arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۲۰۰۴۶
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: ۰۸ : ۰۲ - ۲۹ بهمن ۱۳۸۹

داریوش سجادی: موسوی و کروبی، رهبر دشمنان امام شده اند

حضور حداقلی، اغتشاش گرانه و ساختار شکن بود که بلافاصله به اصولگرایان این فرصت طلائی را داد تا موفق شوند یک شبه ورق را به بدترین شکل ممکن علیه رهبران جنبش سبز برگردانند و با بسیج موفقیت آمیز افکارعمومی قدم های اساسی جهت به محاق بردن نهائی سبزها و رهبرانش را با موفقیت برداشته و پیش بینی محمد خاتمی را محقق کنند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
داریوش سجادی با ارسال یادداشتی برای خبرگزاری "انتخاب" تحت عنوان "سرلشکر بی لشکر!" آورده است:

شامگاه دوشنبه 25 بهمن ماه سال جاری، بعد از پایان فراخوان رهبران جنبش سبز جهت برگزاری تظاهرات در ایران و بمنظور اعلام حمایت از قیام مردم مصر و تونس، مجری برنامه خبری 60 دقیقه تلویزیون فارسی BBC صحبت خود را با اشاره به اغتشاشات بوقوع پیوسته در تهران با این پرسش آغاز کرد:

نخستین حضور خیابانی معترضان بعد از نزدیک به یک سال، چه معنائی در معادلات سیاسی ایران دارد؟ آیا نقطه آغازی است بر اعتراضات بیشتر یا نشانه ای است از نارضایتی بیشتر که حالا ادامه پیدا کرده؟

پرسشی که بلافاصله همکار ایشان (کسری ناجی) در نریشن گزارش گونه ای از شهرآشوبی های غروب آن روز تهران بدین گونه آن پرسش را پاسخ داد:

دامنه قیام ها بعد از تونس و مصر اکنون به ایران رسیده!

هر چند چنین پاسخی قبل از آنکه مبین «خبر» باشد موید «نظر» بود. آن هم نظری که بنا بر اصل «رنگ رخسار خبر می دهد از سر ضمیر» دلالت بر آن داشت که BBC گـز نکرده بُـریده و بُـریده خود را نیز هر چند «ناراست» بر قامت دلدار دوخته و ایضاً پوشانده!

اما چنانچه بتوان چند شهرآشوبی پراکنده در «تهران 25 بهمن ماه» را با تسامح «قیام» نامگذاری کرد. اکنون و با توجه به ابعاد و کیفیت و ماهیت آن «مسمی به قیام» می توان آن را قیامی مُرده بشمار آورد.

علی ایحال چنانچه «جنبش سبز» را بتوان ادامه طبیعی جنبش اصلاحاتی محسوب کرد که در دوم خرداد 76 با آغاز ریاست جمهوری سید محمد خاتمی متولد شد و ایضاً به ابتکار خاتمی شعار«تبدیل معاند به مخالف و تبدیل مخالف به موافق» در مقام شناسه این جنبش قرار گرفت.

اکنون و با نیم نگاهی به ماهیت بدنه باقی مانده از جنبش سبز و کیفیت شعارهای ایشان در 25 بهمن ماه قهراً و طبعاً می توان به این استنتاج رسید که دیگر این جنبش هر چیزی می تواند باشد جز جنبش قائلین به اصلاحات با اتکای بر قانون اساسی.

فراخوان 25 بهمن ریسک حساب نشده و خام اندیشانه ای بود که «حجت الاسلام مهدی کروبی» طی گفتگویش با نشریه نیویورک تایمز به درستی آن را تحت عنوان «روز سرنوشت ساز جنبش سبز» نامگذاری کرد.

سالها قرار داشتن در کانون مبارزه سیاسی به شیخ مهدی کروبی فهمانده بود که حضور یا عدم حضور میلیونی سبزها «از نوع 25 خرداد 88» شرط بقا یا فنا و فرجام جنبش سبز خواهد بود.

هر چند آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی خوش بینانه تصور داشتند با متاثر بودن افکار عمومی در خاورمیانه از قیام های اجتماعی در تونس و مصر، ایشان از این فرصت برخوردارند تا بار دیگر بتوانند ضمن تجمیع میلیونی بدنه جنبش سبز با نشان دادن وزن سنگین سیاسی خود به رقیب از موضع قدرت ایشان را مجبور به پذیرش توقعات خود کنند. اما این «سید محمد خاتمی» بود که حاذقانه روی دیگر سکه را خوانده بود و 48 ساعت قبل از فرارسیدن «فراخوان تظاهرات 25 بهمن» در ملاقات با دوستان اصلاح طلبش ضمن انتقاد از فراخوان تجمع 25 بهمن، این تاکتیک را منجر به اضمحلال بیشتر اصلاح طلبان دانسته و گفت:

«اگر نظام مجوز برگزاری تجمع را ندهد - که نمی‌دهد - طرفداران ما نمی‌آیند و فقط عده‌ای تندرو و اغتشاشگر به صحنه می‌آیند که هزینه اش به پای ما نوشته می‌شود و نظام هم حلقه فشار را برای ما تنگ‌تر می کند»

واقعیتی که هر چند تلخ اما اتفاق افتاد و به اعتبار مخابره جمیع خبرگزاری های معتبر بین المللی سبزها حضوری کم فروغانه توام با شعارهائی شهرآشوبانه و ساختار شکن و انحلال طلب در کنار رفتاری پرخاشگرانه و خشونت طلب داشتند.

همین حضور حداقلی، اغتشاش گرانه و ساختار شکن بود که بلافاصله به اصولگرایان این فرصت طلائی را داد تا موفق شوند یک شبه ورق را به بدترین شکل ممکن علیه رهبران جنبش سبز برگردانند و با بسیج موفقیت آمیز افکارعمومی قدم های اساسی جهت به محاق بردن نهائی سبزها و رهبرانش را با موفقیت برداشته و پیش بینی محمد خاتمی را محقق کنند.

فراخوانی که هیچ دستآوردی را برای رهبران جنبش سبز تامین نکرد. مضافاً اینکه حداقل های ایشان را نیز به نابودی کشید.

رهبران جنبش سبز با فراخوان 25 بهمن نابخردانه آخرین فرصت را برای آخرین مانور قدرت جنبش سبز فراهم کردند. بر همین اساس شهرآشوبی 25 بهمن را می توان همه بضاعت باقیمانده جنبش سبز تلقی کرد که به میدان آورد.

بضاعتی که صرفاً استعداد «ایذا» داشته و سبزها در مقام تمثیل از این به بعد ضمن از دست دادن قدرت هلاک کنندگی یک تپانچه واقعی (Real Gun) در عالی ترین سطح تنها می تواند صرفاً بمثابه یک شاک گان(Shock Gun تپانچه شوک الکتریکی دهنده) آزار رساننده به حکومت باشد.آزاری که زیر آستانه تحمل حکومت است.

در مقام مقایسه، هر اندازه انقلاب اسلامی سال 57 با پیروی از اصل «گوله برفی» از لحظه ای که در 19 دی ماه 56 با یک حضور چند هزار نفری طلاب در فیضیه قم حرکت اش آغاز شد و طی این مسیر مُـدام بر حجم و گستره این گلوله برفی افزوده شد تا اینکه در نمازعید فطر قیطریه به عدد اعجاب آور 3 میلیون رسید و نهایتاً در بهمن 57 دربار را به زانو در آورد. اما برخلاف آن جنبش سبز این روند را معکوس طی کرد و علی رغم آنکه در 25 خرداد 88 با حضور 3 میلیونی تهرانیان وارد عرصه شد اما طی کمتر از 8 ماه این گلوله برفی مسیر معکوس را طی کرد و آنقدر طی این 8 ماه از حجم اش کاسته شد که اینک از آن جوشش و خروش میلیونی «بقول محمد خاتمی» تنها عده ای تندرو و اغتشاشگر باقی مانده است.

چنین سرنوشت محتومی محصول بی لیاقتی و بی تدبیری مستقیم و قابل اثبات رهبران جنبش سبز است که با بی مبالاتی محض عمداً یا سهواً مسبب آن شدند تا آن حرکت مدنی چنین با سرعت از اوج به حضیض افتاد تا جائی که در طول کمتر از دو سال، سبزها از شعار مدنی و قابل دفاع «رای من کجاست؟» به شعارهای ساختار شکنانه «مرگ بر جمهوری اسلامی» و «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر اصل ولایت فقیه» در 25 بهمن 89 رسیده اند.

هر چند چندی پیش «حسین شریعتمداری» مدیر مسئول روزنامه کیهان در مقام تخفیف و تحقیر و به اتکای «ریزش مستمر از بدنه جنبش سبز» از رهبران جنبش سبز تحت عنوان «سرلشکران بی لشکر» نام بُرد. اما واقعیت موید آن است که در پروسه « تبدیل معاند به مخالف و تبدیل مخالف به موافق» رهبران جنبش سبز گشاده دستانه موفق شدند با اتکای بر فقد حزم و عدم لحاظ مرزبندی در جبهه خودی در کنار تندروی و تندخوئی در سنگر حکومت با سرعتی محیرالعقول خلاف این مسیر حرکت کرده و طی کمتر از دو سال ضمن پیاده کردن «مخالفان منتقد و اصلاح طلبان قانونگرا» از قطار جنبش سبز، بصورتی ناخواسته اما اجتناب ناپذیراقدام به یارگیری از میانه کسانی کنند که فاقد کمترین دلبستگی به نظام و اسلام و امام و قانون اساسی هستند که رهبران جنبش سبز به کرات خود را دلبسته به آن اعلام کرده و می کنند.

بر همین اساس امروز و برخلاف ادعای «حسین شریعتمداری» رهبران جنبش سبز را نمی توان «سرلشکران بی لشکر» نامید.

متاسفانه محصول بی تدبیری رهبران جنبش سبز به آنجا رسیده که امروز نخبگانی که با تشبث به «امام» و پیروی از «خط امام» و تاسی به «اسلام ناب امام» و افتخار به «نظام برآمده از انقلاب امام» برای خود کسب اعتبار و جعل هویت می کردند اکنون مُبدل به سرلشکرانی شده اند که هر چند برخلاف نظر «حسین شریعتمداری» بی لشکر نیستند اما سرلشکر «لشکری» شده اند که مملو از پیاده نظامانی است که لبریز از نفرت و کراهت از همان «امام» و «نظام» و «اسلام» و«انقلابی» است که سرلشکرانش بدآن مفتخرند.

ظاهراً این طنز تلخ تاریخ است که عده ی معدودی از «فرزندان خمینی» رهبران دشمنان «خمینی» شده اند.


داریوش سجادی
dariushsajjadi@yahoo.com
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۱
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۶:۰۸ - ۱۳۸۹/۱۱/۲۹
1
2
طنز بیشتر تاریخ اینه که کارشناس مورد وثوق BBC فارسی راه به راه از این شبکه انتقاد میکنه و اینکه یک نفر ساکن بلاد شیطان بزرگ ادعای شناخت فرزندان خمینی رو میکنه.
به ایشون بفرمایید وقتی چک BBC رو نقد میکنه حالش چطوری میشه؟
راست قامت
|
GERMANY
|
۲۱:۰۴ - ۱۳۸۹/۱۱/۲۹
1
1
در زمانه پراز گرد غبار و وانفسای بین دین و دنیا سیاست یکی به نعل و یکی به میخ باب طبع دون همتان دنیا طلب است و کم مرید هم ندارد
نظرات بینندگان