پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
یزدان سلحشور
آنچه سینمای ایران در یک دهه اخیر آزموده [خلاف
چیزی که با نظری اجمالی، فرض میشود] نه زنجیرهای از آزمون و خطاها که
طنابی یک پارچه از آزمودههاست.
سینمای ایران در دهه 80، نان دو ژانر ملودرام و کمدی را
خورده و گاهی نان هر دو را توأمان و گرایشاش به «تریلر» نه آزمونی تازه که
تداوم مسیر «خاچیکیان» در دهه سی بوده است.
«سینمای وحشت» هم، تجربهاش، برمیگردد به دهههای پیش از 57 و
البته برخی آثار نمادگرایانه و ایدئولوژیمحور دهه شصت.
پس سئوال این است: سینمای ما در مسیری جهانی که «سینما»های
آسیای جنوب شرقی خیز برداشتهاند تاهم نبض هنری هم نبض اقتصادی دومین دهه
هزاره سوم را به دست بگیرند، چه کرده است؟
آیا باید خوشنود باشیم که برای نخستینبار فیلمی در ژانر
«کمدی ـ جنگی»، با دو دنباله همراه بوده در این کشور؟ [فیلمی که ماهیتأً نه
به جنگ مرتبط بوده نه به تاریخ جنگ نه به تقویم جنگ و در واقع «فیلمی
شهری» محسوب میشود که از امتیازاتی منتظره و غیرمنتظره بهره برده تا با
واگویه برخی ناگفتههای سیاسی و اجتماعی روز، مردم را به سالنهای تاریک
بکشاند.]
آیا باید خوشنود باشیم که اگر کمدی سالمی هم ساخته شده در این
سالها و پرفروش و پرمخاطب هم بوده، این استقبال گسترده مخاطبان [و البته
روند مخاطبسازی فعالاش] نه به دلیل فیلمنامه قابل قبول و کارگردانی
جمعوجور و بازیهای در خور تحسیناش،که با واقعبینی مؤکد و منصفانه،
صرفاً به دلیل «زیرگفتار»های «18ـ»اش بوده که در دهه 80 ،به امری بدیهی و
مبرهن در سینمای ما بدل شده است؟
ما با مشکلات بسیاری در این سینما روبروییم و محتملاً
بزرگترینِ این مشکلات «تجربهگریزی» سیستم اکران ماست. در همین دهه پر
شروشور، لااقل 25 فیلم تجربی و پیشنهاددهنده عرضه شدند که قریب به
یکسومشان، پیشنهادهای ارزشمندی برای سینمای بدنه ما داشتند، اما به دلیل
اکران نامناسب و بعضاً عدم اکران [که راهی سیستم پخش خانگی شدند یکسره]،
نه توانستند تواناییهای خود را در عرصه هنری به مخاطبان خاص عرضه کنند نه
برای مخاطبان عام فرصتی فراهم آمد تا حس تفنن و لذتجویی طبیعی خود را با
این آثار اقناع نمایند.
شش ماه دیگر، ما از برزخ میان دو دهه، قدم به دهه 90
میگذاریم و نه تنها، حضور فراملی ما در بازارهای سینمایی جهان در معرض خطر
است [البته منباب تعارف میگویم«در خطر است»، چون واقعاً حضوری نداریم در
چرخه اقتصادی این روند جهانی!] که وضعیت اقتصاد داخلی سینمای ایران نیز
چندان بهسامان نیست. فیلمهای نواکرانتر، نه ایدهی تازهای دارند نه
اجرای تازهای و مردمی که آخرین نسخههای آثار موفق جهان را ـ در غیاب حق
کپی رایت ـ به بهایی کمتر از دو دلار، تهیه میکنند و به شکل جمعی در خانه
میبینند، دیگر حتی برای گشتوگذار هم، به شکل خانوادگی به سراغ سالنهای
بازسازی شده نمیروند تا با خرید بلیتهایی چهار دلاری [و در مجموع برای یک
خانواده شش نفره، 24 دلار!] خودشان را برای دیدن آثار کپیبرداری شده از
همان فیلمهای روز جهان، به دردسر بیندازند.
سینمای ایران، در حال حاضر، روی یک بمب ساعتی است و چه ما
طرفدار نسخه کلاسیک «جاگرنات» باشیم چه طرفدار نسخه پستمدرن «سرعت»،
زمان کمی داریم برای خنثی کردن این بمب. راستی جمله معروف دنیس هاپر در
«سرعت» یادتان هست؟ «صدایش را نمیشنوی؟ تیکتاک تیک تاک!»
با وجود آفت هايي اينچنيني ورود انسان ها ممنوع ميشه و فكر نكنم ارواح هم ديگه به سينما سر نزنند .
اي كاش امثال اينها رو كه شغلشون فروشگاه مواد غذايي در اصفهان بوده رو وارد سينما نمي كردند و حالا كه كردند و پول قدرت ... از اين راه بدست آوردند پس همين آش هست و همين كاسه