arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۳۴۳۶۱
تاریخ انتشار: ۳۵ : ۱۳ - ۱۸ مرداد ۱۳۹۰
گفت وگو با روپرت وايات كارگردان «پيدايش سياره ميمون ها»

چگونه انسان شامپانزه شد؟

«پيدايش سياره ميمون ها»، دومين فيلم روپرت وايات است كه در اولين فيلمش، «فراري حرفه اي» به جزييات نقشه فرار از زندان گروهي از محكومان پرداخته بود و در فيلم تازه اش به سراغ تعدادي از نخستي ها رفته كه از بند انسان ها مي رهند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
شرق نوشت: «پيدايش سياره ميمون ها»، دومين فيلم روپرت وايات است كه در اولين فيلمش، «فراري حرفه اي» به جزييات نقشه فرار از زندان گروهي از محكومان پرداخته بود و در فيلم تازه اش به سراغ تعدادي از نخستي ها رفته كه از بند انسان ها مي رهند.

 در اين فيلم كه بازگشتي است به مجموعه فيلم هاي «سياره ميمون ها» جيمز فرانكو نقش دانشمندي را دارد كه به دنبال درماني براي بيماري آلزايمر مي گردد. اما ستاره واقعي فيلم كه سزار نام دارد، ميمون دست پرورده شخصيت جيمز فرانكو است كه در واقع با بازي اندي سركيس - متخصص اجراي اين گونه نقش ها با فناوري موشن كپچر- و با كمك شركت جلوه هاي ويژه بصري «وتا ديجيتال» ساخته شده است. ما پيش از نمايش «پيدايش سياره ميمون ها» در جشنواره كاميك-كان و اكران عمومي فيلم در تاريخ پنجم آگوست (14 مرداد) با روپرت وايات گفت وگو كرديم.
    
    بعد از «فراري حرفه اي»، محصول 2008 در دومين فيلم تان خيلي از سينماي مستقل فاصله نگرفته ايد؟
    هر فيلمسازي پس زمينه ساختن آثار مستقل را نيز دارد. من خوش شانس بودم كه زود توانستم تخته پرش را پيدا كنم. «فراري حرفه اي» با بودجه دوميليون دلاري ساخته شد و واضح است كه اين فيلم در مقياسي متفاوت توليد شده است. جالب است كه روند ساختن اين فيلم نيز مانند قبلي است، منتها تعداد افراد درگير در آن به مراتب بيشتر است. از اين لحاظ مشكلي با كار نداشتم. مشكلم فقط درك اين نكته بود كه چطور وقتي يك نفر كشتي به اين عظمت را هدايت مي كند، فقط يك نفر است مثل ساير خدمه كشتي. انتخاب دستيارها و معاون ها خيلي مهم است چون نمي شود يك تنه با همه كارها سر و كله زد. در مورد فيلمبرداري از بازي ها به روش كپچر، من قبلاچنين كاري نكرده بودم، مجبور بودم به سرعت ياد بگيرم كه چطور از آن فناوري استفاده كنم. مجبور بودم نكات جنبي مربوط به استفاده از اين روش را هم ياد بگيرم. مثلاهر وقت كه مي خواستم موقعيت دوربين را تغيير بدهم، روندي طولاني را بايد طي مي كردم تا همه اشياي پيرامون دوربين سر جاي خودشان قرار بگيرند و اطمينان حاصل مي كردم كه دوربين هاي شاهد نيز كارشان را درست انجام مي دهند. آن فرآيند بسيار زمان بر بود بنابراين كسب آمادگي يك نكته كليدي بود.
    
    توليد فيلم خيلي سريع انجام شد.
    بله، مخصوصا وقتي مقايسه كنيد با «آواتار» كه توليدش چهار سال طول كشيد. من در ماه ژانويه 2010 (دي ماه 1388) سر اين كار آمدم و در آوريل (فروردين ماه 89) پيش توليد را شروع كردم. در ماه ژوئن (خردادماه) فيلمبرداري را شروع كرديم و فيلمبرداري را در سپتامبر (شهريورماه) به پايان برديم و بعد از آن هم مشغول مراحل فني شديم. همه افرادي كه درگير اين فيلم بودند، تا پايان كار، هفت روز هفته و 18 ساعت در روز كار كردند.

در ابتدا تاريخ 24 ژوئن (سوم تير) براي اكران در نظر گرفته شده بود ولي با آنكه خيلي زود به مراحل فني رسيديم، همه متوجه شديم كه براي تكميل فيلم به زمان بيشتري نياز داريم؛ چون يك فرآيند طولاني لازم بود كه افراد از جمله خود من، به دركي از اين فناوري برسيم. خم رنگرزي نداشتيم كه فيلم را آماده و بي نقص از داخلش بيرون بياوريم. هر يك از نماها بايد شش يا هفت پروسه را طي مي كرد، از همان ميمون اوليه شروع مي كرديم و بعد او را پويانمايي به يك ميمون انيميشن تبديل مي كرديم كه نورپردازي شده بود.

 بعد بايد موهاي تنش را اضافه مي كرديم و برايش چشم مي گذاشتيم و پرداختش مي كرديم. وقتي قرار است 900 نما داشته باشيد كه انيماتورها حركات انسان ها را مي سازند، كار به اندازه كافي مشكل مي شود، اما مشكلات ما بسيار بيشتر از آن بود. شامپانزه ها مثل اندي سركيس نيستند.

 وقتي اندي چين به پيشاني و ابروهايش مي انداخت، ترسيده به نظر مي رسيد، اما وقتي قرار بود اين حالت چهره در يك ميمون ترس را القا كند كه ابروهاي ضخيم تري دارد، همين حالت ممكن بود تهديد كننده و هراس آور به نظر برسد. بنابراين مجبور مي شديم طراحي مجدد انجام بدهيم كه خيلي وقت مان را مي گرفت. فكر مي كنم حدود 900 نما و 1100 تا 1200 نماي جلوه هاي ويژه داشتيم.
    
    آيا امكان فيلمبرداري بر فراز مدلي از پل گلدن گيت به جاي فيلمبرداري در يك صحنه بسته، آزادي عمل بيشتري به شما مي داد؟
    داشتن امكان فيلمبرداري از بازي ها در فضاي باز، هم براي من تازگي داشت و هم براي شركت و تا اين شركت كه بهترين اجرا كننده اين نوع جلوه ها در تمام دنياست هم به اندازه من توانست از اين كار ياد بگيرد. ما بايد يك «حجم» را در صحنه بيروني فيلمبرداري زنده مي ساختيم. فيلمبرداري در صحنه اي كه طولش به 300 فوت مي رسد، كار عظيمي است.

 تداركات اين صحنه چالش بزرگي است. شايد بپرسيد چند بار (به علت مشكلات فني) نمايي كه فيلمبرداري كرديم، خراب شد. اگر از من مي پرسيد، هيچ خرابي اي پيش نيامد. البته شايد يك بار به علت مشكلات فني متوقف شديم. واقعا نتيجه خوبي است ولي البته يك مقدار توقع را بالامي برد و آدم را لوس مي كند. ديگر وقتي تاخير كوچكي پيش مي آمد، پيش خودم فكر مي كردم: «چرا ما معطل شده ايم؟» (مي خندد.) حسن بزرگ ديگر كار با وتا اين بود كه بيشترين تمركز را بر داستان و داستان گويي داشتم و كار با فناوري را بر عهده خودشان گذاشته بودم.

 آنها عاشق كار با بازيگران و فيلمسازان هستند و فقط به فناوري نچسبيده اند، بلكه به دنبال استفاده از فناوري براي ساختن چيزي هستند كه از لحاظ روايي متقاعد كننده باشد و كار پشت صحنه آنها را به شخصيت هايي كاملاملموس تبديل كند. زيبايي بازي گرفتن به روش كپچر در همين است و اين يك روش انقلابي است. براي اولين بار در تاريخ سينما، ما مي توانيم نقش شخصيت هايي را بازي كنيم كه خودمان نيستند. مثل اين است كه بتوانيم بدن مان را به قالب يك عروسك خيمه شب بازي ببريم.
    
    در صفحه ويكي پدياي شما نوشته شده كه دوست ورنر هرتزوگ هستيد.
    خود من هم چند وقت پيش اين مطلب را ديدم. فكر مي كنم يكي از دوستانم يا يك نفر ديگر اين را به عنوان شوخي نوشته است. به نظر من كار هرتزوگ واقعا معركه است اما متاسفانه خودم هرگز با او برخوردي نداشته ام.
نظرات بینندگان