arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۲۰۴۴
تاریخ انتشار: ۲۶ : ۱۰ - ۱۸ بهمن ۱۳۹۰

پروژه تولید انبوه «کارگردان نورچشمی»، برای بایکوت "مجیدی، تبریزی و حاتمی کیا" ها؟

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

هجوم کارگردانان فیلم اولی به سی امین جشنواره فیلم فجر یک اتفاق تازه نیست و حداقل در چند سال اخیر مسبوق به سابقه است. اما حقیقتاً پشت «نخبه سازی قلابی» در حوزه سینما چه اهدافی وجود دارد و قرار است در سال های آینده، با این کلونی شکل گرفته در چند سال اخیر، کدامین هداف دور از دسترس عده ای، فتح شود و آیا هدف مورد نظر در بلند مدت در اختیار این عده باقی خواهد ماند؟

 

به گزارش سرویس فرهنگی «بازتاب»؛ یکی از اتفاقات تعجب برانگیز که در چند سال اخیر رخ داده، تزریق شدید و لاینقطع کارگردانان فیلم اولی به سینمای ایران و به طور خاص بخش های مهم جشنواره فیلم فجر است که بعضا حضورشان به جز تولید آثار کم محتوا یا بی محتوا، خاصیت دیگری نداشته است. اما با آمدن فصل جشنواره فجر سی ام و افزایش حجم بالای این تیپ کارگردان ها که عمدتاً تحت لوای بخش خصوصی فیلم سازی نکرده اند و اکثراً آثارشان در گیشه صاحب توفیق نخواهد شد، این پرسش پررنگ شده که عده ای با سرمایه گذاری برای «کارگردان سازی» در پی چه هستند؟

 

بی شک هر مملکتی نیاز به کارگردانان متعهد و البته آزاده دارد تا در کنار کارگردانانی که خود را به کلی از نظام سوا می دانند، از آرمان های مملکت و معتقدین به نظام دفاع نمایند و قطعاً در سپهر سینمای ایران با چنین ادبیاتی، از میان آنان که در قید حیاتند، چهره های باسواد و اهل فنی چون مجید مجیدی، ابراهیم حاتمی کیا، کمال تبریزی، احمدرضا درویش و رضا میرکریمی... جزو کارگردانانی هستند که خود را متعهد به دفاع منطقی از انقلاب و نظام و البته نقد در جهت اصلاح می دانند و البته از آن سو، بنده کسی هم نیستند و اتفاقاً اکثر ایشان در صف منتقدان معاونت سینمایی فعلی وزارت ارشاد قرار دارند و این اصلاً اتفاق خوبی نیست، به خصوص آن که اینها نوعا دارای سابقه رزمندگی و ایثارگری و متعهد به اسلام و انقلاب اسلامی هستند و حذفشان کار دشواری است!

 

 

حال باید چه کرد که این عده هم در حاشیه قرار گیرند و هم جای خالی شان در سینمای ایران احساس نشود؟ به لحاظ کیفی که این مسئله جزو محالات است، چرا که اصولاً هنر قابل مهندسی کردن نیست و در هر یک از هنرهای هفتگانه، تنها اشخاص محدودی می توانند در صدر هرم قرار گیرند که بخش عمده این اشخاص، توانمندی شان سرچشمه گرفته از طبع و عنصری است که در نهادشان قرار گرفته. و الا دولت ها در سرتاسر جهان سالیانه چندین هزار نقاش، نویسنده، سینماگر، مجسمه ساز، موسیقی دان و... با آموزش و تزریق امکانات و تجهیزات تولید می کردند و با این حساب آنچه باقی می ماند، نیمچه هنرمندانی هستند که در خوش بینانه ترین حالت، از سطح متوسط فراتر نمی روند و این محصول تلاش برای کارگردان سازی و در مفهوم وسیع تر هنرمندسازی است.

 

فیلم های ساخته شده توسط این طیف هرچه تلاش می کند به اهداف دولت نزدیک تر باشد، به واسطه ناشیانه بودن، گاه بیشتر آسیب رسان است و هیچ گاه نیز نمی تواند خدمتی را به مملکت انجام دهد که آثار حاتمی کیا، تبریزی، درویش و میرکریمی ارائه می کنند. روزگاری همین طیف که هم اکنون در مقام اجرا در حال «کارگردان سازی» و در وهله بعد با جایزه دادن در پی «نخبه سازی قلابی» هستند، زنده یاد رسول ملاقلی پور را له می کردند و البته امروز در مقام اجرا همراهان رسول را بایکوت کرده اند. اما در نهایت چه شد؟

 

محصول نهایی چنین فعالیت هایی ساخت آثاری بدون مخاطب عام که هزینه فیلم را بازگرداند و بدون مخاطب خاصی که اثر را حداقل به لحاظ کیفی تایید کند، بوده و شاخص ترین این آثار در سال گذشته «پایان نامه» بود که حتی حامیان نیز نمی توانستند محکم پشتش بایستند و شاهد مثال برای چنین آثاری در جشن سی ام بسیار است که ذکرشان دردساز خواهد بود!

 

واقعیت آن است که بسیاری از آثاری که در جشنواره امسال به نمایش درآمد، در حد یک «تله فیلم» بود که با دوربین 35 میلیمتری فیلمبرداری شده بود و با همراهی دوستان در جشنواره قرار گرفت تا جشنواره به لحاظ کمی، وضعیتی مشابه کیفیتش پیدا نکند. البته در جشن امسال آثار خوبی نیز هم از کارگردان با سابقه چون داریوش مهرجویی و همایون اسعدیان به نمایش درآمده، اما حکایت اکثر فیلم ها چیز دیگری است و بی شک داوران جشنواره امسال، کار ساده تری نسبت به سال پیش و سال قبل ترش برای انتخاب برترین ها دارند و گروهی از فیلم ها را بدون نگرانی از دست دادن سکانس ارزشمندی می توانستند با دور تند ببینند تا امر قضاوتشان تسهیل و تسریع لحاظ شود.

 

البته این برداشت اشتباه صورت نپذیرد که نگارنده اصولاً با جوانگرایی و زایش طبیعی سینما در حوزه کارگردانی مخالف است. چرا که به هیچ عنوان نیست و قطعاً رشد کمی این حوزه که احتمالاً منجر به رشد سینمای ایران نیز خواهد شد، خواست هر دوستدار سینمای ایران است. اما همان گونه که ذکر شد، این زایش باید «طبیعی» باشد و نه «سزارین»، به این معنا که کارگردان پس از پشت سر گذاشتن تجارب فراوان در حوزه های مختلف سینمایی همچون، فیلمبرداری، مستندسازی، دستیاری کارگردان، ساخت تله فیلم، خود را مهیا سازد که برای نخستین بار بر صندلی کارگردان تکیه زند.

 

امیرحسین ثقفی در صحنه ای از فیلم دشوار مرگ کسب و کار من است

 

عباس کیارستمی که روزگاری برای فیلم های کیمیایی پوستر طراحی می کرد، یا ابراهیم حاتمی کیا که دورانی برای شهید آوینی فیلمبرداری مستند می کرد، تجربه های دور و امیرحسین ثقفی کارگردان جوان فیلم ارزشمند «مرگ کسب و کار من است» که سال گذشته در جشنواره، فیلم اولی بود و مانلی شجاعی فرد کارگردان جوان فیلم «میگرن» که امسال در جشنواره فیلم فجر، حکم کارگردانان فیلم اولی را دارند، جزو اشخاصی هستند که این مسیر را طبیعی رفته اند و اتفاقاً تهیه کننده مستقل پای کارشان آمده است. کارگردانان با زایش های طبیعی اگر مطالعه کرده و گزیده کار باشند و در فیلم سازی شان، به اندازه انتخاب سناریوی فیلم نخستشان، حساسیت به خرج دهند، قطعه آینده شان درخشان خواهد بود، چرا که عناصر فیلمسازی را لمس و با آنها زندگی کرده اند. در نسل آینده نیز باران کوثری و پگاه آهنگرانی با عناوین منشی صحنه و مستندساز، در حال طی مسیر طبیعی به سمت شغل های مادری شان هستند.

 

صحنه ای از میگرن نخستین ساخته مانلی شجاعی فرد


حال اگر این زایش غیرطبیعی رخ دهد، حاصلش بدتر از وضع کنونی است که تنها به جشنواره نیز ختم نخواهد شد و سال اقتصادی سینمای کشور را که از عملاً در تعطیلات عید نوروز آغاز می شود، به رکود خواهد برد و هرچه این فیلم ها اکران شود، به واسطه از دست دادن سریع کف فروش سرگروه، بر پرده سینما دوام نخواهد آورد و این محصول کارگردان سازی خواهد بود. سال گذشته دو فیلم «جدایی نادر از سیمین» و «اخراجی ها 3»، تنور اقتصاد سینمای ایران را گرم کرد و البته در میان سال سوای برخی آثار زرد که میلیاردی فروخت، فیلم هایی چون «سعادت آباد» و «اینجا بدون من» سینمای ایران را سر پا نگه داشت. اما امسال آیا وضع به خوبی سال پیش خواهد بود؟ اگرچه فیلم هایی چون نخستین ساخته عطاران و تخت کشیان یا آخرین ساخته اسعدیان و محمدی در گیشه نیز میاندار خواهند بود اما در مجموع احتمالاً گردش سینمای ایران، باز هم پایین خواهد آمد.

 

با این اوصاف چرا عده ای همچنان در پی زایش های غیرطبیعی و سزارین کارگردانان تازه هستند؟ مشخصاً با علم به آفات چنین حرکتی که معدودی از آنها ذکر شد، این حرکت تنها صورت می پذیرد تا دست چهره های صاحب نام برای فیلم سازی خالی باشد، چرا که وقتی بهترین فیلم برداران، صدابرداران، دکورسازان، تدوین گران و از همه اینها مهم تر، بازیگران، با رقم هایی بالاتر از معمول از محل پول های بادآورده به پیشنهاد کارگردان ضعیف تن در می دهند تا چرخ زندگی شان بهتر بچرخد، امثال مجیدی و تبریزی و حاتمی کیا نمی توانند فیلمی بسازند، چون ابزارشان را از آنها گرفته اند و اگر با ابزار خودساخته نیز فیلم بسازند و چهره به سینمای ایران معرفی کنند، فیلمشان به سختی اکران خواهد شد، چرا که آن قدر فیلم بی محتوا در صف اکران قرار داده شده که بهانه برای اکران محدود یا عدم اکران آثار فاخری که همساز برخی نباشد، وجود دارد.

 

البته این سیاست دوام چندانی نخواهد داشت، چرا که با تغییر مدیران، برخی کارگردانان فیلم اولی که از خود چیزی ندارند و با پول و ضرب و زور دیگران کارگردان شده و فاقد توانمندی ذاتی ساخت فیلم های ارزشمند هستند، نمی توانند فیلم دوم، سوم و چهارمشان را با بخش خصوصی بسازند و عملاً به تماشاچیانی با سابقه کارگردانی تنزل درجه می یابند! تا آن موقع اما امثال تبریزی اگر موفق شوند مجوز تولید فیلم هایشان را دریافت کنند، باید در پی عوامل توانمند برای ساخت بدوند و تازه پس از تولید به هزار و یک در بزنند که در ترافیک سوگلی های بی محتوا، آثارشان را اکران نمایند. با این حال تا آن زمان، خوشبختانه وقت چندانی باقی نمانده است؛ شاید یک سال و چند ماه!

نظرات بینندگان