این روزها موضوع نفوذ سیدمحمدرضا مدحی در شبکه ضدانقلاب خارج کشور، با پخش فیلم «الماس فریب» به یک ماجرای جنجالی تبدیل شده است. تاملی اندک در این ماجرا شایسته است.
۱ – ما در خارج کشور جریانهای ضدانقلابی داریم که از اساس با جمهوری اسلامی مخالفند مانند منافقین و شورای ملی مقاومت، سلطنتطلبها، بخشی از ملیگراهای وابسته و غیرملی، گروههای کوچک و بزرگ تجزیهطلب در کردستان (کومله و دمکرات) و خوزستان و بلوچستان و آذربایجان، سازمانهای چریکی یا سیاسی کمونیست، افراد سرشناس جدا شده از انقلاب مانند بنیصدر و خلاصه همه کسانی که از اول پیروزی انقلاب تا کنون به دلایل گوناگون، روبهروی انقلاب اسلامی موضع گرفتند و رسما کلمه «ضدانقلاب» بر آنها صدق میکند. میزان نفوذ اینان در بین مردم متفاوت است. برخی بسیار ناچیز و برخی شاید هواداران و اعضای معدودی را در اختیار داشته باشند. بزرگترین این گروهها احزاب قومگرا و نیز منافقین بودند که بتدریج دچار بحران درونی شدند و اکنون خطری از سوی آنان متوجه نظام نیست.
۲ – طیف بزرگی از نیروهای سیاسی ناراضی و منتقد هم بتدریج از کشور خارج شدند که اینک رسانههای گوناگونی را در اختیار دارند و در میان آنان افرادی کاملا موجه و قابل دفاع تا افرادی مشکوک و بعضا مسئلهدار و وابسته را میتوان نشان داد. اینان ماهیتا با جریان اول متفاوتند اما به دلیل داشتن پرونده قضایی و نگرانی از تعقیب و دستگیری و زندان، از ایران رفتند و اکنون میزان فاصله آنان از حکومت زیاد شده است و حتی برخی نیز به سوی رسانههای دشمنان انقلاب تمایل پیدا کردند و همکاریهایی میان آنان با بخشی از رسانههای وابسته جریان دارد. برای این طیف مفاهیمی مانند حقوق بشر و آزادی اهمیت درجه اول را دارد و تاثیر آنان در داخل کشور هم بیش از گروه اول است. نیروهای این طیف را باید اپوزیسیونی دانست که به دلیل وجود محدودیت قانونی در داخل کشور، به خارج رفتند و اگر زمینه داخلی برای فعالیت آنان مهیا بود و آزادی طرح دیدگاههای خود را داشتند و بیدلیل تحت تعقیب قرار نمیگرفتند، در کشور میماندند و هرگز به خارج پناه نمیبردند همان گونه که در طول سالهای قبل و از جمله تا پایان دولت اصلاحات و حتی تا انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ و حوادث بعد از آن هم در ایران به سر میبردند. اینان را باید طیفی از جریان موسوم به جنبش سبز تلقی کرد که البته با طیف اصلی این جریان با محوریت موسوی و کروبی، تفاوتهای بسیاری دارند و میزان پایبندی آنان به قانون اساسی و نظام اسلامی کمتر از رهبران جنبش سبز در داخل کشور است. آقای موسوی هم که گهگاهی نسبت به سوءاستفاده موجسواران خارجی از جنبش سبز اعتراض میکند یا تاکید میکند که در خارج کشور سخنگویی ندارد، به بخشی از این جریان توجه دارد.
۵ – ماجرای محمدرضا مدحی را باید بخشی از تلاشهای دستگاه امنیتی کشور برای مستند کردن آن استراتژی تلقی کرد. در واقع یک فرد امنیتی نظام با ادعاهای گزاف در باره سرنگونی جمهوری اسلامی در زمانی کوتاه، به سراغ ضعیفترین و وابستهترین حلقه جریان ضدانقلابی خارج کشور میرود و پس از کسب اعتماد برخی از این افراد بیپایگاه و وابسته، ایدههایی مانند پیوند مخالفان داخل با خارج یا سرنگونی جمهوری اسلامی به کمک هزاران نیروی سپاهی داخل کشور، یا تشکیل اجلاس «گوآدلوپ ۲» و مواردی از این دست را ارائه میدهد. آن جریان ضدانقلابی که دستش کاملا خالی است و صرفا به کمک سازمانها و دولتهای غربی قادر به ادامه حیات است، از این پیشنهادها غافلگیر میشود و باور میکند که دارد اتفاقاتی در داخل ایران میافتد و لذا برای دریافت کمکهای بیشتر از این دولتها، این ماجرا را رسانهای میکند و بتدریج در دامی میافتد که دستگاه امنیتی کشور پهن کرده است. بعدها معلوم نیست به چه دلیلی، دستگاه امنیتی، نیروی خود را فرامیخواند و به جای تداوم جریان نفوذ و ضربه زدن به این جریانهای ضدانقلابی از درون، ترجیح میدهد که بهرهبرداری سیاسی و رسانهای از این ماجرا را اولویت دهد و به همین دلیل، مستند «الماس فریب» ساخته و پخش میشود.
۶ – نفوذ یک چهره امنیتی در درون یک تشکیلات سیاسی خارج کشور، موفقیت اطلاعاتی تلقی میشود و طبعا استفاده رسانهای و تبلیغاتی از این ماجرا هم منجر به نتایجی میشود که طراحی شده است. من خودم موافق این هستم که دستگاه اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی این میزان اقتدار را داشته باشد که بتواند ضدانقلابیون خارج کشور را در کنترل داشته باشد و با آنها بازی کند و بفریبد. اما آنچه برای من قابل قبول نیست بهرهبرداری از این ماجرا برای دشمن معرفی کردن مخالفان داخلی و وابسته نشان دادن آنان است. افرادی که در این ماجرا در ارتباط با مدحی قرار گرفتند، اساسا ربطی به نیروهای اصلاحطلب و خط امامی ندارند و با هیچ روشی نمیتوان آنان را یکی تلقی کرد. مخملباف هم که در خارج کشور شعار سبز بودن میدهد و احتمالا در یک سمینار به همراه مدحی شرکت کرده است، هیچ نسبتی با ناراضیان و منتقدان داخلی ندارد و اهداف متفاوتی را پی میگیرد. در واقع در فیلم مستند «الماس فریب»، نشان داده شده که سادهلوحترین و وابستهترین افراد ضدانقلابی در خارج کشور، در کنار هم قرار گرفتند و بدون آن که تشکیلاتی داشته باشند خود را آماده سرنگونی جمهوری اسلامی معرفی میکردند. این هدف اساسا با خواست نیروهای انقلابی منتقد متفاوت است زیرا آنان خود را دلسوزتر از دیگران برای حفظ نظام میدانند و با اهداف ضدانقلابیون هیچ سنخیتی ندارند.
خط امام یعنی چی
آیا معنی آن نشستن با جرج سوروس است شاید خاتمی هم مهره نفوذی است؟ منتها اشتباها بجای اینکه به خارج برود غضنفر شده به خودی ها گل می زند؟
و خط مخالف امام یعنی کسانی که بعد از این سخن رهبری بازم انگ خیانت و غیره و غیره به محمد خاتمی میزنن
هر طور ميل شما است مي تواني از اقايان خاتمي وموسوي وكروبي دفاع وحمايت كني ولي اگر حرف امام را شاخص وملاك مي داني فرمود :هر وقت دشمنان انقلاب ( آمريكا و انگليس و ...) از مواضع ما تعريف وپشتيباني كردند بايد به خود شك كنيم
دوما باید حواسمان به جبهه داخل باشد که باراه اندختن جریان انحرافی ونشان دادن افرادی درخاکریز اول نیاتشان درخاکریزهای بعدیست که با هو وجنجال دراطراف موسوی وکروبی قصد پوشاندن خودرادارند
خدا کنه همه مسئولین مثه وزارت اطلاعات کارشونو درست انجام بدن.
و من الله توفیق