arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۳۴۸۸۲
تاریخ انتشار: ۲۸ : ۰۲ - ۲۳ مرداد ۱۳۹۰
نگاهي به فيلم «شبانه روز» ساخته مشترک کيوان عليمحمدي و اميد بنکدار؛

دنياي بي قصه و بي غصه آدمهاي ناشناس

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
حامد مظفري:تماشاي تنها يکي دو سکانس از«شبانه» اولين ساخته مشترک کيوان عليمحمدي و اميد بنکدار کافي بود تا به علايق سينمايي اين دو جوان يعني طفره رفتن از داستانگويي مستقيم و پناه بردن به ساختارگرايي پي ببريم. اين دو رفيق سينماگر در «شبانه» داستاني يک خطي را مجالي کرده بودند براي بازي هاي فرمي خاصي که نمونه اش بيش از همه در سينماي فيلمسازان دوران موج نوي اروپا و از جمله کساني مانند «ژان لوک گدار» يا «فرانسوا تروفو» به چشم مي خورد.

«شبانه روز» هم بدين لحاظ امتدادي است بر «شبانه»، يعني همچنان ساختارگرايي اغراق شده و روايت داستان هايي کاملا متقاطع است که محور اصلي فيلم قرار گرفته و بدين لحاظ، اين دو کارگردان حتي از «شبانه » هم جلوتر رفته اند و با گسترده کردن شخصيت هاي اصلي فيلم کوشيده اند در مدت زمان معمول يک فيلم سينمايي، به جاي روايت کامل يک داستان، چند داستان تقريباً غيرمرتبط را به گونه اي متقاطع روايت کنند.

در درجه اول،عدم ارتباط معنايي مستقيم اين چند داستان، نوعي گنگي و ابهام را نسبت به فيلم در مخاطب به وجود مي آورد و همين ابهام است که تقريبا تا پايان فيلم چون معمايي حل نشده در ذهن او باقي مي ماند. واقعيت هم اين است که «شبانه روز» فيلمي نيست که با يک بار ديدن، بتوان خط داستاني آن را به طور کامل تشخيص داد و ساختار آن، ساختاري نيست که بتوان به واسطه اش، مخاطب عام را به تماشاي فيلم ترغيب کرد مگر آن که دليل ساخت فيلم را ارتقاي سليقه مخاطب عام بدانيم که در اين صورت هم حداقلي از جذابيت داستاني لازم است تا فيلم بتواند به واسطه آن مورد پسند عامه قرار گيرد.

متأسفانه بعد از تماشاي نيم ساعت ابتدايي فيلم و متحير شدن از تماشاي قاب بندي هاي زيبا فيلم و شگفت زدگي از گريم هاي نامتعارف بازيگراني چون محمدرضا فروتن و حامد بهداد، تنها سوالات پي در پي است که ذهن مخاطب را احاطه مي کند و مخاطب هنوز از پاسخگويي به يک سوال ساده اي که فيلم در ذهنش ايجاد کرده رهايي نيافته که با سوالي ديگر روبه رو مي شود!
دغدغه هاي فرمي سالهاست که در ميان سينماگران ايراني وجود داشته و از سهراب شهيد ثالث گرفته تا عباس کيارستمي درگير آن بوده اند اما غالباً، آن دسته از فيلمسازان توانسته اند آثار فرم گراي مخاطب پسندي بيافرينند که توازني نسبي بين ساختار و محتوا ايجاد کرده اند. به عنوان نمونه، عليرضا اميني سالها و در آثاري همانند «دانه هاي ريز برف»، «زمان مي ايستد» و «استشهادي براي خدا» به بازي هاي ساختاري پرداخت اما هيچ کدام از اين آثار به اندازه «هفت دقيقه تا پاييز» ديده نشدند چراکه در تمام آثار قبلي اين فيلمساز، صرفاً فرم گرايي شاعرانه فيلم بود که براي اميني اهميت داشت اما به مجرد اينکه او به داستانگويي هم علاقه نشان داد، سينمايش همزمان مورد توجه مخاطب عام و خاص قرار گرفت.

«شبانه روز» هم مي توانست با افزودن به جذابيت هاي دراماتيک خود بسيار پرمخاطب تر از اين باشد اما متأسفانه سازندگان آن سعي کرده اند تا جايي که مي توانند داستان را فاکتور گرفته و به جاي آن به بازي هاي ساختاري روي آورند.

در اينکه «شبانه روز» نسبت به «شبانه» به لحاظ محتوايي غني تر بوده و حداقل ابهامات داستاني فراوان آن فيلم را ندارد شکي نيست اما به نظر مي رسد اگر زوج عليمحمدي/بنکدار مي کوشيدند يک مفهوم جذاب اجتماعي را در دل يک فيلم ساختارگرا قرار دهند، نه تنها اثرگذاري فيلم شان بيشتر مي شد بلکه حتي مي توانستند الگويي نوين براي فيلمسازي را در اختيار جوانتر ها قرار دهند، اما حيف که اين اتفاق رخ نداده و «شبانه روز» پر شده از قاب هاي پررنگ و لعابي که بدون کمترين ربط داستاني کنار هم قرار گرفته اند؛ در اين شرايط بعد از تماشاي فيلم تنها حسرتي به جا مي ماند بابت هدر رفتن هزينه اي که صرف فيلمبرداري دقيق فيلم شده است!
نظرات بینندگان