arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۳۴۶۸۸
تاریخ انتشار: ۵۲ : ۰۶ - ۲۱ مرداد ۱۳۹۰

نام هاي مكه

محمد مهدی فقیهی / مهر ماه 1369
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

مكه مكرمه شهري است در مغرب جزيرة العرب در ناحيه تهامه1 و حدود 80 كيلومتري شرق درياي سرخ كه از طرف شمال به مدينه، از شرق به نجد، از مغرب به جده و از جنوب به عسير و يمن منتهي مي شود.2 اين شهر در طول 40 درجه و 9 دقيقه و عرض 31 درجه و 28 دقيقه خط استوا واقع شده است. جمعيت ثابت آن حدود 350000 نفر است و 330 متر از سطح دريا ارتفاع دارد.3

مكه ـ به صورت عمده ـ در اطراف مسجدالحرام و در ميان درّه بنا شده است و از هر سو، كوه ها آن را حاطه كرده اند.4 ياقوت حموي، يكي از عوامل موسوم شدن مكه به اين اسم را، همين مسأله مي داند. او مي گويد:

«سميت مكة لأنها بين جبلين مرتفعين و هي في هبطه بمنزلة المكوك».5

«اين شهر، از آن جهت مكه ناميده شده كه در ميان دو كوه مرتفع واقع شده است، مثل مكوك (طرفي كه بالاي آن تنگ و وسط آن فراخ باشد)».

و هم اينكه شهر مكّه توسعه يافته و بناهاي بسياري بردامنه و ارتفاعات آن ساخته اند كه حتي برخي از كوه هاي محيط بر مسجدالحرام و غير آن را تسطيح كرده، بر آن عمارت بنا كرده اند.

بنا به گفته ابراهيم رفعت پاشا، كوه هايي كه از طرف شمال و شمال شرقي، شهر را احاطه كرده اند عبارتند از: «فلج»، «قعيقعان»، «هندي»، «لعلع» و «كداء». وارتفاعات و كوه هاي سمت جنوب و جنوب شرقي عبارتند از: «ابوحديده»، «كُدَي»، «كدّي»، «ابوقبيس» و «خندمه».6

ناصر خسرو در سفرنامه اش ـ كه پس از سفرنامه ابن فضلان (كه در قرن سوم نگاشته شده) كهن ترين سفرنامه در تاريخ اسلامي است ـ در توصيف مكه نوشته است:

«مكه اندر ميان كوه ها نهاده است بلند و از هر جانب كه به شهر روند تا به مكه برسند، نتوان ديد و بلندترين كوهي كه به مكه نزديك است كوه ابوقبيس است و آن چون گنبدي گرد است... و اين عرصه كه ميان كوه است شهر است... و مسجدحرام به ميان اين فراخناي اندر است و گرد بر گرد مسجدحرام شهر است و كوچه ها و بازارها...»7 .

به هر تقدير، مكه مكرمه كه بطلميوس از آن به عنوان «ماكورابا»;8 يعني «مكان مقدس» ياد كرده است، داراي نام هاي بسياري است، بطوري كه فيروزآبادي رساله اي مفصّل در ذكر نام هاي مكه نگاشته است.9

نووي مي گويد: «در ميان شهرها شهري را نمي شناسم كه به اندازه مكه و مدينه نام بسيار داشته باشد».10 نگارنده در تتبّع و تفحصي كه در حد اين نوشتار كرده، به حدود هفتاد نام، براي مكه برخورده است كه فهرست اين اسامي را براي اطلاع تقديم مي دارد:

1 ـ مكه ـ 2 ـ بكه ـ 3 ـ ام القري 4 ـ القريه ـ 5 ـ معاد ـ 6 ـ الوادي 7 ـ البلدة ـ 8 ـ البلد ـ 9 ـ البلدالأمين ـ 10 ـ حــرم امـن ـ 11 ـ حــرم ـ 12 ـ المسجـدالحــرام ـ 13 ـ البيت العتيق ـ 14 ـ مخرج صدق ـ 15 ـ بساسة ـ 16 ـ ام رحم ـ 17 ـ صلاح ـ 18 ـ الـرأس ـ 19 ـ الـعـرش ـ 20 ـ النـساسـة ـ 21 ـ البـاسـة ـ 22 ـ النـاســة ـ 23 ـ العـروض ـ 24 ـ كـوثـي 25 ـ ام كـوثــي 26 ـ فــاران ـ 27 ـ المقدسه ـ 28 ـ قرية النمل ـ 29 ـ الحاطمة ـ 30 ـ الحرم ـ 31 ـ برة ـ 32 ـ طيبة ـ 33 ـ القادس ـ 34 ـ المذهب ـ 35 ـ العرش ـ 36 ـ القادسة ـ 37 ـ المعطثة ـ 38 ـ الرتاج ـ 39 ـ ام زحم ـ 40 ـ ام صح ـ 41 ـ ام روح ـ 42 ـ بساق ـ 43 ـ المكتان ـ 44 ـ النابية ـ 45 ـ ام الـرحمة ـ 46 ـ الناشتة ـ 47 ـ سبوحة ـ 48 ـ السلام ـ 49 ـ نادرة ـ 50 ـ العرويش ـ 51 ـ الحُرمة ـ 52 ـ الحِرمت ـ 53 ـ قرية الحمس ـ 54 ـ ام راحم ـ 55 ـ نقرة الغراب ـ 56 ـ البنية ـ 57 ـ نـاشـة ـ 58 ـ تاج ـ 59 ـ كبيرة ـ 60 ـ ام رحمن ـ 61 ـ السيل ـ 62 ـ البـلـدالحـرام ـ 63 ـ حــرم الله تـعـالي 64 ـ بلدالله تعالي 65 ـ العذراء ـ 66 ـ النجز ـ 67 ـ العُرْش ـ 68 ـ العُرُش ـ 69 ـ العروش ـ 70 ـ القادسية .

در ميان اين نام ها، از چهارده مورد نخست آن در قرآن ياد شده است كه آيات آن را هنگام ياد آن نام ها خواهيم آورد.

وجه تسميه و علت موسوم شدن مكه به اين نام ها

1 . م كه «هوالذي كف ايديهم عنكم و ايديكم عنهم ببطن مكة من بعد ان اظفركم عليهم و كان الله بما تعملون بصيراً».11

«اوست كه دست هاي شما و آنها را از يكديگر در وادي مكه بازداشت، بعد از آنكه شما را بر آنها پيروزي داد، و خداوند به آنچه مي كنيد بصير است».

قبل از ذكر وجوه تسميه مكه، يادآوري اين مطلب كه: «به كدامين قطعه از خاك آن منطقه «مكّه» گفته مي شود؟» ضروري است و در مورد آن پنج نظر ابراز شده است:

1 ـ تمام منطقه حرم داخل در عنوان مكه محسوب مي شود. اين نظر در روايات رسيده از اهل بيت ـ عليهم السلام ـ و غير آن بزرگواران عنوان شده است.12

2 ـ تنها محدوده شهر، مكه به حساب مي آيد، اين نظريه در روايات فريقين مطرح شده است.13

3 ـ مكه همان اطراف كعبه است.14

4 ـ اسم مسجد و مطاف است.15

5 ـ مكه منطقه اي در ذي طُوي است.16

در مورد عوامل و علّت هاي ناميده شدن مكه به اين اسم، ده وجه ذكر شده است:

الف ـ به اين جهت كه در درّه اي خشك واقع شده و از نعمت آب بهره اي اندك دارد; به عبارت ديگر: در اين شهر رودخانه يا چشمه جوشاني بصورت طبيعي جريان ندارد. و لازم است آب را از چاه ها و طبقات زيرين زمين استخراج كنند; چنانكه ياقوت حموي مي گويد: «لأنّهم كانوا يمتكون الماء اي يستخر جونها».17 و برخي هم گفته اند از اين جهت مكه ناميده شده است كه گويا زمين آبش را مكيده است: (كان ارضها امتكت ماءها).18

ب ـ مكه ناميده شده; زيرا كه نخوت و غرور مستبدين را از بين مي برد.19 (لأنّها تمكت الجبارين اي تذهب نخوتهم).

ج ـ زيرا گناهان انسان را محو كرده، از ميان مي برد. (لأنّها تمكّ الذنوب اي تستخرجها و تذهب بها كلّها).20

د ـ زيرا كه (به خاطر دعاي ابراهيم ـ ع ـ و وجود آيات بينات الهي)، مردم را از هر سو به خود جذب مي كند; چنانكه عرب به جذب و گرايش بچه شتر به پستان مادر و مكيدن تمام شير توسط بچه شتر، مي گويد: «امتكّ الفصيل ضرع امه» (لأنّها تجذب النّاس اليها، من قول العرب امتك الفصيل ضرع امّه).21

هـ ـ زيرا كه مردم در آن ازدحام كنند، چنانكه عرب به بچه شتر هنگامي كه از هر سو و به شدت پستان مادرش را مي مكد، مي گويد: «امتك الفصيل ضرع امه»22 (لازدحام الناس بها، من قولهم امتك الفصيل ضرع امه اذا مصه مصّا شديداً).

اين وجه را ياقوت حموي نقل كرده ولي گويا خودش آن را نپسنديده است، او مي گويد تشبيه ازدحام در مكه، به مصّ شديد فصيل درست نيست. اما ابن منظور در لسان العرب و مؤلف تاج العروس اين وجه را ذكر كرده اند.23

و ـ زيرا هر كسي را كه در آن ظلم كند هلاك مي كند; چنانكه برخي از شعراي عرب خطاب به مكه گفته اند: اي هلاك كننده فاجر، نابود كن نابود كردني، نابود مكن مذجح وعكا را، (سميت مكه لأنّها تمكّ من ظلم اي تهلكه و ينشد قول بعضهم: يا مكة الفاجر مكي مكا، ولا تمكي مذجحا و عكا).24

مصداق اين تسميه را شايد بتوان قصه اصحاب فيل دانست (اَلَم تَرَكَيْفَ فَعَلَ ربّك بِأَصحاب الفيل، اَلَمْ يجعل كيدهم في تضليل، و ارسل عليهم طيراً أَبابيل، ترميهم بحجارة من سِجّيل، فجعلهم كعصف مأكول).

ز ـ زيرا كه فاجر را اخراج كرده از خود مي رماند. (لأنّها تمكّ الفاجر عنها اي تخرجه).25

برخي مانند ابن ظهيره دو مورد اخير را يك وجه شمرده اند.

ح ـ زيرا كه مردمش نهايت تلاش را از خود نشان مي دادند; چنانكه وقتي مغز استخوان را در آورند مي گويند: «تمككت العظم» (لأنّها تجهد اهلها مأخوذ من قولهم تمككت العظم اذا اخرجت مخه).26

اما راغب در وجه تشبيه گفته است: «بخاطر آن مكه ناميده شده است كه وسط زمين است; همانطور كه مغز استخوان در وسط استخوان واقع شده است».27

ط ـ ميان دو كوه مرتفع واقع شده و شهر مكه در ميان دره مثل ظرفي است كه بالاي آن تنگ و وسط آن فراخ باشد. (لأنّها بين جبلين مرتفعين عليها و هي في هبطه بمنزله المكوك).28

ي ـ اعراب جاهلي در هنگام حج مي گفتند: حج ما تمام و كامل نخواهد بود مگر آنكه به كنار كعبه رويم و در آنجا سوت بكشيم (مثل سوت كشيدن و چهچهه پرنده اي شبيه بلبل) (لأنّ العرب في الجاهلية كانت تقول لايتم حجّنا حتي نأتي مكان الكعبة فنمك فيه اي نصفر صفير المكاء).29

شبيه حضرت رضا ـ ع ـ در پاسخ به سؤال محمد بن سنان شبه اين وجه تسميه را بيان فرموده است:

انّ ابالحسن الرّضا ـ عليه السلام ـ كتب في ما كتب من جواب مسائله: «سميت مكّة لأنّ النّاس كانوا يمكون فيها و كان يقال لمن قصدها قد مكا و ذلك قول الله (عزّ) لا و ماكان صلوتهم عند البيت الاّمكاءً و تصديةً».30

حضرت رضا ـ عليه السلام ـ ضمن پاسخ به سؤال هاي محمد بن سنان در مورد اين پرسش كه «چرا مكه را مكه ناميده اند؟» مي فرمايد: «به اين خاطر كه مردم زمان جاهليت در هنگام حج، سوت مي كشيدند و به همين سبب به كسي كه قصد حج داشت مي گفتند: «قد مكّا»; چنانكه خداي عزّوجلّ در مورد اين عمل آنها مي فرمايد: نيايش آنها در كنار خانه فقط كف زدن و سوت كشيدن بود».

ك ـ مكه از «مكّ» به معناي «بسط» مشتق شده است; چه اينكه خداوند زمين را از مكه گسترانيد.31 و چنانكه اين مطلب در روايات دحوالأرض نيز آمده است.32

2 . بكــه

«ان اول بيت وضع للناس للّذي ببكة مباركاً و هدي للعالمين».33

در اين مورد كه بكه چيست و كجاست، هشت نظر ابراز شده كه دو نظر نخست آن از ائمه ـ عليهم السلام ـ نقل شده است: 1 ـ بكه محل حجر است كه مردم يكديگر را فشار داده، ازدحام مي كنند.34 2 ـ بكه عبارت است از محل كعبه،35 چنانكه نظر اخيـر را «ازرقـي» از ابـن انـيسـه نقـل كـرده اسـت،36 3 ـ عكرمه گفته است: مراد از بكه خود كعبه است. 4 ـ بكه اسم تمام منطقه حرم است. 5 ـ منظور حجر است. 6 ـ مراد مطاف است.37 7 ـ بكه همان مكه است كه «ميم» آن قلب به «با» شده است; عرب وقتي مي خواهد بگويد: اين ضربه محكم و چسبنده نبود، مي گويد: «ما هذا بضربة لازب و لازم»38 و ابدال «ميم» به «با» كار معمول و رايجي در ميان عرب است.39 8 ـ بعضي گفته اند: بكه فاصله ميان دو كوه و ساحت مسجد است،40 9 ـ در بعضي از روايات فريقين، بكه از نام هاي مكه شمرده شده است.41

علت نامگذاري مكه به «بكّه»

در اين مورد نيز پنج وجه گفته اند:

الف ـ به علت ازدحام، مردم يكديگر را با دست فشار مي دهند. اين وجه با اندك تفاوت هايي از امام محمد باقر42 امام صادق43 و امام كاظم ـ عليهم السلام ـ 44 نقل شده است. برخي چون ياقوت حموي و ماوردي نيز اين نظر را نقل كرده اند.45

ب ـ به علت ازدحام و تراكم جمعيت زن و مرد، مكّه را بكه ناميده اند. اين وجه نيز از امام باقر46 و امام صادق ـ عليهماالسلام ـ 47 نقل شده است. ازرقي نيز اين نظر را از ابن عباس48 نقل كرده است.

ج ـ از آن جهت مكه را بكّه ناميدند كه مردم در مكه و گرد كعبه گريه مي كنند.049

د ـ گردن جباران و گردنكشان را مي شكند و نخوت آنها را نابود مي كند (لأنّها تبك اعناق الجبابرة).50

كليني در كافي روايتي قريب به اين مضمون را نقل مي كند: «كانت تسمّي بكة لأنّها تبك اعناق الباغين اذا بغوا فيها»51 ; مكه را از آن جهت بكه ناميده اند كه گردن سركشان را مي شكند.

هـ ـ مكه از آن جهت كه ـ به خاطر ازدحام بسيار ـ پاهاي مردم، به يكديگر برخورد مي كند، بكه نام گرفته است.52

به نظر مي رسد به جز دو وجه رديف هاي «ج» و «د»، كليّه وجوه به يك وجه برمي گردد و آن ازدحام است.

3 . ام القري

«و هذا كتاب انزلناه مبارك مصدق الذي بين يديه لتنذر ام القري و من حولها».53

«و كذلك اوحينا اليك قرآناً عربياً لتنذر امّ القري و من حولها».54

«و نيز قرآن را به زبان عربي بر تو نازل كرديم، تا بيم دهي مردم ام القري و اطرافش را».

خداي تعالي مكه را ام القري ناميده و دوبار از آن با اين اسم ياد كرده است; چنانكه در روايات صادره از طريق اهل بيت ـ عليهم السلام ـ نيز يكي از نام هاي مكه، ام القري دانسته شده است.55

در مورد علت موسوم شدن اين شهر به ام القري پنج وجه ذكر شده است:

الف ـ اين شهر ريشه اصلي همه شهرهاست، و بنابه فرمايش روايات، زمين از آنجا گسترش يافته است.

فخر رازي نيز اين وجه را در تفسير خود آورده است،56 و مولف جامع اللطيف اين نظر را به ابن عباس و ابن قتيبه نسبت مي دهد.

ب ـ اين شهر بخاطر مرتبت عالي و برتري اش ام القري ناميده شده است. (لأنّها اعظم القري شانا).

قطب الدين نهروالي اين نظر را به ابن عباس نسبت مي دهد.57

ج ـ مكه قبله مردم بوده، و مردم به آن اقتدا مي كردند، به همين جهت ام القري نام گرفته است.

د ـ خانه خدا در اين سرزمين قرار گرفته است و طبق معمول پادشاه و شهر او برديگر افراد و اماكن مقدم هستند.58

هـ ـ برخي نيز گفته اند از آن جهت كه محل امني براي مردم ديگر شهرهاست و مردم به رحمت ايزدي در آن اميد دارند. ام القري ناميده شده است.59

4 . القريه

«ضرب الله مَثَلاً قَريَةً كانَتْ امِنَةً مُطْمَئِنَّةً يأتيها رِزْقُها رَغَداً مِنْ كُلِّ مَكان».60

«قريه» در عربي به مكاني گفته مي شود كه عدّه زيادي از مردم در آن اجتماع كنند. به همين جهت، هنگامي كه مقدار زيادي آب در حوض جمع شود مي گويند: «قريت الماء».

فاكهي به نقل از مجاهد، مراد از قريه را ـ در آيه شريفه ـ مكه دانسته است.61

5 . معاد

«ان الذي فرض عليك القرآن لرادك الي معاد ان شاءالله».62

اكثر مفسران بر اين عقيده اند كه منظور از معاد، شهر مقدس مكه است، چنانكه فخر رازي در تفسير اين آيه، ضمن ذكر احتمالاتي، اين احتمال را از تمام احتمالات به واقع نزديكتر دانسته است.63

ضمن آنكه مرحوم شيخ طوسي در تبيان اين قول را به ابن عباس نسبت داده است.64

علامه در الميزان نيز آن را در كنار ديگر احتمالات آورده است.65

بخاري و نسائي نيز از چند طريق اين مطلب را از ابن عباس نقل كرده اند.66

6 . الوادي

«رب انّي اسكنت من ذريتي بواد غير ذي زرع عند بيتك المحرّم».67

ترديدي نيست كه منظور از «وادي» در اين آيه شريفه همان دره اي است كه اينك شهر مكه در آن جاي گرفته است. مفسرين نيز در اين نكته وحدت نظر دارند، اما در اين مورد كه آيا در مقطعي از تاريخ، از مكه با عنوان وادي ياد شده، ترديد وجود دارد. در اين ميان نامه اي از خليفه دوم خطاب به استاندار مكه نقل شده است كه در آن از مكه با عنوان وادي ياد شده است.68

7 . 8 . 9 . بلد، بلدة، بلدامين

«بلد» در لغت به معناي صدر و نخستين و بالاترين است. البلد اي صدرالقري.69

قرآن كريم چهار بار از مكه با تعبير «البلد»،70 يكبار «البلدة»،71 و يكبار «البلدالامين»،72 ياد كرده است. و در تمام اين موارد منضم به اسم اشاره آمده است: «هذا البلد»، «هذه البلدة»، «هذا البلد الأمين»، و به اين ترتيب خداي متعال منظور خويش را مشخص فرموده است، بهر ترتيب با اذعان به اينكه در تمامي اين موارد منظور شهر مقدس مكه است، معرفه شدن بلد در تمامي موارد نشانگر اين است كه خداي متعال به هر دليلي نمي خواسته نام اصلي آن را ذكر كند و فرموده است اين شهر، اين شهر امين.

از سويي با توجه به اينكه هيچگاه كلمه «بلد» به تنهايي معرّف مكه نبوده و نيست، نمي توان آن را اسم مكه دانست; بلكه تنها مي توان گفت كه خداي متعال چند بار از مكه با تعبيرهايي از اين قبيل ياد فرموده است و در اين ميان شايد بتوان «بلدامين» را به اعتبار وصف «امين» نام مكه دانست، بله، اگر ثابت شود كه در مقطعي از تاريخ، مكه را «بلده» يا «بلد» و يا... مي ناميده اند، مسأله قابل حمل است; چنانكه قاضي فاسي چنين سخني را از قول «ابويحيي» نقل كرده است.73

10 . 11 . حرم امن، حرم

«أوَلَم نمكّن لهم حرماً امناً يجيي اليه ثمرات كلّ شئٍ».75

«اولم يروا انّا جعلنا حرماً امناً و يتخطّف الناس من حولهم».75

در اين مورد نيز ترديدي نيست كه شهر مكه جزء منطقه حرم است، و برخي گفته اند «حرم امن» اسم مكه است، از باب اطلاق كلّ و اراده جزء. علاوه بر اين، شهرت مكه به «حرم امن»، مي تواند دليلي بر ناميده شدن مكه به عنوان حرم امن باشد، و اما «حرم» به تنهايي و بدون قرينه، نمي تواند مشخّص كننده نام مكه باشد. در عين حال برخي از لغويين حرم را نام مكه دانسته اند.76

12 . 13 . المسجدالحرام، البيت العتيق

در ميان آيات شريفه قرآن، كه در آن از مسجدالحرام ياد شده است، چند آيه هست كه مي توان مراد آن را خصوص «مسجدالحرام» ندانست; بلكه مي توان مصداق آن را حرم يا مكه دانست. تفسير مسجدالحرام در چند آيه از قرآن كريم به حرم و مكه، باعث شده است كه برخي آن را در عداد نام هاي مكه ذكر كنند. اين آيات عبارتند از:

الف ـ «لقد صدق الله رسوله الرؤيا بالحقّ لتدخلن المسجدالحرام ان شاءالله آمِنين محلّقين رؤسكم و مقصرين...».77

ب ـ «وَلا تقاتلوهم عندالمسجدالحرام حتي يقاتلونكم فيه».78

ج ـ «ذلك لمن لم يكن اهله حاضري المسجدالحرام».79

عمده مفسرين، مراد از مسجدالحرام در سه آيه فوق را، خصوص مسجدالحرام ندانسته; بلكه از باب اطلاق جزء و اراده كل (بويژه آنكه مسجدالحرام جزء اشرف و رئيسي به حساب مي آيد) مراد از آن را مكه يا حرم دانسته اند. در اين مورد حتي اگر قائل شويم كه منظور از مسجدالحرام در آيات مزبور، مسجدالحرام نباشد، باز هم اين استعمال را نمي توان فراتر از استعمالات مجازي دانست، و بنابراين نمي تواند در همه جابيانگر نام مكه باشد كه اگر چنين باشد لازم است بتوان تمامي نام هاي كعبه در قرآن را هم نام مكه دانست. و كسي قائل به اين مطلب نشده است. با اين سخن، نظر ما در خصوص كساني كه «بيت العتيق» را يكي از نام هاي مكه پنداشته اند.80 روشن مي شود. و تكرار گفته هاي قبل ضرورت ندارد.

14 . مخرج صدق

«رب اَدْخِلْني مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ اَخْرِجْني مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لي من لَدُنْكَ سلطاناً نصيراً».81

برخي از مفسرين مراد از «مخرج صدق» را مكه دانسته اند مجمع البيان اين نقل را به ابن عباس حسن، قتاده و سعيد بن جبير نسبت داده است. مفسرين ديگر نيز اين احتمال را در كنار ديگر احتمالات ذكر كرده اند.82

15 . 16 . البساسه، الباسه

عمده كساني كه متعرض نام هاي مكه شده اند، بساسة را جزء نام هاي مكه دانسته اند.

ازرقي،83 ابن ظهيره،84 قطب الدين نهروالي،85 فيروزآبادي و غير اينها، يكي از نام هاي مكه را بساسه يا باسه ذكر كرده اند. صدوق ـ ره ـ نيز همين مطلب را از امام صادق ـ ع ـ نقل كرده است.86

در مورد علت ناميده شدن به اين اسم، يك وجه بيشتر ذكر نشده است و آن اينكه ظالم و ملحدي را كه ظلم روا دارد اخراج كرده يا هلاك مي كند: (وَ مَنْ يرد فيه بالحاد بظلم نذقه من عذاب اليم».87

اين وجه از امام صادق ـ ع ـ نيز نقل شده است.88

17 . 18 . 19 . ام رحم، ام راحم، ام الرحمة

يكي ديگر از نام هاي مكه «ام رحم» است. در روايات شيعه، اهل سنت و ديگر كتبي كه درباره مكه نوشته شده، اين اسم به چشم مي خورد.89 در مورد وجه اين نامگذاري از حضرت اباعبدالله جعفر بن محمد ـ ع ـ نقل شده است: «كانوا اذا لزموها رحموا».90 در روايتي ديگر آمده است: «كانوا اذاظلموا رحموا».91

20 . 21 . 22 . الصلاح، صلاح، سلام

برخي از لغويين اين سه اسم را در شمار نام هاي مكه آورده اند،92 «صلاح» از «صلح» به معناي امنيت و آرامش است و مكه را صلاح ناميده اند، چون مركز امنيت و آرامش است، چنانكه خداوند در قرآن فرموده است: «اولم نمكّن لهم حرماً امناً...».

در اشعار عرب نيز مواردي به اين نام اشاره شده است; چنانكه ابي سفيان حرب بن امية در اشعاري خطاب به ابن حضرمي چنين آورده است:

ايا مطر هلم الي صلاح فيكفيك الندامي من قريش و تنزل بلدة عزت قديماً و تأمن ان يزورك رب جيش93

«سلام» نيز به همين مناسبت نام مكه شمرده شده است.94

23 . الــرأس

يكي ديگر از نام هاي مكه كه لغويين به آن اشاره كرده اند «رأس» است. بنابه نوشته صاحب تاج العروس «رأس» نام مكه و نيز نام يكي از كوه هاي مكه است.95

سهيلي در روض الأنف و مؤلف «تهذيب الأسماء» نيز آن را در شمار نام هاي مكه آورده اند و در مورد علت اين نامگذاري گفته اند: از آنجا كه مكه شريف ترين نقطه زمين مي باشد، به رأس موسوم شده است.96

24 . 25 . 26 . 27 . 28 . 29 . العَرش، العريش، العرويش، العُرشْ، العُرشُ، العروش

نام هاي فوق در كتب لغت و كتاب هايي كه در اين باره به رشته تحرير در آمده، در كنار نام هاي مكه آورده شده اند. در اين ميان برخي عرُشُ و عروش را نام منازل مكه دانسته اند، چنانكه در حديثي آمده است:

«ان ابن عمر كان يقطع التلبية اذا نظر الي عروش مكة».97

«ابن عمر هنگامي كه چشمش به خانه هاي مكه مي افتاد تلبيه را قطع مي كرد».

اما كساني كه اين نام ها را در شمار اسم هاي مكه آورده اند علت يا وجه نامگذاري را ذكر نكرده اند. البته با استفاده از معناي كلمه «عرش» و اضافه آن به «بلاد» شايد بتوان گفت كه وجه تسميه اين است كه چون مكه اشرف مناطق زمين است به آن بتوان «عرش البلاد» گفت.

30 . 31 . النساسه، الناسه

دو نام فوق از نام هاي نسبتاً مشهوري است كه بيشتر كتب لغت آن را در كنار نام هاي مكه ذكر كرده اند. در مورد علت نام گذاري مكه به ناسه و نساسه دو وجه ذكر شده است:

ماوردي گفته است از اين جهت به مكه ناسه گفته اند كه هر كس در آن الحاد بورزد خداوند او را طرد مي كند (تنس من الحد فيها اي تطرده و تنفيه).

شفاءالغرام اين وجه را همچنين به صاحب مطالع، نووي و ابن جماعه نسبت مي دهد. گروهي ديگر علّت اين نامگذاري را كم آبي مكه دانسته اند.98

32 . العروض

بعضي از دانشمندان لغوي عروض را نام مكه و مدينه دانسته اند و گفته اند: «العروض مكة و مدينة و ما حولها».

ابن ظهيره نيز ضمن ذكر اين نام، آن را به مجدالدين شيرازي نسبت داده و وجهي براي اين نامگذاري ذكر نكرده است. عروض در لغت به معناهايي آمده است كه مناسب با نامگذاري است: العروض:

ـ ميزان الشعر، لأنّه به يظهر المتزن من المختل ـ

ـ الجزء الأخير من الشطر الأول من البيت ـ

ـ الطريق في عرض الجبل الكثير من الشي (الناحية).99

33 . 34 . كوثي، ام كوثي

ازرقي در اخبار مكه، «كوثي» را از نام هاي مكه دانسته و آن را به مجاهد و سهيلي نسبت داده است اما مؤلف شفاءالغرام به نقل از مؤلف مطالع، آن را نام محلي در مكه دانسته كه منازل بني عبدالدار از آن جمله اند. خود فاكهي كوثي را نام منطقه اي در قيقعان دانسته است. برخي هم آن را نام كوهي در مِني دانسته اند.

اما در مورد «ام كوثي» ابن ظهيره آن را جزء نام هاي مكه آورده و آن را به مرجاني منسوب دانسته است.100

35 . فاران

ياقوت حموي در معجم البلدان هنگام ياد از نام هاي مكه اين اسم را نيز آورده است. ابن ظهيره نيز آن را ذكر كرده و با احتمال قوي آن را از ياقوت حموي نقل كرده است. به هر تقدير ذكري از علت اين نامگذاري به ميان نياورده اند. اما مؤلف تاج العروس فاران را كوهي در حجاز دانسته كه به نوشته تورات، پيامبر آخرالزمان از آنجا مبعوث شده است. با اين سخن شايد بتوان علت اين نامگذاري را حدس زد كه چون تورات مبعوث شدن پيامبر آخرالزمان از فاران حجاز سخن به ميان آورده، از سويي حضرت محمد(ص) خاتم النبيين در مكه به پيامبري مبعوث شده است، مكه را فاران ناميده اند.101

36 . 37 . 38 . 39 .المقدسه، القادس، القادسة، القادسية

چهار نام فوق كه به احتمال قوي معناي واحد دارند، در برخي از كتب لغت به مكه اطلاق شده اند. در مورد وجه تسميه گفته اند: «القادس من التقديس، لأنّها تقدس من الذنوب اي تطهر»، از اين جهت قادس و مقدسه و... ناميده شده است كه گناهان را پاك مي كند.102

40 . 41 . قرية النمل، نقرة الغراب

اين دو نام كه برخي آنها را در شمار نام هاي مكه آورده اند، بنا به نوشته «فاكهي» دو علامت در محل زمزم بودند كه توسط آنها عبدالمطلب زمزم را شناسايي و به حفر آن اقدام كرد. برخي گفته اند: اين نام ها، اسامي مجازي زمزم هستند، اما كساني كه اين دو نام را در شمار نام هاي مكه آورده اند وجهي براي اين تسميه ذكر نكرده اند و شايد ازدحام مكه وجهي مناسب براي اين نام باشد.103

42 . الحاطمه

ازرقي در اخبار مكه «حاطمه» را از نام هاي مكه دانسته و در مورد وجه تسميه آن گفته است: مكه را حاطمه گفته اند: چون ملحدين را نابود مي كند (لحطمها الملحدين).

فاكهي و ابن ظهيره نيز اين نام و وجه تسميه را ذكر كرده اند.104

43. طيبه

اين نام را فاكهي و ابن ظهيره در شمار نام هاي مكه آورده اند و وجه نامگذاري آن را به اين اسم، نيكويي و پاكيزه بودن مكه دانسته اند. در اين ميان برخي از كتب لغت، طَيبه (به فتح طا) را نام مدينه و طيبه (به كسرطا) را نام زمزم دانسته اند.105

44 . المذهب

اين نام را فاكهي در شفاءالغرام آورده، ليكن سخني از چگونگي و وجه تسميه اش به ميان نياورده است. و تاج العروس آن را نام كعبه دانسته است.106

45 . المعطشه

اين نام را ابن ظهيره به نقل از علامه ابن خليل آورده، همو گفته است كه ابن خليل تنها به ذكر اسم در شمار نام هاي مكه بسنده كرده و سخني از چگونگي و علت اين نامگذاري به ميان نياورده است.

معطش در لغت به محلي گفته مي شود كه انسان را دچار تشنگي مي كند و شايد وجه نامگذاري مكه به اين اسم همين باشد.107

46 . الرتاج

اين نام را ابن ظهيره و فاكهي ذكر كرده اند، اما وجه مناسبت را متذكّر نشده اند.108

47 . ام زحم

اين نام را شفاءالغرام به نقل از كتاب الأنساب رشاطي آورده و وجه تسميه اش را ازدحام مردم در مكه ذكر كرده اسـت.109

48 . ام صح

ابن ظهيره اين نام را از ابن اثير در المرصع آورده، ولي از علت اين تسميه چيزي نگفته است.110

49 . ام روح

اين نام را نيز ابن اثير در المرصع آورده و وجه ناميده شدن مكه را به اين نام رحمت فـراوان پيرامـون آن دانستـه اسـت.111

50 . بساق

ابن ريثق در «العمده» و ياقوت حموي در «معجم البلدان» بساق را يكي از نام هاي مكه دانسته اند و شعر امية بن حرثان را به عنوان شاهد مدعاي خود ذكر كرده اند.

ساستعدي علي الغاروق ربا له عمد الحجيج الي بساق

برخي هم آن را نام كوهي در عرفات دانسته اند.112

51 . المكتان

فاكهي به نقل از استادش مجدالدين شيرازي مكتان را نام مكه دانسته است. او احتمال داده است. كه اين نام از شعر ورقة بن نوفل اسدي گرفته شده باشد.

ببطن مكتين علي رجائي حديثك ان اري منه خروجاً

ابن ظهيره به نقل از سهيلي گفته است چون مكه بالا و پايين داشته، برخي از محله هايش در ارتفاعات و برخي ديگر در پايين واقع شده اند. در اشعار عرب،از «مكه بالا» و «مكه پايين» ياد شده است. و به هر دو قسمت آن مكتان گفته اند.113

52 . النابيه

اين نام را فاكهي و ابن ظهيره نقل كرده اند و آن را به تفسير ابن كثير نسبت داده اند، ولي ما اين نام را در تفسير مزبور نيافتيم ـ والله اعلم.114

53 . 54 . الناشته، الناشه

اين نام را فاكهي و ابن ظهيره به نقل از مجدالدين شيرازي آورده و نوشته اند كه وي وجه تسميه را در شرح خود بر بخاري، آورده است كه ما به اين كتاب دست نيافتيم.115

55 . سبوحة

مؤلف تاج العروس اين نام را اسم مكه يا نام وادي در عرفات دانسته است و فاكهي آن را از استاد خود شيرازي نقل كرده است.116

56 . نادره

اين نام نيز به نقل از مجدالدين شيرازي نام مكه دانسته شده، اما از وجه تسميه آن سخني به ميان نيامده است. شايد به معناي نادرة البلاد; يعني شهر نمونه و بي همتا باشد.

57 . 58 . الحُرمة، الحِرمة

اين دو نام نيز از مجدالدين شيرازي نقل شده، اما از مستند و وجه تسميه آنها سخني نيامده است.

59 . قرية الحمس

قرية الحُمس; يعني قريه قريش، علت نامگذاري مكه به اين نام اين است كه قريش در اين شهر مقدس سكونت داشتند، و شايد انتخاب قريش در ميان ساكنين مكه چون جرهم و عمالقه فضيلت، برتري و وجود شخصيت هاي ممتازي چون پيامبر ـ ص ـ و علي ـ ع ـ در ميان آنان بوده است، اهل لغت «حمس» را به زمين محكم و مردم شجاع متعصب در دين هم آورده اند.117

60 . البنية

ياقوت حموي «بنيه» را در شمار نام هاي مكه آورده و دليل و وجه تسميه آن را ذكر نكرده است. اما بعضي از لغويين آن را نام كعبه دانسته اند.118

61 . 62 . 63 . بلدالله، بلدالحرام، حرم الله

مكه را «بلدالله» ناميده اند چون شهر خداست و خداوند اين شهر را براي خانه اش برگزيده است. «حرم الله» و «بلدالحرام» است; چون خداوند حرمتش را واجب شمرد. آن را ايمن و مردم را در آن مأمون قرار داده است.

64 . 65 . 66 . 67 . 68 . 69 . «تاج»، «كبيره»، «السيل»، «العذراء»، «النجز»، «البرّه»

اين نام ها را نيز در عداد نام هاي مكه آورده اند، اما از وجه تسميه آن سخني نگفته اند.119

1 ـ مسالك و ممالك، 16/17.

2 ـ تاريخ مكه، احمد السباعي.

3 ـ موسوعة العتبات المقدسة: قسم المكة / 14 لغت نامه دهخدا: مكه.

4 ـ معجم البلدان، 5/187.

5 ـ همان.

6 ـ شفاءالغرام، مرآة الحرمين الشريفين، 1/187.

7 ـ سفرنامه ناصرخسرو، 97 و 98.

8 ـ موسوعة العتبات العاليات / به نقل از دايرة المعارف الإسلامية.

9 ـ نگارنده خود به اين اثر دست نيافت. اين مطلب را قطب الدين نهروالي نقل كرده است. ر ـ ك الأعلام باعلام بيت الله الحرام / 17 و 18 چاپ لندن.

10 ـ جامع اللطيف / معجم البلدان.

11 ـ فتح / 24، تفسير عياشي، 1/187، اخبار مكه و آثارها، 1/281.

12 ـ تفسير عياشي، 1/187، اخبار مكه، 1/281، تهذيب الأسماء ج 2/ ، ق 2/ صص 156 ـ 157.

13 ـ علل الشرايع، 2/397، اخبار مكه، 1/280.

14 ـ معجم البلدان، 5/182، جامع اللطيف، 156.

15 ـ تفسير فخر رازي، 8/157.

16 ـ معجم ما استعجم، 1/269، اخبار مكه، 1/282.

17 ـ معجم البلدان، 5/180.

18 ـ تفسير الكبير، 8/157، مكه، محمدهادي الايمني، 19.

19 ـ معجم البلدان، 5/182.

20 ـ جامع اللطيف، 157 ، معجم ما استعجم، 1/269.

21 ـ شفاءالغرام، 77.

22 ـ معجم البلدان، 5/181.

23 ـ تاج العروس، 7/179، لسان العرب، 1/491.

24 ـ موسوعة العتبات العاليات، قسم المكة 9، معجم البلدان، 5/182.

25 ـ جامع اللطيف، 157.

26 ـ احكام السلطانية ماوردي، 157.

27 ـ مفردات راغب، 491.

28 ـ معجم البلدان، 5/182.

29 ـ معجم البلدان، 5/182.

30 ـ علل الشرايع، 2/397.

31 ـ بحار، 99/85.

32 ـ تفسير عياشي، 1/187.

33 ـ آل عمران: 96.

34 ـ عياشي، 1/187.

35 ـ الميزان، 3/386.

36 ـ اخبار مكة و آثارها، 1/281.

37 ـ الميزان، 3/386 ـ احكام السلطانية ماوردي صص 158 ـ 157.

38 ـ زمخشري: الكشاف، 1/386 ـ معجم ما استعجم، 1/269.

39 ـ دراسات في فقه اللّغة، 214.

40 ـ اخبار مكه و آثارها، 1/281.

41 ـ الخصال، 1/278 ، الفقية، 2/166 ـ اخبار مكه و آثارها، 1/281.

42 ـ تفسير فخر رازي، 8/156.

43 ـ علل الشرايع، 2/397.

44 ـ تفسير عياشي، 1/187.

45 ـ معجم البلدان، 5/181 ـ احكام السلطانية ماوردي، 157.

46 ـ علل الشرايع، 2/397.

47 ـ فروع كافي، 4/526.

48 ـ اخبار مكة و آثارها، 1/280 ـ معجم ما استعجم، 1/269.

49 ـ مجمع البحرين، 5/259.

50 ـ النهاية في غريب الحديث، 1/150 ـ تفسير فخر رازي، 8/157 ـ الاعلام باعلام بيت الله الحرام، 17 ـ تفسير ابن كثير، 383.

51 ـ فروع الكافي، 4/211.

52 ـ معجم البلدان، 5/182 ـ فروع الكافي، 4/281.

53 ـ انعام: 92.

54 ـ شوري: 7.

55 ـ الفقيه، 2/166 ـ الخصال، 1/287.

56 ـ تفسير فخر رازي، 8/157.

57 ـ الاعلام باعلام بيت الله الحرام، 17.

58 ـ جامع اللّطيف، 157.

59 ـ لسان العرب، 12/33 ـ معجم البلدان، 1/254.

60 ـ نحل: 112.

61 ـ شفاءالغرام، 1/78.

62 ـ قصص: 85.

63 ـ تفسير فخر رازي، 25 ـ 21.

64 ـ التبيان، 8/183.

65 ـ الميزان، 16/88.

66 ـ تفسير ابن كثير، 3/345.

67 ـ ابراهيم: 37.

68 ـ شفاءالغرام، 1/84.

69 ـ همان كتاب، 78.

70 ـ ابراهيم: 35. بقره: 126. بلد: 1 و 2.

71 ـ نمل: 91.

72 ـ تين: 3.

73 ـ شفاءالغرام، 1/79.

74 ـ قصص: 57.

75 ـ عنكبوت: 67.

76 ـ تاج العروس، 8/239.

77 ـ فتح: 27.

78 ـ بقره: 191.

79 ـ بقره: 196.

80 ـ اخبار مكة و آثارها، 1/282 ـ معجم البلدان، 5/182 ـ شفاءالغرام، 82.

81 ـ الاسراء: 80.

82 ـ تفسير بيضاوي، 1/580 ـ مجمع البيان، 6/671 ـ الكشاف، 2/688.

83 ـ اخبار مكة و آثارها، 1/282.

84 ـ جامع اللطيف، 161.

85 ـ الاعلام باعلام بيت الله الحرام، 17.

86 ـ خصال، 278.

87 ـ حج: 25.

88 ـ خصال، 278 ـ فقيه، 2/166 ـ اخبار مكه، 1/282 ـ تاج العروس، 4/109.

89 ـ همان ها.

90 ـ خصال، 1/278 ـ فقيه، 2/166.

91 ـ همان ها.

92 ـ تاج العروس، 2/182 ـ منتهي الارب، 2/696.

93 ـ تهذيب الاسماء، ج 2/ ق 2/156 ـ شفاءالغرام، 1/80.

94 ـ تاج العروس، 8/339.

95 ـ تاج العروس، 4/322.

96 ـ جامع اللطيف، 160.

97 ـ تاج العروس، 4/322 ـ صحاح، 3/1010 ـ شفاء، 79.

98 ـ صحا، 3/983 ـ السان العرب، 14/124 ـ شفاءالغرام، 79.

99 ـ صحاح، 3/1089 ـ المنجد، 498 ـ جامع اللطيف، 161.

100 ـ اخبار مكه ـ ؟ ، لسان العرب، 12/182 ـ شفاءالغرام، 80.

101 ـ معجم البلدان، جامع اللطيف، 161 ـ تاج العروس، 9/300.

102 ـ تاج العروس، 4/214 ـ شفاءالغرام، 80 ـ جامع، 158.

103 ـ شفاءالغرام، 79 ـ اخبار مكه، 1/282.

104 ـ اخبار مكه، 1/282 ـ شفاءالغرام، 79 ـ جامع اللطيف، 158.

105 ـ شفاءالغرام، 80 ـ جامع اللطيف، 161 ـ صحاح، 1/173.

106 ـ شفاءالغرام، 80 ـ تاج العروس، 1/258.

107 ـ جامع اللطيف، 159 ـ لسان العرب، 9/267.

108 ـ شفاءالغرام، 81 ـ جامع اللطيف، 159.

109 ـ همان.

110 ـ جامع اللطيف 159 ـ المرصع، 186.

111 ـ المرصع، 186.

112 ـ العمده، 1/31 ـ معجم البلدان، 2/413 .

113 ـ شفاءالغرام، 80 ـ جامع، 160.

114 ـ همان.

115 ـ همان.

116 ـ تاج العروس، 2/158.

117 ـ جامع اللطيف، 162 ـ المنجد، 153.

118 ـ معجم البلدان، 5 ـ لسان العرب، 1/511.

119 ـ شفاءالغرام، 80.


محمد مهدی فقیهی / مهر ماه 1369

نظرات بینندگان