پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : اعتماد نوشت:
زلزله بلايي طبيعي است؛ بلايي كه همانند ديگر بلاهاي زميني و آسماني خبر
نميكند. كشوري چون ايران كه گسلهاي پير و جوان زيادي را در خود دارد، با
اين پديده طبيعي ناآشنا نيست.
هرازچندگاهي شهري، روستايي ميلرزد و مسوولان
را به فكر مياندازد كه اگر اينبار شهري بزرگتر بلرزد چه بايد كرد. سيل
امدادرساني و كمكهاي اوليه، آواربرداري و رساندن مجروحان به بيمارستان در
چند روز اول و امدادهاي روحي و رواني به مردم مصيبتديده در روزهاي بعدي
روال كار هميشگي امدادرساني به زلزلهزدگان است.
مددكاران اجتماعي از هفته
گذشته راهي آذربايجان شدهاند تا پس از رساندن آب و غذا به مردم و برطرف
كردن نيازهاي جسمانيشان به روح و روانشان بپردازند و اينبار شوك حاصل از
فاجعه را از درونشان به بيرون بكشند تا شايد قدري آرام گيرند.
كودكان، در
اين ميان مصيبتديدگان كوچكياند كه ديده نميشوند. غم فاجعه را كسي بر
دوش آنها نميبيند و همه گمان ميكنند بيخيال از دنيا، غم و اندوه در
دنياي كودكانهشان راهي ندارد. مددكاران اجتماعي راهي آذربايجان شدند تا با
اين آسيبديدگان كوچك همراه شوند و به غم دل آنها برسند.
نازنين
عيناليقين، مددكار اجتماعي از مشاهداتش، آنچه
مردم، مددكاران و امدادگران از هرنوعي، دولتي و غيردولتي براي مردم
آذربايجان كرده بودند، از كم و كاستيها و نيازهاي مردم، از آنچه مورد غفلت
واقع شده و آنچه درست انجام شده، ميگويد: «سهشنبه بعدازظهر وارد تبريز
شدم و با هماهنگيهاي انجام شده چهارشنبه صبح كار شروع شد.
ما از ابتدا
گروه هدفمان را كودكان زلزلهزده گذاشتيم و به دنبال نيازهاي كودكان
بوديم؛ كودكان پس از بحران.كتابي توسط يونيسف و بهزيستي تهيه شده بود به
نام كتاب «امداد به كودكان در شرايط بحران براي مددكاران اجتماعي». در اين
راستا 150 مددكار را در سراسر كشور آموزش داده بوديم تا هنگام بلاياي طبيعي
اين دوستان به منطقه اعزام شوند. من هم آموزشها را ديده بودم و تجربه
زلزله بم را داشتم. از روز اول تا روز پنجم امدادفوري و نيازهاي حياتي است و
مددكاران در بم دنبال اين بودند كه وسايل را از زير آوار بيرون بياورند و
آب و غذا به زلزلهزدگان برسانند.
متاسفانه كودكان در بحرانهايي چون زلزله ديده نميشوند. بزرگترها كه به
دنبال نجات اطرافيان از زير آوارند و باقيمانده زندگيشان. اگر بزرگسالان
در حال گذران دوران سوگ هستند اين دوران براي كودكان هم هست. بزرگترها
فكر ميكنند كودكان نميفهمند. اين مهم است كه آنها را در اولويت قرار
دهيم چون تاثير اينگونه بحرانها بر روي آنها بسيار بيشتر از بزرگسالان
است.
تمركز مددكاران روي كودكان جداشده
بيماريهاي ايجادشده بين كودكان در اثر عدم رعايت بهداشت عمومي بيش از
بقيه ديده ميشود. نداشتن حمام و دستشويي سيار در برخي روستاها، باعث شده
مردم از رودخانهها و هرآنچه به دستشان ميرسد براي تميزي و رعايت بهداشت
استفاده كنند. كودكان جدا شده در اين بين آسيبپذيرترين بخش از
بازماندگانند كه توجه خاصي را ميطلبند؛ كودكاني كه يك يا هردو والد خود را
از دست دادهاند يا مرگ آنها را جدا كرده يا والدينشان به واسطه جراحت
آوار راهي بيمارستان شدهاند يا از قبل از دست داده بودند و حال تنها
ماندهاند.بايد بتوانيم آنها را شناسايي و مستندسازي كنيم. از كارهاي پس
از ارزيابي سريع، شناسايي مشكلات سريع كودكان است. شناسايي كودكان جدا شده
به عهده مددكار سازمان بهزيستي است. در اين ميان كودكان نبايد جدا شوند،
بايد يا خانوادههايشان پيدا شوند و تحويل آنها شوند يا باز پيوند خانواده
انجام شود يا پس از يكي، دو سال فرزندخواندگي انجام شود. موضوع پذيرفتن
فرزند به راحتي تحويل به يك خانواده انجام نميشود. اين كودكان در خيابان
رها نشدهاند تا يكي از راه برسد و بزرگشان كند. بايد مراحل شناسايي
مستندسازي رديابي بازپيوند خانواده صورت گيرد كه حالا ميتواند بازپيوند
با خانواده خود كودك صورت گيرد يا به خانوادهيي ديگر تحويل داده شود.
مردم آذربايجان برخلاف مناطق ديگر راضي به تحويل دادن فرزندان فاميل و
همسايه خود با وجود از دست دادن والدين كودك نميشوند و حاضر به پذيرش اين
كودكان هستند. «اينكه مردم آذربايجان نميپذيرند كه كودكان فاميل و
خانوادهشان از آنها جدا شوند از نقاط مثبت اين مردم است كه در بم ديده
نميشد. آماري بين 36 تا 40 نفر از كودكان جداشده داريم. در رديابيهاي
انجام شده مشخص ميشود كه قرار است اين كودك به خانواده خودش بپيوندد يا
بايد به خانواده جديدي سپرده شود. بايد كودكان جدامانده را به بهزيستي
تحويل داد و پس از آن تعيين شود كه قرار است سرنوشت كودك چه باشد. مشكلي
كه در بم به وجود آمد اين بود كه اول خانواده درجه يك و دو به خاطر شوك
وارده و احساسات برانگيخته شده كودك خواهر يا برادر از دست رفتهاش را به
فرزندي ميپذيرفت و بعد از مدتي كه زندگياش به روال عاديتر برميگشت از
كار خود پشيمان ميشد و اذعان ميداشت كه خرج فرزندان خودم را نميتوانم
بدهم و اين فرزند بار اضافي بر دوش خانوادهام است. در اين حالات ضربه
وارده به كودكي كه به خانواده خاله يا عمهاش تعلق گرفته بيشتر از زماني
است كه خانوادهاش را از دست داده است. حس سربار بودن به دنبال خود
خشونتهايي عليه كودك به وجود ميآورد و در مواردي هم منجر به كودكآزاري
ميشود كه مهمترين نوعش غفلت است. اين نوع از كودكآزاري در همه بحرانها
بر روي كودكان وجود دارد. اينكه كودكان را نميبينند و به دنبال زندگي از
دست رفتهشان هستند بزرگترين غفلت است. سوءاستفادهها با تحت حمايت بودن
كودك در بهزيستي يا خانواده به حداقل ميرسد.
سوگ كودكانه را دريابيم
مواردي كه باعث ياري رساندن به كودكان مصيبت ديده ميشود، حمايتهاي
رواني، اجتماعي كودك است با ايجاد فضاهاي دوستدار كودك ميتوان اين فشار
را از روي آنها برداشت. مهد سيار نمونه اجرا شده اين حمايتهاست كه نخستين
شرط لازم براي ايجاد ارتباط با كودكان آشنايي به زبان تركي است تا بتوان
با كودكان ارتباط برقرار كرد. تا جايي كه من شنيدم سه روستا- مهد در
روستاهاي زلزلهزده ايجادشد و قرار بود روز يكشنبه گذشته 11 روستا - مهد
ديگر افتتاح شود. مهدها به راحتي قابل احداث است. مهدي كه من ديدم 10 تا
12 كودك در چادر در حال نقاشي بودند، دو مربي جوان داشتند كه استفاده از
تسهيلگرهاي محلي در اين ميان كمك زيادي ميكند. افراد زيادي هستند كه قبلا
مربي بودند يا معتمد محل بودند يا در نهضتها تدريس ميكردند ميتوانند در
اداره مهدها و ارتباط با بچهها به بهزيستي كمك كنند. چون مردم به آنها
اعتماد ميكنند. ما قرار است حمايت رواني اجتماعي داشته باشيم و فشار را از
روي كودكان برداريم و ما فكر ميكنيم سوگ فقط مختص بزرگسالان است در
حالي كه سوگ در كودكان سختي و فشار خودش را دارد. مراحل مختلفي در آنها طي
ميشود كه در مرحله نخست انكار است و پس از آن فوران احساسات، اشكال در
تمركز روي هر مساله غير از فقدان مساله اصلي، آشفتگي در وضعيت جسماني كه
يكسري بيماريهاي روان تني ميگيرند و پس از آن افسردگي و بيان غم و اندوه و
احساس خصومت و بيعلاقگي به فعاليتهاي عادي و در نهايت بازگشت به حالت
عادي زندگي است. اين مراحل در همه كودكان رخ ميدهد و بسته به عمق حادثه و
شرايط كودك متفاوت است. بازيهايي كه ما طراحي ميكنيم روي تمركز
بچههاست. يك بازي به برونريزي بچهها كمك ميكرد و بازي ديگري اعتماد به
نفسشان را. در زلزله بم تا چند ماه پس از حادثه وقتي از كودكان
ميخواستيم نقاشي بكشند چادر هلال احمر را همراه با آرمش ميكشيدند. اين
نشاندهنده تاثير عميق اين جريان است.
فضاي مشاركتي با كودكان تنها راهي است كه جواب ميدهد. مربي بچهها بايد
با همراهي آنها بتواند كودكان را با خود همراه كند و تلاش در بهبود اوضاع
روحي آنها داشته باشد. امنيت در مهدها و فضاهايي كه كودكان را در آنجا
نگه ميداريم، نيز اهميت دارد. چادر كودكان نزديك رودخانه، پرتگاه يا جاده
نباشد تا بتوان كمي با فضاي داخل خانه شبيهسازي كرد. رعايت بهداشت براي
كودكان از اوجب واجبات است. شايد والدين هنگام مصيبتهاي اينچنيني به فكر
بهداشت كودك خود نباشند اما وقتي كسي متولي حمايت از كودكان ميشود بايد
اين مسائل را هم مد نظر قرار دهد. مربي ارتباطگيرنده با كودكان بايد به
فرهنگ آنها و زبانشان آشنايي داشته باشد. افراد غيرآذري يا كساني كه زبان
تركي بلد نيستند به هيچوجه نميتوانند معتمد كودك شوند. اينكه فرد سومي
بخواهد حرفهاي دو طرف را براي هم ترجمه كند باعث بلندتر شدن ديوار
بياعتمادي ميشود. سطح بازيهاي كودكانه و حتي آشنايي با بازيهاي محلي
كمك زيادي به ارتباطگيري با كودكان جدامانده ميكند. استفاده از وسايل
بازي ساده، كتابخواني با زبان و گويش محلي و بازيهايي كه بچهها در كوچه و
خيابان با دوستانشان انجام ميدادند بسيار بيشتر كمك خواهد كرد.
مهدكودك سيار با زيرانداز، يك توپ و چند كتاب قابل راهاندازي است. همه
اينها را ميتوان در يك كولهپشتي با خود همراه داشت. با اين وسايل ساده
ميتوان شادي را درون جمعهاي بچهها برد. البته شادي ايجاد شده هم بايد
متناسب با غم و مصيبت مردم باشد. اين مهدها حتي خانوادهها را هم ميتواند
درگير خود كند و حس كنند اميدهاي ديگري هم وجود دارد. در زلزله بم وقتي
فيلمي براي كودكان به نمايش ميگذاشتيم فقط دو رديف اول كودكان و بقيه
خانوادههايشان بودند.
آموزش و توانمندي، نياز مبرم مردم آسيبديده
بازسازي رواني مردم منطقه پس از مدتي كه مددكاران به ياريشان شتافتند
برعهده خودشان است. نيروهاي امدادي و مددكاران پس از مدتي منطقه را ترك
ميكنند. ما تا آخر عمرمان در منطقه نيستيم و با آموزش به جوانترهاي
روستا ميتوانيم بازسازي اين فضاها را بر عهده خودشان بگذاريم. نيروهاي
امدادي بايد نيروهاي محلي را توانمند كنند. كه اگر از محل رفتيم همچنان
مهدكودك سرجاي خودش باشد كتابخانهها سر جاي خود باشد. فعاليتهاي ما
نبايد قائل به فرد يا سازمان باشد. هدف ما توانمند كردن اين افراد است كه
بتوانند روي پاي خودشان بايستند و بتوانند خودشان زندگيشان را از صفر
شروع كنند.
ما ميتوانيم در مواردي به خود كودكان و نوجوانان آموزش دهيم كه در صورت
مواجهه با خطر چگونه از خود دفاع و چگونه با آن مقابله كنند. احداث
دستشوييها در مسيرهاي دور باعث ميشود مادران نگران دختران نوجوان خود
باشند و آنها هم به دليل ناآگاهي نميتوانند از خطرات موجود آگاه شوند.
روستاهاي محروم، محروم ماندند
در اين سفر نيازهاي اوليه كودكان به غير از آب و غذا رفع نشده بود، توزيع
ناعادلانه را من در اين روستاها ديدم. روستاهاي نزديك جاده مملو از
كمكهاي مردمي بود كنار برخي چادرها بيش از 20 باكس آب معدني زير آفتاب
ديده ميشد و در برخي روستاهاي دورتر كه در دل كوهستان و راه ورودي آن
صعبالعبور بود چنين وفور نعمتي ديده نميشد.
از 12 روستايي كه من ديدم دو روستا برق داشت و در حال وصل كردن برق
روستاها بودند. بسياري از روستاها هم از خانههايشان برق كشيده بودند.
اولويت اصلي روستاييان در حال حاضر علاوه بر دوش حمام و دستشويي، فنس است
براي دامهايشان. مشكل ديگري كه من در اين چند روز ديدم اين بود كه
دامهاي نجاتيافته در كنار چادرهاي مردم زندگي ميكردند. اين رها بودن
دامها باعث بروز بيماريهاي متفاوتي خواهد شد. حصاري دور دامها وجود
نداشت. كودكان هم در كنار دامها به بازي مشغول بودند. عفونت چشم و اسهال
در ميان كودكان شايع شده بود و اين باعث شد تقاضاي فنس از شهرهاي ديگر
داشته باشيم. اگر اين مشكلات برطرف نشود نهتنها كودكان كه بزرگسالان هم
به اين بيماريها مبتلا خواهند شد. در هر روستا مشخص باشد كه دامها در
منطقهيي دورتر از مردم باشند و اينكه دامها رها نباشند و باعث ايجاد
بيماري شوند. مشكل بهداشت در روستاهاي آسيبديده به ميزان زيادي ديده
ميشود. تنها در يكي از روستاهاي منطقه ورزقان به نام جيغه با جمعيت 350
خانوار و 1500 نفر يك دستشويي راهاندازي شده داشت و اين براي زنان و
كودكان مشكل ايجاد ميكند. در برخي روستاها دستشوييهاي سيار آمده بود اما
هنوز راهاندازي نشده بود و اين كار را براي روستاييان سخت ميكند مخصوصا
براي زنان و كودكان كه بايد مسافتي را در شب بروند تا به دستشوييها
برسند. آمار كودكان زير 2 سال و زنان باردار در ميان زلزلهزدگان بسيار
زيادند. تنها در روستاي جيغه 36 زن باردار وجود دارند. شهرهاي اهر، ورزقان
و هريس هم امكانات خوبي براي اين قشر ندارد. با اين حجم تخريب هم امكان
رساندن اين زنان به بيمارستان شهري وجود ندارد. ناامني در روستاها به
واسطه حضور گرگها وجود دارد. بوي لاشه دامهاي مانده در زير آوارها
گرگها را به سمت روستاها ميكشاند و اين براي خانوادههايي كه تنها سقف
بالاي سرشان چادر هلال احمر است ترسناك است. نگراني حمله گرگ به دامهاي
زنده هم از نگرانيهاي ديگر روستاييهاست. اين دامها تنها بازماندگان
دامهايي هستند كه روستاييان زندگيشان را با آنها ميچرخاندند.
آذربايجان، وسيعتر از بم
يكي از تفاوتهاي زلزله بم با آذربايجان در همين وسعتش است. كل شهر بم و
اطرافش را ميشد در عرض كمتر از 4 ساعت پياده طي كرد اما دسترسي به
روستاهاي ورزقان و اهر مشكل است و برخي روستاها را با ماشينهاي معمولي هم
نميشود رفت چه رسد به پاي پياده. فاصله برخي روستاها از هم بالاي يك
ساعت با ماشين است و اين كار امدادرساني به روستاهاي دورافتاده را سخت
ميكند. در بررسيهايي كه شد دو يا سه روستا محو شده است. اسم روستاها در
نقشه وجود دارد اما اثري از روستا ديده نميشود و ظاهرا روستا به زيرزمين
رفته است و اين كار امدادرساني را كند ميكند. مقصر كسي نيست مقصر وسعت
بيش از حد منطقه آسيب ديده است كه كار را سخت كرده است. بنا بر اصول
بينالمللي كار امدادرساني اوليه بايد 5 روز طول بكشد و پس از 5 روز بايد
مددكاران وارد شوند و نيازهاي ثانويه آسيبديدگان را بررسي كنند. اين
پروسه به خاطر شرايط جغرافيايي منطقه كار ما را هم به تعويق انداخت.
نيازهاي مردم منطقه را دريابيم
وقتي زلزله ميآيد همه فكر ميكنند اين مردم از ابتدا بدبخت بودند و همه
با آنها به شكل ترحمآميز برخورد ميكنند. اگر اين مساله را بدانيم كه اين
مردم از اول زلزلهزده نبودند و از بد روزگار اين اتفاق برايشان افتاده
قطعا طور ديگري برخورد ميكنيم. كمكهاي غيرنقدي در حال حاضر به ما كمكي
نميكند. وسايلي در ذهن مردم است كه براي كمك به مردم ميخرند و ارسال
ميكنند، اما اينكه نيازهاي فعلي مردم آذربايجان چيست مهم است. شايد كسي
فكر نكند كه براي مردم كرم دست و صورت بفرستد يا مردم به ضد آفتاب نيازمند
باشند اما وقتي از خود مردم سوال ميكرديم كه الان كه نيازهاي آب و
غذاييتان برطرف شده چه ميخواهيد، نيازهايي از اين دست داشتند كه براي
كساني كه در شهرهاي ديگر در حال جمع كردن كمك هستند دور از ذهن است و
همچنان به فكر جمع كردن آذوقه و پتو هستند. اما دستهاي آنها ترك خورده و
پوستشان آفتاب سوخته شده چون دايما زير آفتابند. ويتامين «آ-د» و كرمهاي
مرطوبكننده دست و صورت معمولي هم حتي خوشحالشان ميكند. اين كمكها با
ارزيابي سريع و ساماندهي آنها صورت ميگيرد. مردم منطقه خود در حال حاضر
نياز به آموزش دارند چون خودشان بيش از بقيه به مايحتاج خود آگاهند. اما
شوك وارد شده به آنها باعث ميشود كه نتوانند متمركز فكر كنند. اينكه پس
از 10 روز همچنان منتظر دستشويي سيار هلال احمر باشند و كسي حتي به آنها
نگفته باشد كه ميتوانيد خودتان با حفر زمين در منطقهيي دور از چادر و
حصاركشي ساده اطرافش دستشويي صحرايي داشته باشيد نشان ميدهد كه مردم
نجاتيافته خود بهتر از هركسي ميتوانند به خود كمك كنند اما فقط كافي
است كمك فكري داشته باشند. وقتي ما بهشان كمكهاي بهداشتي مثل ويتامين
آ- د ميداديم انگار كه دنيا را بهشان داده بوديم و از خوشحالي روي پا بند
نبودند. من كه خود تجربه زلزله بم را داشتم با پيشزمينه ذهني به
آذربايجان رفتم اما با ورود به منطقه متوجه شدم نيازهاي مردم اين منطقه با
بم تفاوتهاي زيادي داشت. بافت فرهنگي، زبان مردم و روستايي بودن اين
منطقه از تفاوتهاي آذربايجان با بم بود. مردم با كمكهاي فراواني كه
كردند در امدادرساني نقش بسزايي داشتند اما به دليل وسعت بيش از حد
روستاها تنها به روستاهاي كنار جاده ميرسيدند و روستاهاي دور از جاده و
صعبالعبور از كمكهاي مردمي محروم ميماندند. مشكل ديگري هم كه ايجاد
ميشد عدم شناخت از نيازهاي مردمي بود. شايد باكسهاي آب معدني به حدي
زياد بود كه به كار مردم نميآمد يا حجم زيادي از نانها را به دليل خشك
شدن و بيات شدن دور ريخته ميشد و يا خوراك دام ميشد. مردم اگر ميخواهند
كمكهايشان مثمر ثمر واقع شود سعي كنند كمك نقدي به سازمانهاي دولتي و
يا غيردولتي كه معتمدشان هستند ببرند تا آنها با توجه به شناختي كه از
منطقه و نيازهاي روز مردم كه دايما در حال تغيير است دارند كمكرساني كنند
تا آنها هرچه زودتر بسامان برسند.