arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۳۴۶۵
تاریخ انتشار: ۱۶ : ۱۰ - ۰۴ اسفند ۱۳۹۰

چالش سرمایه داری گذار سوسیالستی

راينر ينسن
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
در هونسروك1 از توابع نوين كرشن2 مبارزه عليه سرمايه‌داري، اولين قرباني خود را گرفت. اين قرباني يك تير چراغ برق است و در وسط روستايي كوچك و در نزديكي منزل بخشدار قرار دارد و 15سال از استقرارش مي‌گذرد. اكنون كمرش خم شده است. اختلاف با نظام از يك سال پيش شروع شد، چون اهالي نوين كرشن ديگر حاضر نبودند با شركت غول آساي تامين برقRWE تجديد قرارداد كنند. آنها مي‌خواستند مستقلا تامين برق كنند چرا كه نيمي از روستا به انرژي خورشيدي مجهز شده است. شركت RWE به آنها خاطرنشان کرد كه خروج از شبكه به اين سادگي‌ها نيست. بالاخره تيرهاي چراغ‌برق از اموال اين شركت محسوب مي‌شود. بخشدار پاسخ داد، در آن صورت شركت بايد اجاره بها بپردازد، براي اينكه تيرهاي چراغ برق در خاك نوين كرشن نصب شده است. يك جدل كلامي دامنه‌دار و بي‌حاصل با تاكيد به مفاد قانوني دامن زده شد. تا اينكه شش‌هفته پيش اتومبيلي با تير چراغ برق برخورد كرد. از آن هنگام سر و گردن تير چراغ برق آويزان است. تا وقتي‌كه مشخص نشود چه‌كسي مالك آن است وضع به همين‌گونه باقي خواهد ماند. وقتي بخشدار روستاي كوچكي با سرمايه‌داري به مبارزه بر مي‌خيزد، چه اتفاقي مي‌تواند بيفتد.

ريشارد پستمر3 بخشدار 65ساله است. او از پشت ميز چوبي كه چشم‌اندازي به باغچه سبزيجاتش دارد نامه‌اي اعتراضي به شركت RWE مي‌نويسد. در صدر نامه او علامت مشخصه روستا با دو چكش به چشم مي‌خورد و در پشت‌سر بخشدار، مي‌شود آثار ماركس4، مائو5 و لائوتسه6 را مشاهده كرد. كنار مجموعه كتاب‌ها، عكسي از ايام جواني پستمر با ريش و موهاي بلند جاخوش كرده است، جوان سابق اكنون با موهاي كوتاه بخشداري است كه مقاومت را سازماندهي كرده است.
پستمر 20سال پيش در جست‌و‌جوي محلي دنج به‌همراه همسرش مقيم اينجا شد. در روستاي هونسروك مردم به حزب دموكرات مسيحي راي مي‌دادند، اما پستمر در شهر كلن عضو حزب سبزها بود، طولي نكشيد كه او ندا در داد كه مردم نوين كرشن بايد خودشان گردش اقتصادي جنگل پشت روستا را به دست بگيرند و سبزي بكارند. در روستايي كوچك با 159نفر سكنه معمولا انسان با طرح كردن چنين مسايلي به حاشيه رانده مي‌شود. او نه‌تنها به حاشيه رانده نشد بلكه به مقام بخشداري هم برگزيده شد. مردم حرف‌هاي ريشارد را مي‌پسنديدند. ريشارد پستمر مي‌گفت: «همه از سرمايه‌داري قمارخانه‌اي و جنون سود حرف مي‌زنند، اما چطور مي‌شود آن را جايگزين كرد؟ سوسياليسم ناكام ماند و تاكنون كسي هم مدل تازه و بزرگي پيدا نكرده است. بنابراين بايد در مقياس كوچك دست به‌كار شد. مردم در نقاط مختلف آلمان سعي مي‌كنند خارج از نظام زندگي كنند. با بازارهاي كمتر، رشد اقتصادي كمتر و گاهي وقت‌ها هم با پول اندك. ولي زندگي اينچنيني چه شكل و شمايلي دارد؟
آغاز سفر ريشارد پستمر با اين سوال كليد مي‌خورد. او عازم برلين مي‌شود. آنجا مغازه‌هايي وجود دارد كه مي‌شود كالاي خود را بدون پرداخت وجهي عرضه كني در بين راه با پروفسور اقتصادي مواجه خواهيم شد كه بر مبناي شناخت، اتومبيل نمي‌راند و گاه به ندرت سوار قطار مي‌شود. او با عذاب وجدان تا ايستگاه آخر سوار قطار مي‌شود تا به دامنه كوه‌هاي آلپ در ايالت بايرعليا برسد، چون آنجا يك آموزگار سابق نوع جديدي از پول را اختراع كرده است. اما ابتدا، در جنوب غربي هونسروك؛ محلي كه روزانه فقط گذر سه اتوبوس از شهر تري‌ير7 به اينجا مي‌افتد، نگاهي به اعماق دره مي‌اندازيم كه در اين صبح پاييزي پوشيده از ابر است. ريشارد پستمر آن پايين زندگي مي‌كند. جاده‌اي پر پيچ و خم بدون خط‌كشي كه به نوين كرشن منتهي مي‌شود. خانه‌هاي دهقاني قديمي در كنار خانه‌هاي چوبي جاگرفته‌اند كه بيشتر در سوئد و فنلاند با اين مناظر روبه‌رو مي‌شويم. پستمر اكنون هفت سال است كه بدون پايگاه حزبي بخشدار افتخاري اينجا محسوب مي‌شود. او سابق بر اين، مترجم زبان ژاپني بود. اكنون در مرحله بازنشستگي است. او مي‌گويد 50 سال است كه دنبال جايگزين سرمايه‌داري مي‌گردم. آن‌هم اينجا و در اين روستا كه نه از شبكه تلفن ديجيتالي برخوردار است و نه گيرنده‌اي براي موبايل دارد، ظاهرا چنين به‌نظر مي‌رسد كه او درست انتخاب كرده است.
پستمر در آشپزخانه مشغول تدارك غذاي ظهر است. سيب‌زميني‌هاي كبابي و سالاد از باغچه شخصي. از پس پنجره مزارع سبزيجات همسايه‌ها دامن گسترانده‌اند، اوايل دسامبر تره‌فرنگي وگل‌كلم به‌بار مي‌نشيند. پستمر سه مرغ و يك خوك دارد كه جاي‌شان در طويله همسايه است. او پيش‌بيني مي‌كند: «پس از جايگزيني انرژي‌هاي فسيلي، نوبت به جايگزيني مواد غذايي مي‌رسد.»
رشد افسار گسيخته در درازمدت ناكارآمد مي‌شود
پستمر به‌زبان ساده و راحت مي‌گويد«سرمايه‌داري كمتر، مساوي است با خريد كمتر و توليد شخصي بيشتر.» و بر اين باور است كه ساختار تامين مايحتاج شخصي در شهرها هم ميسر است. او از«ذخيره انرژي خورشيدي براي جوامع كوچك و بزرگ» سخن مي‌گويد، نظامي منطقه‌اي از توليد و مصرف. او چندي پيش در همين زمينه در دانشگاه تري‌ير سخناني ايراد كرد.
بلافاصله در پس‌زمينه روستا، جنگل قرار گرفته است. در حد فاصل درختان كاج 80 ساله، بر سطح زميني كه درختانش را براي توليد كاغذ بريده‌اند، نهال‌هاي تازه‌اي قد مي‌كشند. سابق بر اين جنگل بخشي از جنگل‌هاي منطقه‌اي بود كه مشتركا اداره مي‌شد. آن وقت‌ها جنگل‌ها سودآوري نداشتند. از وقتي كه منطقه ما خود حاكم بر اقتصاد اينجا شده، سوددهي جنگل فزوني يافته، ضمن اينكه شيوه اقتصادي نيز مقرون به صرفه شده و در مرحله اول نيازي هم به سودآوري ندارد.
براي آنه كخ8 بانويي كه در جنگل تلاش مي‌كند محل كار ثابت پديد آمد. اهالي روستا اكنون چوب مورد نياز سوخت را از جنگل خودشان تامين مي‌كنند. از وقتي پستمر به جاي نفت، خانه‌اش را با چوب گرم مي‌كند هزينه سوخت وي 3/1 كاهش پيدا كرده. او ديگر وابسته به نفت‌خام نيست و افزون بر اين ذخيره سوخت هم دارد تا جايي از جنگل‌ها چوب برداشت مي‌كند كه آسيبي به بازتوليد وارد نشود. پستمر سال‌ها پيش كتابي خوانده بود كه حالا دوباره مطرح شده است. 40سال پيش اقتصاددان آلماني‌تبار انگليسي، ارنست فريدريش شوماخر9 رماني با عنوان«كوچك زيبا است10» نوشته بود. موضوع كتاب او كاملا با تلاش پستمر براي منطقه‌اي ساختن اقتصاد مطابقت مي‌كند. شوماخر در كتاب خود تشويق رشد فزاينده را به باد انتقاد مي‌گيرد. رشد بي‌نهايت، با دامن‌زدن به ذخاير زيرزميني محدود، نمي‌تواند در درازمدت كارآمد باشد. شوماخر از دست نازي‌ها به انگليس گريخت و پس‌از جنگ، مشاور دولت انگليس شد. او در كتاب خود فلسفه قناعت‌پيشگي را ارج مي‌نهد، چرا كه رشد اقتصادي به‌طور خودكار خوب نيست و«بزرگ‌تر شدن دال بر بهتر شدن نيست. مصرف، هدف شخصي نيست.» رفاه واقعي را نمي‌توان با افزايش توليد ناخالص اجتماعي اندازه‌گيري كرد. اكنون در نوين كرشن صليب‌هاي گورستان‌ها را خود مردم توليد مي‌كنند و به موسسات سفارش نمي‌دهند. خيابان‌ها را خودشان آب و جارو مي‌كنند. اين كار باعث پس‌انداز پول و تقويت حس جمعي مي‌شود. اين اقدام كوچك، خاري است در چشم ايالت راينلند- فالتز11. اصلاح مديريت منطقه‌اي در نوين كرشن مي‌تواند به اين معنا باشد كه به‌زودي بزرگ‌ترين وحدت منطقه‌اي تعطيل خواهد شد و به اين ترتيب اداره مستقل روستا هم فنا مي‌شود، به همين سبب حالا پستمر نه تنها با غول برق‌رساني RWE در نبرد است، بلكه نامه‌هاي تند و تيزي هم به دولت ايالتي مستقر در شهر ماينز12 مي‌نويسد.
حتما لازم نيست راهي روستا شويم تا در آلمان شاهد مناطقي باشيم كه رودرروي سرمايه‌داري ايستاده‌اند. تقريبا در همه شهرهاي بزرگ فروشگاه كالاهاي رايگان راه‌اندازي شده است؛ مغازه‌هايي كه در قفسه‌هايشان اجناسي جا گرفته است كه كسي روزي آنها را خريده و زماني هم ديگر نيازي به آنها نداشته. مشترياني كه به اين فروشگاه‌ها تردد مي‌كنند، مي‌توانند از اجناس رايگان استفاده كنند. اينجا فروش بدون پرداخت پول در جريان است: نقد عملي سرمايه‌داري.
روبرت پودزوايت13 به‌ياد دارد وقتي هفت سال پيش متوجه شد كه اولين فروشگاه كالاهاي رايگان تاسيس شده، حيرت كرد. او كه چند سال در دانشگاه، علوم بازرگاني خوانده، مي‌گويد قوانين اقتصادي را مي‌شناسد. چرا مردم بايد چيزهايي را كه لازم ندارند و سودي هم نمي‌برند به فروشگاه‌ها ببرند؟ او فروشگاه‌هاي كالاهاي رايگان را مشاهده كرد و وقتي ديد كه موسساتي عليه قوانين اقتصادي دست به‌كار مي‌شوند و موفق مي‌شوند، ابراز خرسندي كرد. او پنج سال پيش در محله فريدريشزهاين14 برلين با همياري عده‌اي «مغازه هداياي نقض نظام» داير كرد. مغازه چند ساعتي در روز داير است. روبرت پودزوايت كه چاپخانه كوچكي را مي‌گرداند، امروز بعدازظهر مسوول گرداندن مغازه است، آن هم بدون دريافت مواجب. ظاهرا براي يافتن راه برون‌رفت از سرمايه‌داري ابتدا بايد صادقانه كار كرد. در مغازه هدايا مثل همه فروشگاه‌هاي دست‌دوم‌فروشي بوي لباس‌هاي مستعمل و PVC به مشام مي‌رسد. قفسه‌ها انباشته از لباس، ظروف، لوازم شيشه‌اي، كامپيوتر است؛ اشيايي كه تميز و سالم هستند و گردانندگان فروشگاه براين باورند كه براي ديگران كارايي داشته باشد. در گذر زمان تعدادي فروشگاه‌هاي كالاهاي رايگان در آلمان داير شده‌اند. پودزوايت مي‌گويد: «اسم مغازه ما مغازه هداياست چون واژه رايگان تاثير منفي مي‌گذارد.» مبادله كالا نارسايي نظام نيست. براي دريافت كالايي، ضرورتي ندارد، كسي چيزي با خود بياورد. قفسه‌ها كماكان پر هستند. زوجي جوان با دختري كوچك لباس‌ها را برانداز مي‌كنند. كل گرفتاري‌هاي سرمايه‌محور بايد حذف شود.
رفاه مادي باعث خوشبختي بيشتر نمي‌شود
روبرت پودزوايت اصلا ناراحت نيست كه بعد از ساعات اداري در مغازه حضور پيدا كند. او مي‌گويد: «من هم مي‌توانم چيزهايي را با خودم ببرم، به اين ترتيب به پول كمتري نياز دارم و مستقلم.» مستقل بودن در سرمايه‌داري يعني آنقدر پول داشته باشي كه فكرش را نكني خرج چه چيزهايي مي‌كني. براي پودزوايت آزادي يعني به دور از فشار پول زيستن. مبادا تصور كنيد كه پودزوايت دشمن نظام است. او در حزب سوسيال‌دموكرات عضويت دارد و با پيراهن آبي، شلوار پشمي مرغوب و موهاي مرتب شانه كرده ظاهري بورژوايي بروز مي‌دهد، اما از نظر او حزبش كمتر به‌فكر تغيير نظام است؛ موردي كه نيازش به‌شدت احساس مي‌شود. هرچه مازاد بر نياز است بايد تقسيم كرد و توليد كمتر را دامن بزنيم. تقاضا كاهش پيدا مي‌كند و اين يورش به سرمايه‌داري است.
اما بدون پول هم يورش به سرمايه‌داري كارايي ندارد. مغازه اجاره‌بها لازم دارد. اين پروژه فقط تا زماني مي‌تواند دوام بياورد كه اهدا‌كنندگان و پدرخوانده‌ها از آن پشتيباني كنند. در مغازه هدايا به اين مي‌گويند همبستگي اقتصادي. نيكوپيچ15 به اين مي‌گويد فرارشد اقتصادي. او در دانشگاه اولدنبورگ16 تدريس مي‌كند و شايد غيرعادي‌ترين پروفسور اقتصاد در آلمان است. سر يك موضوع اقتصاد‌دانان ماركسيست و نئوليبرال، چپ و راست هميشه اتفاق‌نظر داشتند كه: رشد چيز خوبي است، اقتصاد هم هميشه به اين فكر بوده تا حتي‌الامكان پول بيشتري دربياورد. قصد پيچ اين نيست كه اقتصاد ديگري در دستور كار باشد، بلكه مقدم بر همه مي‌خواهد ديگرگون زندگي كند. مثلا در هفته فقط 20ساعت كار كند. براي گذر از سرمايه‌داري، وقت آزاد بيشتري داشته باشد. به‌نظر مي‌آيد نسخه جالب‌توجهي است. با نيكو پيچ به‌اين سادگي نمي‌شود تماس گرفت. او از روي تجربه موبايل ندارد و آن را زباله رفاه مي‌داند. بايد سعي كني او را در دفتري كه پاره‌وقت كار مي‌كند، پيدا كني. حتي اي‌ميل‌هايش را هم نمي‌خواند. وقتي هم كه پاي تلفن گيرش بياوري، مي‌گويد تازگي‌ها يكي از دوستانش مي‌خواست او را براي شركت در كنفرانسي در هند قانع كند و مي‌گفت هندي‌ها هم حق دارند از اقتصاد «فرارشد» اطلاع حاصل كنند اما پيچ مي‌گفت نمي‌خواهد جزيي از مقامات بلندبالاي شسته و رفته حاميان رفع آلودگي هوا باشد كه به‌نام امري خير با خيال راحت و بدون كمترين تاثير از قاره‌اي به قاره ديگر پرواز مي‌كنند.
امروزه تقريبا همه مي‌دانند كه ارتباطي بين آسيب‌هاي محيط‌زيستي و رفاه انساني وجود دارد. اما همه به اين دليل مثل نيكو پيچ سريع مسير زندگي‌شان را عوض نمي‌كنند. او نه تنها موبايل ندارد، سوار اتومبيل هم نمي‌شود، با هواپيما سفر نمي‌كند و با قطار هم به‌ندرت مسافرت مي‌كند و از يك لپ‌تاپ قديمي با دوستانش شراكتي استفاده مي‌كند. پيچ همه اينها را نه به‌عنوان انكار، بلكه «رهايي از گرفتاري‌هاي رفاه و باز رسيدن به استقلال» مي‌پندارد. در كشورهاي ثروتمندي مثل آلمان رفاه مادي مدت‌هاست كه ديگر به خوشبخت‌تر شدن انسان‌ها نمي‌انجامد. پيچ انديشه قواعد موفقيت را مطرح مي‌كند: انساني كه هنوز هم پول درمي‌آورد و مصرف مي‌كند، اما به توليد هم دامن مي‌زند. از اوقات فراغت خود براي پختن نان يا تعمير دوچرخه بهره مي‌جويد. اگر ابزاري نياز دارد ابتدا سعي مي‌كند با دوستان يا همسايه‌ها از طريق مبادله تهيه كند. پيچ دانش‌پژوه اين شيوه را «اتكا به حداقل‌ها در محدوده تامين شخصي» مي‌نامد. به اين ترتيب پروفسور اقتصاد نوعي زندگي پيش گرفته كه با اقتصاد بازار فقط به طور جانبي در ارتباط است. او مي‌داند كه با نسخه‌اش مي‌تواند فقط اندك جماعتي را به وجد آورد. ولي معتقد است كه مردم يك روزي راه ديگري جز اين‌گونه زيستن نخواهند داشت. او با ايده‌هايش، جمعيت رو به رشدي از منتقدان سرشناس رشد را گرد هم آورد. ريشارد پستمر به او استناد مي‌كند و همين‌طور كريستين گلري17 كاشف پول، كه به شدت از افكار پيچ متاثر است. آخرين بخش سفر را به ديدار گلري مي‌رويم. روزنهايم18 شهري كه با قطار از مونيخ نيم‌ساعت فاصله دارد در ايالت باير عليا واقع شده و همان جا آموزگار روستاي والدورف19 چيز كوچكي اختراع كرد و براين باور است كه مي‌تواند پاسخي براي بحران گسترده يورو باشد: نوع ديگري از پول. او كاشف پول رايج روستاي شيمگاو20 است و اين پول در آن روستا در جريان است. اين پول در كنار يورو دومين ابزار داد و ستد به شمار مي‌رود. بالغ بر 600 فروشگاه و موسسه اكنون پول شيمگاو را پذيرفته‌اند. مردم از پول جديد مثل قديم استفاده مي‌كنند و با آن نان، سبزي و تلويزيون مي‌خرند و با اين كار سرمايه‌داري را كوچك‌تر مي‌كنند. كسي از راه مي‌رسد و دو لپ‌تاپ كه يكي، دو سالي از عمرشان مي‌گذرد با خود مي‌آورد. او اكنون كامپيوتر جديدي خريده و به آنها نياز ندارد.
نظام پولي بايد از اساس بازنگري شود
همه چيز با پروژه آموزشي در سال 2002 آغاز شد. آن روزها گلري دبير اقتصاد دبيرستان والدورف بود. او به همراه دانش‌آموزان فكر راه‌‌اندازي پول جديدي را عملي كرد كه در اصل ايده‌اي بسيار قديمي است.
هزاران سال پيش وقتي پول رايج شديك وسيله تبادل كالا بود ولاغير، مردم از آن بهره مي‌جستند چون مبادله بز با گندم يا گاو در برابر شلوار دردسرآفرين بود. اما امروزه‌روز ديگر پول در آن راستا فعال نيست و محض تبادل كالا به‌كار نمي‌رود. جمع‌آوري مي‌شود، از بورس‌ها سردر مي‌آورد، بر فساد مالي دامن مي‌زند، به نزول و بدهي تبديل مي‌شود و نيمي از جهان را در بحران فرو مي‌برد. براي اينكه پول ديگر آسيبي به‌بار نياورد، بايد به‌وسيله محض تبادل كالا مبدل شود. با پول نبايد به فساد مالي دامن زد، بلكه بايد آن را خرج كرد. پول به‌جاي اينكه سر از بازار‌هاي مالي دربياورد، بايد در جريان باشد. اين فكر اصلي پول شيمگاو است. شيمگاو ارزشي معادل يك يورو دارد. اما عمرش كوتاه است. هر اسكناس رايج منطقه‌اي سه ماه ارزش مبادله دارد. بعد از گذشت سه ماه اگر كسي آن را در كيف پول داشته باشد بايد نشان اعتباري بخرد و روي اسكناس بچسباند. به اين ترتيب در گذر زمان ارزش خود را از دست مي‌دهد مگر اينكه خرج شود.
مي‌توان ادعا كرد كه داد و ستدي نامطلوب است. اما مردم شيمگاو طور ديگري مي‌بينند. مغازه‌داران پول جديد را مي‌پسندند، براي اينكه مشتريان را با آنها مرتبط مي‌كند. مشتريان هم از پول شيمگاو استقبال مي‌كنند چرا كه خواستار استقلال اقتصاد منطقه‌اي هستند. حال اگر موسسه‌اي به جاي شيمگاو با يورو پرداخت كند، سه درصد از آن براي خدمات عام‌المنفعه كسر مي‌شود. اسكناس شيمگاو در سه رنگ قرمز، زرد و آبي عرضه مي‌شود. اسكناس‌ها شبيه پول‌هاي اسباب‌بازي هستند و شباهتي به كاغذهاي چاپي ندارند و از ارزش ويژه‌اي بهره‌مند نيستند. قصد متوليان امر هم همين است. اصلا قرار نيست مردم رابطه‌اي غريزي با پول جديد پيدا كنند. شش‌سال پيش گلري از كار ثابت خود دست كشيد. امروزه او رييس هيات‌مديره اين موسسه اقتصادي است كه اسكناس شيمگاو توليد مي‌كند و به جريان مي‌اندازد. با مختصر خستگي راهي دفتري در منطقه صنعتي روزنهايم مي‌شود، چون روز قبل در گردهمايي موسسه بي‌قراري حاكم بود. مي‌پرسيدند پول جديد با چه سرعتي بايد رشد كند. تاكنون 550 هزار اسكناس شيمگاو در جريان است. به‌زودي كارمند سوم هم استخدام خواهد شد، سرمايه‌گذاري‌هاي جديد هم ميسر است. گلري جزو گروهي است كه خواستار رشد آهسته هستند و به قول خودش «رشدي آهسته و سالم» او با شغل جديد ثروتمند نمي‌شود. حقوقي نمادين دريافت مي‌كند و درآمد اصلي‌اش از سخنراني‌ها و گرد‌همايي‌ها تامين مي‌شود. او اين اقدام را «شيوه خود استثماري» مي‌نامد.
گلري بر اين باور است كه نظام پولي منطقه‌اي حتي در كشورهاي بحران‌زده‌اي چون يونان مي‌تواند كاربرد داشته باشد. به اين ترتيب يوناني‌ها مي‌توانند به اقتصاد توليد داخلي دامن بزنند و سد راه خروج پول از كشور شوند. او مي‌گويد: «مگر چيزي براي از دست دادن وجود دارد؟ اگر همه چيز به همين نحو پيش رود يونان را از حوزه يورو بيرون مي‌كنند.»
حال مدت‌هاست كه او ديگر تنها كسي نيست كه اطمينان دارد كه نظام پولي بايد از اساس دگرگون شود. كريستين گلري اكنون بسيار مورد توجه است. چندي پيش شبكه اول تلويزيون آلمان براي گفت‌وگويي كه از او دعوت به‌عمل آورد و مدتي بعد طي نشستي درباره «پول موازي ملي براي يونان» سخناني ايراد كرد. چه‌بسا روزنامه گاردين21 انگليسي هم گزارشي درباره گلري چاپ كرده ‌است. مسلم اينكه با پول درگردش شيمگاو مشكل است بتوان سود 25درصدي دريافت كرد. پول رايجي كه پيوسته از ارزش آن كاسته مي‌شود، نمي‌تواند سودآور باشد كه البته بحران‌ساز هم نيست. سرانجام گلري مي‌گويد: «مساله اين است، آيا نظامي مي‌خواهيم كه روي خطر كردن سرمايه‌گذاري مي‌كند يا نظامي كه قصد مبادله دارد و بر ثبات اقتصادي تاكيد مي‌ورزد.» همه اينها به سوال شيوه تفكر برمي‌گردد. گلري اطمينان دارد، زمان آن فرا رسيده، تا با هر آنچه داريم، حتي اگر زياد هم نباشد، راضي باشيم. شايد در دوران بحران مالي كنوني، وضع سهام چنين شيوه تفكري چندان هم بد نباشد.
پي‌نوشت‌ها:
1- Hunsrueck / 2- Neunkirchen/ 3- Richard Pestemer / 4- Marx / 5- Mao / 6- Laostse/ 7- Trier/ 8- Anne Koch / 9- Friedrich Schuhmacher / 10- Small is Beautiful / 11- Rheinland- Pfalz / 12- Mainz / 13- Robert Podzweit / 14- Friedrichshain / 15- Niko Paech / 16- Oldenburg/ 17- Christian Gelleri / 18- Rosenhein / 19- Waldorf /
20- Chiemgau / 21- The Guardian
نظرات بینندگان