arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۳۷۲۱۳
تاریخ انتشار: ۲۸ : ۱۰ - ۱۴ شهريور ۱۳۹۰

مالك و مستاجر در تهران قديم

در تهران قديم مخصوصا تا قبل از جنگ جهاني دوم غير از خانه ثروتمندان، رجال و علما، بقيه خانه ها به صورت ساختمان هاي يك طبقه در طرفين حياط به صورت دور تا دور بود كه در برخي موارد هر كدام از خانه ها داراي يك مالك بود كه اتاق هاي خود را در اختيار مستاجران قرار مي داد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
در تهران قديم مخصوصا تا قبل از جنگ جهاني دوم غير از خانه ثروتمندان، رجال و علما، بقيه خانه ها به صورت ساختمان هاي يك طبقه در طرفين حياط به صورت دور تا دور بود كه در برخي موارد هر كدام از خانه ها داراي يك مالك بود كه اتاق هاي خود را در اختيار مستاجران قرار مي داد.

به گزارش انتخاب به نقل از شرق، نرخ كرايه يك اتاق دو دري با صندوق خانه دو قران، نرخ دو اتاق سه قران، يك اتاق و يك زيرزمين دو ريال و نرخ يك حياط دربست با پنج اتاق از يك تومان تا دوازده قران بود. براي اجاره كردن، مستاجر به دور كوچه ها راه مي افتاد و با گفتن اينكه اتاق خالي داريد؟ و شنيدن جواب بله و توافق درباره كرايه، مستاجر اسباب به خانه مي كشيد و نقل مكان مي كرد و هيچ گونه سند، قبض، امانت، تعهد و اجاره نامه و از اين قبيل بين مالك و مستاجر رد و بدل نمي شد.

در آن دوران كرايه نشين، خوش نشين بود يعني اينكه هر زمان كه ناخوش بود، از خانه مورد نظر عزيمت مي كرد و اگر زماني صاحب خانه از مستاجرش ناراضي بود، با يك اخطار لفظي به عنوان مثال اتاق را خودمان لازم داريم، جايمان تنگ است يا اينكه راضي نيستم، مستاجر را وادار به تخليه مي كرد. عبارت راضي نيستم به اين معنا بود كه اگر در اين خانه آب و غذا بخوري حرام و نمازت غصبي و غيرشرعي است.
    
    روابط بين مستاجر و مالك
    از روابط بين مستاجر و مالك در تهران قديم، بسيار حسنه و خودماني ياد مي شود. از مواردي كه باعث صميميت خاصي بين آنها مي شد، اين بود كه مالك به تعداد اعضاي خانواده كاري نداشت؛ چراكه عقيده اش بر اين بود نان و آبش بر عهده ما نيست، و زحمت شان با پدر و مادرشان، و رزقشان با خداست و چرا ما بايد خست به خرج دهيم. از ديگر دلايل آن بود كه مالك، اجاره دادن اتاق را به كسي كه سرپناهي ندارد، جزو حسنات و كارهاي ثواب مي دانست و اعتقاد داشت: اگر خانه اش پر از دشمن باشد، بهتر از آن است خالي باشد و مي گفتند خداوند بنا بر مصلحتي يكي را عزيز داشته و به او نعمت بخشيده و صاحب خانه اش كرده و ديگري را زير دست قرار داده است كه مالك بايد از آن شخص پذيرا باشد.

به اين دليل مالك هرگز كينه اي به دل خود راه نمي داد و با احترام و محبت و ادب با مستاجرش رفتار مي كرد. كرايه اتاق ها غالبا شب به شب پرداخت مي شد. و اگر صاحب خانه متوجه مي شد كه مستاجرش به دليل عدم توانايي مالي كرايه اش را منظم نمي دهد و به اصطلاح كرايه پس افت مي شود و به وي باز مي گرداند و آينده از او طلب مي كرد.
    
    تكاليف و قواعد مالك و مستاجر
    از وظايف مالك اين بود كه وسايل آسايش مستاجر را از هر جهت فراهم كند و آنچه را براي خود مي پسندد، براي او هم پسندد؛ به عنوان مثال در تابستان اگر از اماكن خنك مانند زيرزمين، دالان، پشت بام استفاده مي كند، بخيل نباشد و اجازه دهد مستاجرش بي نصيب نماند و اينكه در قبال آن مستاجر نبايد توقعات و خواهش هاي بيجا داشته باشد و مالك را بزرگ تر و كدخدا بداند.

از ديگر تكاليف بين آن دو، نظافت مطبخ و حياط بود كه بين اهل خانه تقسيم مي شد و هر كدام بايد به نوبت اين وظيفه را برعهده مي گرفتند. از ديگر قواعد ناننوشته بين آنان اين بود كه بايد نوع در زدن براي ورود به خانه به عنوان يك علامت مشخص شود كه هر كسي كه وارد خانه مي شود، باعث معذب شدن ديگران نشود؛ به عنوان مثال يكي با يك چكش، ديگري با دو چكش و ... يا اينكه مردان هنگام ورود به خانه حتما بايد ياالله گويند تا زنان را از آمدن شان باخبر كنند.

از ديگر موارد، آب حوض كشي و آب اندازي بود كه در روزها زنان آب حوض مي كشيدند و شب ها براي آب انداختن مردها به نوبت مشغول مي شدند كه اين آبياري از بهترين تفريحات شبانه مردان بود كه در آخر شب فرش و بساط چاي و سماور به راه مي انداختند و شب شان را با خوشحالي و خنده به سر مي كردند. از ديگر امور، عدم مداخله صاحب خانه در نظافت و خرابي اتاق ها بود، چراكه عقيده بر اين بود كه اتاق مستاجر، چارديواري اش محسوب مي شود و هرگونه كه دوست دارد، مي تواند آنجا را نگهداري كند.

 همين موافقت ها بود كه باعث مي شد روابط بين مالك و مستاجر به هم پيوستگي داشته باشد و اگر هر زماني مراسم شادي و عزايي براي اهل خانه پيش مي آمد، همگي مانند اعضاي يك خانواده به كمك هم برمي خاستند.

همچنين زنان و بچه ها مالك و مستاجر جزو نواميس يكديگر محسوب مي شدند كه همه يكديگر را آبجي، ننه، خاله، عمه، داداش، عمو و دايي صدا مي كردند و فرزند هر كدام از آنها به مثابه فرزند خودشان بود كه اگر كار ناشايست و زشتي از بچه ها سر مي زد، از وظايف يكديگر بود كه در صورت مشاهده وي را تنبيه و توبيخ كنند.

 امر به معروف و نهي از منكر نيز برعهده تمام اهل خانه بود و روي اين حساب، در ميان تهراني هاي قديمي اين ضرب المثل باب شده بود كه تهراني منحرف، نانجيب و ناپاك يافت نمي شود.
نظرات بینندگان