arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۳۳۳۱۳
تاریخ انتشار: ۲۱ : ۱۳ - ۰۹ مرداد ۱۳۹۰
گفت وگو با كارگردان «بدل شيطان»، لي تاماهوري

پسر صدام در مقام صورت زخمي

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
شرق نوشت: لي تاماهوري، كارگردان نيوزيلندي كه كارش را در سال 1994 با درام پرتنش «زماني جنگجوياني بودند» شروع كرد، گزينه عجيبي براي ساختن چند فيلم پرهزينه هاليوودي، مثل «روزي ديگر بمير»، آخرين فيلم جيمزباندي پيرس برازنان و «بعدي» بود. او در فاصله ساختن چنين فيلم هايي، همچنين به كند و كاو در رازهاي دهه 1940 در «مالهالند فالز» پرداخت، با استوديوها براي ساختن فيلم «لبه» جنگيد كه آلك بالدوين و آنتوني هاپكينز را به قلب طبيعت وحشي مي فرستاد و حتي اپيزودي از سريال «خانواده سوپرانو» را كارگرداني كرد. امسال او به كار فيلمسازي با بودجه كمتر بازگشته و فيلمي بر اساس داستان واقعي بدل عُدَي، پسر صدام ساخته است كه «بدل شيطان» نام دارد. در اين فيلم، دومينيك كوپر («يك تجربه آموزنده»، «كاپيتان آمريكا: اولين انتقام جو») هم نقش عدي را بازي مي كند و هم نقش بدل اوـ لطيف يحيي ـ مرد مهرباني كه مجبور بود تظاهر كند يك ساديست ديوانه است تا خانواده اش را از خشم پسر صدام مصون نگه دارد. تاماهوري در اين گفت وگو درباره تبديل داستان عدي به يك فيلم گنگستري، غيرسياسي ساختن عمدي فيلم و وضعيت خودش در مقام يك فيلمساز مستقل صحبت كرده است.
    
     با توجه به كاهش تمركز رسانه ها بر كشور عراق و كاهش شديد حضور آمريكا در آن كشور نسبت به گذشته، چرا توجه شما به «بدل شيطان» جلب شد؟
    هرگز قرار نبود كه اين فيلم بيانيه اي سياسي درباره عراق باشد. در واقع اين يك فيلم گنگستري بود و مهم نبود كه داستانش كي و كجا اتفاق مي افتد. فريبنده ترين نكته براي من اين بود که اين فيلم، داستاني گنگستري بود كه از زاويه تازه اي روايت مي شد، چون نه «ريكو»يي در كار بود و نه اف بي اي و هيچ كس نمي توانست اين آدم را پايين بكشد. فيلم را بايد نيمه واقع گرا دانست؛ واقعي به نظر مي رسد چون درباره شخصيت هاي واقعي است اما البته جنبه هاي دراماتيك زيادي هم به آن اضافه كرديم. بنابراين يك داستان سينمايي است و حقيقت در آن خيلي كم است. هرگز قرار نبود عين واقعيت باشد. با توجه به همه فيلم هايي كه درباره جنگ عراق ساخته شده و من هم سابقه موفقيت و شكست آنها را مي دانم، نگران بوديم كه به چوب همان ها رانده بشويم. اما فكر مي كنم من هميشه مطمئن بودم كه از آن غرقاب بيرون مي مانم چون موضوع فيلم ما هماني نيست كه در آن فيلم ها بود. ما فقط نگاهي به درون يك رژيم فاسد انداختيم و مسايل پشت پرده اش و اصلابه سراغ سياست نرفتيم. در واقع ديديم به نفع مان است كه جنبه هاي سياسي آن را كنار بگذاريم و به همين خاطر از فيلم هاي آرشيوي استفاده كرديم كه به همه يادآوري كنيم اين نقطه هراس آوري در تاريخ بوده و اين چيزها واقعا اتفاق افتاده است. حالااتفاقات زيادي افتاده است –مثل بهار كشورهاي عربي كه تقريبا همزمان با اكران فيلم به راه افتاده است و شكي نيست كه هنگام اكران فيلم در ماه اوت (مرداد) شباهت هايي ميان اين رژيم و كشورهايي مانند ليبي و ديگر رژيم هاي فاسد عرب باعث مي شود فيلم بجا و به موقع به نظر برسد با آنكه داستانش در 20سال پيش مي گذرد.
    
     براي به نتيجه رساندن اين پروژه با چه چالش هايي روبه رو بوديد؟
    كار خيلي دشواري بود. هيچ كس نمي خواست آن را بسازد و عملاهيچ شانسي براي پيدا كردن سرمايه گذار در آمريكا نداشتيم چون بلافاصله نام «صدام» يا «عراق» را
    به ياد مي آورد كه سرمايه گذارها مثل مرگ از آنها مي ترسيدند و پيدا كردن سرمايه گذار در جاهاي ديگر هم سخت بود. در نهايت هم توانستيم از يك شركت مالياتي در بلژيك كمك بگيريم كه فكر مي كنم مديرعامل آن از داستان خيلي خوشش مي آمد، فكر مي كرد يك داستان عالي است و خودش در آن سرمايه گذاري كرد.
    
     اين داستان بر اعمال شريرانه اي از عدي كه واقعا كاريكاتوري به نظر مي رسند، مبتني است. آيا هرگز نيازي احساس نكرديد كه بعضي از اجزا را تخفيف بدهيد تا براي تماشاگر بهتر جا بيفتد؟
    نه. در واقع فيلمنامه حتي از كاري كه ما كرديم هم كمرنگ تر بود اما شكي نيست كه در اين فيلم عمدا عنصري موحش و پرزرق و برق وجود دارد. چون در اين فيلم هم مثل «صورت زخمي» كه طراحي صحنه اش براي زمان خودش بسيار پرزرق و برق بود، كوكايين و مواد مخدر و چيزهايي از اين قبيل در آن بود، با يك ثروت بي حساب و كتاب روبه رو هستيم كه پول نفت را در يك نوع خانواده مافيايي تزريق مي كند و با افرادي كه به شكلي خارق العاده در استفاده از ثروت شان بي سليقه اند.
    صدها و صدها اتومبيل گرانقيمت افسانه اي، سليقه اي بد و وحشتناك در لباس پوشيدن و باز هم پول بي حسابي كه در دست دارند.
    
     آيا هرگز به اين فكر افتاده ايد كه عدي را هم مثل توني مونتانا (در «صورت زخمي») انسان جلوه بدهيد؟
    نكته جالبي است. اين فرد هيچ نشاني از رستگاري نداشت، هيچ. در واقع اجازه بدهيد كه بگويم هميشه به دومينيك (كوپر) و هركس ديگري مي گفتم كه تنها جنبه رهايي بخش در وجود اين آدم ، اين بود كه مادرش را دوست داشت، كشورش را دوست داشت و مثل يك مرد مُرد. لااقل در تبادل آتش گلوله ها و وقتي تفنگ در دست داشت، كشته شد و مثل يك ترسو فرار نكرد اما بايد گفت هيچ چيز ديگري وجود نداشت. نمي خواستم به زور از او چهره خوبي بسازم (تقريبا مثل يك مخلوق هيولاگونه بود) اما بارقه اي از همدردي را در صحنه اي گنجاندم كه او و مادرش در آن حضور داشتند و خودم هم نمي دانم كه واقعيت داشته يا ما آن را از خودمان در آورده ايم.
    مي خواستيم تلنگري به ذهن تماشاگر بزنيم كه درك كند چرا او تا اين اندازه تباه شده است. پدر، او را دوست ندارد و نمي خواهد اداره امور كشور را به دستش بدهد– حكومت به برادر كوچكش مي رسد- او نمي تواند احترام پدرش را جلب كند، مادرش را دوست دارد و مادرش را شخصيتي از دست رفته مي بيند كه پدرش اصلابه او توجهي ندارد. مي دانيد، او همين بود ديگر.
    
     براي اينكه دومينيك بتواند اين نقش دوگانه را بازي كند، چه زمينه اي را فراهم آورديد؟
    در اين مورد هيچ راهنمايي نكردم. هرگز نمايي نگرفتم كه به آن «نماي دوقلو» مي گوييد. اگر چنين كاري مي كردم، مانند اين بود كه بخواهيد در فيلمي مثل «شبكه اجتماعي» يك بازيگر را در يك نما به دو نفر تبديل كنيد. مي دانستم كه انجام اين كار مشكل است و به شكلي استثنايي دشوار است چون او در تمام طول فيلم حضور دارد و دومينيك در هر فريم از فيلم در نقش يكي از اين دو شخصيت حضور دارد.
    بنابراين يك مقدار پژوهش فني انجام دادم كه ببينم چطور مي توانم به اين نتيجه برسم و در نهايت به نتيجه اي رسيدم كه به نظرم مي توانيد ببينيد؛ با دومينيك صحبت كردم و گفتم از شيوه هاي قديمي بازيگري استفاده كند. اين شخصيت ها را از طريق زبان بدن و صدا از هم جدا كرديم و تصميم گرفتيم كه البته بسيار كم، از پروتز كمك بگيريم اما در واقع تا آنجا پيش رفتيم كه يكي از شخصيت ها به اين شيوه راه برود و ديگري به شكلي ديگر قدم بردارد. يك نفر با صداي بلندتري صحبت مي كند. آموزش هاي ويژه صوتي داديم تا تمايز ايجاد كند، طوري كه مثلايك نفر بگويد «من آنجا نمي روم» و ديگري بگويد «من اونجا نمي رم.» ما دستور زبان و بخش بزرگي از زبان بدن و رفتارها را متمايز كرديم و از خيلي از ترفندهاي خوب و قديمي بازيگري استفاده كرديم و گفتم يكي از شخصيت ها خيلي تند صحبت كند چون مواد محرك مصرف كرده است و ديگري شمرده صحبت كند و واژگانش را با دقت انتخاب كند و تنها چيزي كه در مورد شخصيت «لطيف» پيشنهاد كردم، اين بود كه مرد مهربان و نجيبي باشد كه فكر مي كردم لازم است مثل يك شخصيت برگرفته از آثار وسترن باشد. لازم بود مثل قهرمان تنهايي باشد كه هميشه در اين فيلم ها پا به شهري مي گذارد و مرموز است ولي اخلاقيات درستي دارد و يك جز اصلي آثار وسترن است. لطيف چنين آدمي است: از اصول اخلاقي خودش كه درست و پابرجاست، عدول نمي كند و همه جا با شري كه او را در بر گرفته است، مبارزه مي كند تا بتواند راه خروجي بيابد.
    
    اكنون كه «بدل شيطان» به مرحله اكران رسيده است، قصد داريد بعد از آن چه كار كنيد؟
    مي خواهم باز هم به سراغ يك فيلم مستقل نيوزيلندي مثل اولين فيلم خودم بروم. اين فيلم بسيار وابسته به فرهنگ مائوري و پولينزي است. داستاني درباره بزرگ شدن يك كودك است كه در دوران كودكي خودم، اواخر دهه 1950 و سال هاي 1960 مي گذرد و همان نويسنده اي آن را نوشته كه «نهنگ سوار» را نوشته است. مضمون غالب نوشته هاي او نبرد ناگزير نسل هاي سالخورده تر و جوان تر است. داستانش عالي است. البته هنوز خيلي تا آن زمان مانده و احتمالادر اين ميان يك فيلم ديگر مي سازم كه احتمالافيلمنامه اي آمريكايي است كه آماده است و انتظارم را مي كشد چون احتمالاچند بازيگر به آن سنجاق شده اند. شايد آن فيلم را زودتر بسازم. هنوز نمي دانم.
    
     پس برنامه شما اين است كه يك فيلم پروپيمان و يك فيلم كوچك بسازيد.
    بله، فكر مي كنم چنين كاري بكنم چون واقعا از اينكه به عرصه فيلم مستقل برگردم، لذت مي برم. بيشتر علاقه دارم به جاي آنكه پشت سر هم فيلم هاي استوديويي بسازم، به كشورم برگردم و به شدت به فيلم هاي مستقل مشغول شوم. اين را هم بگويم كه اصلانمي خواهم در آمريكا وارد عرصه فيلم مستقل بشوم و به ساختن آثار مستقل در كشور خودم يا كشورهاي ديگر فكر مي كنم. تا وقتي در آمريكا هستم، فيلم هاي استوديويي يا مستقل استوديويي مي سازم، منظورم اين است كه آنجا همه جور امكانات سرمايه گذاري دارم تا تريلرهاي دراماتيك آمريكايي بسيار بسيار خوبي بسازم كه البته واقعا از آثار بزرگ استوديويي محسوب نمي شوند.
نظرات بینندگان