arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۳۴۷۵۱
تاریخ انتشار: ۵۰ : ۰۲ - ۲۲ مرداد ۱۳۹۰
گفتگو با دکتر محمدرضا خاکي؛

تئاتر ما روزبه روز لاغرتر مي شود

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
آي سان نوروزي:دکتر محمدرضا خاکي، متولد 1329 در کرمانشاه، داراي ديپلم مطالعات عالي در رشته تئاتر و علوم نمايشي از دانشگاه پاريس، ليسانس علوم تربيتي در زمينه روان شناسي آموزشي از دانشگاه پاريس و هنرهاي نمايشي از دانشکده هنرهاي زيبا، فوق ليسانس تئاتر از دانشکده پاريس و دکتراي تخصصي تئاتر از دانشگاه سوربن است. از نمايش هايي که توسط وي به روي صحنه رفته است مي توان به مرغ دريايي، پرتره، موسي وشبان، روال عادي و... اشاره کرد.

*از نظر شما نمايشنامه نويس کيست؟
** نمايشنامه نويس کسي است که نمايشنامه مي نويسد و نمايشنامه شکلي هنري است که در ارتباط با تخيل نويسنده است و اين تخيل از ذهنيت به عينيت، يعني متن مبدل مي شود و آن متن در مرحله اي ديگر توسط کارگردان و گروه اجرايي عينيت صحنه اي مي يابد. تئاتر در ايران نسبت به ساير کشورها پيشينه کمي دارد و در واقع پس از انقلاب مشروطيت با نمايشنامه نويساني چون ميرزا آقا تبريزي و آخوندزاده آغاز شده است تا اينکه رفته رفته با فنون و تکنيک هاي مربوط به آن آشنا شديم و هم اينک حدود نيم قرن است در حوزه آموزش دانشگاهي نيز جاي گرفته است و بدين ترتيب به صورت هنر و دانش به آن پرداخته مي شود.

در ايران ما شاهد اين هستيم که نمايشنامه به نسبت داستان و رمان کمتر مطالعه مي شود و اين به خاطر نبود هر گونه سياست فرهنگي در ارتباط با نمايشنامه، نمايشنامه نويس و تئاتر است. شايد گفته شود که در ايران تعداد نمايشنامه نويسان محدود هستند، اما من بخوبي به خاطر دارم که يکي از مسؤولان پيشين تئاتر شهر اعلام کرد تعداد 750 متن نمايشنامه دريافت شده است، بنابراين ما در اين ارتباط بهتر از هرجاي ديگر دنيا هستيم! متأسفانه ما با اين تناقض رو به رو هستيم که نمايشنامه چيست و بايد داراي چه شاخصه هايي باشد؟! امروزه هرنوشته اي به عنوان نمايشنامه تلقي مي شود و اگر بخواهيم به آنها اکتفا کنيم در هيچ جاي دنيا به اندازه ايران نمايشنامه نوشته نمي شود. البته من چنين نظري ندارم، اما آمار چنين نشان مي دهد.

واقعيت اين است که اگر در طول يک سال 4 يا 5 اثر ماندگار آفريده و ثبت شود، به طوري که ما بتوانيم بر اساس آنها ذهنيت، نحوه زندگي، مشکلات اجتماعي و فرهنگي و سياسي يک زمانه را دريابيم بايد بسيار خرسند باشيم. بنابراين از طريق جنبه هاي کيفي است که ما مي توانيم مقوله هنر را ارزشگذاري کنيم و آمار کمي روشنگر هيچ چيز نيست. متاسفانه يکي از آسيبهاي بزرگ در رابطه با تئاتر ما نبود برنامه ريزي است.

تئاتر ما امروز با روزمرگي مواجه است، به طوري که هر روز يک نويسنده از راه مي آيد و ايده آل ها و آرمانهاي خود را در مقابل جامعه اي خسته با عنوان جامعه تئاتري مطرح مي کند، بدون اينکه تجربه و آگاهي در اين ارتباط داشته باشد و اين صرفا به دليل داشتن پست و جايگاه است.

*با اين بي برنامگي چه بايد کرد؟

**تئاتر نيز مانند رشته هاي ديگر يک تخصص است و بايد توسط افراد متخصص اداره شود. مدير بودن يعني داشتن توان برنامه ريزي و دانش و طراحي برنامه اي مطلوب براي آينده که البته در تمامي نقاط دنيا به غير از ايران به آن عمل مي شود. متاسفانه با وجود داشتن نيروي جوان و نخبه، جريان تئاتري ما روزبه روز لاغرتر و سترون تر مي شود. به گمان من تئاتر ما رها شده است، اين مطلب را به اين خاطر مي گويم که آيا ما مي دانيم که در برنامه سال آينده خود چه نوع کيفيتي را مي خواهيم ارائه دهيم و يا چه تعداد شغل مي خواهيم ايجاد کنيم؟

*خيلي ها معتقدند مشکل اصلي تئاتر ما نبود متن خوب است . به نظر شما اصلاً شاخصه هاي يک متن خوب براي حل اين معضل چيست؟

**نمايشنامه يک چيز مطلق نيست، ما نمايشنامه نداريم، نمايشنامه ها داريم. هر نمايشنامه اي که بخواهد زمانه و تاريخ خود را بيان کند از يکسري ويژگي هاي ساختاري، سبکي و فکري برخوردار است که در جاي خود مطلوب است، بنابراين بايد ديد نمايشنامه در چه بستر تاريخي اجتماعي رشد کرده است. براي مثال: با نظر افکندن به نيمه دوم قرن بيستم، همه متفق القول هستند که نمايش «در انتظار گودو» مهم ترين نمايشنامه ايجاد شده در اروپاست، بنابراين آيا وقتي از نمايشنامه خوب صحبت مي شود بايد «در انتظار گودو» را به عنوان الگو در نظر گرفت؟

اساسا به دنبال مدل بودن در اين زمينه نادرست است، هنر را نمي توان در چهارچوب مدل تعريف کرد، زيرا اين پديده مدام در پي کشف راه هاي جديد و حرکت با زمانه است و تنها دستگاه هاي سياسي هستند که با عامل سانسور قصد ايجاد يک مدل را دارند.

امروز تصور ما از رئاليزم آن چيزي نيست که در اواخر قرن 19 و اوايل قرن 20 بوده است، بلکه اين نگرش تحول يافته است. نمايش نيز بايد در شرايط و جايگاه خود مطلبي را بيان کند تا ما بتوانيم آن را به عنوان يک اثر خوب بشناسيم. عالم هنر دنياي وسيعي دارد که به آن «ماکرو» مي گويند و همچنين عالم محدودي با عنوان «ميکرو» دارد.

دنياي ميکرو دنياي ذهني هنرمند است؛ طبيعت هر يک از ما داراي سلايق متفاوتي است که بي گمان اين سليقه در نحوه کار هر يک از ما تاثير مي گذارد، هنرمند با اين سليقه و نوع نگرش شناخته مي شود، بنابراين اثر هنري از يک جهان محدود که جهان هنرمند است و از جهاني گسترده يعني جهان تماشاگر تشکيل مي شود.

اين جهان مخاطب است که ارزشها را کشف مي کند. بنابراين الگوها از بطن زمان پديد مي آيند و از پيش نمي توان آنها را ساخت. البته مي توان گفت يک نمايش بايد اين چنين باشد، يک موسيقي بايد اين طور پرداخت شود و... اما اين شيوه نتيجه مطلوب و تاثيرگذار نخواهد داشت، تئاتر ما نيز اگر بخواهد از تئاتر جهان فاصله بگيرد هيچ گونه حرکتي نخواهد داشت، ما نمي توانيم جزيره اي ايجاد کنيم که در آن عده اي به تماشاي نمايش خود بنشينند.

*خيلي از کارگردانان ما در انتخاب متن اولين اولويت را براي آثار خارجي قائل هستند، علت چيست؟
**در اين ارتباط دونکته وجود دارد، اول اينکه ما تعدادي کارگردان داريم که متن هاي خود را کار مي کنند و به روي صحنه مي برند، ديگر آنکه در کشور ما اهميت کميت بيش از کيفيت است و متأسفانه متون قابل توجهي عرضه نمي شود تا کارگردانان بتوانند از زواياي ديد گوناگون به آنها بپردازند. مشکل متن موضوع جديدي نيست، ما هميشه با آن مواجه بوده ايم، خيلي از اين متن ها نيز داراي قابليت اجرايي مجدد نيستند. بايد فضايي ايجاد کرد که در آن تمامي نيروهاي فعال حضور يابند و تا حدي که ميسر است بستر مناسب براي تامين درخواستها و نظريات آنها فراهم شود.
نظرات بینندگان