاي ديگر از اين قضيه خبري نداشتيم. بالاخره جبهه آزادي بخش فلسطين دست به كار مي شود. با دستور رييس گروه به هتل‏هاي محل اقامت خبرنگاران خارجي مي ريزند و همه آنها را گروگان مي گيرند. ما را به قرارگاه جبهه آزادي بخش فلسطين بردند. به جز من و همكارم چند خبرنگار تلويزيون از كره جنوبي هم گروگان بودند. يادم مي آيد كه دو دكتر زن از گروه امدادي فرانسوي به اسم پزشكان جهاني هم جزو گروگان‏ها بودند. آنجا بود كه با ديدن گذرنامه و يك بازجويي سردستي از ما عذرخواهي كردند كه مسوول آنها اشتباهي گروگان‏مان گرفته است. خلاصه از ما معذرت خواستند و با روبوسي خداحافظي كرديم و سر كارمان برگشتيم. اينكه هزينه اي پرداخت كردم از جمله حضرت مسيح كمك مي گيرم كه مي گويد: فراموش كن و ببخش.
    
     به عنوان يك نمونه‏ مشخص آنچه از طريق رسانه ها درباره‏ جنگ خليج فارس به مخاطبان غربي نشان داده شد، چقدر با حقيقت ماجرا نزديكي داشت؟ آيا تنها در جهت ارضاي آن چيزي نبود كه اين مخاطبان به خصوص يا دست كم حاكمان سياسي آنها طلب مي كردند؟
    هدف جنگ خليج فارس از بين بردن صدام حسين بود. فرماندهي اين جنگ با ارتش آمريكا بود. آنها هم مثل هر جنگي سعي مي كردند حضور خبرنگاران را در جبهه ها كنترل كنند. اين كنترل آنقدر جا افتاده كه تبديل به يك قاعده ساده تمام جنگ ها شده است. اما در جنگ ها خبرنگاران زيادي هم هستند كه زير بار كنترل نيروهاي نظامي اي كه مي خواهند جبهه را از نگاه رسمي خودشان نشان بدهند، نمي روند. در همين جريان جنگ خليج فارس كم نبودند عكاس‏هايي كه با پوشيدن لباس نظامي آمريكايي ها و رنگ کردن ماشين‏شان خود را به قسمتي از منطقه جنگ رساندند. عكس هايي كه گرفتند خوب بود. ولي توضيح هم دادند كه در چه شرايطي اين عكس ها را گرفته اند. به اين عده هيچ كس دستور نداده بود برويد اين كار را بكنيد و فلان عكس ها را بگيريد. اينجا ديگر روحيه و حرفه عكاس عمل مي كند.
نظرات بینندگان