پس از انتشار خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی، «انتخاب» قصد دارد این بار بخش های گزیده ای از خاطرات دیگر شخصیت های مهم و تاثیرگذار کشور را روزانه، مرور و منتشر کند
به گزارش انتخاب، در خاطرات علم آمده است:
صبح شرفیاب شدم. البته قبل از شرفیابی طبق معمول متقاضیان در منزل زیاد بودند. چیز عجیبی است. یک عده به ناحق و به زور دولت [یک یا دو دوره]چهار ساله وکالت را بر مردم تحمیل بودهاند، این دفعه که انتخابات آزاد شده، نتوانستند انتخاب شوند و باید قاعدتا سرگردان باشند یا خود دنبال کاری بروند. از مردم طلبکاری دارند که به علت آنکه خدمت کردهایم، باز هم باید از بیتالمال به نحوی از انحا حقوق بگیریم. تمام شکستخوردگان یا اکثریت عظیم آن هم اعضای حزب دولتی میباشند. نمیدانم از من چه میخواهند.
باری حال شاهنشاه به حمدالله بسیار خوب بود. باز هم نامهها و تلگرافاتی داشتیم که مصاحبه شاهنشاه با حسنین هیکل اثر عمیق و گسترده در کشورهای دنیا و به خصوص کشورهای عرب داشته است. به نظر مبارک رساندم. کارهای آستان قدس و ترتیب فراهم آوردن پول برای کارهای عظیم نوسازی اطراف صحن را به عرض رساندم و اوامر لازم را صادر فرمودند. در مورد کیش هم همینطور. فرمودند: «بالاخره به من نگفتی کیش را به طور کامل کی ما میتوانیم آماده همه چیز ببینیم.» عرض کردم: «حداکثر چهار سال.» فرمودند: «آن وقت که ما شصت ساله میشویم.» عرض کردم: «شصت ساله که پیر نیست، احتیاج به عصا انشاءالله نخواهید داشت.» بعد عرض کردم: «اعلیحضرت رضاشاه کبیر سالهای آخر سلطنت خیلی شکسته بودند و دائما عصا داشتند.» فرمودند: «عصا برای کمک راه رفتن نبود، فقط عادت بود.»
عرض کردم: «اخبار را گوش میکردم. انگلیسیها گفتند در کنفرانس آینده انرژی پاریس، ما به صورت عضو اروپا شرکت نمیکنیم و مستقلا شرکت خواهیم کرد.» فرمودند: «آخر خودشان هم به نفت رسیدهاند، علت این است.» عرض کردم: «باز هم شنیدم که کشورهای انگلیس و فرانسه سفیر خودشان را که از اسپانیا فراخوانده بودند (به عنوان اعتراض به فرانکو و عمل او در مورد اعدام تروریستها)، به آن کشور برگرداندند.» شاه خندیدند. فرمودند: «تخم فرانکو را هم دستمال خواهند مالید.» عرض کردم: «جای تعجب است که کالاهان، وزیر خارجه انگلیس، چنان نطق شدیدی علیه رژیم فانکو کرد.» فرمودند: «به نظر من دو علت داشت: یکی اینکه در داخل حزب کارگر مجبور بود و دیگر اینکه شاید راجع به جبلالطارق بتواند امتیازی بگیرد.»
عرض کردم: «شاهنشاه دیروز بسیار قشنگ به سفرای کشورهای اسلامی فرمودید که جای تعجب است این کشورهای غربی به زور و جبر یک کشور مقتدر را از پا درمیآورند و وقتی از پا درآمد، آن وقت به فکر میافتند که چه جور باید نجاتش دهند (قضیه اسپانی و پرتغال).» فرمودند: «بلی همینطور است.» فرمودند: «فردا به شمال خواهیم رفت، چون علیا حضرت خیلی بر اثر سرماخوردگی ضعیف شدهاند و ایشان امروز میروند.» عرض کردم: «اطلاع دارم.» از مهمان دیروزی خیلی راضی نبودند!
بعدازظهر در رکاب شاهنشاه به دانشکده نوبنیاد فرماندهی و ستاد نیروی هوایی شاهنشاهی رفتیم. دوره اول آن است. بسیار در سطح بالا و عالی است. شاهنشاه در جواب فرمانده دانشکده، نطق مبسوطی ایراد فرمودند که حاکی از احاطه معظمله به همه امور هواپیمایی و فرماندهی و فنی بود. خداوند به شاهنشاه عمر بدهد که با چه صمیمیتی این کشور را به جلو میراند. باید بگویم جای مرحوم ارتشبد خاتمی بسیار خالی بود. بعد به منزل برگشتم و سپس به دفترم رفتم. دو ساعتی کار کرده سر شام رفتم.
سر شام مطلب مهمی نبود. عرض کردم: «اجازه نمیفرمایید فرمایشات عصر همایونی در دانشکده ستاد نیروی هوایی که فوقالعاده سرشار از مطلب و توجه به کشور بود از رادیو منتشر شود؟» فرمودند: «نه! از این حرفها خیلی از مسائل استراتژیک ایران فهمیده میشود. هیچ مصلحت نیست.»
مدت مدیدی صحبت اعلیحضرت رضاشاه کبیر بود که غذای ایشان خیلی ساده، جوجه کباب و پلو در شب و جوجه آبپز و پلو و خورش هنگام ناهار بوده است.
علیاحضرت ملکه پهلوی شرح روابط خصوصی خودشان را با اعلیحضرت رضاشاه کبیر تعریف میکردند که شب اول زفاف چگونه از ایشان وحشت داشتهاند و اعلیحضرت رضاشاه که آن وقت میرپنجه بودهاند، با خوراندن کنیاک به ایشان بالاخره توفیق یافتهاند. بعدها هم علیاحضرت ملکه پهلوی اغلب از رضاشاه اجتناب میکردهاند! شاهنشاه بسیار میخندیدند و فرمودند: «شما بسیار کار بدی میکردید که از پدرم اجتناب میکردید.» سر شام فقط شاهنشاه و شاهدخت شمس و آقای پهلبد شوهرشان و من بودیم. علیاحضرت شهبانو به شمال تشریف بردند.
بعد من قدری راجع به جلسه سالیانه حزب محافظهکار انگلیس که امروز شنیده بودم، به عرض رساندم.
شاهنشاه مقداری از دنیس هیلی، وزیر خزانهداری انگلیس، که امروز برای جلسه مشترک سرمایهگذاری ایران و انگلیس به تهران آمده و امروز صبح شرفیاب شد، تعریف و تمجید فرمودند، همیشه دوست ایران بوده است.