arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۳۷۵۶۵
تاریخ انتشار: ۳۷ : ۱۱ - ۱۷ شهريور ۱۳۹۰

اي کاش تا آخر عمر در اسارت مي‌مانديم

با خود حدس مي‌زدم که شايد عراق جاي ديگري را فتح کرده باشد. در اين افکار بودم که گوينده تلويزيون اعلام کرد که ايران قطع‌نامه 598 سازمان ملل متحد را قبول کرده است. قبول قطع‌نامه از طرف ايران يعني پايان جنگ و بسته شدن باب شهادت در جبهه‌ها.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سردار علي ناصري در خراسان نوشت:

تيرماه 1367 بود. گرماي رمادي بيداد مي‌کرد. ساعت ده، يازده شب بود. تلويزيون روشن بود و داشت برنامه‌هاي عادي خود را پخش مي‌کرد که ناگهان برنامه قطع شد و تصوير آبي رنگي پخش شد و چند بار نوشت که به زودي بيانيه مهمي پخش خواهد شد. هر يک از ما مشغول به کاري بوديم.

 با پخش خبر دست از کار و حرف کشيديم و به تلويزيون چشم دوختيم. هر کدام فکري مي‌کرديم. من اطمينان داشتم که خبر مهمي خواهد بود. عراق ظرف ماه‌ها و هفته‌هاي اخير پيش‌روي‌هايي در جبهه کرده بود و از همه مهم‌تر موفق شده بود فاو را از نيروهاي ايراني پس بگيرد. نگران شدم.

 با خود حدس مي‌زدم که شايد عراق جاي ديگري را فتح کرده باشد. در اين افکار بودم که گوينده تلويزيون اعلام کرد که ايران قطع‌نامه 598 سازمان ملل متحد را قبول کرده است. قبول قطع‌نامه از طرف ايران يعني پايان جنگ و بسته شدن باب شهادت در جبهه‌ها.

 8 سال جنگيده بوديم، نزديک‌ترين دوستان و عزيزان را از دست داده بوديم، شاهد تکه‌تکه شدن هم‌رزمانمان بوديم، سال‌ها اسارت و ظلم و تحقير عراقي‌ها را تحمل کرده بوديم اما دلمان به اين خوش بود که سرافرازانه مي‌جنگيم و از دين، شرف، ميهن و انقلابمان پاسداري مي‌کنيم، از شنيدن خبر قبول قطع‌نامه توسط ايران شوکه شديم.

 همه چيز را در هم ريخته و حتي تمام‌شده مي‌ديدم. با خود گفتم: «شايد عراق دروغ مي‌گويد!» تلويزيون عراق با نوشته‌هاي آبي در زمينه سفيد، شروع کرد به پخش ترجمه عربي آن قسمت از نامه حضرت امام خميني (ره) که اشاره به نوشيدن جام زهر دارد. لحن گوينده بسيار حزين بود يا ما فکر مي‌کرديم که چنين است.

 در آسايشگاه، قاطع و اردوگاه 2 حالت متضاد پيش آمد. عده‌اي که از جنگ و اسارت خسته شده بودند شروع کردند به شادي و پاي‌کوبي و معدودي زانوي غم بغل کردند و گريستند و ناليدند و آرزو کردند اي کاش مرده بودند و چنين روز و شبي را نمي‌ديدند. دسته اول با اعتراض به دومي‌ها مي‌گفتند: «براي چه گريه مي‌کنيد؟ جنگ و برادرکشي تمام شد و مي‌رويم خانه‌مان. اين بد است؟! گريه دارد؟!» اما برخي مي‌گفتند: «اي کاش تا آخر عمر در اسارت مي‌مانديم و امام جام زهر را نمي‌نوشيد.» از بيرون آسايشگاه صداي شادي و هلهله و شليک تير به گوش مي‌رسيد.

تلويزيون عراق نيز شادي و پاي‌کوبي مردم بغداد را نشان مي‌داد. شب بود و چه شب سنگيني. برخي از ما تا صبح خواب به چشمانمان راه نيافت و با درد، گريستيم. برادران عزيز! بر حسب قرائن و شواهد، امام روح‌ا... از اين دنيا رفته. ناگهان بغض فروخورده بچه‌ها شکست و صداي گريه و ناله و شيون بلند شد. با رفتن امام خميني... چندي بعد، مبادله اسرا آغاز شد.

وقتي در مرز خسروي به نقطه صفر مرزي رسيديم و پرچم سه رنگ ايران را ديديم، همه بي‌اختيار گريه کرديم. زنان و دختران دست روي اتوبوس مي‌کشيدند و مي‌گريستند. از ديدن آن صحنه بغض گلويم را گرفت. ناخودآگاه ياد شهدا افتادم .جايشان حسابي خالي بود. عده​اي عکس به دست به ما نزديک مي‌شدند و به دنبال عزيزانشان مي‌گشتند. آنان پدر و مادر مفقودالاثرها بودند...
نظرات بینندگان