arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۳۶۵۶۶۲
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۰۶ - ۲۷ شهريور ۱۳۹۶
میدل ایست آی:

زندگی در موصلِ داعش چگونه بود؟ / از قلیان تا تسبیح، همه چیز در حکومت البغدادی ممنوع بود

قلیان، تزئینات موبایل و حتی تسبیح؛ کالاهایی هستند که داعش خرید و فروششان را ممنوع کرده بود. مغازه‌های موصل اما از این به بعد آزاد اند هرچه می‌خواهند به مشتریانشان بفروشند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
میدل ایست آی نوشت: قلیان، تزئینات موبایل و حتی تسبیح؛ کالاهایی هستند که داعش خرید و فروششان را ممنوع کرده بود. مغازه‌های موصل اما از این به بعد آزاد اند هرچه می‌خواهند به مشتریانشان بفروشند.

به گزارش «انتخاب»؛ عبدل حالک شانزده ساله در بوتیکش در گوشه‌ای از خیابان موصل غربی گرد و غبار قفسه‌هایش را می‌گیرد تا آنها را با کالاهایی پر کند که از این به بعد می‌تواند بی ترس از مجازات داعش به فروش برساند.

تزئینات موبایل و تسبیح، از جمله اشیایی هستند که داعش آنها را ممنوع کرده بود و حالا دوباره در قفسه‌های مغازه عبدل خودنمایی می‌کنند.

دود ناشی از حملات هوایی روزانه از حومه الجدیده ناپدید شده است: صحنه هولناک جنگی که در تنها یک حمله هوایی ائتلاف، باعث مرگ بیش از صد شهروند غیرنظامی شد. گرد و غبار ساختمان‌سازی البته دارد جای دود حملات هوایی را می‌گیرد، چرا که ساکنان جرأت و شجاعت خود را بازیافته‌اند: با تمام تلاش آوارها را پاک می‌کنند و بر روی خرابه‌های زندگی ویران‌شده‌شان از نو خانه و مغازه می‌سازند.

دوران داعش دیگر به سر آمده است. از حالا دوباره در جمع‌های مردان قل قل شیشه‌های قلیان به راه است. این یکی از آزادی‌های پیش از این سلب‌شده‌ای است که ساکنان موصل با آزادی شهر خود دوباره مزه‌اش را می‌چشند.

عبدل با خوشحالی تعریف می‌کند که این لذت‌ها که در حکومت داعش با سخت‌گیری شدید ممنوع بود، از حالا دیگر ممکن شده‌اند. و گوشه مغازه‌اش را نشان می‌دهد که گل سرسبدش کالاهایش، قلیان، این روزها روی دست به فروش می‌رود.

قلیان‌ها روی قفسه‌ای که تمام عرض دیوار را تا انتهای مغازه پر می‌کند، ویترین‌های مغازه را اشغال کرده‌اند و در پایین آنها لوازم تزئینی و جعبه‌های توتون و تنباکوی قلیان قرار گرفته‌اند.

کمی دورتر در یکی از مغازه‌ها یک راننده تاکسی می‌گوید که به جرم استعمال دخانیات دو بار در ملأعام تازیانه خورده است، اما نمی‌تواند اعتیادش را ترک کند.

یک نوجوان پانزده ساله تعریف می‌کند که چطور به جرم فروش سیگار او و پدرش را به یکی از زندان‌های داعش برده‌اند و در سلولی انداخته‌اند که از آنجا جیغ و فریاد زیر شکنجه زندانیان دیگر را می‌شنیدند. جلوی چشمان او و پدرش، مردی را چنان سوزاندند که جان داد.

علیرغم همه اینها، آنها دوباره به «خلاف» کوچکشان روی آورده‌اند، چون خرده‌فروشی در خیابان تنها راه امرار معاش خانواده آنهاست.

زمان حکومت داعش بر موصل، افراد سیگاری و قلیانی نه تنها می‌بایست شلاق خوردن در ملأعام را تحمل می‌کردند، که همچنین باید دخانیات را با قیمت بسیار بالا در بازار سیاه تهیه می‌کردند. یک جعبه توتون قلیان  به قیمت ۱۶ هزار دینار (یازده یورو) خرید و فروش می‌شد؛ قیمتی که با توجه به ریسک بالای قاچاق دخانیات و محکومیت به مجازات‌های دردناک موجه بود. حالا عبدل همان جعبه‌ها را به قیمت ۸۵ سنت آمریکا (۸۰ سانتیم یورو) می‌فروشد.

باقی قفسه‌های مغازه عبدل هم پر از کالاهای ممنوعه دوران داعش است، مثل تخته چوبی‌ای که تسبیح‌های رنگی درخشان از آن آویزان‌اند. عبدل به یاد می‌آورد: «یک روز داشتم در حال حرکت اینها را می‌فروختم و یکی از آدم‌های داعش مرا نگه داشت تا بهم بگوید که تسبیح حرام است. تهدیدم کرد که اگر باز هم مرا با تسبیح ببیند با چوب به سرم ضربه خواهد زد. بعد از آن دیگر هرگز با تسبیح از خانه خارج نشدم.» ممنوع کردن کالایی که برای ذکرگویی ساخته شده چنان برای عبدل باورنکردنی است که سرش را حین تعریف کردن تکان می‌دهد.

«چون داعش همه چیز را ممنوع کرده بود، زندگی چیزی جز یک کسالت مرگبار نبود.» عبدل چشم‌هایش را به آسمان می‌دوزد و می‌گوید: «با خطر دستگیری و مجازات هیچ کاری نمی‌توانستیم بکنیم. می‌خواستیم از اینجا برویم اما خیلی می‌ترسیدیم.»

عبدل مثل خیلی از دوستانش بیشتر این سه سال را در خانه مانده، در را به روی خود قفل کرده و سعی کرده بود تا از دید و دسترس داعش دور بماند و شناسایی نشود: می‌بایست از دردسر پرهیز می‌کرد و البته مواظب می‌بود تا او را به عضویت داعش در نیاورند.

«یک روز یکی از اعضای مراکشی داعش مرا صدا کرد و گفت تو که سن خوبی هستی، چرا به ما نمی‌پیوندی؟ بهش گفتم که پدرم نمی‌گذارد و دو پا داشتم و دو پای دیگر هم قرض کردم تا از دستشان فرار کنم.»

چند هفته بعدتر دوباره همان پیکارجوی داعش پیدایش کرد. از اینکه نمی‌توانست از ساکنان این شهر عضوگیری کند، شکایت داشت و از عبدل پرسید: «چرا هیچ کس نمی‌خواهد جهاد کند؟ چرا همه در خانه‌هایتان قایم شده‌اید؟» عبدل تعریف می‌کند که سکوت کرده بود و حواسش بود نگاهش به کف زمین ثابت بماند و به نگاه او گره نخورد تا اینکه صدای دور شدن قدم‌های پیکارجو را شنید که می‌گفت: «شرم‌آور است!»

بعد از این اتفاق عبدل جز در موارد واقعا اضطراری دیگر خانه‌اش را ترک نکرد. در طی تمام این سال‌ها مردم ازبست نشینی در خانه خسته بودند، تا جایی که از سرملال  تعدادی انگشت‌شمار از دوستان عبدل به داعش پیوستند.

«یکی از دوستانم رفت عضو آنها شد چون دوست داشت اسلحه به دست بگیرد. فکر می‌کرد می‌تواند با ادای رمبو را درآوردن بقیه را تحت تأثیر قرار دهد.» عبدل با تأسف می‌گوید که حقوق ماهانه ۵۰ دلاری دوستش جز غرامت ناچیزی برای یک زندگی پر از کشتار و خشونت نیست.

زندگی‌ای کوتاه‌مدت؛ این جوان هم مانند دیگر پیکارجویان داعش در حال خوردن صبحانه در حمله‌ای هوایی در حومه موصل غربی کشته شد.

تمام خاطراتی که عبدل از زندگی در دوران داعش دارد شوم و وحشتناک‌اند. «داعش هزاران نفر را به معنای واقعی کلمه در موصل کشت، هر وسیله‌ای هم مجاز بود: یا مردم را خنجر می‌زدند یا با تانک به جمعیت شلیک می‌کردند، هر چیزی. این نوع تفریح‌ها حسابی سرشان را گرم می‌کرد. مردم هم به این چیزها عادت کرده‌اند و به شکلی رایج و معمول از سرگرمی بدل شده است.»

«خیلی از ساکنان شهر به تماشای مراسم اعدام می‌رفتند. من نمی‌خواستم بروم، اما گاهی اوقات آدم نمی‌تواند جلوی خودش را بگیرد که نگاه نکند، چون داعش تلویزیون‌های عظیم در خیابان نصب کرده‌ بود که پشت سر هم فیلم اعدام‌های محلی را پخش می‌کردند.»

خانواده عبدل یک ماه پیش از الجدیده فرار کردند، درست همزمان با  بدترین لحظات نبرد آزادسازی شهر که صدها شهروند در طی آن کشته شدند. «حملات هوایی و تک‌تیراندازهای داعش هم جان قربانیان زیادی را گرفتند و هم ساختمان‌های پرشماری را ویران کردند.»

در ماه می‌ ایالات متحده اعلام کرد که حمله هوایی تاریخ ۱۷ مارس علیه دو پیکارجوی داعش، باعث کشته شدن حداقل ۱۰۵ شهروند شد که در پناه خانه‌ای پنهان شده بودند. ساکنان موصل می‌گویند حملات هوایی باعث مرگ بسیاری دیگر از  شهروندان نیز شد.

عبدل جلوی مغازه‌اش، غرفه‌ای از تزئینات تلفن موبایل با رنگ‌های شاد و متنوع چیده است. زمان داعش تلفن موبایل ممنوع بود و اگر کسی را  حتی با یک سیم کارت دستگیر می‌کردند، اعدام او به جرم جاسوسی بسیار محتمل بود.

عبدل در حالی که به یکی از مشتریانش رسیدگی می‌کند به ما از برنامه‌های آینده‌اش می‌گوید: «می‌خواهم دکتر شوم، اما احتمال هم دارد که به ارتش بروم. می‌خواهم درسم را ادامه بدهم، اما فقط چند مدرسه دوباره باز شده‌اند و  آنها هم بیشتر از گنجایششان  (۶۵ دانش‌آموز در هر کلاس) ثبت نام کرده‌اند. با خودم فکر کردم کمی صبر کنم و این مدت بیشتر به مغازه‌ام برسم.»

ساکنان موصل‌ تلاش می‌کنند دوباره زندگیشان را از سر گیرند، اما بزرگ‌ترین ترسشان این چشم‌انداز است که داعش دوباره شهر را در دست بگیرد.

عبدل اعتراف می‌کند که برای هر یک از اعضای خانواده‌اش چمدان کوچکی آماده کرده، و همه‌شان آماده‌‌اند با شنیدن کوچک‌ترین شایعه بازگشت داعش دوباره پا به فرار بگذارند.
نظرات بینندگان