arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۲۴۰۷۶
تعداد نظرات: ۳ نظر
تاریخ انتشار: ۰۴ : ۲۰ - ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۰

استفاده از عبارت معروف احمدی نژاد در مناظره با مهندس موسوی در "درس" مهرجویی

این یک مبالغه نیست. نه یک توهم و نه یک برداشت شخصی. وقتی از سالن بیرون می آیی همه به هم می گویند " چه خوب که تا حالا اجرا رفته و هنوز توقیف نشده است. یکی می گوید "خب همین است که رئیس جمهور خاتمی هم برای دیدنش آمده" دیگری می گوید" واقعا چطور مجوز گرفته است؟" و...
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : این یک مبالغه نیست. نه یک توهم و نه یک برداشت شخصی. وقتی از سالن بیرون می آیی همه به هم می گویند " چه خوب که تا حالا اجرا رفته و هنوز توقیف نشده است. یکی می گوید "خب همین است که رئیس جمهور خاتمی هم برای دیدنش آمده" دیگری می گوید" واقعا چطور مجوز گرفته است؟" و... 

نویسنده این متن تنها قصد دارد گزارشی از نمایش" درس" مهرجویی را که درسالن ایرانشهر وزارت ارشاد اجرا شد، ارائه دهد.

"درس" به کارگردانی داریوش مهرجویی، یک نمایش صد درصد سیاسی است. نمایشی که در درون خود از وضعیت ارتباطی بین مردم و حاکمیت در شرائط کنونی می گوید و کارگردان در قالب ترجمه نوشته " اوژن یونسکو " به نقد گفتمان بین مردم و حاکمیت سیاسی ایران می پردازد. گفتمانی که به روایت این نمایش، در شرائط پارازیتی قرار گرفته است. واژه ها و ادبیات ارتباط بین این دو، واژه هایی شده است که بر گوش های کر فرود می آیند و هر دو از درک زبان هم عاجز شده اند تا آنجا که آنکه قدرت دارد - یعنی حاکمیت - هر آنچه می خواهد تحکم می کند.

در ابتدا دو نمونه از تعاریف و تحلیل های حرفه ای درباره اصل اثر یونسکو که در رسانه ها منتشر شده و در حقیقت، در بخشی از محتوای کار مهرجویی نیز وجود دارد، مرور می کنیم:

روزنامه شرق نوشته است:

" درس، کمدی هول‌آوری است از داستان استادی که در پایان یک جلسه درس خصوصی، شاگردش را به قتل می‌رساند. یونسکو نمایشنامه نویسی است که با زبان و قراردادهای زبانی بازی می‌کند. کلمات را به سخره گرفته و از معنا تهی می‌کند تا معنایی نوین به مخاطب عرضه‌ کند.... او تیپ‌هایی ساده و بدون هیچ گذشته و تعریف مشخصی، عرضه می‌کند و در حقیقت آنقدر حواشی یک متن را می‌زند تا تنها زبان و کلمه باقی بمانند ... " /متن کامل این تحلیل را اینجا بخوانید.

سایت ایران تاتر نوشته است:

" یونسکو در نمایشنامه "درس" معناگریزی را در ابعاد مختلف زندگی انسانی به بحث می‌نشیند. از نقدی که بر تاریخ علم گرفته شروع می‌کند تا به بی‌هویتی ارتباط میان انسان‌ها می‌رسد. نمایشنامه درس بر پایه گفتار بی‌وقفه شکل می‌گیرد و آنچه نمایشنامه قصد دارد بیان کند از این میان شکل می‌گیرد. یونسکو می‌گوید توجه بیش از حد به علم و در بند قوانین و ساخته‌های ذهنی انسانی بودن سبب می‌شود که ارتباط احساسی از میان برود. پروفسور تنها غریزه را می‌شناسد و علم را. بنابراین نمی‌تواند درک کند که درد دندان دختر یعنی چه. همین است که ما را در ارتباط به بی‌معنایی و فاجعه می‌رساند که نکته مهم نمایشنامه و آن چیزی است که یونسکو و دیگران در نمایشنامه‌های ابزورد آن را پی‌گیری می‌کردند. ما در نمایشنامه درس با سه مرحله زبانی روبه‌رو هستیم. بخش اول از ابتدای نمایش آغاز می‌شود و تا درس تفریق ادامه پیدا می‌کند. بخش دوم از مرحله آموزش تفریق آغاز و به درس زبانشناسی می‌رسد و بخش نهایی نیز از بعد از زبانشناسی تا مرحله قتل دختر را در بر می‌گیرد....."/ متن کامل این تحلیل را اینجا بخوانید.

اما "درس"، درس دیگری هم دارد

درسی که انگار در نوشته ها و تحلیل های درباره "درس"، کمتر کسی جرات کرده آن را بنگارد. مهمترین مساله در "درس" مهرجویی، آن است که اتفاقا تیپ ها، هم گذشته دارند و هم تعریف مشخص. آنقدر لحن گفتارها - که کاملا افراد مشخص سیاسی را متبادر می کنند- غلبه دارند که ذهن هیچ کس به سراغ موضوعات مطرح در تحلیل سایت ایران تاتر نمی رود.

اگر دیالوگ های نمایش "درس" در حالت معمولی و بدون تقلید صدا و رفتارهای عناصرمشخص سیاسی گفته می شد، شاید می توانستیم بپذیریم که "درس" یک نمایش سیاسی نیست اما وقتی اکثر دیالوگ ها با لحن ها و صداهای تقلیدی از چهره های معروف سیاسی اجرا شده اند، آیا می توان این سخن "امیرجعفری" را باور کرد، وقتی در گفت وگو با خبرگزاری مهر گفته است :

" این کاراصلا سیاسی نیست. مردم ما سیاست زده هستند و همه چیز را سیاسی می‌بینند. ما اگر پایمان را چپ یا راست بگذاریم می‌گویند این متعلق به فلان جناح سیاسی است. کار ما اصلا سیاسی نیست اما برداشت عده‌ای این گونه است و زیبایی هنر هم در این است که هر کسی از ظن خود شد یار من. به نظر من کار، کاملا اجتماعی و فرهنگی است ...."./ متن کامل گفت گوی امیرجعفری را اینجا بخوانید.

نمادهای آشکار نمایش درس:

نمایش "درس" چه درسی دارد؟ برای پاسخ این سوال اول باید نمادهای نمایش - که به خوبی بومی سازی شده و خود را در اجرا معرفی می کنند- بشناسیم. انچه در زیر به عنوان نمادهای این نمایش تعریف می شود، ذهنی یا برداشت شخصی نیست، بلکه نمایش دقیقا همین فضاها را برای مخاطب منعکس می کنند.

امیر جعفری در نقش پروفسور: او با تقلید صداهایش در جای جای نمایش، نمادی از برخی مسئولان مشخص جمهوری اسلامی را به ذهن متبادر می کند. پروفسور مدام برای شاگردش درس هایی می دهد که نامفهوم هستند و شاگرد آنها را نمی فهمد و آنقدر بر حرف هایش تاکید می کند که دست آخر شاگرد خسته می شود و می خواهد فرار کند اما معلم نمی پذیرد و او را به زور سر جایش می نشاند و وقتی شاگرد بر موقعیت خود می شورد، پروفسورکه آخر نمایش به عنوان یک کشیش هم معرفی می شود، او را می کشد. کشیشی که 39 شاگرد دیگرش را نیز به قتل رسانده است و در پایان نمایش نیز وقتی پروفسور با 40 جسد روبرو می شود، مستخدمش بازوبندی را که نشانه فاشیسم هیتلری است به دستان او می بندد و می گوید کار تو تنها با این نشان توجیه پذیر است.

پروفسوری که به نقل از تحلیل سایت ایران تاتر:

" از علم منطق ریاضی به خوبی آگاه است. ابتدا ظاهری آرام و شخصیتی نرم دارد اما درونش پر ازخشونت است و می تواند به شاگردش تحکم کند. حاکم مطلق زبان می‌شود و قصد دارد مدلول ذهنی خود را به دانش آموز حقنه کند. در اینجا بازی قدرت با زبان شکل می‌گیرد. زبان دانش‌آموز حقیر و زبان استاد به مرتبه والا می‌رسد.... در این نمایش عموما استاد، فرستنده است و شاگرد گیرنده و مجرای ارتباطی آنها نیز درس‌هایی است که بیان می‌شود. استاد با قدرت زبانی که پیدا کرده به متکلم وحده تبدیل شده و دختر را منکوب می‌کند و...."

طناز طباطبایی در نقش شاگرد: نمادی از مردم است. ساده لوحی و کودک صفتی با وجود تیزهوشی از ویژگی های این شاگرد است. با کوچک ترین تشویقی خوشحال می شود و گول می خورد. شاگردی که مجبور است به خواست پدرش سر کلاس استاد - پروفسور- بنشیند و هر چه به پروفسور می گوید "دندانم درد می کند" پروفسور حرف او را نمی فهمد و مدام برای او از مسائل مختلف سخنرانی می کند. او چهلمین شاگردی است که پیش استاد آمده است. دختری که منطق ریاضی را نمی‌شناسد. علاقه دارد به مدارج بالای علمی برسد.

" دخترکی جوان و شاداب که به خانه مردی میانسال وارد شده و از علاقه وافرش برای کسب دانش و ادامه تحصیل در مقاطع عالی صحبت می‌کند و استاد میانسال، به ظاهر آرام تلاش می‌کند تا در مدتی کوتاه او را بیاموزاند. اما در پروسه نمایش هر دو شخصیت درگیر می‌شوند. شاگرد شادابی و نشاطش را می‌دهد و کرختی و درد و درماندگی و در انتها مرگ می‌گیرد و استاد آرامش و محجوبیتش را با خشونتی لجام گسیخته و بی‌رحم مبادله می‌کند."

"دندانم درد می کند": دیالوگی است که مدام از سوی شاگرد - مردم - خطاب به پروفسور - حاکمیت - نقل می شود، نماد مشخصی از مشکل واقعی و ملموس مردم است که هر بار شاگرد آن را به پروفسور می گوید، او شروع به سخنرانی تازه ای درباره مسائل مختلف می کند و البته هر سخنرانی با لهجه یک چهره سیاسی اجرا می شود.

روایتی واقعی از اینکه مردم دردشان چیز دیگری است اما حاکمان مشغول به شعار دادن و سخنرانی کردن هستند و تنها سبک سخنرانی ها تفاوت می کند و همه شعارها و سخنرانی ها در اینکه نامفهوم، مغلق و بی فایده برای مردم قلمداد می شوند، اشتراک دارند.

هاشمی، جنتی، احمدی نژاد، احمدخاتمی، شیخ حسین انصاریان و...

پروفسور نمایش "درس" به عنوان درس زبان شناسی، سعی می کند هر بار در سخنرانی اش، یک لهجه با تن صدای مسئولان سیاسی کشور را تقلید کند و با صدای آنها درسش را برای شاگرد ارائه دهد. او سبک صداها و تکه های بیانی احمدی نژاد ، آیت الله جنتی، آیت الله هاشمی رفسنجانی، سید احمد خاتمی امام جمعه تهران، قالیباف شهردار تهران و حتی شیخ حسین انصاریان واعظ معروف را تقلید می کند. حتی "پروفسور" جایی که به اوج سخنانش می رسد مستقیما حرکات و جملات مداحان در مجالس روضه را اجرا می کند و با فریاد، این کلمه را می گوید که " بگم بسوزی، بگم بسوزی" .

همچنین "پروفسور" در جایی به تقلید از سخنان بسیاری از روحانیون که بر موضوع غریزه و شهوت انسانی تاکید کرده اند، فریاد می زند و می‌گوید: "غریزه عامل همه بدبختی‌ها و مشکلات مردم است." به گونه ای که برای مخاطب کاملا سخنرانی یک روحانی بالای منبر تداعی می شود.

در جای دیگری نیز معلم در گفت و گویی با شاگرد، این عبارت محمود احمدی‌نژاد را که در مناظره انتخاباتی با میرحسین موسوی بیان می کرد، تکرار می کند: «بگم ... بگم».

یا آنجا که که می خواهد با دخترک درباره مدرک دانشگاهی سخن بگوید به او می گوید: طوری مدرک بگیر که فردا مدرکت جعلی درنیاید. مثل من که مدرک پروفسورایم را گرفته ام و سندش هم موجود است.

از سویی جملات و سخنان و رفتارهایی که با این تقلید صداها و لهجه ها و بیان ها منعکس می شوند، کلماتی هستند مغلق و نامفهوم که اساسا شاگرد آنها را نمی فهمد. تقلید صداهای مستقیمی که در برخی لهجه ها مانند صدای هاشمی رفسنجانی، یزدی، جنتی، خاتمی ، انصاریان و خصوصا احمدی نژاد، آنقدر دقیق بیان می شوند که تماشاچیان را به شور می آورند و مدام کف می زنند.

پایان پرسش برانگیز:

حقیقت این است که مهرجویی با زیرکی توانسته است همه حرف های سیاسی خود را در قالب نمایشنامه اوژن یونسکو بزند. با دیدن نمایش "درس" و خروج از سالن، نخستین پرسشی که برای عموم تماشاچیان به وجود می آید، این است که نمایش" درس" چگونه در چنین شرائطی از وزارت ارشاد مجوز گرفته است؟

خبرانلاین
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۶
ناشناس
|
UNITED KINGDOM
|
۲۲:۲۶ - ۱۳۹۰/۰۲/۰۲
0
32
نديده عاشقش شدم آفرين به مهرجويي و آفرين به امير جعفري
ama
|
UNITED KINGDOM
|
۲۱:۱۵ - ۱۳۹۰/۰۲/۰۳
0
4
شما که مدام دم از اسلام مزنید چرا تحمل شنیدن تقلید این افاضل را هم ندارید مگر امام معصوم هستن با این همه جنایت حیف از امیر جعفری گه ادای این شیوخ اکی را دراورده در ضمن مردم نه میفهمند نه مهم هستن شما همان بهتر که نگران نفس کشیدن مردم باشید شاید در نفس بعدی بگویند از شماها بیزارن.
حاج رسول رستگاری
|
INDIA
|
۱۰:۱۹ - ۱۳۹۰/۰۲/۰۴
0
4
درود بر مهر جویی
نظرات بینندگان