پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : حضرت آيتالله جوادي آملي
*قسمت دوم
تكيه بر خدا
امير مومنان(ع) ميفرمايد: "واي سبب اوثق من سبب بينك و بينالله ان انت اخذت به"، چه عامل ارتباطي قويتر از عامل ارتباطي خداست؟ به چه كسي ميخواهي مرتبط بشوي؟ خودت كه در معرض زوال هستي، ديگري نيز دستخوش زوال و نابودي است، به هر موجودي بخواهي تكيه كني،آن هم در بستر مرگ است و با هر موجودي بخواهي مرتبط باشي، دست خوش تحول و دگرگوني و زوال است، هيچ رابطي قويتر از رابط بين تو و خدا نيست، زيرا هيچ قدرتي مانند قدرت خدا نيست. او با اين ربط علوم و معارف را از يك سو و سجاياي اخلاقي را از سوي ديگر ميبخشد، تو نيز از آن بهره ميگيري.
علي(ع) ميفرمايد: مردان الهي آزادند و چون رادمردند، در همه رويدادها به كسي اعتماد نميكنند، اگر حادثههاي دردناكي رخ بدهد و سانحههاي اندوهباري پيش آيد، تنها به خدا متكي ميشوند و به او پناه ميبرند، چون ميدانند كه زمام كارها به دست او است و منشا همه امور قضاي الهي است: "و ان صبت عليهم المصائب لجاوا الي الاستجاره بك، علما بان ازمه الامور و مصادرها عن قضائك"(1) و اگر بخواهند از قدرتي استمداد كنند كه اين حوادث را برطرف سازد، همان قدرت حق است. آنان بنده حق هستند و از هر قيدي آزادند.
زنده كردن دل با موعظه
امير مومنان(ع)ميفرمايد: جانت را با پند و اندرز زنده نگهدار و نگذار جانت در اثر غفلت بميرد، "احي قلبك بالموعظه".
موعظه "جذب الخلق الي الحق" است، كششي است كه در انسان پيدا ميشود و او را به سمت فضيلتهاي الهي سوق ميدهد. عاملي كه اين كشش را ايجاد ميكند واعظ، و شخصي كه اين كشش در او پيدا ميشود، متعظ است. امام علي(ع) ميفرمايد: با كشش به سمت "الله" جانت را زنده نگهدار، نگذار روحت بميرد، روحي كه براي طبيعت كار ميكند، روح ماديگرا و مرده است، زيرا طبيعت بيجان نميتواند هدف بشر باشد، انساني كه طبيعت را رها كند و قبل از آن طبيعت و دنيا او را رها ميكند، نبايد به طبيعت دل ببندد.
زهد و بيرغبتي
علي(ع) ميفرمايد: با بيرغبتي به عالم طبيعت، دشمن دروني را از بين ببر، "وامته بالزهاده"، گرايش به طبيعت كه گردنت را در غل و پايت را در زنجير ميكند، بميران و جنبهاي كه تو را به ابد سوق ميدهد، احيا كن.
آن حضرت درباره زاهدان ميفرمايد: عدهاي در آمارگيري جزو مردم دنيا به حساب ميآيند، ولي اهل دنيا نيستند كه دنيا آنها را خريده باشد، "كانوا قوما من اهل الدنيا و ليسوا من اهلها".
آنان كه آزادهاند، نه منزوي و ديرنشين، و به دنيا دل نبسته و در روز جهاد، سبك بار، تلاش و حركت دارند، مردم را ميبينند كه قطع حيات ظاهري و مرگ جسمشان را بزرگ ميشمارند، ولي اين رادمردان مرگ قلب زندهها را بسيار مهمتر ميدانند:
"يرون اهل الدنيا يعظمون موت اجسادهم وهم اشد اعظاما لموت قلوب احيائهم".(2)
امير مومنان در جاي ديگر ميفرمايد: تو خود را به دنيا مفروش و براي اين كه ببيني اهل راه هستي يا نه، خود را بيازماي. زهد تو و درستي ايمانت در اين است كه به آن چه در پيش خداست، مطمئنتر از آن باشي كه در پيش تو است، "لا يصدق ايمان عبد حتي يكون بما في يدالله سبحانه اوثق منه بما في يده"(3) اگر چيزي از كالاي دنيا به دستت آمد، مسرورت نكند، زيرا سرور حكيم به چيز ديگر است و از دست دادن چيزي از متاع دنيا غمگينت نسازد، چون حزن حكيم در چيز ديگري است، نه در امر زودگذر، چنان كه خدا فرمود: "الا ان اولياءالله لاخوف عليهم ولا هم يحزنون"(4) اولياي الهي نه نسبت به آينده هراسناك هستند و نه نسبت به گذشته محزون.
تقويت دل با يقين
اميرمومنان(ع) ميفرمايد: جانت را با يقين تقويت نما، "وقوه باليقين". كسي كه شك ميكند،ضعيف است، در معارف دين شك نكن، بدان كه تو مسافر هستي، نبودي و آمدي و سپس خواهي رفت. به همان دليل كه به دلخواه خود نيامدهاي، به دلخواه خود نيز نميروي. در اين ميان راه را به تو نشان دادهاند و از تو خواستهاند كه راه صحيح را برگزيني، تو خود در انتخاب راه مختار هستي.
نورانيت دل با حكمت
علي(ع) ميفرمايد: جان و شبستان روحت را با چراغ حكمت روشن كن،"و نوره بالحكمه". مراد از حكمت تنها شناخت مبدا و معرفت پايان عالم، شناخت رسولان و شناخت وظيفه نيست، بلكه مقصود از حكمت شناخت امور ياد شده و عمل به آنها است.
حضرت علي(ع) ابتدا انسان را با مسايل آشنا كرده، او را به فراگيري دستورات الهي راهنمايي ميكند، سپس ميفرمايد: اكنون كه از احكام الهي آگاه شديد، به آنها عمل كنيد، بكوشيد عامل باشيد نه عالم، چون مهم عقل است نه علم. علم نردبان و وسيله عقل است كه اگر به عمل برسد، عقل ميشود.
اگر در آدمي نوري پيدا شد كه زانوي غرايز سركش را عقال كرد و تمام اميال و غرايز حيواني او را مهار نمود، آن عقل است.
علي(ع) در يكي از جملههاي بلند نهجالبلاغه ميفرمايد: چه بسا دانشمنداني كه كشته جهل خويش هستند و علمي كه همراه دارند، نفعي به حالشان ندارد: "رب عالم قد قتله جهله و علمه معه لاينفعه"(5)
علم بدون عمل حجاب است و هر چه دانش بيشتر باشد، پرده حجاب غليظتر خواهد بود، در كلمات عرفا آمده كه علم حجاب اكبر است، چون علم موجود مجرد است و حجب موجود مجرد مهمتر از حجب موجود مادي است.
علم بيعمل همان جهل است، چنان كه علي(ع) ميفرمايد: دانش خويش را جهل قرار ندهيد، "لاتجعلوا علمكم جهلا"(6) علم شما را فريب ندهد و باعث غرورتان نشود و به جاي تواضع براي شما كبر و غرور نياورد و به جاي اطاعت زمينهساز عصيان و سركشي نگردد، و به جاي راهبري راهزن نشود، چون چنين علمي در حقيقت جهل است.
پس اگر در حكمت عملي به مسايلي حكيمانه علم پيدا كرديد، با فراهم كردن عقل عملي آن علم را پياده كنيد، چون علمي كه به عمل ننشيند، جهل است و علمي كه راهنما نباشد، راهزن است.
سپس آن حضرت ميفرمايد: "ويقينكم شكا"(7) يقين خود را به شك تبديل نكنيد. عصيان يقين را به شك مبدل ميسازد و انسان شاك در شك خود سرگردان است، "بل هم في شك يلعبون"(8) و "وارتابت قلوبهم فهم في ريبهم يترددون"(9) دلهايشان به شك افتاده و در شك خود سرگردانند.
شاك راهي را طي نميكند، بلكه مردد بوده، به بازي سرگرم است، پس بايد به يقين عمل شود و يقيني كه به عمل ننشيند، از نظر حكيم متاله شك است، شخصي كه علم اخلاق را خوب بداند و مسايل اخلاقي را خوب بررسي كرده باشد، ولي در عمل لنگ باشد، شاك است نه متيقن.
آن حضرت در ادامه ميفرمايد: "اذا علمتم فاعملوا و اذا تيفنتم فاقدموا"(10)، هرگاه چيزي را دانستيد، به آن عمل كنيد و زماني كه يقيني به دست آورديد، براساس آن اقدام كنيد.
* پاورقي:
1 - نهجالبلاغه، خطبه 227
2 - همان، خطبه 230
3 - همان، حكمت 310
4 - سوره يونس، آيه 62
5 - نهجالبلاغه، حكمت 107
6 - همان، حكمت 274
7 - نهجالبلاغه،حكمت 274
8 - سوره دخان، آيه 9
9 - سوره توبه، آيه 45
10 - نهجالبلاغه، حكمت 274
* بدان كه تو مسافر هستي، نبودي و آمدي و سپس خواهي رفت.
* اگر چيزي از كالاي دنيا به دستت آمد مسرورت نكند، و از دست دادن چيزي از متاع دنيا غمگينت نكند.
* امير مومنان حضرت امام عليبنابيطالب(ع) ميفرمايد: جانت را با پند و اندرز زنده نگهدار و نگذار جانت در اثر غفلت بميرد.
* علم، شما را فريب ندهد و باعث غرورتان نشود و به جاي تواضع، براي شما تكبر و غرور نياورد.