arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۲۰۸۴۰۱
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۲۲ - ۱۵ خرداد ۱۳۹۴

خاطره ای شیرین از قندهای کوپنی امام (ره)

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

روزبه علمداری: دکتر سید حسن هاشمی از وزرای پر کار  و موفق دولت تدبیر و امید است که سابقه حضور در میدان دفاع مقدس را نیز دارد.


به گزارش خبرنگار جماران، در ایام بزرگداشت امام خمینی در گفت و گویی با وی دیدگاهش را در خصوص مهمترین مولفه های شخصیت امام که باعث جذب جوانان به سوی ایشان شد جویا شدیم. وی در این مصاحبه برای اولین بار خاطره ای جالب از ملاقات با امام را برای ما نقل کرد.


متن این گفت و گو در پی می آید: 


آقای دکتر هاشمی! شما چند وقت پیش در مصاحبه ای، نسل خودتان را تربیت شده امام خمینی خوانده بودید و از تأثیر بی بدیل ایشان بر شکل گیری شخصیت جوانان دوران انقلاب سخن گفته بودید؛ مولفه های مهم شخصیت امام که در این امر موثر بود از نظام شما کدام عوامل هستند؟


یکی از ویژگی هایی که معمولا جوانان مطالبه می کنند و ناشی از همان روحیه حقیقت جویی آنان است، عدالت است که هم در زندگی و هم در کلام امام بود؛ از طریق مطالبی که از سبک زندگی ایشان و توجه به رعایت حدود الهی -به خاطر مرجع بودن- منتشر می شد و افرادی وجوهات خود را در اختیار ایشان می گذاشتند، جوانان با این ویژگی ایشان آشنا می شدند.


همچنین جوانان سخت گیری ایشان نسبت به خود و خانواده شان را می شنیدند و می شنیدند که ایشان در گرمای طاقت فرسای نجف کولر هم نداشته اند یا در مقابل مطالبه فرزندشان حاج آقا مصطفی که فاقد منزل مسکونی بود و امام حاضر نبود از وجوهات مردم پولی را استفاده کند جوانان از رفتار امام تأثیر می گرفتند.


شجاعت، دیگر ویژگی امام بود که  در سخنرانی مراسم گرامیداشت شهدای فیضیه و مخالفت علنی با حکومت پهلوی بروز و ظهور یافته بود.  اینها مولفه هایی است که جوانان به آن حساس و علاقه مند هستند. ایشان علاوه بر شجاعت و صلابتی که داشت به خداوند متعال توجه داشت و به وعده های او باور داشت. مجموعه اینها اموری بود که جوانان را به سوی امام جذب می کرد.


امروز جوانان ما هم بر اساس فطرت، همه عدالتخواه بوده و به دنبال آن هستند که دروغ و ریا و سوء استفاده در زندگی نباشد و بنابراین، این قلب های پاک دنبال چنین الگوهایی می گردند. در آن مقطع این مولفه ها عواملی بود که توانست دلهای جویای حقیقت جوانان را به سوی امام بکشاند. کسانی هستند که همه این مولفه ها به جز باور و ایمان قلبی به خدا را دارند، اما اخلاص خمیرمایه اصلی کار امام بود و از روزی که ما ایشان را شناختیم تا روزی که دنیا را ترک کرد، این خصلت همیشه همراه او بود و آن را ترک نمی کرد.  مهمترین عامل موفقیت در جذب دلها این بود که مردم باور می کردند امام دروغ نمی گوید، با احساسات مردم بازی نمی کند و به خاطر تاریخ یا قدرت و مکنت به هیچ کدام از علایق دنیوی دل نبسته و هدفش خدا و در عین حال عزت اسلام، کشور ایران و استقلال ایران است و همین عوامل باعث شد تا جوانان جذب ایشان شده تا انقلاب اسلامی آن حادثه بزرگ قرن بیستم و سپس دفاع مقدس رخ دهد و علی رغم آنکه همه دنیا علیه جوانان ما و ملت عزیز ما بودند با پیروزی همراه شود و شهد آن را مردم بعدها و پس از فوت امام و سقوط صدام و تحولات منطقه بچشند.


فکر می کنید این خصلت های فطری را چگونه می توان به نسل جدید منتقل کرد و آنان را با این ویژگی ها آشنا ساخت؟


به نظر من همانطور که در سوال شما بود این ویژگی ها فطری هستند و فطرت جوانان ما به دنبال این ویژگی هاست. جوانان ما امروز هم دوست دارند دروغ گفته نشود و الگوهایی که انتخاب می کنند شجاع بوده و از خدا نترسند.


بنابراین اگر احساس کنند کسانی هستند که خود را وقف مردم و خدمت کرده اند حتما دلشان بی تردید به سمت آنها هدایت می شود.


من فکر می کنم اینها ارزش های والایی است که همه بشریت و -نه فقط جوانان ایران- به دنبال آن هستند. مشکل آن است که فضا آنقدر غبارآلود است که ممکن است تشخیص سره از ناسره برای نسل جوان ما مشکل باشد و خیلی وقتها دنبال افراد و جریاناتی می روند که به سراب نزدیک تر است و هرچه به آن نزدیک تر می شوند احساس سرخوردگی بیشتری می کنند.


آقای هاشمی! در پایان اگر خاطره ای از ملاقات با امام دارید برای ما بگویید.


من خاطرات زیادی دارم؛ البته نه نسبت به کسانی که زیاد ایشان را ملاقات می کردند.


 یک شب که ما با تعدادی از دوستان به جماران آمده بودیم، من از منطقه عملیاتی آمده بودم و می خواستم آخر شب برگردم. منتظر ماندم تا بقیه اتاق را ترک کنند؛ سپس به امام گفتم که من دارم می روم به منطقه؛ لطفا چیزی به عنوان تبرک بدهید تا برای بچه ها به منطقه ببرم. ایشان مرحوم حاج احمد آقا را صدا زدند و گفتند قندان را بیاور! سپس دعایی خواندند و دست بر قندها کشیدند و قندها را دادند و من قندان را آوردم به ایوان.


از این اورکت های قدیمی سبز رنگ که به اورکت آمریکایی معروف بود و قیمتش 700 تومان بود، تنم بود؛ تمام قندها را در جیب آن ریختم و از پله های ایوان پایین آمدم و قندان را که خیلی معمولی بود روی پله های ایوان گذاشتم.


وقتی آمدم که از درب حیاط بیرون بیایم، آیت الله حاج شیخ حسن صانعی که مرا هم شناخت، مرا دید. گفت بیا اینجا ببینم! گفتم بفرمایید! گفت این چه کاری بود کردی؟ چرا قندها را ریختی در جیبت؟ گفتم داستان این بوده! گفت خب چرا همه آنها را ریختی؟ مگر نمی دانی امام قندهایش کوپنی است؟


من واقعا باورم نمی شد کسی در آن موقعیت و مقام است، مثل بقیه مردم رعایت می کند و از همان مسیری مایحتاج خود را تأمین می کند که بقیه مردم اینگونه اند.

نظرات بینندگان