arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۳۴۶۰
تاریخ انتشار: ۴۵ : ۰۲ - ۰۴ اسفند ۱۳۹۰

تحليلي بر زبان مساله‌گرايي

محسن خيمه‌دوز
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
رابطه نوشتن با حل مساله چيست؟ ادبيات (اگر ادبيات را از جنس نوشتن و فعل زباني بدانيم) چه تاثيري بر زندگي ما ايرانيان داشته و دارد؟ جايگاه آن در زندگي امروز ما كجاست؟ از منظر پاتولوژيك، چه آسيب‌هايي ادبيات معاصر (ادبيات سنتي و ادبيات مدرن الكترونيكي، ديجيتالي، اينترنتي) و محافل ادبي (محافل آكادميك، محافل آموزشي، محافل آزاد) را تهديد مي‌كند؟ آيا مي‌توان در شناخت مسايل انساني-اجتماعي و حل آنها، از ادبيات انتظار داشت نقشي جدي و اساسي داشته باشد؟ اگر پاسخ منفي‌ است، چرا؟ اگر پاسخ مثبت است، چگونه؟ به عبارت ديگر ادبيات «مساله‌گرا» با ادبيات «مساله‌گرها» چه تفاوتي دارد؟ و كدام يك ماندگار‌تر و هنري‌تر هستند؟
ادبيات كلامي مساله‌گرها، هم مولد بيان شفاهي ا‌ست و هم معلول آن. بنابراين براي رفع آسيب‌هاي آن بايد به توليد نوشتار مكتوب در گفتماني غيرتئولوژيك و غيرايدئولوژيك پرداخت، تا نهايتا در يك فرآيند جمعي و تدريجي، بتوان شاهد ظهور ادبياتي شد با نام و ماهيت: ادبيات مساله‌گرا.
منطق ادبيات مساله‌گرا
ادبيات مساله‌گرا بر دو بنيان منطقي (دروني) و اجتماعي (بيروني) متكي‌ است.
بنيان بيروني ادبيات مساله‌گرا، تحت تاثير قدرت، پول و ساختار طبقاتي يا گروه‌هاي اجتماعي‌‌ است. اين عوامل در جامعه مابعد عقلانيت در راستاي نوشتن و خلق ادبيات مساله‌گرا عمل مي‌كنند. به همان صورت كه در جوامع ماقبل عقلانيت، همين عوامل عليه نوشتن عمل مي‌كنند و ساختار‌هاي آنها ماهيتي ضد نوشتن و ضد نوشتار دارند. در ساختارهاي مابعد عقلانيت، كسي كه مي‌نويسد، حمايت مي‌شود، آزادي خطا كردن دارد، آزادي نقد‌كردن و نقد‌شدن دارد و از همه مهم‌تر آزادي پس از بيان دارد. و البته در يك رقابت سالم، در برابر يك اجبار خفيف هم قرار مي‌گيرد، اين فشار كه: يا بهترين را بنويس، يا برو. به مجموعه چنين ويژگي‌هايي در جوامع مابعد عقلانيت و مساله‌گرا، كه حالت نهادين و پايدار هم پيدا مي‌كند، اسپانسرينگ مي‌گويند. بنابراين اسپانسرينگ فقط حمايت مالي نيست، بلكه حمايت از حيثيت و حيات نوشتن هم هست، امنيت آثار ادبي و توليد آنها هم هست، حفظ حرمت آزادي بيان و ايجاد امنيت براي آزادي پس از بيان‌ هم هست. در پرتو همين اسپانسرينگ است كه فرديت نويسنده حفظ شده و حرمت قوه تخيل او تضمين مي‌شود و هر اثر ادبي در يك فضاي باز عمومي همواره از بازخورد خودش از جانب مخاطبان، آگاه مي‌شود. چنين امكاناتي در جوامع ماقبل عقلانيت، مطلقا وجود خارجي ندارند.
در كنار بخش بيروني و زمينه‌اي، بخش دروني و منطقي ادبيات مساله‌گرا قرار دارد كه از آن به منطق دروني ياد مي‌شود.
منطق ادبيات مساله‌گرا بر آن است كه نوشتار بايد به سمت خروج از حالت كلامي و ايدئولوژيك حركت كند تا بتواند نوعي آرامش، نوعي ادب و نيز نوعي سردي منطقي را بر نوشته حاكم كند. لازم نيست براي اين كار از نويسنده آرمان‌زدايي شود. نويسنده مي‌تواند آرمان خود را داشته باشد، اما نوشته را به متن آرمان‌گرا و ايدئولوژيك و كلام- محورتبديل نكند. هم نقد كند و هم آمادگي نقد‌شدن را داشته باشد. واضح و دقيق بنويسد و با حذف اين آسيب‌ها (غير‌واضح و غيردقيق‌نويسي به مثابه آسيب‌هاي مهم نوشتن)، راه را براي احياي ادبيات مساله‌گرا هموار كند.
اين پرسش كه چرا ما به ادبيات مساله‌گرا نياز داريم، پرسشي مهم و اساسي ا‌ست كه تاكنون به‌طور جدي به آن نپرداخته‌اند. ادبيات مساله‌گرا حامل معرفت، مروج مدنيت و نماد خلاقيت و نوآوري ا‌ست. اين سه ويژگي (عقلانيت، مدنيت، نوآوري خلاق) نياز معطل مانده ادبيات معاصر و از ويژگي‌هاي بارز ادبيات مساله‌گراست. معرفت غير‌ايدئولوژيك و غيركلامي معرفتي ا‌ست كه تنها در نوشتار معتبر مساله‌گرا امكان ظهور مي‌يابد. حتي وقتي كه خوانشي از شعري يا متني انجام مي‌شود، بايد در نظام منطقي خوانش شعر (مقدمات و موخره‌ها و فرآيند خوانش) اثري از بنيان‌هاي معرفتي حضور داشته باشد تا بتواند هم خوانش‌ معتبري حاصل كند، هم قدرت دفاع از خوانش خود را داشته باشد و هم از توان رد و نقد خوانش‌هاي ديگر برخوردار باشد. فارغ از اين ويژگي‌ها، ادبيات چيزي خواهد بود در حد «دوست دارم»‌ها و «دوست ندارم»‌ها؛ به همان صورت كه نقد ادبي هم چيزي شده در حد همين دوست دارم‌ها و دوست ندارم‌ها. تنها ادبيات مساله‌گراست كه مجوز و پتانسيل نقد خودش را با خودش همراه دارد و اين نقطه مقابل نوشتار‌هاي ايدئولوژيك و تئولوژيك است كه به انواع حيله‌هاي آشكار و پنهان متوسل مي‌شوند تا پيش‌فرض‌هايشان دست نخورده باقي بماند و همواره بتوانند از نقد به مفهوم منطقي آن فرار كنند. ادبيات مساله‌گرا برخلاف شبه‌ادبيات ايدئولوژيك و تئولوژيك، تبليغي نيست بلكه روشنگرانه و آگاهي‌بخش است، در عين‌حال كه هرگز فرم را فداي محتوا نمي‌كند، يعني بلايي كه شبه‌ادبيات كلام- محور (ايدئولوژيك و تئولوژيك) به آن دچار بوده و هست. ادبيات مساله‌گرا با پتانسيل تحليلي‌اش و فراهم‌كردن شرايط نقد پيش‌فرض‌هايش، موجب بروز اتفاق مهم ديگري هم مي‌شود. اتفاق مهمي كه متاسفانه در جامعه فعلي ايران و در ادبيات رايج آن، شاهدش نيستيم و آن كشف و ضبط و به كار‌گيري تدريجي معرفت زيستي (tacit knowledge) است.
نظرات بینندگان