arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۵۳۱۲
تاریخ انتشار: ۵۵ : ۰۲ - ۲۵ اسفند ۱۳۹۰
مسیح مهاجری:

مگر مساجد ديگر مقدس نيستند؟ چرا فقط به "جمکران" می گویند مقدس؟

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
مديرمسوول روزنامه جمهوري اسلامي ايران در مطلبي با موضوع ديدگاه امام خميني (ره) و مبارزه با خرافه گرايي، ترويج خرافه را برنامه دشمنان دين و براي مبارزه با دينداري بيان کرد و با ارائه مستنداتي تاکيد کرد که طبق منابع موجود، بزرگان دين همواره با خرافات برخورد کرده اند و با اشاره به خاطراتي از بنيانگذار عظيم الشان جمهوري اسلامي ايران در برخورد با موضوع خرافه و مروجان خرافه گرايي، از ايشان نقل کرد: «بايد سعي کنيم حصارهاي خرافات و جهل را شکسته تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدي (ص) برسيم و امروز غريب ترين چيزها همين اسلام است ...».
به گزارش شفقنا، حجت الاسلام و المسلمين مسيح مهاجري مطلبي را در اختيار سايت بين المللي شفقنا (همکاري هاي خبري شيعه) قرار داد که از سخنان وي در يکي از جلسات با موضوع خرافه، برداشت شده که به تشريح ديدگاه امام خميني (ره) درباره خرافه و نحوه مبارزه با خرافه گرايي اختصاص دارد. همين جا اعلام مي شود که شفقنا آمادگي دارد زمينه ي بحث را در اين حوزه گشوده و نقدها و ديدگاه هاي ديگر شخصيت ها را نيز چه در اين زمينه و چه درباره مطالب منتشر شده ازجمله اين مطلب منعکس سازد.
مسيح مهاجري به بررسي ريشه لغوي خرافه، سابقه خرافات قبل از اسلام، برخورد قرآن، پيامبر اکرم و ائمه (ع) با خرافات، محکمات و متشابهات اين بحث، انواع خرافات، نظر اسلام درباره هر يک از انواع خرافات، برخورد امام خميني (ره) با خرافات و اوج مبارزات امام خميني عليه خرافات پرداخته است.
متن بحث وي درباره خرافه به اين شرح است:
مفهوم خرافات از نظر لغوي، دو بحث دارد يعني گفته شده که از دو ريشه گرفته شده است. لغويون اولين ريشه اي که براي خرافات مطرح کرده اند از خريف است که از ريشه خرف است. در زبان عربي به پاييز گفته مي شود و به ميوه   چيني خرافات مي گويند و چون معمولا اکثر ميوه ها در پاييز چيده مي شود و چيدن ميوه باعث خوشحالي مردم مي شود به همين دليل کلمه "خرافات" در مورد چيزي که باعث خوشحالي مي شود، استفاده شد. کساني که حرف هاي خوشحال کننده مي زنند ممکن است حرف هاي بي ماخذ هم بزنند براي اينکه زيادتر باعث خوشحالي شوند; براي اشاره به خرافات هم (يعني همين چيز هاي بي ماخذ) از تعبير خريف و خرافات و ميوه چيني استفاده مي شود. ريشه ديگر اين که مردي به نام خرافه در زمان پيغمبر اکرم (ص) در يکي از طوايف عرب زندگي مي کرد که مدتي در اسارت اجنه بود و از آن ها داستان هايي نقل کرد که خيلي از آن  داستان ها بي ماخذ و بي پايه بودند از آن به بعد خرافات و خرافه با نام آن شخص عجين شد و چون نام او خرافه بود به مطالب بي ماخذ خرافه مي گفتند.
از نظر سابقه، خرافات قبل از اسلام هم وجود داشته است. در اديان سابق هم حتي وجود داشته کما اينکه در دين اسلام هم هست منتها به عنوان چيزي که به دين يا اديان نسبت داده شده است نه جز» واقعي دين. در قرآن کريم آيه 171 سوره نسا خداي متعال مي فرمايد:
«يا اهل الکتاب لا تغلوا في دينکم و لا تقولوا علي الله الا الحق انما المسيح عيسي ابن مريم رسول الله و کلمته القاها الي مريم و روح منه فآمنوا بالله و رسله و لا تقولوا ثلاثه انتهوا خيرا لکم انما الله اله واحد سبحانه ان يکون له ولد له ما في السماوات و ما في الارض و کفي بالله وکيلا»(171)
«اي اهل کتاب در دين خود غلو مکنيد و در باره خدا جز ]سخن[ درست مگوييد مسيح عيسي بن مريم فقط پيامبر خدا و کلمه اوست که آن را به سوي مريم افکنده و روحي از جانب اوست پس به خدا و پيامبرانش ايمان بياوريد و نگوييد ]خدا[ سه گانه است باز ايستيد که براي شما بهتر است خدا فقط معبودي يگانه است منزه از آن است که براي او فرزندي باشد آن چه در آسمان ها و آن چه در زمين است از آن اوست و خداوند بس کارساز است 171».
غلو در اين جا به معناي گفتن چيزي که درست نيست و پايه اي ندارد به کار رفته است.
«و اذکروا نعمه الله عليکم و ميثاقه الذي واثقکم به اذ قلتم سمعنا و اطعنا و اتقوا الله ان الله عليم بذات الصدور»: «و نعمتي را که خدا بر شما ارزاني داشته و ]نيز[ پيماني را که شما را به ]انجام[ آن متعهد گردانيده به ياد آوريد آنگاه که گفتيد شنيديم و اطاعت کرديم و از خدا پروا داريد که خدا به راز دل ها آگاه است». آيه 7 سوره مائده
سفارش قرآن کريم و هدفي که از بيان اين آيات دارد اين است که به ما مي فرمايد چيزي که حق نيست، نگوييد. علت خطابات قرآن در اين زمينه اين است که يهود و نصارا براي خدا فرزنداني را قائل شده  بودند که در سوره توبه آيه 30 اين را بيان مي کند: «و قالت اليهود عزير بن الله و قالت النصاري المسيح ابن الله ذلک قولهم بافوافهم يضاهئون قول الذين کفروا من قبل قاتلهم الله اني يوفکون»: «و يهود گفتند عزير پسر خداست و نصاري گفتند مسيح پسر خداست اين سخني است ]باطل[ که به زبان مي آورند و به گفتار کساني که پيش از اين کافر شده اند شباهت دارد خدا آنان را بکشد چگونه ]از حق[ بازگردانده مي شوند».
علاوه بر اين که حرف آن ها نادرست مي داند، آن ها را مورد خطاب مرگ هم قرار مي دهد و مي فرمايد کشته باد کسي که چنين حرفي مي زند، خدا بکشد اين  افراد را که به خدا نسبت داشتن فرزند مي دهند و حرف بي پايه مي زنند.
در زمان پيغمبر اسلام (ص) هم مسايلي پيش آمد که من يکي از آن ها را که مربوط به فرزند ايشان است، نقل مي کنم لکن قبل از آن با فرازي از خود قرآن کريم آشنا مي شويم که با کساني که حرف هاي بي پايه مي زنند برخورد کرده است. آيه نقل کرده که مي فرمايد: «قتل الخراصون (10)الذين هم في غمره ساهون (11)» سوره الذاريات: «مرگ بر افراد ياوه گو، کساني که حرف هاي بي پايه و بي ماخذ مي زنند»; حرف هايي که درست نيست و اين ها دچار غفلت هستند که اين حرف ها را مي زنند. آيه البته در مورد کساني است که معاد را انکار مي کنند اما نسبت به همه مطالب بي ماخذ و بي پايه تعميم دارد.
درباره پاک نگهداشتن مساجد از غير خدا در سوره جن مطلبي است که مي فرمايد:
«و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا» (18)
«مساجد متعلق به خداست، غير از خدا را در مساجد نخوانيد».
موردي که از پيامبر اکرم (ص) در برخورد با خرافه عرض کردم مربوط است به ابراهيم فرزند 18 ماهه ايشان که در سال پنج هجري در مدينه فوت مي کند و مردم بلافاصله چون مي بينند آفتاب گرفتگي اتفاق  افتاد، اين دو را به هم وصل مي کنند و مي گويند چون فرزند پيامبر است اين اتفاق افتاده و به امر خدا آفتاب گرفته براي اين که کائنات با پيامبر اکرم (ص) ابراز همدردي  کنند. طبعا اين حرف بي پايه و خرافي بود و وقتي پيامبر (ص) اين حرف را شنيدند با عجله و بدون فوت وقت در همان روز به مسجد رفتند و مردم را به مسجد دعوت کردند و سخنراني کردند و اين جمله را فرمودند که خورشيد و ماه هر دو آيه اي از آيات خدا هستند که به امر خدا در حرکتند و هر کاري که انجام مي دهند به امر خداست و خورشيد گرفتگي و امثال آن بخاطر مرگ و حيات کسي اتفاق نمي افتد; اين ها جريان طبيعي دارند که ربطي به اين مسايل ندارد.
خدمت حضرت صادق (ع) بعضي ها خبري را عرض کردند که شخصي به نام ابي بن کعب انصاري اذان را در خواب شنيده و از زبان اوست که اذان درست شده اين اذاني که ما مي گوييم به خاطر اين که او آدم خوبي بوده و خواب ديده و اين ها را گفته و همه هم قبول کرده اند. حضرت امام صادق عليه السلام اين مطلب را رد کرده و فرمودند که اين ها دروغ مي گويند و چنين چيزي اتفاق نيفتاده است. اذان متعلق به دين خداست و دين خدا بالاتر از اين است که از طريق خواب به مردم داده شود.
در اين جا بحث محکمات و متشابهات مبحث خرافات را عرض مي کنم. چون بحث هايي مطرح مي شود که در برخي شايد ايجاد سوال کند. با دانستن محکمات و متشابهات بحث سوالات خود به خود حل خواهد شد. يکي از محکمات بحث، اين است که آن چه ما از زبان وحي داريم قبول داريم، ولو خواب باشد مثل خواب حضرت يوسف، مثل خوابي که فرعون تعريف کرد و حضرت يوسف تعبير کردند يا خواب حضرت اسماعيل و ابراهيم و نه هر خوابي. معجزات انبيا» از محکمات هستند. آن هايي که با خبر مسلم و در قرآن و با سند باشد. کرامات معصومين نيز همين طور، آن ها هم جزو محکمات هستند. در مورد سالکين و عارفين واقعي آن چه مي شنويم لزومي ندارد که مبناي اعتقادي خودمان قرار دهيم و لازم هم نيست که رد کنيم. توصيه بزرگان اين است که هر چه را که مي شنويد رد نکنيد ولي اين طور هم نباشد که آن ها را جزو مباني اعتقادي خودتان قرار دهيد. چون اتفاق افتاده که همين آقايان سالکان و عرفا در مواقعي چيز هايي ديدند و مطالبي گفتند که خيلي هم قابل اعتماد و تکيه نيستند. لزومي ندارد جزو مباني اعتقادي ما باشد. رد هم نکنيم اشکالي ندارد.
بنابراين بين محکم و متشابه فصلي باز مي شود; ميان عرفان و تصوف مصطلح امروز تفاوتي وجود دارد. در يک تعبير تصوف تقريبا عرفان است. در مورد عرفا، تعبير متصوفه هم به کار برده شده است اما تصوف امروزي فرق دارد. اگر صحبتي در مورد تصوف مي کنيم تصوف موجود امروزي است که خصوصيات اش را از احکام معصومين صحبت خواهيم کرد. اين ها جزو موارد مردود است ولي عرفان را جزو محکمات مي دانيم و قبول داريم.
در ميان مداحان و وعاظ هم اگر صحبتي بکنيم بين وعاظ و مداحان با تقوا و صاحب معلومات با وعاظ و مداحان بي سواد و بي تقوا فرق است; يعني اين طور معني نشود که هر وقت گفتيم وعاظ و مداح و امام و روحاني منظور هر واعظي است، هر مداحي است نه در وعاظ و مداحان و روحانيون هم آدم هايي باسواد و بي سواد هر دو داريم. آدم هايي باتقوا و بي تقوا هر دو را داريم. آن جايي که نقد مي کنيم و رد مي کنيم منظور بي سواد ها هستند که دنبال خرافات و حرف هاي بي ربط هستند. اين در جا هاي ديگر هم هست در ميان پزشکان هم هست. مثل تفاوت پزشکان اهل خدمت باتقوا و دلسوز و پزشکان سوداگر و دنبال کلاهبرداري.
آخرين مورد، اعتقاد به مهدويت است که اعتقادي مترقي و متکي بر مباني ديني است ولي سو»استفاده هاي زيادي هم از آن مي شود; بنابراين، اين ها مرز هاي محکمات و متشابهات است. اين طور نيست که هر کسي اسم امام زمان (عج) را آورد و ادعايي در باره امام زمان (عج) کرد ما بگوييم مقدس است. بايد بين آدم هايي که حرف هاي خرافي و بي پايه مي زنند يا کساني که حرف هاي درست و مستدل و مبتني بر مباني درست مي زنند فرق بگذاريم.
اين نکات 7 گانه را براي اين گفتيم که در صحبت ها وقتي از برخي متشابهات صحبت مي کنيم، محکماتش را قبلا گفته باشيم، روشن باشد که منظورمان چيست. هر چيز و هر کسي را رد نمي کنيم. چون اين بحث حساس و لغزنده است شايد در ذهن برخي اين طور باشد که اين آقا بي دين است ولي دينداري غير از خرافه گرايي و حرف هاي بي ربط است.
وقتي خرافات به معناي هر چيز بي پايه باشد، يکي از موارد آن صوفي گري است که سابقه طولاني دارد و آياتي که در مورد غلو خوانديم صوفي گري از مصاديق لاتغلوا في دينکم است که وقتي آيات را خواندم، دلايلش را عرض کردم. در ميان بزرگان دين و ائمه غير معصوم ائمه مذاهب ديگر حتي صحبت هايي شده و حرف هايي از زبان آنها نقل شده و افراد بزرگ ديگر که اشاره مي کنم که مايه تعجب است و خيلي غلو در آن ها هست. مثلا از امام شافعي که امام فرقه يا مذهب شافعي است (شافعي نزديک ترين فرقه به تشيع است خيلي مشترکات با ما دارد).
«و مات الشافعي و ليس يدري علي ربه ام رب الله؟» است. اين که او چه قصدي داشت بحث ديگري است ولي ظاهر اين عبارت شرک است «شافعي مرد و آخر نفهميد که خداي او علي است يا کس ديگري». خدا خداست يا علي خداست.
از شاعر بلند آوازه دوران ما مرحوم شهريار در يکي از اشعار معروفش بيتي است که درباره حضرت علي عليه السلام مي گويد:
نه خدا توانمش گفت نه بشر توانمش خواند/ متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را
بنده اگر آن جا خدمت شان بودم مي گفتم که هيچ تحيري ندارد، بشر بخوانيد. براي اين که در دو جاي قرآن داريم که به پيامبر مي فرمايد که به مردم بفرماييد من مثل شما بشر هستم، قل انما انا بشر مثلکم. حضرت علي هم که نسبت به پيامبر اظهار اخلاص و بندگي کرده; بندگي نه به اين معني که پيامبر معبود او باشد به معناي اين که من غلام و چاکر شمايم. فرموده: (انا عبد من عبيد محمد)، بنابراين چه تحير و چه ترديدي؟ چرا نگوييم که علي بشر است؟ چيزي بالاتر از بشر نيست. البته بشر هم فرق مي کند. همه در يک مقام و جايگاه نيستند. مراحلي و مراتبي دارد. حضرت علي(ع) در مرحله بالا قرار دارد. اين ها زمينه هايي براي تصوف بود و مسايل زيادي پيش آمد که از همان ابتدا حضرت رسول موضع گرفتند، ائمه موضع گرفتند. از پيغمبر اکرم نقل شد که به اباذر فرمودند  اي اباذر در آخر الزمان گروهي مي آيند که در تابستان و زمستان پشم مي پوشند و مي پندارند بدين سبب بر ديگران برتري دارند. اينان را خداوند و فرشتگان زمين و آسمان لعن مي کنند.
از امام رضا(ع) نقل شده که گروهي از صوفيان در خراسان که يکي از مراکز صوفيان در آن زمان بوده خدمت امام رضا(ع) رسيدند و با آن حضرت در مورد زهد اسلامي به گونه اي سخن گفتند که اعتراض آن ها را به زندگي امام رضا عليه السلام از نظر لباس و معاش نشان مي داد، مثل افرادي که الان هم هستند کاسه هاي داغ تر از آاش و کاتوليک تر از پاپ به بعضي ها ايراد مي گيرند که چرا اين جوري زندگي مي کنيد و اين کار را مي کنيد، در زمان امام رضا (ع) هم چنين افرادي بودند. اعتراض کردند و گفتند که امت اسلام نيازمند کسي است که خوراک و لباسش خشن باشد. امام (ع) سخنان آنان را مردود شمردند و با گفتاري که خلاصه اش اين است گفتار آنان را پاسخ دادند: که دين در ظواهر و خوراک و پوشاک تجسم پيدا نمي  کند بلکه تحقق دين به پرهيزگاري، اعمال شايسته، به جا آوردن کار هاي نيک، احقاق حق و مبارزه با شر و جور و تباهي در روي زمين است و اسلام لباس و طعامي را به کسي حرام نکرده بلکه براي هر انساني مباح کرده که آن چه را مي خواهد بپوشد و آن چه را که ميل دارد بخورد پس اين آيه را (اعراف 32) حضرت تلاوت نمودند:
«قل من حرم زينه الله التي اخرج لعباده والطيبات من الرزق قل هي للذين آمنوا في الحياه الدنيا خالصه يوم القيامه کذلک نفصل الآيات لقوم« يعلمون».
«(اي پيامبر) بگو زيورهايي را که خدا براي بندگانش پديد آورده  و (نيز) روزي هاي پاکيزه را چه کسي حرام گردانيده ؟ بگو (اين نعمت ها) در زندگي دنيا براي کساني است که ايمان آورده اند و روز قيامت (نيز) خاص آنان است. اين گونه آيات (خود) را براي گروهي که مي دانند به روشني بيان مي کنيم.»
موارد زيادي هم هست از امام رضا(ع) و امام عسکري(ع). چون اين موضوع در زمان امام عسکري(ع) اوج پيدا کرده بود. از علي بن بابويه که از سعدبن عبد الله به سند نقل شده از امام حسن عسکري که از امام صادق نقل کرده اند در واقع (به تاييد دو امام رسيده است) درباره ابوالقاسم کوفي از امام صادق پرسش شد و ايشان فرمودند که او دچار فساد عقيده بود و او همان کسي است که مذهبي را که به آن تصوف گفته مي شود بنيان نهاد و آن را مرکز اعتقادات پليد قرار داد و در روايت ديگر آمده  که مذهبي پديد آورد و آن را پايگاهي براي خود و ملحدان و سپري براي عقايد باطل کرد.
چون در زمان امام هادي (ع) اين مسايل اوج گرفته بود از آن حضرت هم سوال شد; سيد مرتضي رازي نقل کرده که در مسجد النبي در خدمت امام هادي (ع) بودم که دسته اي از اصحاب آن بزرگوار که از جمله آن ها ابوهاشم جعفري بود، نزد ايشان آمدند. ابوهاشم مردي سخنور و در نزد امام داراي منزلت بود. پس از اين دسته اي از صوفيان به مسجد درآمدند و در کناري از آن نشستند و حلقه اي تشکيل داده و به ذکر لا اله الا الله پرداختند. امام(ع) به کساني که نزد ايشان بودند فرمودند به اين دغل کاران توجه نکنيد. اينان جانشينان شيطان و ويرانگران پايه هاي دين اند. براي آسايش بدن هاي خود زهد مي ورزند و براي شکار دل احمق ها نماز شب مي خوانند. تحليل (لا اله الا الله گفتن) آن ها جز براي فريب مردم و تقليل غذاي مردم جز براي پر کردن قد ح هاي خود و ربودن دل هاي احمقان نيست. با مردم سخن از عشق مي گويند و مردم را با ريسمان هاي خود به چاه مي افکنند. اوراد آن ها رقص و کف زدن و اذکار آن ها سرود و آواز خواندن است. تنها سفيهان و بي خردان آنان را پيروي مي کنند و تنها احمق ها به آن ها معتقد مي شوند. هر کس در حال زندگي يا مرگ آن ها به ديدار آن ها رود مانند اين است که به ديدار شيطان پرستان رفته است.
اين وقايع در کتاب تصوف و تشيع نوشته محقق معروف جهان عرب هاشم معروف الحسيني به تفصيل آمده که به فارسي هم ترجمه شده و توسط بنياد پژوهش هاي اسلامي آستان قدس رضوي منتشر شده است.
تعبيري هم وجود دارد که همين صوفيه از آن استفاده سوئي مي کنند و حتي من ديدم که به حضرت امام (که بحث ايشان را داريم و مبارزه ايشان با خرافات را  بيان مي کنم) نسبت مي دهند که ايشان خودشان را جزو فقرا مي دانستند. کلمه فقير را هم به قرآن نسبت دادند که يا بر اثر بي سوادي است يا بر اثر تحريف.
در اين آيه، فقير و غني مقابل هم قرار گرفته اند. غني يعني کسي که توانگر است و وضع مالي اش خوب است. فقير اين جا در مقابل غني قرار گرفته، اين ها فقير را به معناي صوفي گرفته اند و فقير الي الله در آيه: انتم الفقرا» الي الله، يعني در همان نعمت هاي مادي هم نيازمند خدا هستيد. چون خدا دارد و بايد به شما بدهد. هر چيزي هست مال خداست، معني اش اين است. منتها آن ها اين را به  معناي فقير الي الله يعني کسي که مي رود خانقاه و اذکار مي  گويد و کف مي کند و مي افتد و ديگران بايد به آن ها غذا بدهند، گرفته اند و امام خميني (ره) در مقابل اين تعبيرات شيطاني مطالب جالبي دارد که من بعضي از آن ها را برايتان عرض مي کنم. اول هميشه هشدار داده اند که بدون استاد و مربي صالح کسي وارد عرصه عرفان نشود. چون ممکن است از عرصه عرفان بلغزد و به عرصه اين تصوف خطرناک معمولي که در لسان ائمه اين مسايل را در باره اش داشتيم، بيفتد. در کتاب هاي مصباح الهدايه، شرح حديث جنود عقل و جهل، چهل حديث و اسرار الصلواه مطالب زيادي دارند که برخي را مطرح مي کنم. در چهل حديث مي فرمايند:
"آن بيچاره اي که خود را مرشد و هادي خلايق مي داند و در مسند دستگيري و تصوف قرار گرفته حالش پست تر و غمزه اش بيشتر است اصطلاحات را به سرقت برده و سر و صورتي به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب خود کرده و آن بيچاره صاف و بي آلايش را  نسبت به علما و ساير مردم بدبين کرده، براي رواج بازار خود فهميده يا نفهميده پاره اي از اصطلاحات جالب را به خورد عوام بيچاره داده و گمان کرده به لفظ مجذوب علي شاه و محبوب عليشاه حال جذبه و حب دست مي دهد. گاهي خودش هم بازي خورده خود را داراي مقامي دانسته و خود را با اين همه عيب  مرشد خلايق و هادي نجات امت و داراي سر شريعت بلکه وقاحت را گاهي از حد گذرانده و خود را داراي مقام ولايت کليه دانسته است."
حضرت امام (ره) مطلبي را در مورد مربي دارند در صفحه 135 آداب الصلواه (انتشارات موسسه تنظيم و نشر آثار امام) «در سلوک اين طريق روحاني و عروج اين معراج عرفاني تمسک به مقام روحانيت هاديان طرق معرفت و انوار راه هدايت که واصلان الي الله و عاکفان علي الله اند لازم است و اگر کسي با قدم عنانيت خود بي تمسک به ولايت آنان بخواهد اين راه را طي کند سلوک او الي الشيطان و الهاويه است.»  معمولا کساني که گرفتار اين فرقه گمراه مي شوند اين نصيحت امام را گوش نمي دهند و رعايت نمي کنند و نتيجه اين مي شود.
محور دوم و نوع دوم خرافات که از موارد مبتلا به امروز  هم هست کما اين که صوفيه هم همين طور است، مساله توقيت (وقت قايل شدن براي ظهور امام زمان(عج)) است. مدعيان دولت امام زمان در طول تاريخ هميشه بوده اند، تازگي ندارد خيلي وقت ها در تاريخ خودمان که مدعي مي شدند همين دولت، دولت امام زمان است يا امام زمان دارد ظهور مي کند يا زمينه ظهور ايشان را فراهم مي کنيم. اين ها باعث خرافات زيادي مي شود که به برخي از نمونه ها اشاره مي کنم.
سابقه اين ادعا در تاريخ نزديک ما به دوران صفويه برمي گردد. از باب اين که ما در آن دوره دولت شيعي داشتيم، مواردي هست که از مصاديق توقيت است. از علامه مجلسي صاحب بحار الانوار در رساله رجعت اين مطلب هست که مدعي اتصال سلسله صفويه به دولت امام زمان شد. امام براي مرحوم مجلسي احترام قايل بودند و همه ما احترام قائليم. کتاب هاي زيادي نوشتند، خدمات زيادي براي شيعه و فقه و اعتقادات شيعه کردند ولي ايراد و اشکالاتي هم به کار ايشان بود; مثل بعضي از بزرگان همين امروز ما که آقايي گفته که ظهور امام زمان 1414 است. 1414 که شد ظهور اتفاق نيافتاد گفتند 1424 است که اشتباهي در 1 و 2 شده بود. 1424 شد گفتند نه اشتباهي ديگري شده و معلوم نيست که کي است. از اين قبيل چيز ها در گذشته هم داشتيم و الان هم داريم. امام يک وقتي در اين زمينه فرمودند (اين به صورت شفاهي است و کتاب نداريم و برخي از بزرگان که اين را شنيده اند نقل کرده اند و موثق است) که اگر 10 هزار سال ديگر هم امام بيايد ما الان نبايد صحبتي از آن بکنيم. ممکن است 10 هزار سال آينده هم نيايند يعني اين که ما بياييم به همين زودي صحبت اين را بکنيم که آقا 2 سال ديگر 3 سال ديگر 5 سال ديگر مي خواهند بيايند، اين درست نيست. در تعبيرات ديني داريم، در روايات داريم که هر کسي که وقت قايل شود و بگويد فلان وقت امام زمان مي آيد تکذيبش کنيد، دروغ گفته، دروغگوست.
وقتي که شاه اسماعيل صفوي آمد و حکومتي را برقرار کرد اولين بار بود که شيعه قدرتمند شد و توانست تسلط پيدا کند و مشکلات را حل کند، فکر کردند که ديگر مقدمات ظهور امام زمان است. علامه مجلسي به همين جهت در رساله رجعت خود مي نويسد: «در اثناي جمع احاديث 2 حديث به نظر قاصر رسيد که ائمه اهل بيت(ع) به ظهور اين دولت عليه خبر دادند و به اتصال اين سلطنت به دولت قائم آل محمد(ص) شيعيان را بشارت فرموده اند گروهي از جانب مشرق ظاهر شوند که مردم را به حق دعوت کنند و آن ها قبول نکنند بار ديگر دعوت کنند و نپذيرند پس جهاد کنند و مردم به دين حق درآيند ولي ايشان راضي نشوند تا اين که پادشاه و والي آن ها شوند و پادشاهي در ايشان بماند و به کسي ندهند مگر به صاحب شما يعني صاحب الزمان.» بعد از اين مطلب مرحوم مجلسي اين گونه نتيجه مي گيرد که اين ها اشاره به صفويه است. که «از مشرق کسي که طلب دين حق کرد و مردم را به دين حق دعوت کرد و پادشاهي يافت به غير سلسله صفويه خلدالله ملکهم نبود.» بنابراين، اين روايت اين را مي خواهند بگويند که اين ها به حکومت امام زمان وصل مي شوند. حالا 400 سال گذشته وصل هم نشده، سلسله هاي ديگر هم آمدند زنديه، افشاريه، قاجاريه، پهلوي و حالا که جمهوري اسلامي است، امام زمان هم نيامدند. ببينيد آدمي مثل مرحوم مجلسي با اين عظمت چنين اشتباهي مي کند روي ذوق و شوق و علايقي که به اين موضوع دارند اين جور اشتباهات را مي کنند و اين حديث شريف جميع شيعيان را خصوصا انصار و اعوان اين دولت را بشارت داد. خلاصه اين که ترديد نکنيد و آماده باشيد که امام زمان ظهور دارند مي کنند و اين دولت مقدمه ظهور امام زمان است و حتي اين تعبير را دارد که به امام زمان وصل مي شود!!
از مرحوم سيد محمد باقر خوانساري صاحب کتاب روضات الجنات که متوفي 1313 است و اين مطلبي که عرض مي کنم در همين کتاب آمده که: "ان لنا باردبيل کنزو اي کنز ليس بذهب ولا فضه و لکنه رجل من اولادي يدخل تبريز مع اثني عشرالفا راکبا شهبا» علي راسه عصابه حمرا»". چون چيز قرمزي روي سر شاه  اسماعيل بود اين حديث را که سندش چقدر درست است نمي دانم، ربط داد به شاه اسماعيل که براي ما در اردبيل يک گنجي است اما چه گنجي که نه طلا است و نه نقره بلکه مردي است از اولاد ما که به تبريز مي رود با 12 هزار اسب سوار که اين ها آدم هاي قوي هستند و بالاي سرشان چيز قرمزي پيچيده است ; بنابراين، اين همان است و ترديدي نکنيد. البته صفويه خدماتي کردند ولي مسايل زياد ديگري داشتند. اصولا حکومت ها در وضعيتي نيستند که علماي بزرگ ما روايات را بر آن ها منطبق کنند و چنين نتيجه گيري هايي بکنند و بعد دچار مشکلات فکري بشوند. بعد از اين که صفويه منقرض شد و حکومت ديگري آمد براي خيلي ها در افکار و اعتقاداتشان نسبت به مهدويت و امام زمان (عج) ترديد حاصل شد که آدم بزرگي مثل علامه مجلسي اين حرف را زده ولي عملا نشد پس شايد اصلش درست نباشد. اين است که خرافات خطرناک است و گاهي وقت ها دامنگير بزرگان هم  مي شود.
همين حالا هم برخي مدعي شده اند که 2 سال ديگر امام زمان (عج) ظهور مي کنند و ما بايد مقدمات آن را فراهم کنيم که البته با اين فکر ها توسط بزرگان برخورد شده است. در همين سال هاي اخير بيش از 150 نفر به جرم ادعاي امام زمان بودن يا ارتباط با امام زمان توسط دادگاه ويژه روحانيت دستگير شده اند.
8-7 نفر در اصفهان مدعي ارتباط با امام زمان (عج) بودند و زني در اصفهان مدعي شده بود همسر امام زمان است و در قزوين و کرج هم کساني مشابه اين ادعاها را مطرح کرده اند. دامنه چنين ادعاهايي گسترش پيدا کرده است. فردي در قم گفته بود که امام زمان (عج) فوت کرده و امام سيزدهم در اصفهان است و صلاح نمي داند خودش را نشان بدهد، من هم امام چهاردهم هستم; از اين به بعد هم رو به جمکران نماز بخوانيد!
به نظر از جمله دليل افزايش چنين ادعاهايي اين است که برخي از ما مثلا جمکران را تبديل به جايي کرده ايم که غير از آن است که قبلا بود. عده اي به نحوي خاص مي گويند مسجد مقدس جمکران، ما مي پرسيم مگر مساجد ديگر مقدس نيستند؟ مسجد النبي مقدس نيست؟! مسجد الحرام مقدس نيست؟! مسجد کوفه مقدس نيست؟! چطور شما حتي اين گونه آن ها را نمي گوييد مقدس، فقط اين مسجد را مقدس مي گوييد؟ خب مسجدي هست و عده اي هم مي روند و نماز مي خوانند، بخوانند ضرري ندارد اما مراقب باشيم اين که - چنانچه - برخي - افراط گرايانه -  بزرگش کنند و  - خارج از اصول - آن  قدر اهميت به آن  دهند که خدايي نکرده وسيله اي شود که حتي دشمنان بگويند شيعيان آن جا را کعبه قرار داده اند و قبله جديدي درست کرده اند و تهمت بزنند صحيح نيست.
اتوبوس ها مي آيند و از بيرون قم مي روند جمکران و مردم نماز مي خوانند و برخي از همان جا به شهر خودشان بر مي گردند يعني برخي حتي زيارت حضرت معصومه (س) که مسلما فرزند امام معصوم است و زيارت اش خوب و ارزشمند است، نمي روند. بعضا برخي کار هايي مي کنند و عريضه مي نويسند که از بدترين خرافات است.
در زمينه توقيع امام زمان (ع) که توسط علي بن محمد سمري چهارمين نايب خاص آن حضرت وارد شده که  ادعاها را تکذيب مي کند سند معتبر هم دارد. اتفاقا اين توقيع جزو مستندات حضرت امام براي بحث حکومت اسلامي است. متن توقيع اين است:
بسم الله الرحمن الرحيم
«يا علي بن محمد السمري اعظم الله اجرا خوانک فيک، فانک ميت ما بينک و بين سته ايام، فاجمع امرک و لاتوص الي احد يقوم مقامک بعد وفاتک، فقد وقعت الغيبه الثانيه  فلا ظهور الا بعد اذن الله تعالي عزوجل، و ذلک بعد طول الامد و قسوه القلوب و امتلا» الارض جورا.
و سياتي شيعتي من يدعي المشاهده، الا فمن ادعي المشاهده قبل خروج السفياني و الصيحه فهو کاذب مفتر، ولاحول و لاقول الا بالله العلي العلي العظيم."
«اي علي بن محمد سمري خداوند پاداش برادران ديني تو را در مصيبت مرگ تو بزرگ دارد، تو از اکنون تا شش روز ديگر خواهي مرد، پس امر (حساب و کتاب) خود را جمع و جور کن و درباره نيابت و وکالت به هيچ کس وصيت مکن تا به جاي تو بنشيند; زيرا غيبت دوم فرا رسيده است، ديگر تا آن روزي که خداي تبارک و تعالي بخواهد، ظهوري نخواهد بود و آن پس از مدت درازي خواهد بود که دل ها را سختي و قساوت فرا گيرد و زمين از ستم و بيداد پر گردد. به زودي افرادي از شيعيان من ادعاي مشاهده خواهند کرد، بدان هر کس که پيش از خروج سفياني و بر آمدن صيحه و بانگي از آسمان، ادعاي ديدن من را نمايد، دروغگو و تهمت زننده است. قدرت و توانايي از آن خداوند بلند پايه بزرگ است و بس.»
اين توقيع ادعا ها را تکذيب مي کند. در حالي که از خود امام داريم که اين ها  دروغ است، از ساير ائمه هم روايت داريم. در روايات داريم که "يشهدالمواسم". امام زمان در خيلي از مراسم مثل حج شرکت مي کنند و برخي ادعا مي کنند که ما ايشان را ديديم. چون در روايات داريم که امام در حج شرکت مي کنند آن ها سو» استفاده مي کنند که ما امام را ديديم.
ائمه براي رد اين مطلب چون از قبل پيش بيني کرده بودند فرمودند حضرت حضور پيدا مي کند در اين مراسم ولکن "يرالناس و لايرونه" يعني او مردم را مي بيند و مردم او را نمي بينند. يعني نمي فهمند که امام زمان است مردم عادي را مي بينيد خيال مي کنند امام زمان است. آيت الله شهيد سيد محمدباقر صدر از متفکران معاصر که کتاب هاي مهمي دارند من جمله کتابي به نام بحوث حول المهدي ادعاي ديدار امام زمان (عج) را مفصل بيان کرده اند و نتيجه  مي گيرند که با استناد به همين توقيع هيچ کس امام زمان را نمي بيند و روايات «کذب الوقاتون» هم همين را تاکيد مي کنند.
شيخ مفيد همان کسي که خيلي از اين نسبت ها به او مي دهند در کتاب الفصول العشره اين جمله را دارند که در غيبت صغري برخي خواص امام زمان عليه السلام مي ديدند مثل همين نواب اربعه ولي در غيبت کبري همه بي خبرند. هيچ کس حضرت را نمي بيند. يکي از علماي بزرگ نعمايي است که در کتاب الغيبه اين جمله را دارند: "الامام موجود العين و الشخص الا انه في وقته هذا يري ولايري". امام وجود دارند و اعتقاد داريم به وجود آن حضرت و لکن امام زمان مي بيند همه را ولي ديده نمي شوند.
ختم مي کنم به اين نکته از حضرت امام که معروف است. من خودم شخصا اين را از بزرگان انقلاب شنيدم و ترديدي در آن نيست و توسط برخي از نزديکان به صورت خاطره  نقل شده که افرادي مي آمدند خدمت امام و وقت خواستند. امام وقت نمي دادند; چون مدعي بودند با امام زمان رابطه دارند وقت نمي دادند، اصرار کردند و بالاخره پس از مدتي به خواهش بزرگان وقت دادند. وقتي خدمت امام آمدند و مطرح کردند که ما با امام زمان (عج) رابطه داريم و امام زمان خدمت شما سلام رساندند و اگر کاري داريد بفرماييد ما به امام بگوييم.
اگر قرار باشد کسي ارتباط با امام زمان داشته باشد خود امام خميني بايد داشته باشد. مگر شما کي هستيد؟! امام براي اين که به همه و به خود آن ها بفهماند قضيه چيست به آن ها گفتند من 3 چيز به شما مي  گويم از امام زمان بپرسيد. اگر اين 3 چيز روشن شد من قبول مي کنم.
اول، من چه چيزي را دوست دارم؟ بزرگان نقل مي کنند که عکسي منسوب به حضرت رسول (ص) است حضرت امام با وجود آن که مي دانستند که سند حتمي بر درستي عکس وجود ندارد اما به آن علاقه داشتند. دوم: ديوان شعري داشتم که وقتي ساواکي ها حمله کردند اين ديوان را بردند شما بفرماييد که کجاست. امام زمان مي داند. سومين سوال هم يک سوال فلسفي بود.
آن ها بيرون رفتند و از همان بيرون جماران شروع کردند به فحش و بد و بيراه به امام که چه چيزهايي از ما مي خواهد و به ما اعتقاد ندارد و قبول نمي کند که  ما ارتباط با امام زمان داريم. اين هم از جمله مبارزاتي است که امام با اين مسايل خرافي مي کردند.
نوع سوم خرافات، تلاشي است که الان براي عوامانه و سطحي کردن دين مي شود که اين خيلي خطرناک است. علت اين است که تبليغات ديني ما خيلي بي ضابطه است. بسياري از کساني که دين را به مردم معرفي مي کنند و ابعادش را مشخص مي کنند منبري هايي بي سواد و مداح هاي بي سواد هستند. کساني که براي درآوردن گريه مردم، به ضجه وادار کردن مردم و براي گرفتن مجلس خودشان و طرفدار پيدا کردن، حرف مي زنند. هر مطلبي را هر جوري که دلشان خواست مطرح مي کنند بدون اين که سندي ارائه کنند (چون آن جا کسي ننشسته است که بگويد اين مطلب را از کجا آورده اي؟) بدون اين که در صحت و سقم مطلب تحقيق کرده باشند چيزي را ارائه مي دهند.
يک دسته از اين ها مداحان بي سواد و دروغ پرداز حرفه اي اند که اگر بخواهيم موارد بگوييم خيلي زمان مي برد; فرض را بر اين مي گذاريم که همه شما با اين موارد برخورد کرده ايد.
منبري هاي کم سواد که فراوان شده اند و سطح منبر خيلي پايين آمده، راديو و تلويزيون الان مروج خرافات شده، اکثر چيزهايي که پخش مي کند خرافه نيست برنامه و حرف خوب هم زياد دارد و خدمات زيادي مي کند ولي خيلي از اين خدمات را خرافات از بين مي برد. رهبري انقلاب در جمع مديران راديو تلويزيون فرمودند: در جمع 20-10 نفري ممکن است حرف بي ربطي زده شود در جمع 20-10 نفري طوري نيست ولي اگر اين حرف از تلويزيون پخش شود آثار مخرب و ويرانگر دارد. بايد اين مسايل کنترل شود.
مطلب درستي فرمودند ولي رعايت نمي شود. هر مداحي هر مطلبي را هر دروغي را نقل کند از تلويزيون پخش مي شود. اين يکي از ابزارهاي ترويج خرافات است.
خانم جلسه اي ها که الان پولي هم شده و درآمدهاي کلاني هم در تهران و هم شهرستان ها دارند. در يکي از شهرستان ها در اين مساله صحبت مي کردم از اين حرف خيلي استقبال شد. گفتم مبارزه کنيد با اين خانم جلسه اي هاي بي سواد و بي اطلاع از صدور الواعظين يک چيزهايي بدون سند گرفته اند. هر چيزي دلشان بخواهد هر جايي مي گويند و عده اي مردم نمي دانند چيست. خيلي از خانم هاي خانه دار مشکلي و نذري دارند و پول و حلوايي و آشي مي دهند و آن ها هم مي آيند و مجلس را گرم مي کنند و هر چه دلشان بخواهد مي گويند. اين ها از ابزار ترويج خرافاتند و بعد هم سوداگران حرفه اي. مثل تهيه کنندگانCD هايي که يک نمونه اش دو سال پيش در مشهد اعلام شد که سگي آمد و رفت در حرم امام رضا (ع) کنار ضريح و حضرت آن را مورد لطف قرار دادند و آن سگ هدايت شد و رفت و خدام آمدند و سگ را برداشتند بردند و معجزات برايش درست کردند. ما در روزنامه جمهوري اسلامي مقاله ي مفصل نوشتيم. خيلي ها به ما گفتند شما به چه جرات اين را نوشتيد. عليه ما در مشهد شکايت شد که اين ها به امام رضا و به دين و همه چيز اهانت کردند. بعد به ما پيغام دادند که شما مبادا زيارت امام برويد، خدام شما را مي کشند. آن ها به اين چيزها اعتقاد دارند. من عمدا رفتم و نزد آقاي طبسي هم رفتم و صحبت کرديم که چرا اين چيزها اتفاق مي افتد و ايشان هم آه و ناله کردند که ما هم مدتي است اين مسايل را دنبال مي کنيم. گفتيم که با اين چيزها برخورد شود و همين موضوع را داريم توسط حراست دنبال مي کنيم که چه کساني بودند و چرا اين کار را کرده اند و بر ما ثابت شده که دستي در کار بوده و دنبال اهدافي بودند. بعدها ديديمCD آن درآمده استCD . سگي که خدمت امام رفته و اطراف حرم در مشهد در دکه بازارهاي اطراف کسي که خبر داشته اطلاع داد که ميلياردها تومان بابت فروش اينCD  طي يکسال فروش کسب کرده اند. مردم که از گوشه و کنار کشور براي زيارت به مشهد مي روند، اينCD ها را مي خرند. نمي دانند چه خبر است. فکر مي کنند اين عظمت امام است. ما با منطق امام را قبول داريم. امام رضا احتياجي ندارد از طريق خرافات تاييد شوند و رفتن و نرفتن سگ چيزي را بر امام اضافه يا کم نمي کند. اين خرافات از باب سوداگري  است. يکي از عوامل پيدايش خرافات سوداگران حرفه يي   اند که اين کارها را انجام مي دهند.
امام در برخوردي که من خودم در جريان آن بودم مطالب جالبي دارند که برايتان مي خوانم. جريان اين بود که شبي حاج احمدآقا خميني رحمه  الله عليه تلفن زدند به من و گفتند امام مطلبي دارند و مي خواهند در صفحه اول نمودي داشته باشد به دليل اين که نگراني براي يکي از فضلاي قم پيش آمده درمورد فتوايي که امام در مورد شطرنج داده بودند. اعتراض به امام کرده بودند و امام پرخاش کردند به ايشان حالا امام براي اين که ايشان را از آن حالت که پيش آمده بيرون بياورند مطلبي را نوشته بودند و از ايشان تعريف کرده بودند و مي خواستند در روزنامه هم خوب منعکس شود تا تاثير خود را در جامعه بگذارد و در حوزه قم از آن آقا اعاده حيثيت شود. موضوع در اصل مربوط بود به شطرنج که آيا حرام است يا نه؟
امام فرمودند در صورتي که قمار نباشد و برد و باخت نباشد حلال است. اين، مورد اعتراض قرار گرفته بود که امام جواب دادند حتي به روايات استناد کردند. ضمنا بعد گفتند مرحوم آيت الله حاج سيد احمدخوانساري که باتقوا بودند و در ميان مراجع به تقوا شهرت داشتند در کتابشان اين فتوا را دادند. در آن جا امام مطالبي را درمورد مبارزه با خرافات دارند که خيلي جالب است:
«ما بايد سعي کنيم حصارهاي خرافات و جهل را شکسته تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدي (ص) برسيم و امروز غريب ترين چيزها همين اسلام است و نجات آن قرباني مي خواهد. دعا کنيد من نيز يکي از قرباني هاي آن گردم. شما خود مي دانيد که من به شما علاقه داشتم و شما را مفيد مي دانم ولي شما را نصيحت پدرانه مي کنم که سعي کنيد تنها خدا را در نظر بگيريد و تحت تاثير مقدس نماها و آخوندهاي بي سواد واقع نشويد، چرا که اگر بناست با اعلام و نشر حکم خدا به مقام و موقعيت مان نزد مقدس نماهاي احمق و آخوندهاي بي سواد لطمه اي بخورد بگذار هر چه بيشتر بخورد» (صحيفه نور، جلد 21، ص 152)
اين از مشکلات ماست. يعني خيلي از ما (کساني که در اين لباسيم) به ملاحظه اين که مبادا مقدس مآب ها بهشان برخورد و به ما چيزي بگويند خيلي حرف ها را قبول مي کنيم و لااقل مبارزه نمي کنيم و سکوت مي کنيم و اين خود جرم است و حرف امام اشاره به اين است.
اوج مبارزات امام عليه خرافات را بايد در مرتبط ساختن جهل و خرافات در تحرکات افراد متحجر و مقدس نماهايي جست و جو کرد که رژيم شاه را رژيم درستي مي دانستند و با آن کنار مي آمدند و سد راه نهضت امام و انقلاب بودند. امام در منشور روحانيت در جلد 21 صحيفه مي فرمايند:
«امروز عده اي با ژست مقدس مابي چنان تيشه به ريشه اين انقلاب و نظام مي زنند که گويي وظيفه اي غير از اين ندارند. خطر تحجرگرايان و مقدس مابان احمق در حوزه هاي علميه قم کم نيست. طلاب عزيز لحظه  اي از فکر اين مارهاي خوش خط و خال کوتاهي نکنند. اين ها مروج اسلام آمريکايي اند و دشمن رسو ل الله آيا در مقابل اين افعي ها نبايد اتحاد طلاب عزيز حفظ شود. استکبار که از نابودي مطلق روحانيت و حوزه ها مايوس شد دو راه براي ضربه زدن انتخاب کرد. يکي راه ارعاب و زور و ديگري راه خدعه و نفوذ. در شروع مبارزات اسلامي مي خواستي بگويي شاه خائن است بلافاصله جواب مي شنيدي شاه شيعه است. عده اي مقدس ماب واپس گرا همه چيز را حرام مي دانستند و هيچ کس قدرت اين را نداشت در مقابل آن ها قد علم کند. خون دلي که پدر پيرتان از اين دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختي هاي ديگران نخورده است و حتي شعار جدايي دين از سياست جا افتاد. فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردي عبادي شد و قهرا فقيه مجاز نبود که از اين دايره و حصار بيرون رود و در سياست و حکومت دخالت نمايد. حماقت روحاني در معاشرت با مردم فضيلت شد به زعم برخي افراد روحانيت زماني مورد تکريم بود که حماقت از سراپاي وجودش ببارد و الا عالم سياسي و روحاني کاردان زيرک کاسه اي زير نيم کاسه داشت. طريق رايج حوزه ها بود که هر کس کج راه مي رفت متدين تر بود. ياد گرفتن زبان خارجي کفر و فلسفه و عرفان گناه و شرک به شمار مي رفت. در مدرسه فيضيه فرزند خرد سالم مرحوم مصطفي از کوزه اي آب نوشيد، کوزه  را آب کشيدند چرا که من فلسفه مي گويم. علماي دين باور در همين حوزه ها تربيت شدند و صفوف خويش را از ديگران جدا کردند. قيام بزرگ اسلامي  مان نشات گرفته از همين بارقه است البته هنوز حوزه ها با هر دو تفکر آميخته  اند و بايد مراقب بود که تفکر جدايي دين از سياست از لايه هاي تفکر اهل جمود به طلاب جوان
نظرات بینندگان