arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۴۶۷۶۹
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۳۲ : ۱۵ - ۱۹ آذر ۱۳۹۰

عدم یکه‌تازی دفتر تبلیغات در عرصه نو‌آوری و نو‌اندیشی دینی در دهه 80 برخلاف دهه پیشین

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر احمد واعظی ضعیف دانستن کیفیت رویارویی روحانیت با روشنفکران و مباحث جدید روشنفکری در 30 سال گذشته را منصفانه نمی‌داند و معتقد است کارهای امثال شهید مطهری ادامه پیدا کرده است.

گفت وگو از : محمدرضا اسدزاده - محمدحسین معزی /

پژوهشگر و محقق فعالی که تحصیلات حوزوی را در سال 1359 در قم آغاز کرد، هم اکنون در حوزه نظریه پردازی از چهره های شاخص حوزه و دانشگاه محسوب می شود. از تحولات حوزه در سی سال گذشته به خوبی آگاه است و نقدهای به جا و دقیقی به روند گذشته و کنونی حوزه و روحانیت دارد.

او 6 سال اصول فقه شامل تقریر مباحث شهید سید محمد باقر صدر را با آیت الله صادق لاریجانى خوانده است. شاگر فلسفه استادان برجسته ای چون آیت الله حسن‌زاده آملى و آیت الله جوادى آملى بوده و درس خارج فقه و اصول را در محضر حضرات آیات عظام وحید خراسانى (69- 65)، شیخ جواد تبریزی(72-65) و سید کاظم حائرى گذرانده است. حجت الاسلام و المسلمین دکتر احمد واعظی در سال 1366 استاد دپارتمان شرق شناسی دانشگاه کمبریج بوده است و به تدریس هرمنوتیک و اندیشه سیاسى پرداخته است. کتاب های «درآمدی بر هرمنوتیک» ، «جامعه دینی - جامعه مدنی» و " نظریه های عدالت" از جمله آثار اوست. دکتر احمد واعظی پیش از این در مناصبی همچون "معاونت پژوهشی مرکز مدیریت حوزه علمیه قم"، "ریاست دانشگاه باقرالعلوم(ع) قم" فعالیت داشته است. 

او دعوت ما را پذیرفت و به دفتر خبرانلاین آمد تا درباره عملکرد دفتر تبلیغات و برنامه های آینده و تحولات حوزه به گفت وگو بنشینیم. گفت وگوی ما را با رئیس دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم می خوا نید.

*****************
آیا این انتقاد را می‌پذیرید که دهه 80 دوره افول دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم بوده است؟
با این تصور به هیچ وجه موافق نیستم. از قضا در دهه هشتاد دفتر تبلیغات رشد قابل توجهی داشته است. پژوهشگاه فرهنگ و علوم اسلامی و دانشگاه با‌قر‌العلوم(ع) در این دهه تأسیس و تثبیت شدند و دیگر فعالیت‌های فرهنگی بخش‌های دیگر دفتر نیز پیشرفت قابل قبولی داشته است. آنچه شاید در ذهن شما باعث این تحلیل شده است عدم یکه‌تازی دفتر تبلیغات در عرصه نو‌آوری و نو‌اندیشی دینی در این دهه بوده است. واقعیت آن است که در دهه شصت و هفتاد پیشتازی دفتر تبلیغات در عرصه محتوای نوپدید فرهنگی و پژوهشی حوزوی و دینی کاملاً محسوس و در موارد متعددی بدون رقیب بوده است اما اتفاق مبارکی که در دهه هشتاد به وقوع پیوست با‌لندگی و رشد دیگر مؤسسات و نهاد‌های حوزوی است. رشد و شکوفایی برخی از این نهاد‌ها و مؤسسات حوزوی، منحصر به‌فرد بودن و یکه‌تازی دفتر تبلیغات در برخی زمینه‌ها را کنار زد نه آنکه دفتر تبلیغات افول و کم‌فروغی داشته است. در همین دهه هشتاد است که رهبری معظم انقلاب دفتر تبلیغات را به عنوان نماد روشنفکری حوزه معرفی می‌کنند. 
تلقی شما از این تعبیر رهبری چیست؟
به گمان بنده مراد ایشان این است که یکی از شاخص‌ها و مؤلفه‌های حوزه علمیه مطلوب، روشن‌بینی و روشنفکری و درک عمیق نیاز‌های زمانه و واکنش در‌خور به این نیاز‌های نو شونده است. نو‌آوری، افق‌گشایی، آزاد‌اندیشی و جرأت نقد داشتن در عین حفظ اصالت‌های حوزوی و پایبندی به اصول، مبانی و ارزش‌های اصیل اسلامی از مقدمات روشنفکری حوزوی است و در نگاه ایشان دفتر تبلیغات اسلامی نهادی است که در این مقولات پیشگام و پیشرو بوده است، لذا نماد روشنفکری حوزوی است. 

مهم‌ترین دغدغه‌های شما برای دهه 90 دفتر تبلیغات اسلامی چیست؟

حرکت دادن حوزه‌های علمیه به سمت حوزه مطلوب رسالت اصلی همه نهاد‌های حوزوی از جمله دفتر تبلیغات است، بنابراین دفتر تبلیغات در بهترین حالت، تنها یکی از موتور‌های حرکت به سوی حوزه مطلوب است و نباید همه امید‌ها و انتظارات بحق از حوزه‌های علمیه را از دفتر تبلیغات توقع داشت. به گمان من ایفای نقش فعال و کار‌ساز دفتر تبلیغات در دهه 90 مرهون چند امر است؛ نخست درک مزیت‌های نسبی دفتر تبلیغات و ظرفیت‌هایی که طی سه دهه در عرصه آموزش و پژوهش و تبلیغ و فرهنگ‌سازی دینی در این نهاد به وجود آمده است، در گام دوم لازم است مأموریت‌های مشخص این دفتر در این دهه تعریف و ترسیم شود و در گام سوم فعالیت‌های متناسب با این مأموریت‌ها تعیین و مشخص شود. دغدغه من افزون بر طی این مراحل تلاش جهت حفظ و گسترش روحیه نوگرایی، آزاد‌اندیشی، شجاعت علمی در عین تعهد به ارزش‌های اسلامی و آرمانی‌های انقلاب اسلامی است. 

یعنی شما حوزه را متأثر از حرکت‌های دفتر تبلیغات می‌دانید؟

بدون‌شک یکی از اجزای مهم تأثیر‌گذار بر کلان حوزه‌های علمیه، نهاد دفتر تبلیغات اسلامی است، گرچه این تأثیر‌گذاری در مقاطعی از این سه دهه تأسیس فراز و فرود داشته است. 

درون حوزه کار‌های بسیار مفیدی انجام می‌شود اما بیرون حوزه چه در جمع جهانی چه مجامع اسلامی و چه بین عامه مردم روحانیت آسیب‌دیده، چقدر این را قبول دارید؟ و دلایل آن را چه می‌دانید؟ با اینکه روحانیت در چه حوزه‌ای موفق بوده؟

به نظر بنده موفقیت امری نسبی است. بستگی دارد شما در شاخص‌گذاری چه سطح انتظاری دارید. یک وقت حوزه را با زمان پیش از انقلاب مقایسه می‌کنید، می‌بینید که بسیار پیشرفت کرده، در حوزه‌های مختلفی که حتی آن وقت نبوده است. در برخی از حوزه‌های علوم‌انسانی تولیدات حوزه قابل توجه است با وجود اینکه نیروی حوزوی در دانشگاه بسیار کم است. این پیشرفت است. 
اما چنانچه مبنای این قضاوت حد انتظارات باشد و باتوجه به امکاناتی که در حوزه بسیج شده و فضای آزادی که وجود دارد بحث فرق می‌کند. از طرفی عرصه علمی یک ساحت است که به نظرم نسبت به گذشته بسیار پیشرفت دارد. حالا در عرصه مدیریت، ما یک نظام دینی تعریف کردیم که با مدیریت حوزه‌های مختلف گره خورده و موفقیت این نظام دینی این است که حوزه بتواند مدیران خوبی را برای عرصه‌های مختلف تربیت کند که در این عرصه به نظرم حوزه موفق نبوده و گام جدی در مسئله تربیت نیروی‌انسانی برای عرصه‌های مدیریتی کشور که به روحانیت مربوط می‌شود را برنداشته یعنی اقدام سیستماتیک نکرده است، وگرنه تک ستاره‌هایی با استعداد ذاتی خودشان بوده‌اند که در عرصه‌های مدیریتی درخشیده‌اند. 

خب ببینید ما شورای نگهبان و مجلس و... داریم پس باید روحانیتی برای عرصه سیاسی تربیت کنیم چون یکی از آسیب‌های حوزه سیاسی این است که نسل‌ها نتوانند جایگزین هم شوند یعنی نسل اول انقلاب بتواند نسل‌های بعدی را تربیت کند که کار جدی سیستماتیک در این زمینه تا جایی که من می‌دانم در حوزه صورت نمی‌گیرد که این ضعف است. نظام اسلامی ما با حوزه و بار بخشی از آن با نیروی انسانی حوزه است که باید در زمینه‌های مختلف پاسخگو باشد. 

عرصه تعامل با مردم و تبلیغ دین پیچیده است. وقتی روحانیت با سیاست گره می‌خورد به طور طبیعی از نارسایی‌ها و ضعف‌ها حجمی از نارضایتی‌ها ایجاد می‌شود که مستقیم به روحانیت ارتباط ندارد و روحانیت مسئول و مسبب آنها نیست. 

بله اینجا در مقایسه با قبل از انقلاب باید بگوییم که کمی حرکت روحانیت شکسته شده، یعنی قبل از انقلاب چون رو‌حانیت در موضع اپوزیسیون و اعتراض به وضع موجود بود و هیچ مسئولیتی هم به لحاظ اقتصادی و سیاسی متوجه روحانیت نبود. طبیعی است که نارسایی‌های جامعه متوجه آنها نباشد ولی الان هست. یعنی ما آمده‌ایم در مصدر امور قرار گرفته‌ایم و روحانیت با سیاست در آمیخته و وارث وضعیتی شده که همان ضعف‌ها بوده و بخشی هم اضافه شده که طبعاً اعتراضات بیشتر می‌شود. 

یک شعر عربی هست که می‌گوید کسی که در مصدر امور می‌نشیند عده‌ای با او مخالف می‌شوند تازه در صورتی که آدم عادلی باشد. 

پس قدری از این اعتراض‌ها طبیعی است و قدری هم برمی‌گردد به ضعف عملکرد در برخی از مدیران و روحانیت که خوب امتحان پس ندادند. یک علتی هم که عده‌ای از اصل مخالف حکومت دینی هستند این است که می‌گویند احترام به هم می‌خورد که پیش از انقلاب هم در مقابل حرکت‌های سیاسی روحانیت خیلی مطرح می‌شد که البته پاسخی هم وجود داشت که مگر روحانیت آمده که در دنیا احترام خودش را حفظ کند مثل اینکه به پیامبری بگویند جلوی مستکبران قرار نگیر که تو را هتک‌حرمت نکنند. 

پس این بحث درگیر شدن روحانیت در سیاست و مدیریت تبعاتی هم دارد که بحث مفصلی می‌طلبد و هزینه‌هایی هم باید روحانیت به طور طبیعی بدهد که فقط نباید هزینه‌ها را مضاعف کند. اموری مثل فاصله گرفتن از مردم و مردمی نبودن از مصادیق هزینه‌های مضاعف است. 

شما به عنوان یک روحانی روشنفکر در رویارویی با روشنفکران، موفقیت روحانیت را چگونه می‌دانید؟

از نظر کمیت تعامل با روشنفکران، حوزه نسبت به گذشته پیشرفت داشته، یعنی در گذشته معدودی از چهره‌های حوزوی نظیر مطهری و بهشتی با فضای روشنفکری جامعه تماس داشتند الان به لحاظ سطح تماس حوزه بسیار پیشرفت کرده و تعداد بیشتری از روحانیت هستند که بتوانند در این محیط‌‌ها حضور داشته و مباحثه کنند. اما به لحاظ کیفی، برخی اظهار‌نظر می‌کنند که تمام کار‌هایی که الان می‌شود در مقابل کار‌های امثال شهید مطهری چیزی نیست و کار آنها عمق بیشتری داشته. 

من فکر می‌کنم این اظهار‌نظر‌ها خیلی براساس کارشناسی و منصفانه نیست. اساساً بنده اعتقادم این است که سطح مسائل که الان مطرح است هم به لحاظ کمی و هم کیفی با قبل از انقلاب قابل مقایسه نیست. مثلاً الان کسی بخواهد مسائلی مثل فلسفه اخلاق و فلسفه سیاسی و هرمنوتیک را در حوزه مطرح کند، بحث‌هایی که در این حوزه‌ها الان مطرح است به لحاظ عمق ادبیاتی که تولید شده و سطح دانشی که بالا رفته و مباحثه‌ای که در جامعه نخبگان شکل گرفته را با قبل از انقلاب مقایسه کنید. 

به طور مثال برای مقایسه همین بحث‌های ماهیت علم و ماهیت علوم‌انسانی را در آن موقع ببینید که مرحوم مطهری با چه حجم از مباحث هرمنوتیک یا فلسفه سیاسی مواجه بوده و الان اگر کسی بخواهد به عنوان عالم دینی در این حوزه حرف بزند با حجم وسیعی از پرسش‌های عمیق و ادبیات محتوایی عمیق تولید شده در کشور مواجه است. یعنی دانش فلسفی افرادی که قبل از انقلاب در حوزه فلسفه غرب حرف می‌زدند محدود به چند کتاب سیر حکمت در اروپا و کتاب‌های ترجمه منوچهر بزرگمهر و چند ترجمه از فلسفه مارکسیست بود. اما در این 30 ساله در شاخه‌های مختلف فلسفه چقدر ادبیات تولید شده، چقدر ترجمه شده و بحث جدید در جامعه ما آمده است چون حجم و دامنه گسترده شده الان نمی‌توانیم افرادی پیدا کنیم که در همه حوزه‌ها مسلط باشند، اما وقتی دایره بحث‌ها محدود بود یک تک ستاره‌هایی می‌توانستند در تمام حوزه‌ها بدرخشند و حرف بزنند مثل مرحوم مطهری، اما الان کسی بخواهد مطهری‌وار یعنی به عمق و دقت مرحوم مطهری در همه حوزه‌ها باشد، نمی‌شود. در گذشته هم کسی مثل بوعلی در همه زمینه‌ها ذوالفنون می‌شد اما الان کجا کسی می‌تواند متخصص در همه امور باشد؟ پس شرایط با قبل از انقلاب فرق می‌کند هرچند می‌گویم که افرادی مانند مطهری و علامه طباطبایی اعجوبه بودند و جایگاه آنها محفوظ است. 

اگر بخواهیم شاخص تأثیر‌گذاری در حال را ببینیم، بیاییم 16 مجله دفتر تبلیغات را در یک کفه ترازو بگذاریم و مجله‌ای مانند شهروند یا مهر‌نامه را در کفه دیگر بگذاریم، چرا بین نخبگان و حتی حوزه اثر‌گذاری این دو مجله بیشتر است؟

من این ضعف را می‌پذیرم که نه فقط در این زمینه کلاً در منشورات دینی در تولید محتوای مناسب و جذاب و حتی توزیع مشکل داریم. اولاً ما گاه به لحاظ ادبیات نگارش و سلیقه عرضه گاهی وقت‌ها عقب می‌افتیم. از ذائقه جامعه مخصوصاً نخبگان، دوم اینکه چیزی را هم که تولید می‌کنیم، نمی‌توانیم توزیع کنیم و به دست مخاطب برسانیم. البته عناصری که موجب جذابیت کار در فضای نخبگان می‌شود، بپذیرید که در تولیدش در فضای حوزه محذور‌هایی وجود دارد. یعنی تنگ‌نظری‌هایی در حوزه هست. یادم می‌آید سال 86 عده‌ای از فضلای حوزه در حضور رهبری صحبت می‌کردیم، یکی از حرف‌هایی که بنده زدم بحث آزاد‌اندیشی بود که متأسفانه در حوزه آستانه تحمل بسیار پایینی دارد. 

گاهی هم دیده می‌شود که مجله‌ای چند شماره خوب کار می‌کند و یک بار که در سطری یا قسمتی به مذاق عده‌ای خوش نمی‌آید فشار‌های مختلفی برایش ایجاد می‌شود. 
البته اصل اشکال شما را می‌‌پذیرم که قسمتی برمی‌گردد به نیروی انسانی و تولید‌کننده که باید بپذیریم در عرصه‌های نوین که حوزه نوپاست، کمبود است. حوزه‌ای که تازه بعد از انقلاب از لاک بحث‌های سنتی بیرون آمده در این 30 سال هم سعی کرده نیروی انسانی تربیت کند هم فضا را بشکند. شما می‌دانید که تا قبل از انقلاب فلسفه گفتن در حوزه محدودیت داشته که تازه بعد از انقلاب فلسفه جزو درس‌های رسمی حوزه قرار گرفته آن هم با احتیاط.  برای همین باتوجه به همه شرایط و موقعیت‌ها نگاه بنده خوشبینانه است و نمره ردی به حوزه نمی‌دهم. زیر‌ساخت‌های خوبی صورت گرفته، اما خوب اینکه ما همیشه طلبکار خودمان باشیم و همیشه خود را در موضع اتهام ببینیم از مقدمات پیشرفت است. 

حضرتعالی تمرکز مطالعاتی‌تان در حوزه فلسفه سیاسی است، هم حکومت اسلامی تألیف کردید هم نظریه عدالت، سؤالم این است که چون حکومت ما حکومت اسلامی است آیا هر وسیله‌ای برای رسیدن به این هدف توجیه می‌شود و ثواب است؟

حجت ما در این مسائل سیره پیامبر و امیر‌المؤمنین است که باید خیلی برای ما گویا باشد. عقیده شخصی بنده این است که ما دارای یک نظام اسلامی، ایمانی و اخلاقی هستیم، یعنی باید باشیم. باید در آینده تاریخ هم که درباره ما قضاوت می‌کنند این را باید به عنوان یک نظام اخلاقی، اسلامی که مقید بوده است به این امور بشناسند. اگر مسئله حفظ و بسط قدرت در هر شکل در سطوح مختلف جامعه سیاسی ما بخواهد سنت شود دقیقاً تداعی‌کننده نزاع امیر‌المؤمنین و معاویه است. تفاوت در چه بود؟ در این که اگر ملک و ملکوت را در دست امیر‌المؤمنین می‌گذاشتند که به یک موجود کوچک در این عالم ظلم کند این کار را نمی‌کرد یا اینکه مقابل دشمنش امیر‌المؤمنین چقدر جانب اخلاق و ضوابط اسلامی را رعایت می‌کند. ایشان در فضایی که فریب و عوام‌فریبی و حقه‌بازی زیرکی محسوب می‌شد با نفی این مبنا و تأکید بر لزوم رعایت تقوا و اخلاق اسلامی می‌فرماید: «اگر نبود مسئله لزوم تقوا ورزیدن، من زیرک‌ترین انسان‌ها بودم.» و وقتی برای رسیدن به قدرت سر عثمان پله می‌شود و فشار مردم هست امیر‌المؤمنین نمی‌پذیرد.

به هر جهت چیزی که باید از ما بر تارک تاریخ بدرخشد وجوه اخلاقی - ایمانی ماست. لهذا بنده معتقدم که روحانیت در درجه اول و در درجه بعد نخبگان سیاسی ما مراقب این جنبه از انقلاب باشند و یکی از نگرانی‌ها در جنبه‌های انتخابی کشور مثل مجلس و ریاست جمهوری است که خیلی باید مراقب باشیم و سازوکاری بیندیشیم و دائماً رصد کنیم که اتفاقی که در غرب افتاده در اینجا نیفتد که کانون‌های قدرت و ثروت بخواهند مسائل را رقم بزنند که یکی از حساسیت‌های رهبری هم همین است که قوه مجریه بیاید مداخله کند در مجلس. نمی‌شود ادعا کنیم که نظام اسلامی داریم و مردم‌سالاری ما دینی است و متفاوت با دموکراسی‌های غربی است اما در عمل افراد بخواهند با عوام‌فریبی، بد‌اخلاقی سیاسی، زیر پا نهادن ارزش‌های اسلامی و توهین و افترا‌های بی‌اساس به افراد به قدرت برسند و مناصب سیاسی اجرایی و تقنینی را به دست بگیرند. 
بحث اسلام و علوم‌انسانی از جانب مقام معظم رهبری مطرح و حرف‌های زیادی بعد از آن زده شد. آیا تغییر و تحول در علوم‌انسانی آن‌قدر ساده‌انگارانه است یا واقعاً نیاز به انقلابی دارد و سال‌ها مطالعه و چالش و تحقیق؟ 
این بحث زوایای متعددی دارد. بحث علم که نظریه‌پردازی و تولید محتواست، خُم رنگرزی، نیست، با بخشنامه و... که درست نمی‌شود. ما با امور شکلی مثل بخشنامه می‌توانیم از رشد سرطانی علوم‌انسانی در کشور جلوگیری کنیم. ما الان برنامه‌ریزی جامعه آموزش نداریم. یعنی متناسب با نیاز کشور دانشجو نمی‌گیریم که با کار کارشناسی ببینیم در هر رشته چقدر دانشجو نیاز داریم و براساس آن برنامه‌ریزی کنیم و براساس آن مجوز تأسیس رشته بدهیم. اصلاً این‌طوری نیست و با حجم بالای دانشجوی علوم‌انسانی روبه‌رو می‌شویم. حالا این کار‌ها را ممکن است با بخشنامه درست کنیم و توقفی ایجاد کنیم و دانشگاه‌هایی که خروجی ضعیف و پایان‌نامه‌های ضعیف دارند، بررسی کنیم و به هر جایی مجوز دکترا ندهیم. 

اما اقدام عملی در زمینه محتوا به هیچ وجه بخشنامه‌ای نیست و کار جدی می‌خواهد. این تهیه متون درسی مناسب تازه سبک‌ترین قدم آن است. کار سنگین‌تر این است که در حوزه‌های مختلف علوم‌انسانی نظریه‌پردازی کنیم که مقدمه آن نقد است. 

یعنی اول باید به نقد علوم‌انسانی موجود بپردازیم و بگوییم که با آن چه مشکلی داریم؟ و جامعه علمی ما در سطوح دانشگاهی و حوزوی به ضعف‌های علوم‌انسانی موجود واقف بشوند که این وقوف الان حاصل نشده، الان حجم بسیاری از اساتید مشکلی با علوم‌انسانی موجود ندارند و بومی‌سازی و... را نمی‌فهمند که این هم با بخشنامه و... نمی‌شود درست شود، اینها مباحثه می‌خواهد در جامعه علمی ما که به جای انفعال برابر علوم‌انسانی غرب نیاز به تحلیل جدی دارد که ببینیم مشکل چیست؟

در گام اول باید به جامعه علمی خودمان بقبولانیم با منطق و با استدلال که این علوم‌انسانی موجود مشکلاتی دارد. اگر این اتفاق نیفتد با این عده‌ای که به شکل گلخانه‌ای کار صورت دهند اتفاقی نمی‌افتد. آن اتفاق وقتی می‌افتد که جامعه علمی ما به سمت این مسئله حرکت کند. 
گام بعدی این است که ما به شکل جریانی مسیر علوم‌انسانی کشور را به سمت بومی‌سازی سوق دهیم. علوم‌انسانی غرب برای چه به وجود آمد؟ برای حل مسائل خودشان در جامعه در سیاست و فرهنگ و... نظریه‌پردازی کردند برای ارائه راه‌حل برای مشکلات جامعه خودشان. حرف‌ ما هم این است که ما هم باید با توجه به باور‌ها، داشته‌ها و ارزش‌های فرهنگی حاکم بر جامعه و روحیات و واقعیات حاکم بر جامعه خودمان راه‌حل ایجاد کنیم. اگر این اتفاق بیفتد ما هم یک علوم‌انسانی بومی ارائه کردیم که اینها زمان‌بر است. اول جامعه علمی ما باید به این مشکل برسد بعد در کتاب‌های درسی برای نسل جدید بیاموزیم که خلاق باشد و مقلد نباشد و دنبال حل مسائل خاص جامعه خودش باشد و نظریه صادر کند. این‌گونه است که این چرخ به جریان افتاده و حرکت می‌کند و می‌توانیم به تأسیس علوم‌انسانی اسلامی امیدوار باشیم.
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۲:۴۵ - ۱۳۹۰/۰۹/۲۰
0
0
كجاي اين مصاحبه با تيتر خبرتون همخوني داشت
نظرات بینندگان