arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۵۵۷۳
تاریخ انتشار: ۲۳ : ۱۰ - ۲۸ اسفند ۱۳۹۰

مرد مشکی پوش از سال 90 می گوید

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

گفت و گو با «رضا صادقی» جذاب و هیجان انگیز است، مخصوصا وقتی بهانه این گفت و گو حضور آقای مشکی پوش در یک فیلم سینمایی باشد، این جذابیت دو چندان هم می شود.

به گزارش انتخاب به نقل از نسل امروز: گفت و گو با «رضا صادقی» جذاب و هیجان انگیز است، مخصوصا وقتی بهانه این گفت و گو حضور آقای مشکی پوش در یک فیلم سینمایی باشد، این جذابیت دو چندان هم می شود.

با رضا صادقی مصاحبه های زیادی انجام شده است و نقطه مشترک همه آنها تعریف و تمجید بی اندازه خبرنگاران از رضاست، اما این مصاحبه که به نوعی اولین مصاحبه جدی من با رضا صادقی هم محسوب می شود، متفاوت تر از مصاحبه هایی است که پیش از این از خالق «وایسا دنیا» خوانده اید.

 

این گفت و گو را رضا همانطور که خودش می گوید دوست دارد چون به قول خودش همه چیز خیلی رک و روراست گفته شده و هیچ تعارفی در میان نیست.

من در این گفت و گو سعی کردم بدون هیچ تعارفی سوالاتم را از رضا صادقی بپرسم و رضا هم در کمال متانت و آرامش به سوالات من پاسخ داد و نشان داد هیچ فاصله ای با آنچه از خوبی هایش تعریف می کنند، ندارد. پیش از این مصاحبه فکر می کردم رضا دچار غرور شده و با این ذهنیت وارد مصاحبه شدم، اما در پایان صحبت هایمان متوجه شدم این تصور، خیالی باطل بوده و رضا همچنان با همان خضوع همیشگی به کارش در عرصه موسیقی ادامه می دهد.

سلطان مشکی پوشان می گوید احساس می کند پیر شده و دیگر حس و حال روزهای جوانی را ندارد و اگر می بینید او این بار در یک فیلم سینمایی بازی کرده فقط به این دلیل است که می خواسته به خودش ثابت کند، می تواند بازیگر خوبی هم باشد. آنچه در زیر می خوانید تمام صحبت های من و رضا صادقی است که اگر فرصت بیشتری داشتیم، می توانست به اندازه دو ساعت دیگر هم ادامه داشته باشد.

*در نشست خبری «بی خداحافظی» در جشنواره، گفتی که این فیلم داستان زندگی تو نیست، اگر اینطور است پس چرا در این فیلم بازی کردی؟

اگر می گویم این فیلم زندگی رضا صادقی نبود اما به گوشه هایی از زندگی او هم اشاره داشت برای این است که من در این فیلم حضور داشتم و باید براساس نوع کاراکتر شخصیتی و حتی کاراکتر فیزیکی من این کار ساخته می شد. چند نگاه شخصی باعث شد که در این فیلم بازی کنم. اولین دلیلی که باعث شد در بی خداحافظی بازی کنم این بود که می خواستم ببینم من رضا صادقی هم آیا می توانم در کنار انسان های محترمی که در سینما هستند و اتفاقا انسان های کوچکی هم نیستند کار کنم یا خیر. پیام دهکردی، خانم فراهانی، آقای شاهسواری، آقای امینی و... آدم هایی هستند که حتی اگر به زعم من ستاره ای هم نداشته باشند، آدم های بی ستاره ای هم نیستند.

چه ستاره زمانی، چه ستاره اجرایی و چه ستاره جایگاهی! من می خواستم با بازی در این فیلم سینمایی ببینم آیا می توانم در جایگاهی فارغ از پزهای هنری، کار کنم یا خیر. وقتی به طور کلی صحبت از هنر می شود، اکثرا می روند به سارغ حاشیه های کثیف هنر و به ویژه موسیقی. جنبه خوشایند موسیقی همیشه روی دایره است و همه آن را می بینند اما جنبه های ناخوش این هنر پشت پرده باقی می ماند و گفته نمی شود.

وقتی فیلمی از موسیقی ساخته می شود معمولا به این وجه ماجرا پرداخته می شود که هنرمند وارد کارهای خلاف می شود یا وارد عروسی خوانی و...! متاسفانه جنبه دیگری که خیلی زیاد در موسیقی به آن پرداخت می شود مجوز ندادن ارشاد به کارهاست. این خیلی برایم مهم است که مردم بدانند سمی که اطرافیان یک هنرمند به او وارد می کنند، خیلی کشنده تر از سمی است که به خاطر ندادن مجوز به هنرمند تزریق می شود.

مثلا استاد فرهاد مجوز ارشاد نداشت یا آقای فریدون فروغی خواننده مجاز نبودند، آیا چیزی از شانیت این بزرگواران کم شد؟ قطعا نه! باید دید چه آدم هایی اطراف این اساتید بودند که کمک نکردند تا این عزیزان بیایند و در کنار مردمانشان باشند. در نهایت اگر بخواهم در یک جمله جواب سوالت را بدهم باید بگویم بیشتر دغدغه ام از بازی در این فیلم نشان دادن حواشی زندگی یک هنرمند بود.

*از فیلم راضی بودی؟

من احساس می کنم به دلیل خط قرمزهایی که وجود داشت خیلی از دیالوگ های این فیلم حذف و خیلی از صحنه ها سانسور شد. یکی از صحنه هایی که خودم خیلی دوستش داشتم، صحنه ای بود که رضا به همسر شیدا که می خواست به نوعی به مدت یک سال او را با پول بخرد می گوید: «سهمتون از روح ما چقدره که تمومی نداره؟»؛ خب این حرف شاید به ظاهر کوتاه و ساده باشد اما معانی زیادی را در دل خود جای داده است.

 

*رضا بگذار راحت بگویم که من از فیلم خوشم نیامد، غیر از بازی خوب تو، فیلم نکته مثبت دیگری نداشت، مثلا من دلیل حضور فروتن یا افشین هاشمی را نفهمیدم؛ خودت فیلم را دوست داشتی؟

من به عنوان یک بیننده معمولی اگر به تماشای فیلم بنشینم، فیلم که به اواسط خود می رسد خسته می شوم. احساس می کنم این فیلم باید دوباره تدوین شود و یکسری صحنه های اضافی آن حذف شود. البته این نظر آماتور من است. اما در مورد حضور دوستان که گفتی، ببین حضور این سه دوست در کنار هم در این فیلم یک جور دیگر روایت شد. در اصل حضور فرهاد و امر در کنار رضا دو معنا داشت، ما از ابتدا با این ذهنیت فیلمنامه را نوشتیم که فرهاد و امیر دو دوست صمیمی رضا هستند اما فرهاد دوستی بود که در آخر جنون حسادت پیدا می کرد و امیر هم حامی رضا بود که متاسفانه در عین حمایت از رضا درگیر حواشی او شد و فکر می کرد که می تواند از رضا و موقعیتش سوءاستفاده کند. دلیل اینکه رابطی این سه دوست چرا درنیامد را واقعا نمی دانم. بگذار من هم راحت حرف بزنم چون من چیزی ندارم که بخواهم از مردم پنهان کنم، فکر می کنم یکسری از وجوه این فیلم در برخی از شخصیت ها گم شد. مثلا پرداختی که روی نقش دوست خوبم کوروش تهامی شد یک مقدار زیاد بود.

*فکر می کنی این فیلم برای حضور در جشنواره مناسب بود؟

نه، مطمئن باش اگر از روز اول بنا داشتیم که این فیلم را در جشنواره شرکت دهیم، هم من و هم آقای امینی عزیز با نگاهی متفاوت در این فیلم حضور پیدا می کردیم.

*نکته دیگری که در فیلم برایم مبهم بود، نوع رابطه رضا با مدیر برنامه اش بود، ما یک جا می دیدیم رضا و ترانه در منزل رضا هستند و در یکی دیگر از صحنه ها رضا به فرهاد و ترانه می گوید شما چقدر بهم می آیید، موضوع چه بود؟

ببین رابطه عاشقانه ای بین رضا و این خانم وجود نداشت، آن خانه هم خانه ای بود که او مالکش بود و عملا می توان گفت رضا یک جورهایی هنرمند سرخانه بود اما هیچ وقت بین ترانه و رضا رابطه عاطفی وجود نداشته؛من روز اول به آقای شهسواری هم گفتم که اگر از بازیگر مرد در نقش مدیر برنامه رضا استفاده می شد، تمام ذهن ها معطوف می شد روی تهیه کننده آثار من! ترانه مدیر برنامه ای بود که نگاهی تجاری به رضا داشت و از یک جا یی به بعد رضا هم متوجه این موضوع می شود که صحبت های عاطفی ترانه هم فقط یک بازی است و در نهایت ترانه به فکر سود بردن از رضاست. رضا هم با کنایه صحبت هایش را به ترانه می گوید که او متوجه شود رضا همه چیز را می داند و فقط به خاطر حفظ حرمت و احترام سکوت کرده است. آنجایی هم که رضا به فرهاد و ترانه م یگوید شما چقدر بهم میاین، به این دلیل است که فرهاد هم با دیدید شبیه به ترانه به رضا نگاه می کرد.

*مژگان بیات، همسر سرمایه گذار فیلم است و آنطور که شنیده ام آقای سرمایه گذار به شرط بازی خانم بیات در این نقش حاضر شده هزینه های ساخت «بی خداحافظی» را تامین کند. من فکر می کنم مژگان بیات نتوانسته این نقش را خوب دربیاورد، تو چه فکر می کنی؟ به نظرت این کار حرفه ای بود؟

من هم حس می کنم این نقش خوب از آب درنیامده است. ضمن احترامی که برای خانم بیات قائلم فکر می کنم این نقش درست بازی نشده است. اینکه ایشان همسر سرمایه گذار کار هستند هم که مساله پنهانی نیست. دو به اضافه دو، یک دیگه! (خنده)

 

*یکی از مواردی که قرار است این فیلم را جذاب کند، کنسرت هاست؛ کنسرت هایی که در فیلم می بینیم هیچ ارتباطی با جو کنسرت های خودت ندارد. فکر نمی کنی دید آدمی که تا به حال در کنسرت هایت حضور نداشته، نسبت به اجراهایت منفی می شود؟

کلیت فضاهای نشان داده شده در این فیلم اصلا ربطی به کنسرت های من ندارد. نمی دانم چرا بعضی از دوستان فکر می کنند در این فیلم کنسرت اجرا شده، من از روز اول به سعید شاهسواری عزیز گفتم که بیان حرف های من با ترانه است، من نمی توانم دیالوگ بگویم چون بازیگر نیستم و نمی خواهم بازیگر باشم. من از دوستان اجازه خواستم که به سبک خودم صحبت کنم. اگر دقت کرده باشی قبل از ورود شیدا به داستان، ترانه «داشتم فراموشت می کردم...» خوانده شد. وقتی ماجرا رسید به تنش میان رضا و ترانه، آهنگ «نپرس اهل کجا بود...» اجرا شد. متاسفانه اتفاق بدی که افتاد این بود که اکثر مردم تیتراژ پایانی که جواب خیلی از دوستان هم بود، این بود که: «وقتی می خوای از این همه بدبختی راحت شی / یا باید بگذری از جون یا هم رنگ جماعت شی / باید اونی شی که می گن / باید اونی شی که می خوان / چه رنجی داره تن دادن به این قانون بی وجدان»، اگر رضا به این حال و روز دچار شد به این دلیل بود که به وضع موجود تن نداد. پگاه آهنگرانی دیالوگی در این فیلم داشت که خیلی زیبا بود که می گفت: «یعنی نیمشه که هم مثل آدم زندگی کرد و هم تن به هر کاری نداد؟ اگر نمیشه چرا زنده ایم؟»

*ما یک شخصیت خیالی هم در فیلم می دیدیم که پگاه با او صحبت می کرد، امید که بود؟

امید یک هنرمند دیگری بود مثل رضا صادقی که برعکس رضا روزه سکوت گرفت. امید دقیقا مصداق خیلی از هنرمندان ما است که قوتی دیدند به نقطه ای رسیده اند که دیگر نمی توانند کاری انجام دهند، رفتند یک گوشه نشستن دو روزه سکوت گرفتند. سکوت هم مرگ تدریجی یک هنرمند است.

*تو الان فیلم را روی پرده و با مردم تماشا کردی، اگر دوباره پیشنهاد بازی در این فیلم به تو شود، قبول می کنی؟

بی تعارف می گویم که من هیچ واکنش بدی از فیلم نگرفته ام و این هم فقط می تواند یک دلیل داشته باشد و آن هم این است که همه می دانند رضا صادقی بازیگر نیست.

 

*به نظرت احمد امینی باتوجه به اینکه می گوید رضا صادقی را نمی شناختیم و اصولا به سبک موسیقی او علاقه ای هم ندارم، برای ساخت این فیلم گزینه مناسبی بود؟

من با اطلاعاتی که از احمد امینی داشتم، نسبت به فضاهای عاطفی که در کارهایش پدید می آورد، احساس کردم ایشان توانایی درآوردن این فیلم را دارند. نمونه اش سکانس آخر که فکر می کنم خوب از آب درآمد. ضمن اینکه از حق نگذریم، احمد امینی واقعا با من مشکل داشت و من نتوانستم خواسته های او را در بازی برآورده کنم و ایشان لطف کردند و خیلی کوتاه آمدند. من با دنیای سینما آشنا نبودم، من در دنیای خودم (موسیقی) لیدرم اما در سینما اینطور نبود. احمد امینی با تمام بزرگواری که داشت یکسری مسائل را به خاطر محدودیت من در بازی پذیرفت و شاید همین مسائل باعث شد که کار آنطور که باید و شاید از آب درنیاید. البته بی انصاف هم نباشیم، این اولین بار بود که برای موسیقی چنین تفکری پیاده می شد. بعضی ها می گفتند این فیلم ساخته شده تا چهره یک هنرمند را یک آدم بسیار خوب ترسیم کند، اما نظر من این است که رضا در این فیلم اصلا آدم خوبه نبود چون آدمی که خوب است، می ایستد و تا آخر به مبارزه ادامه می دهد و به جایی نمی رسد که دست به خودزنی بزند. فکر می کنم این اولین باری بود که در مورد زندگی یک هنرمند خیلی محترمانه صحبت شد و تفکرات و اعتقادات او را ترسیم کرد.

*رضا، 140 میلیون تومان برای آن فیلم دستمزد گرفتی، درسته؟

آره...

*مشکلی برای پرداخت این پول از طرف تهیه کننده وجود نداشت؟

نه، من این رقم را پیشنهاد دادم و دوستان هم پذیرفتند، به همین راحتی.

*می شود گفت که این مبلغ زیاد باعث شد که قبول کنی در این فیلم بازی کنی؟

نه، من پول داشتم و اگر این فیلم را هم بازی نمی کردم به مشکل مالی برخورد نمی کردم. البته این را هم لازم است بگویم که این مبلغ علاوه بر بازیگری، دستمزد ساخت 4 آهنگ اختصاصی برای این فیلم هم بوده است. زمانی که پیشنهاد بازی در این فیلم به من داده شد، مشکل مالی نداشتم و الان هم مشکلی ندارم. فکر نمی کنم با هزار تا از این 140 میلیون ها هم نشود احترام به دست آورد.

*بازیگری را ادامه خواهی داد؟

نه، من فقط می خواستم به خودم ثابت کنم که می توانم بازیگری را هم انجام دهم. از کجا معلوم شاید فردا رفتم سراغ یک ورزش قهرمانی یا یک رمان خوب نوشتم. نکته ای که من را به بازی نکردن قانع می کند همین نکته ای است که تو می گویی، اینکه می گویی بازی ات خوب بود برایم بس است. من همین جمله را می خواستم!

 

*اگر احساس کنی در قبال بازی کردن مسوولیت داری چطور؟ باز هم بازی نخواهی کرد؟

من همیشه در زندگی ام احساس کرده ام باید یک کاری انجام دهم برای بارها، نه اینکه یک کار را بارها انجام دهم. من فکر می کنم تا سالیان سال خواهند گفت که یک رضا صادقی بوده که یک روز آمد و گفت مشکی رنگه عشقه و بعد خواست با وایسا دنیا حرفش را بزند و یک فیلم هم بازی کرد. من اهل موسیقی ام، حالا ضعیف یا قوی، به همین دلیل فکر می کنم باید به موسیقی بیشتر بپردازم تا سینما.

*تو همیشه در کنسرت هایت از حضور آقای حسین خانی در کنار گروه مشکی پوشان تعریف می کردی، چه شد که تصمیم گرفتی به همکاری هشت ساله ات با حسین خانی پایان دهی؟

من هشت سال با آقای حسین خانی کار کردم و در این هشت سال هر دو طرف خوبی ها و بدی های زیادی داشتیم. کماکان هم اگر روی استیج بروم از ایشان تعریف خواهم کرد چون ایشان تهیه کننده ای بودند که هیچ وقت من را مجبور به خواندن آهنگ خاصی نکردند و همه چیز را به من سپردند. این را باید بگویم که هم ایران گام با رضا ایران گام شد و هم رضا صادقی با ایران گام رضا صادقی شد! یکی از دلایلی که بعد از هشت سال همکاری این تصمیم را گرفتم این بود که احساس کردم بعد از مدتی هجمه حضور هنرمندان عزیز در ایران گام زیاد می شد. در یک برهه زمانی خاص من به عنوان مشاور هنری ایران گام هم فعالیت می کردم و درباره آلبوم هایی که می آمد، نظر می دادم؛ در آن زمان دیدم که یکسری از دوستان هنرمند نسبت به من موضع گرفتند و گفتند که ایران گام یعنی رضا صادقی، در صورتی که من فقط نظرم را می دادم و تصمیم گیری با آقای حسین خانی بود. من الان 33 ساله هستنم و دیگر اعصاب و روحیه این را ندارم که لطمه کلامی و زخم زبان بخورم. در این مدت خیلی ها هرچه دوست داشتند گفتند اما جواب من همیشه سکوت بوده چون در نهایت همه از یک خانواده ایم و نباید با هم درگیری و تنش داشته باشیم!

*فقط همین دلیل باعث شد با ایران گام قطع همکاری کنی؟

این 20 درصد از ماجراست. من بعد از هشت سال همکاری و دیدن تجربه های موفق و ناموفق احساس کردم الان زمانی است که خودم باید کارهایم را مدیریت کنم.

*بالاخره باید یک اتفاقی بین شما افتاده باشد...

اول بگذار این را بگویم که من همیشه با قرارداد مخالفم و بعد از پنج سال کار کردن بین من و آقای حسین خانی بحث قرارداد به میان آمد.

*یعنی در پنج سال اول بدون قرارداد کار می کردی؟

بله، این کار یقینا حرفه ای نیست اما ما پنج سال در کمال احترام و بدون قرارداد کار کردیم اما بعد از این پنج سال شرایطی به وجود آمد که برای ادامه کار باید این قرارداد نوشته می شد، بعد از نوشته شدن قرارداد احساس کردم الان که صحبت حساب و کتاب به میان آمده است من به اجاره ایران گام درآمده ام و من هم این حس را دوست ندارم. یک سال این وضعیت جدید را تجربه خواهم کرد و خودم کارهایم را جلو می برم و اگر در این یک سال ببینم نمی توانم این کار را انجام دهم تصمیم دیگری خواهم گرفت.

 

*صحبت هایی از شروع همکاری تو با محسن رجب پور به گوش می رسد، ماجرا چیست؟

نه واقعا چنین چیزی صحبت ندارد. من همیشه گفته ام که محسن رجب پور آنالیزور اول هنر این کشور است. به نظر من آقای رجب پور مورینیوی موسیقی این مملکن است، اما نه ایشان به من چنین پیشنهادی داده اند و نه من احساس کرده ام که همکاری ما با هم لازم است.

*آوای هنر چطور؟ با آنها مذاکره نداشته ای؟

من با خیلی از موسسات هنری در این زمینه مذاکره کرده ام، اما همانطور که گفتم فعلا فکر می کنم خودم می توانم کارهایم را مدیریت کنم. شاید جالب باشد بدانی، یکی از موسسه های هنری پیشنهاد خنده داری به من داد و از من خواست در ازای دریافت 500 میلیون تومان یک سال در اختیار آنها باشم! من آدم کم هوشی نیستم و مطمئن بودم این 500 میلیون بی درخواست نخواهد بود و درخواستش هم کم نیست و با اخلاقیات من جور درنمی آمد.

*رضا، با سیروان مشکل داری؟

باور کن من مشکلی با سیروان ندارم.

*اما حرف و حدیث های زیادی از طرف سیروان در مورد تو زده شده...

عیبی ندارد، من به او حق می دهم چون سیروان جوان است و متاسفانه آدم های مجیزگو اطراف این جوان خیلی زیاد است. من آخرین بار او را در منزلش ملاقات کردم، احترامی که از سوی سیروان و خانواده اش دیدم، واقعا زیبا بود اما متاسفانه بعد از مدتی سر یکسری حرف های ساده که دیگران به او انشعاب داده بودند، سیروان دچار پاره ای از احساسات شد و یکسری حرف هایی را مطرح کرد.

 

*و حرفش هم این بود که تو نامش را به عنوان تنظیم کننده «وایسا دنیا» روی کاور آلبوم نزده ای...

نه، واقعا این حرف را نمی شود گفت! خیلی مواقع بوده آهنگ هایی را که خودم تنظیم کرده ام را به نام دوستان دیگر زده ام چون من خواننده ام و دلیلی نمی بینم نامم در حوزه های دیگر هم مطرح شود. فکر نمی کنم سیروان هم چنین صحبتی کرده باشد، حتی یکبار یکی از دوستان که در موسیقی ترانس دارای جایگاهی خوبی هم هست به من گفت که تنظیم «وایسا دنیا» می توانست بهتر از این باشد که من همانجا از کار سیروان دفاع کردم و گفتم حتی این کار ضعیف هم شده باشد من می پذیرم، چون سیروان با کمترین امکانات این کار را انجام داد. اتاق سیروان که من کار را در آن خواندم آکوستیک نبود، پنجره اتاق باز بود و با یک میکروفن معمولی این کار انجام شد.

*پس داستان این اختلاف چه بود؟

واقعا تا به امروز هم من منتوجه دلیل این ماجرا نشده ام.

*تو نام سیروان را زدی؟

بله، مگر می شود نزده باشم؟!

*پس اعتراض سیروان برای چه بود؟

یکسری از افراد برای اینکه اتفاقات بهتری در همکاری های بدی من و سیروان به وجود نیاید اجازه ندادند این همکاری ادامه داشته باشد. اما در نهایت این را باید بگویم که من تا این لحظه احترام همه را نگه داشته ام و دوست داشتم احترام من هم حفظ می شد، سیروان از من کوچکتر است و دوست داشتم احترام من را نگه می داشت و به جای رسانه ای کردن این موضوع با خودم تماس می گرفت و از خودم ماجرا را می پرسید. آقای اعتمادی چند وقت پیش با من تماس گرفتند و گفتند چون ایشان پیشکسوت من هستند و احترامشان واجب است. ما هنوز یاد نگرفته ایم که در موسیقی پاپ احترام ها را نگه داریم.

*و وقتی که این احترام را ندیدی به ادامه همکاری با سیروان اصرار نکردی؟

دقیقا، من اصراری ندارم به اینکه کسی من را محترم بداند. اگر این احترام وجود داشته باشد که چه خوب اما اگر نباشد، اصرار من یعنی اینکه من مخلص شما هستم، می شود یک مقدار به من احترام بگذارید؟ من همه چیز را به زمان واگذار کردم و فکر می کنم سیروان هم زمانه را می گذراند و روزی فرا خواهد رسید که او هم می نشیند و فکر می کند. من نه خودم را در این ماجرا مقصر می دانم نه سیروان را و می دانم که سیروان در این موضوع درگیر چه حواشی شده است، دقیقا می دانم!

*یک نمونه اش را برایمان بگو...

مثلا می دانم به سیروان گفته بودند که رضا گفته «وایسا دنیا» با ملودی و شعر، کار خوبی شد، تنظیم را هرکس دیگری هم انجام می داد، همین می شد!

 

*تو نگفته بودی؟

این ادبیات اصلا متعلق به من نیست و من اصلا این طور صحبت کردن را بلد نیستم.

*امید حاجیلی رهبر ارکستر تو بود و آهنگ مشترکی هم با هم خواندید اما به یکباره از تو جدا شد و گفت دیگر در گروه مشکی پوشان ساز نخواهم زد، ماجرا چه بود؟

درباره امید حاجیلی من زیاد نمی توانم صحبت کنم چون همیشه دوستش داشته ام.

*پس هنوز با هم دوست هستید...

نه دوست نیستیم اما دشمن هم نیستیم. در یک برهه زمانی این دوست خوب سابقم کاری را انجام داد که این کار او، من را دچار مشکل کرد. ما یک کنسرتی در لندن داشتیم و برای همه گروه هم ویزا صادر شد اما در روزهای آخر مجوز اجرا در لندن صارد نشد اما ایشان به انگلیس رفتند و تفریح کردند و این موضوع بعدا من را دچار مشکل کرد و مدتی ممنوع الفعالیت شدم. امید حاجیلی در گروه مرحوم ناصر عبدالهی یک نوازنده ساده بود و من به پیشنهاد مجتبی شکاری عزیز با او به عنوان رهبر ارکستر همکاری کردم! آلبوم امید را هم آقای حسین خانی به پیشنهاد من خرید و به بازار عرضه کرد! اما این برایم جالب است که آدم یمثل امید چنین صحبت هایی در رسانه ها علیه من انجام داده باشد! من زیاد دوست ندارم در این مورد صحبت کنم چون اگر حرف بزنم می گویند این دم اگر اینقدر بد بود چرا رهبر ارکستر تو بود، چرا آلبومش را به ایران گام پیشنهاد دادی و اگر اینقدر بد بود چرا اجازه دادی همه جا همراهت باشد؟

*بابت آهنگی که دو نفره اجرا کردید پولی از او گرفتی یا رفاقتی این کار را انجام دادی؟

نه، برای آن آهنگ پولی از امید نگرفتم و در مقابل امید هم برای تنظیم آهنگ «یه روزی قدرمو می دونی که دیره...» هم لطف کرد و هیچ پولی از من دریافت نکرد.

*در کنسرت خیریه ای که برای مجید بهرامی انجام شد با یک حالت خاصی گفتی که اگر یک روز از دنیا رفتم دوست دا رم «وایسا دنیا» را بنیامین بخواند، چرا بنیامین؟

احساس می کنم بنیامین جزو معدود خوانندگان این مملکت است که هرآنچه را که می داند را با تمام احساسش می خواند. کاری ندارم چه و چه جوری می خواند اما هر آهنگی که از بنیامین شنیده ام این حس را داشته ام که او با تمام وجودش می خواند و ادا درنمی آورد. «وایسا دنیا» تمام تفکر آن روز من است و احساس می کنم تنها کسی که می تواند صادقانه این آهنگ را بخواند، بنیامین است.

*و محسن یگانه هم مدتی پیش عنوان کرد که رضا صادقی به من پیشنهاد همکاری داده...

یک شب داشتم با خودم فکر می کردم که چرا اینقدر اهالی موسیقی با هم در تنش هستند. همان موقع با علی ثابت تماس گرفتم و گفتم می خواهم به خاطر ترویج دوستی بین اهالی موسیقی با بعضی از دوستان همکاری داشته باشم. از علی نظرش را راجع به این موضوع جویا شدم، علی هم گفت که فکر بسیار خوبی است و این نکته را هم اشاره کرد که تو طرفداران خودت را داری و محسن هم طرفداران خاص خودش را دارد و این همکاری می تواند اتفاق بسیار خوبی باشد. علی ثابت چند روز بعد با من تماس گرفت و گفت که محسن شمال است و وقتی این موضوع را شنیده خیلی استقبال کرده و بعد از بازگشت از سفر با هم نشستی خواهیم داشت تا این کار را انجام دهیم اما من درگیر کارهای فوت مادربزرگم شدم و این اتفاق نیفتاد. امروز بابک جهان بخش جزو معدود خواننده هایی است که دوست دارم با او همخوانی داشته باشم.

 

*چند وقت پیش برای هواداران محسن چاوشی پیام دادی و بعد در یکی از مصاحبه هایت گفتی که این روزها درگیر آلبوم سنتوری محسن هستم...

یکی از دلایلی که من محسن چاوشی را دوست داشته و دارم این است که محسن بچه جنوب است. جنوبی ها یک تعصب خاصی نسبت به هم دارند، زمانی که محسن آهنگ بازار خرمشهر را خواند حس بسیار خوبی برایم تداعی شد و از همان زمان کارهای محسن را جدی تر دنبال کردم. در مورد سنتوری باید بگویم که من به شدت درگیر آهنگ «طاقت بیار و مرد باش» این آلبوم شدم، به این دلیل که حس قدرتمندی در نوع موسیقی این آهنگ وجود داشت و من این را دوست داشتم.

*رضا، فکر می کنی مشکی پوشیدن یا نپوشیدن تو برای مخاطب دغدغه است که نام آلبوم جدیدت را گذاشتی «دیگه مشکی نمی پوشم...»؟

«دیگه مشکی نمی پوشم» یک اسم کاملا تجاری بود و یک تفکر کاملا تجاری از طرف من در انتخاب این نام اعمال شد. من در روزهای آخری که داشتم آلبوم را جمع می کردم با این ترانه مواجه شدم و حس کردم یک فضایی با این آهنگ به وجود خواهد آمد که کار بیشتر شنیده خواهد شد.

*به نظرم در طراحی کاور «دیگه مشکی نمی پوشم» هم ضعیف عمل کردی...

بله، قبول دارم که کاور آلبوم ضعیف بود.

*دلیلش این نبود که با خودت گفتی من رضا صادقی ام و هر کرای کنم مخاطب خواهد داشت؟

نه، واقعا اینطور نبود. دلیلش این بود که ما در روزهای آخر به خاطر آهنگ «شیر خسته» با زمزمه هایی مبنی بر توقیف آلبوم مواجه شدیم و احساس کردم اگر آلبوم منتشر نشود برای همیشه در آرشیو شخصی ام باقی خواهد ماند. کما اینکه من قبل از اینکه دوست خوبم حمید عسکری آلبوم «کما» را وارد بازار کند. آلبومی که نام کما داشتم که به طور کلی در آرشیو خودم باقی ماند و هیچ وقت منتشر نشد.

*خودت از «دیگه مشکی نمی پوشم» راضی بودی؟

راضی بودم به حکم اینکه برخی از آهنگ های آلبوم بعضی آدم ها را آرام کرد. یک آهنگ شش و هشت هم در این آلبوم وجود داشت که وقتی بار اول آن را خواندم یاد «مشکی رنگ عشقه» افتادم. شاید این حس اصلا حس خوبی نباشد اما احساس می کنم خیلی پیر شده ام و بیشتر دغدغه فعلی ام شاد کردن آدم هاست اما نه به هر قیمتی.

*«چراغا رو خاموش کن» ترانه ای بود که مهدی مقدم گفت، قرار بود من آن را بخوانم؛ واقعا اینطور بود؟

قسم جلاله می خورم که من از این موضوع خبر نداشته و ندارم. یاحا کاشانی که از بچه های باادب و خوب موسیقی کشورمان است با من تماس گرفت و گفت که شعری دارم که آقای تقوی هم آهنگش را ساخته است، می خواهم آن را گوش بدهی و نظرت را برایم بگویی. من این آهنگ را گوش دادم و صادقانه می گویم که در ابتدا ترسیدم این آهنگ را بخوام چون تا به حال کسی چنین چیزی از من نشنیده بود. من همان موقع به یاحا گفتم که آهنگ را برای بگذار تا من آن را بیشتر گوش دهم، چند رو زبعد با یاحا تماس گرفتم و قرار شد این آهنگ را بخوانم. این را باید اشاره کنم که اقای تقوی و یاحای عزیز حتی یک ریال هم بابت این شعر و ملودی از من دریافت نکردند و هرچقدر که اصرار کردم دوستان نپذیرفتند و من را تا همیشه مدیون خودشان کردند. من از اینکه مهدی قرار بوده این آهنگ را بخواند یا خیر اطلاعی نداشتم تا اینکه در رسانه ها خواندم که مهدی این صحبت را مطرح کرده! وقتی از یاحا این موضوع را جویا شدم یاحا اینطور به من گفت که مهدی این آهنگ را در استودیوی انوشیروان تقوی شنیده و گفته من می خواهم این را بخوانم و انوشیروان هم گفته که بهت خبر می دهم! اگر همین اندازه مالکیت یک اثر را به همراه دارد من به مهدی حق می دهم! الان هم من به مالکیت این اثر هیچ اصراری ندارم، اصلا مهدی هم بیاید و «چراغا رو خاموش کن» را بخواند...

*اگر یک دیوار سفید داشته باشی چه چیزی روی آن می نویسی؟

من برای ماندنی شدن می خوانم، برای خواندنی شدن نماندم.

*نظر رضا در یک کلام:

علی دایی: آقا

ناصر عبداللهی: ستاره

محسن یگانه: مظلوم

بابک جهانبخش: دوستم

چراغعلی (مدیر برنامه سابق یگانه): نظری ندارم

صدرالدین حسین خانی: همراه خوبی بود

محسن رجب پور: آنالیزور

یاس: گل

امیر قلعه نویی: کاربلد

محمدرضا گلزار: مهربون

رضا صادقی: مشکی رنگه عشقه

نظرات بینندگان