arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۲۰۲۷۶
تاریخ انتشار: ۰۱ : ۱۶ - ۰۲ اسفند ۱۳۸۹

سید حسین نصر: در دیدگاه اسلامی، اخلاق و سیاست از هم جدا نیستند

خلاق ناصری همانگونه كه از نامش پیدا است بیشتر با اخلاق سروكار دارد....اما در دیدگاه اسلامی، اخلاق و سیاست از هم جدا نیستند لذا بعضی از تعالیم خواجه در اخلاق ناصری بدون شك جنبه سیاسی دارد، اصولاً این نوع متفكران حال چه سنی و چه شیعه آثاری را تالیف كردندكه با اخلاق سروكار دارد اما اخلاقی كه باید جنبۀ كاربردی برای مردان سیاست هم داشته باشد نه اینكه فقط به درد مردم كوی و برزن و طلبه و دانشجو بخورد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سید حسین نصر از جمله بزرگترین دانشمندان اسلامی است كه به همت او متفكران بزرگ تمدن اسلامی از جمله خواجه نصیرالدین طوسی به غرب شناسانده شده اند. در گفتگوهای تلفنی میراث مكتوب با این استاد برجسته مطالعات اسلامی اندیشه و تفكر فلسفی ـ كلامی و سیاسی خواجه را بررسی كرد كه در ادامه آن را می خوانید.

خواجه نصیرالدین طوسی از جمله شیعیان خاص است و در این خلوص شاید ملاصدرا با وی برابری نماید، حال عده ای معتقدند كه اگر خواجه نبود، ملاصدرا هم نبود، آیا شما با این نظر موافق هستید؟
البته این علت و معلولی كه بیان كردید، ممكن است درست نباشد، زیرا اگرچه خواجه نصیر یكی از اركان اندیشه ملاصدرا است، اما اركان دیگری چون ابن سینا و سهروردی و ابن عربی هم هستند. اما خواجه نصیر وزیر مقتدر هلاكوخان بود و از او برای اشاعۀ معارف شیعی استفاده كرد و این امر موجب گسترش معارف شیعی شد و به تبع آن تشیع در ایران نیز گسترش پیدا كرد و اینها علل و معلول به هم پیوسته ای است تا اینكه به صفویه می رسیم، در این دوره، شیعه اثنی عشری مذهب اصلی ایران شدو نوعی محیط یك دست شیعی در ایران به وجود آمد كه كسانی مانند ملاصدرا در این محیط پرورش یافتند.اگر به این صورت نگاه كنیم تا حدی حرف شما صحیح است، اما اینكه به صورت قاطع بگوییم اگر خواجه ای نبود ملاصدرا هم نبود، آن هم به فقط به لحاظ فلسفی، من با آن مخالف نیستم.اما همانگونه كه عرض كردم از لحاظ اهمیت اجتماعی و دینی كه خواجه نصیر در تغییر جوِ' علوم عقلی در ایران داشت، با آنچه شما گفتید موافق هستم.دینی كه خواجه نصیر در تغییر جوِ' علوم عقلی در ایران داشت، با آنچه شما گفتید موافق هستم.

تدابیر خواجه نصیر در انقراض سلسله عباسیان موجب شد تا اهل تسنن و تا حدی جهان عرب نسبت به او بدبینی های پیدا كنند، آیا می توان این تحلیل را پذیرفت؟
در اینكه عده ای به او بدبین هستند شكی نیست، حال چه این مساله درست باشد یا نباشد، عده ای ازدانشمندان اهل تسنن شبه قاره هند[ یا اهل تسنن عرب] محبتی به خواجه نصیر ندارند، زیرا عده ای معتقدند او به هلاكوخان توصیه كرد تا بغداد را فتح نماید و خاندان عباسی را منقرض نماید البته من به لحاظ تاریخی این حرف را قبول ندارم، زیرا حتی اگر خواجه نصیر هم نبود، این سیل مهیب هجوم مغول در پشت دروازه های بغداد نمی ایستاد و لااقل مقداری جلو می آمد، یعنی مانند موج دریا تا حدی می آمد، می ایستاد و بازمی گشت..... برای مغول ها این موج به پایان نرسید تا اینكه  به صحرای سینا رسیدند و درآنجا از قوای ممالیك شكست خوردند و در حقیقت از اینجا تا بغداد خیلی راه بود....لذا اگر خواجه هم نمی بود، همینطور كه اینها سمرقند و مرو و شهرهای بزرگ خراسان را هم تصاحب كردند، به هر حال بغداد را هم به چنگ می آوردند لذا این برداشتی كه وجود دارد مبنی بر اینكه خواجه مسبب انقراض سلسلۀ عباسیان بوده است، سخن درستی نیست. اما نكته ای كه هست این است كه زمانی كه خواجه نصیر مقداری قدرت داشت و می توانست معارف اسلامی را حفظ كند، حتی المقدور به مدارس شیعی توجه داشت اما این دلیل برآن نبود كه با مدارس اهل سنت مخالفت كند یا اینكه دستور دهد كه آنها را از بین ببرند.لذا هیچگاه در اسناد معتبر تاریخی چنین چیزی وجود نداشته است.

به نظر می رسد كه خواجه در اخلاق ناصری به نوعی درس سیاست می دهد، لذا عده ای معتقدند كه می توان برای او نوعی فلسفه سیاسی هم در نظر گرفت.
من غیر مستقیم بله البته نه مثل آثار فارابی یا شرح ابن رشد بر جمهور افلاطون، اخلاق ناصری همانگونه كه از نامش پیدا است بیشتر با اخلاق سروكار دارد....اما در دیدگاه اسلامی، اخلاق و سیاست از هم جدا نیستند لذا بعضی از تعالیم خواجه در اخلاق ناصری  بدون شك جنبه سیاسی دارد، اصولاً این نوع متفكران حال چه سنی و چه شیعه آثاری را تالیف كردندكه با اخلاق سروكار دارد اما اخلاقی كه باید جنبۀ كاربردی برای مردان سیاست  هم داشته باشد نه اینكه فقط به درد مردم كوی و برزن و طلبه و دانشجو بخورد...لذا گسترۀ این معارف همه اقشار جامعه را در بر می گرفته است، یا اینكه گاهی به صورت مستقیم نصیحت می كرده اند كه البته این امر هم جنبۀ سیاسی داشته است.لذا اگرچه خواجه در اخلاق ناصری به دنبال اخلاق فلسفی است، با این حال آثاری كه در حوزۀ اخلاق فلسفی بودند، جنبۀ سیاسی هم داشته اند.

آیا می توان گفت كه خواجه در اخلاق ناصری چندان به اخلاق ارسطویی توجه ندارد و در حقیقت با نگارش كتاب اوصاف الاشراف اخلاق را در عرفان پیدا می كند؟
این نكته تا حد زیادی درست است و این حتی به خود ابن عسكویه هم باز می گردد....، ما از یك جهت شاهد ظهور اخلاق فلسفی در تفكر اسلامی هستیم، یعنی این نوع برداشت از اخلاق و تعریف رذائل و فضایل بعد از مطالعه آثار اخلاقی ارسطو در عالم اسلامی و در میان فلاسفۀ بزرگ اسلامی به وجود آمد یا به عبارتی همه تحت تاثیر آن بودند، به همین دلیل است كه ما از این اخلاق به اخلاق فلسفی تعبیر می كنیم. زیرا این فیلسوفان بودند كه در این باره گفتند و نوشتند، در عین حال در قرون 4 و 5 و قبل از نگارش اوصاف الاشراف، ابن مسكویه بسیار علاقمند به اخلاق صوفیانه یا عرفانی بوده است و لذا بسیاری از تعالیم عرفانی تصرف در خود كتاب ابن مسكویه دیده می شود، به همین جهت اینكه بیان شده است كه اخلاق ناصری مرتبط با عرفان و تصوف  اسلامی است تا اخلاق ارسطویی تا حدی درست است، یعنی این نحوۀ برداشت از اخلاق اگرچه تحت تاثیر ارسطو بوده، اما از آنجا كه اخلاق صوفیانه تاثیر زیادی بر تمدن اسلامی از قرن 4 به بعدداشت و با احیاء علوم الدین غزالی به اوج خود رسید، در اینكه این نحوه از برداشت تاثیر فراوانی بر بزرگانی چون خواجه نصیر داشته است، جای شكی نیست.

خواجه نصیرطوسی از جمله متفكرینی است كه با اكثر عالمان در زمانه خود گفتگو و ارتباط داشته است اما به نظر می رسد در سایر متفكرین كمتر شاهد این ارتباط و گفتگوها هستیم. شما دلیل این امر رادر چه می دانید؟
البته این گونه نبوده كه ارتباطی نبوده باشد، مثلاً ابن سینا یا ابوریحان بیرونی ارتباط نزدیكی داشته اند و در حقیقت كتاب الاسئله والاجوبه [كه بنده متن عربی آن را با همكاری آقای دكتر محقق چاپ كردم و بعدها هم ترجمۀ انگلیسی آن را انجام دادم] نتیجه گفت و شنود این دو متفكربزرگ تمدن اسلامی است. همچنین ابن سینا با بسیاری از متفكرین زمان خودش گفتگوهایی داشته است.

البته برای برخی از متفكرین این موقعیت ها محدودتر بوده یا اینكه شاید موقعیت های جغرافیایی و اجتماعی تأثیراتی داشته است، لذا به نظر بنده فقط خواجه نصیر نبوده كه  با عالمان زمان خود گفتگو داشته، اما او موقعیت خاصی داشته است كه این جنبه از را در او قوی تر كرده است، اولاً خواجه از بزرگ ترین منجمین و ریاضی دانان تاریخ بشر است و ثانیاً از جهتی از بزرگ ترین فیلسوفان به شمار می رود و از سوی دیگر مؤسس كلام عقلانی اثنی عشری است با نگارش كتاب تجرید الاعتقاد او تسلط فوق العاده ای بر نگارش عربی داشته و شاعر هم بوده و از سوی دیگرعلاقمند به تصوف بوده است.

بنابراین او جوانب متعددی داشته و همچنین در دوران تحول تاریخی اسلامی زیست می كرده است. یعنی دورانی كه مصادف بوده با حمله مغول و تغییر فرهنگ دینی ایران وسیع آن زمان از استیلای تسنن و به تدریج گرایش به تشیع، سپس دوره ای كه مكاتب مختلف فكری شكوفایی یافته بود. در كنارهمه اینها، خواجه موقعیت دیوانی داشته و به همراه هلاكوخان به نقاط مختلفی سفر می كرده است، طبیعی است كه چنین فردی با این ابعاد مختلف فكری و دانشی و سیاسی دارای ارتباطات گسترده ای خواهد بود. با این حال من قائل هستم كه این امر منحصر در خواجه نیست و در اشخاص دیگری هم دیده شده است.

 

در حوزه عقائد، دید خواجه را عقلانی ـ فلسفی می بینید یا كلامی؟
عقلانی ـ فلسفی، بااین حال نمی توان گفت این یا آن، خواجه مباحث مهمی در كلام دارد اما كلام او در نسبت با معتزله و اشاعره در مسائل عقلانی، بارزتر است، لذا خواجه بدون شك متكلم است اما فیلسوف هم هست.لذا یك جنبه، جنبه دیگر او را نقض نمی كند و ما در تاریخ تفكر كمتر افرادی را داریم كه چنین جامعیتی را دارا بوده باشند.

 البته خیلی از دانشمندان امروز عرب، منكر 700 سال تاریخ فلسفه اسلامی در ایران هستند و بیان می كنند كه اصلاً از خواجه به بعد آنچه بوده یا كلام فلسفی است و یا كلام عرفانی است كه لباس فلسفه به خود پوشانده....
 البته بنده و كسانی كه با فلسفه اسلامی سرو كار دارند با این امر موافق نیستند، لذا یكی از خصائص حیات عقلانی ایران از دوره خواجه نصیر به بعد این است كه كلام و فلسفه و عرفان، هر سه به صورت مشخص ادامه پیدا كردند لذا هر كدام حیات معنوی و عقلانی و تاریخ مجزا دارند در عین حال كه با هم فعل و انفعالات زیادی داشته-اند.

  پس شما معتقد هستید كه جنبه فلسفی خواجه به جنبه كلامی او غلبه خواهد داشت؟
همانطور كه بیان كردم او متكلم بوده اما مهمترین جنبه تفكر این دانشمند بزرگ و استثنایی، جنبه فلسفی اوست.

نظرات بینندگان