arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۱۲۷۷۵۶
تاریخ انتشار: ۴۵ : ۱۰ - ۱۵ شهريور ۱۳۹۲

خاطراتی از حلبچه؛ نسل‌کشی شیمیایی و سکوت غرب

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

 پس از حملهٔ شیمیایی صدام حسین به حلبچه در سال ۱۹۸۸، تعدادی از خبرنگاران خارجی سعی کردند تا با استفاده از قلم‌ها و دوربین‌هایشان، توجه جهانیان را به این قساوت و بی‌رحمی جلب کنند.

 

عکس‌ها و مقالات کیس شپمن (Kees Schaepman) خبرنگار و عکاس هلندی، از جریان بمباران شیمیایی حلبچه در اروپا منتشر شدند. او تعداد زیادی مصاحبه با قربانیان این حمله و پزشکانی که در صحنه حضور داشتند، انجام داد.

 

هنگامی که برای ملاقات با شپمن به آپارتمان کوچکش در آمستردام رفتم، او دوربین، میکروفون و باقی دستگاه‌هایش را به من داد با این توضیح که: «این‌ها را در انبار نگاه داشته بودم، لطفا همه را به حلبچه بازگردان. نمی‌خواهم پس از مرگم بازیچهٔ دست بچه‌ها شوند.»

 

متاسفانه سال‌ها گذشته‌اند و این وسایل هنوز به حلبچه بازگردانده نشده‌اند. چندین بار تلاش کردم تا مراسمی برای بازگرداندن این اشیا به شهر صورت گیرد ولی موفق نشده‌ام. مطالبی که در زیر می‌خوانید بخش‌هایی از مصاحبهٔ من و شپمن است:

 

شما جزو نخستین گروه از خبرنگارانی بودید که بلافاصله پس از حمله به حلبچه رسیدید. چطور این اتفاق افتاد؟

 

مدت‌ها پیش از این جریان، برای ورود به ایران تقاضای ویزا کرده بودم و درخواستم پذیرفته نشده بود. تا اینکه پس از مدتی، صبح زود از سفارت ایران با من تماس گرفتند و به من پیشنهاد دادند که در صورت تمایل، ویزا برایم صادر خواهد شد. پیشنهاد را بلافاصله پذیرفتم و‌‌ همان روز وارد تهران شدم. هنوز جنگ میان ایران و عراق در جریان بود. به وسیلهٔ هلیکوپتر به حلبچه رفتم. پیش از ترک تهران با تعدادی از قربانیان حمله مصاحبه کردم و به همراه تعدادی از خبرنگاران سی.بی.اس و چند تن از سربازان ایرانی سوار هلیکوپتر شدم. هنگامی که به شهر رسیدم جنازه‌ها در تمام شهر بر روی زمین بودند.

 

فکر می‌کنم ایران به من ویزا داده بود تا به این وسیله توجه رسانه‌های جهانی به حمله جلب شود. با این وجود به دلیل حمایت کشورهای غربی از صدام، حمله حلبچه چندان مورد توجه قرار نگرفت. حتی امروز هم، هنگامی که می‌گویم در زمان جنگ در عراق بودم، مردم می‌پرسند: «منظورت جنگ عراق و آمریکاست؟» آن‌ها نمی‌دانند که پیش از این، جنگ بسیار بزرگتری میان ایران و عراق درگرفته بود. جنگی که در آن بیش از یک میلیون نفر جان خود را از دست دادند.

 

اما نکتهٔ دیگری که هنوز از آن متعجبم این است که با وجود اینکه استفادهٔ صدام از سلاح شیمیایی اثبات شده بود ولی سازمان ملل اجازه نداد تا او را به این جرم محاکمه کنند. این قضیه برایم بسیار ناراحت کننده است و ساعت‌ها وقت صرف نوشتن در این مورد خاص کرده‌ام.

 

دروغ‌های زیادی در مورد حلبچه گفته شد. رازهای زیادی هرگز فاش نشدند. هیچ‌گونه تحقیق و بررسی علمی در این مورد صورت نگرفت. پس از آنکه شهر را با گازهای شیمیایی کشنده آلوده کردند، کسی برای بازگرداندن مردم به شهر هیچ‌گونه کمک و نظارتی انجام نداد. جهان غرب سکوت را ترجیح داد. این نشان می‌دهد که حضور خبرنگاران در این میان تا چه اندازه اهمیت داشت.

 

 

به نظر شما رسانه‌های غربی توجه کافی به مسالهٔ حلبچه نشان ندادند؟

 

رسانه‌ها توجه کردند، ولی زمان زیادی طول کشید تا مردم واقعا از آنچه که در حلبچه گذشته آگاهی پیدا کنند. اولین کتاب خوبی که در این مورد به چاپ رسید توسط یوست هیلترمان نوشته شده است. او با استفاده از روش‌های علمی توضیح می‌دهد که چه نوع سلاح‌های شیمیایی در حلبچه به کار گرفته شده و نقش ایران و عراق در این حمله چه بوده است، ولی این کتاب در سال ۲۰۰۷ به چاپ رسید، یعنی بسیار دیر و با تاخیر زیاد. غرب توجه کافی به این مساله نشان نداد چرا که صدام با آن‌ها روابط خوبی داشت. برای مثال فقط دو خبرنگار از هلند به حلبچه رفتند، حتی برای گزارش یک بازی فوتبال، خبرنگاران بیشتری راهی می‌شوند.

 

همهٔ اطلاعات فقط یک منبع مشترک دارند، چرا که تعداد محدودی خبرنگار در صحنه حضور داشتند. اولین سازمانی که از حملهٔ شیمیایی خبر داد سازمان پزشکان بدون مرز بود. باقی سازمان‌ها سکوت اختیار کردند. سازمان پزشکان بدون مرز اولین گروه غربی بودند که به حلبچه رسید و پس از بازگشت کنفرانس خبری تشکیل داد. فاجعهٔ حلبچه بسیار نا‌امیدکننده بود. پیش از آن در جنگ جهانی اول، بریتانیا از سلاح‌های شیمیایی استفاده کرده بود ولی علیه سربازان و نیروهای نظامی؛ در کشتار حلبچه غیرنظامیان و مردم بی‌گناه هدف قرار گرفتند.

 

عملیات انفال هرگز به اندازهٔ کافی مطرح نشد. در انفال بیش از ۱۰۰ هزار نفر کشته شدند. بدون اغراق می‌توان گفت که انفال یک نسل‌کشی بود، یا تلاشی برای نسل‌کشی.

 

 

هنگامی که وارد حلبچه شدید و اجساد را روی زمین دیدید چه احساسی داشتید؟

 

من قبلا جنگ را دیده بودم ولی حلبچه متفاوت بود. پیش از آن جنازه دیده بودم ولی نه یک شهر پر از جنازه. هنگامی که در شهر پرسه می‌زدم یک گربهٔ مرده دیدم. می‌دانم عجیب به نظر می‌رسد ولی این صحنه بیشتر از هر چیز دیگری من را متاثر کرد. با خودم فکر کردم که انسان‌ها قابلیت انجام دادن هر کاری را دارند ولی یک حیوان بی‌گناه چه کار اشتباهی می‌تواند انجام داده باشد.

 

 

در سال ۲۰۱۰ شما به حلبچه بازگشتید. چه چیزی شما را از همه بیشتر متاثر کرد؟

 

به یاد دارم هنگامی که در سال ۱۹۸۸ به حلبچه رفتم در یکی از مقالاتم نوشتم: «در این شهر هیچ کودکی بازی نخواهد کرد.» در سال ۲۰۱۰ وقتی به حلبچه رفتم اولین چیزی که نظرم را جلب کرد بازی گروهی از کودکان بود. در سال ۱۹۸۸ جلوی اشک‌هایم را گرفتم، ولی در سال ۲۰۱۰ این صحنه اشک‌هایم را سرازیر کرد. امید و خوشبختی را در حلبچه دیدم. عکس‌های من از حلبچه باعث شده بود که دخترم از بیماری روحی رنج ببرد. حلبچه برای همیشه در خاطر من نقش بسته است. امیدوارم بار دیگر به حلبچه بازگردم.

 *تاریخ ایرانی

نظرات بینندگان