arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۲۸۴۲۹
تاریخ انتشار: ۰۵ : ۱۴ - ۲۳ خرداد ۱۳۹۰

حکايت ؛ از هيبت شاهانه ات نمي هراسم!

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
درروزگاراني که سلاطين و پادشاهان و امراي حکومت براي عبور از کوچه و بازار کلي بوق و کرنا به راه مي انداختند و دور باش و کور باش سر مي دادند، مقتدر ترين حاکم دولت عباسيان يعني مامون از کوچه هاي بغداد عبور مي کرد و همه ازسر راه او فرار مي کردند که مبادا غضب شاهانه شامل حالشان شود.

اين ماجرا يکسال بعد ازماجراي شهادت امام رضا(ع) اتفاق افتاده است، اما عده اي کودک هفت هشت ساله فارغ ازاحوال دنيا به بازي کودکانه خود مشغول بودند، همين که کوکبه شاهانه را ديدند، از ترس فرار کردند و به گوشه اي خزيدند، به جز يک نفر که بي توجه به آن همه دبدبه و کبکبه و هيبت شاهانه به کارخود مشغول بود، مأمون که نترسي کودک را ديد گفت تا او را نزدش بياورند و ازاو پرسيد، چرا مثل بقيه بچه ها فرار نکردي؟

من نه گناهي داشتم تا از ترس آن فرار کنم، و نه راه تنگ بود تا براي تو راه بگشايم. از هر جا مي خواهي عبور کن!

مأمون که جا خورده بود گفت: تو فرزند چه کسي هستي که اين گونه پاسخ مي دهي؟
من محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب (ع) هستم.

مأمون که انگار تازه حالش سرجايش آمده بود گفت: ازعلوم چه مي داني؟ امام جواد(ع) در جواب قاطعانه فرمود که اخبار آسمانها را از من بپرس.

مأمون که آن هنگام به قصد شکار بيرون آمده بود، بازي شکاري به رنگ سياه و سفيد در دست داشت، باز شکاري پرواز کرد و رفت و مأمون که ازامام جواد (ع) دور شده بود و در دل کينه او را مي پرورانيد به راه خود ادامه داد، باز شکاري با ماري در منقار برگشت، مأمون دوباره به سمت بچه ها برگشت و امام جواد(ع) را مورد خطاب قرار داد که از اخبار آسمانها چه ميداني؟ امام فرمود: پدرم از پدرانش از پيغمبر(ص) و او از جبرئيل و جبرئيل از خداي جهانيان، مرا حديث کرد که بين آسمان و فضا، دريائي است خروشان با امواج متلاطم، در آن دريا مارهايي هست که شکمشان سبز رنگ و پشتشان، خالدار است. پادشاهان با بازهاي ابلق آنها را شکار مي کنند و علما را بدان مي آزمايند! اين شايد کنايه ازعلم غيبي حضرت و خبرداشتن ايشان از نيت پليد مأمون است که اين گونه بيني ظالمين را درميدان مباحثه به زمين مي مالند! !
نظرات بینندگان