«انتخاب»، خاطرات مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی را از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵، هر شب منتشر میکند. پیشتر، خاطرات «آیت الله» از سال ۵۸ تا ۷۱ در «انتخاب» منتشر شده بود
به گزارش «انتخاب»؛ متن خاطرات آیت الله هاشمی در روز 17 مهر 1371 تا 1375 در زیر آمده است
سال ۷۱
در خانه بودم. كار زيادى هم براى انجام آورده بودم كه ناتمام ماند. پيش از ظهر، آقاى [سيد محمد] موسوى خويينىها آمد. علت استعفايش را از مركز تحقيقات استراتژيك توضيح داد؛ بيشتر به خاطر گمان عدم تمايل و عدم كمك من است. ضمناً از اينكه دو ماه پس از استعفا، جواب نفى و اثبات از من نرسيده است، گلهمند بود و حمل بر بىاعتنايى نمود.
مسأله كلىترى مطرح كرد كه اصولاً به خاطر موضعگيرى رهبرى در انتخابات عليه جناحشان، ديگر مايل به انجام خدمتى رسمى نيست. مدعى است كه عنوان «فتنهگرها» را كه رهبرى در انتخابات مطرح كردند، بر آنها تطبيق شده و مىگويند اگر فتنهگرند، پس صلاحيت كاركردن را ندارند. نصيحت كردم كه به كلى كنار نباشند و اين مسايل به تدريج حل مىشود. تذكر دادم كه بعد از رحلت امام، حملهها و اهانتها و تهمتهاى زيادى از سوى جناح آنها به نظام شده و آنها شروعكننده بودند؛ ولى به هر حال قانع نشد.
همسر شهيد مطهرى آمد و براى چاپخانه و تأمين كاغذ كتابهاى ايشان كمك خواست. عصر آقاى [عبدالمجيد] معاديخواه آمد. با همبندهايش در تولد پيغمبر(ص) آزاد شده است. قرار شد كه كار در بنياد تاريخ را شروع كند.
ظهر بچهها ميهمانمان بودند. شب اخوىزاده محمد آمد. از آلمان برگشته است؛ براى فرصت مطالعاتى رفته بود.
سال ۷۲
بعد از نماز صبح، استماع اخبار، استحمام، زيارت و صرف صبحانه، به سوى فرودگاه رفتیم و با هلىكوپترها به سوى تربتجام پرواز كرديم. ساعت هشت و نیم صبح رسيديم. اجتماع عظيم مردم در ورزشگاه، از سُنى و شيعه، و احساسات گرمشان برايم جالب بود. گروه سرود بسيج دانشآموزی، سرودى جالب داشت و خيلى خوب خواندند. امامجمعه و آقاى [سیدمحمد] حسينى، نماينده شهرستان، خيرمقدم گرمى گفتند. من هم صحبت تشويقآميز نمودم و از اتحاد شيعه و سُنى تحسين كردم و قول انجام خواستهها، گاز و صنايع تبديلى و توجه به صنايع روستایى را دادم.
به مدرسه مهديه براى طلاب شيعه رفتيم. با آقاى توسلى، ریيسمدرسه و خانم خزایى، ریيس مدرسه دختران صحبت كردم. از طلبهها احوالپرسى نمودم. مدرسه كوچكى است. قول كمك دادم.
به مقبره شيخ احمد جام، عارف نامى قرن پنجم رفتيم. عجيب است كه روى قبرش، درخت تنومند پستهاى بود كه مدعى بودند صدها سال عمر دارد. آقاى قاضى[شرفالدين جاميالاحمدي] و فرزندش كه متولى هستند، توضيحات خوبى دادند. ده هكتار زمين دارد و مشجر است. مدرسه طلبگى براى طلاب اهل سنت و مسجد جامع و قرآن خطى قديمى تقديمى اورنگ زيب و آثار هنرى فراوان دارد. در مورد يك قسمت از ساختمان، ادعا داشتند كه مثل منارجُنبان اصفهان مىجنبيده و یک معمار آن را باز كرده تا سِرّش را بفهمد و آن را خراب كرده است. آقاى قاضى كه پيرمرد هفتاد سالهاى است، گفت به خاطر دارد كه با تكان دادن محراب، ساختمان تكان مىخورد.
يكى از مولوىها كه همراه ما راه مىرفت، قطعه شعرى از احمدجام خواند كه تمام عقايد شيعه را در مورد ائمه قبول داشت؛ براى من جالب بود. گفتم براى پخش، نوار بگيرند. مدرسه طلبگى را هم ديدم؛ محقر بود. قول كمك دادم.
سپس رفتيم و كارخانه رُب گوجه فرنگى شاهد را افتتاح كردم. على همشيره زاده مدير آن است. خط اول توليد، كاملاً ايرانى است. سپس به سوى تايباد پرواز كرديم. شور و نشاط مردم تايباد از تربت جام بيشتر بود. سرود بسيج دانش آموزيشان باحالتر بود. يك مولوى سُنى، شعرى در مدحم گفته بود كه خواند؛ تحسين كردم. امام جمعه خيرمقدم گفت و خواستهها را مطرح كرد و من سخنرانى گرم و تشويقآميز و دلگرمكنندهای ايراد كردم.
وارد شهر شديم و بلافاصله به سوى معدن سنگان پرواز كرديم. در محل معدن كه كنار روستاى كوچك دروى بود، از خط تغليظ كوچك سنگآهن بازديد كرديم. كل منطقه معدن، حدود دويست كيلومتر است كه حدود هفت كيلومتر اكتشاف تفصيلى شده و حدود سه و نیم ميليون تُن سنگ آهن كشف شده است. تصميم به خريد سنگ آهن تا سطح قيمت وارداتى، باعث تقويت توليدگران و روى آوردن به كار معدن شده است. در آنجا تأكيد بر تصميم فعال كردن معدن سنگان نمودم. سازمان برنامه و بودجه، هنوز موافقت با فعال شدن معدن نكرده است.
به سوى شهر خواف حركت كرديم. با تأخير رسيديم. اجتماع عظيمى داشتند و استقبال گرمى كردند. گروه انبوهى از دختران شاهد، شاخههاى گل مىريختند و گروه سنى و شيعه، سرودهاى خيرمقدم گرمى اجرا كردند. امام جمعه و نماينده شهر خيرمقدم گفتند و من هم به گرمى برايشان صحبت كردم. تعجب است، با اينكه اكثريت مردم سنىاند، نماينده شيعه رأى آورده است.
ناهار را در فرماندارى صرف كرديم. در شهر گشتى زديم. با وسعت، شهر را آذينبندى كردهاند. جاى ديگر اين گونه آذينبندى نديده بودم. وزير كشور از سوى من در مراسم راهاندازى مركز تلفن شركت كرد و ما به سوى تربتحيدريه پرواز كرديم. در راه استاندار به خواب رفت و نتوانستم مثل مسيرهاى ديگر توضيح بگيرم.
استقبال مردم تربتحيدريه از همه جا بهتر بود. تمام خيابانهاى مسير مملو از جمعيت پُرشور شعاردهنده و گلپران و لبخند به چهره بود. در ورزشگاه مملو از جمعيت پُرشور، نزديك غروب مراسم شروع شد. بعد از خيرمقدم توسط امامجمعه و نماينده شهر، سخنرانى كوتاهی پُر از تعريف و وعده ایراد کردم. سخنانم به سختى تحت تأثير احساسات مردم قرار گرفته بود و امام جمعه بيش از من تحت تأثير بود و گريه كرد.
به سوى دانشگاه آزاد اسلامى رفتيم و ساختمان جديد را افتتاح کردیم. در راه مردم روستاهاى مسيرمان، اجتماع با شكوهى داشتند. كنار دانشگاه جمع زيادى از دانشآموزان و دانشجويان به گرمى استقبال كردند. پياده شدم و با عبور از مقابلشان به احساسات شان جواب دادم و در جمع كادر علمى و دانشجويان، از بركات دانشگاه آزاد اسلامى گفتم. از ساختمان بازديد كردم؛ هنوز نيمه تمام است. در همان جا نمايشگاه محصولات تجهيزات كشاورزى استان برپا شده بود. بسيار جالب بود؛ پيشرفت امور كشاورزى در استان در برنامه اول، اعجابانگيز است.
سال ۷۳
جمعی از کارکنان پُست آمدند. آقای [محمد] غرضی، [وزیر پُست و تلگراف و تلفن] گزارش داد و نیز فیلم جریان کار پُست را نمایش دادند. من هم صحبت مفصلی در تشویق و تقدیر کردم.[1] آقای غرضی خبر داد که چند ماهواره موجود در فضا برای فروش به ایران پیشنهاد شده است؛ هم شرقی و هم غربی.
[آقای محمد زین بنحاجیسرالدین]، وزیر امور مذهبی برونئی و هیأت همراه آمدند. نامه سلطان برونئی را آورد که دعوت رسمی من به کشور برونئی بود و عربی
صحبت میکرد. [آقای یاسین الاسطنبولی]، سفیر اردن برای خداحافظی آمد. آقای [ابوالقاسم] وافی آمد. گزارشی از نظرات مردم داد[2] و از برنامه اعلان شده ما برای مبارزه با گرانی تشکر کرد و برای مستمندان کمک گرفت.
دکتر حبیبی برای امور جاری آمد و گفت به خاطر مصوبه اخیر مجلس در خصوص ممنوعیت دو شغل دولتی، میخواهد از شورای نگهبان استعفا بدهد.[3] دربارةنحوه انجام مبارزه با گرانی مذاکره کردیم. عصر در دولت مذاکرات بر محور کنترل بازار بود و به کمیتهای برای وزرا اختیارات دولت واگذار شد.
شب آیتالله خامنهای میهمانم بودند. دربارة سفر من به هند و مراکش صحبت شد؛ ایشان موافق سفر هند نیستند. دربارة مسائل عراق و احتمال توطئه بودن سروصداها برای ایران هم بحث شد و ضرورت هوشیاری و آمادگی در جزایر خلیجفارس و در مرز عراق و نیز دربارة مدیریت بنیاد مستضعفان و سیاست خارجی و تحرک برای رفع خطرها صحبت کردیم.
شب آقای کاظم هاشمیان به منزل آمده بود و گفت میخواهد برای صدور گوشت، در استرالیا کشتارگاه بزند.
سال74
[آقای خوزه دوشای وسوپل]، ریيسمجلس و ریيسكميسيون امورخارجه فيليپين آمدند. توضيحاتي دربارة وضع مجلس دادند؛ پُركارند و مؤثر. بناست به ايران بيايد. تأكيد زيادي به همكاري در زمینه نفت و گاز داشت.
به فرودگاه رفتيم. با هواپيماي خودمان به [منطقه آزاد تجارى بندر] سوبيك پرواز كرديم. مدت پنجاه سال پايگاه نظامي آمريكا بود و اخيراً با سپري شدن زمان قرار، تحويل فيليپين شده است. وزير نيرو، ما را همراهي ميكرد. مردم شهرهاي اطراف جمع شده بودند و استقبال گرميكردند. بيشتر دانشآموز بودند. گمان ميكنم آنها را آورده بودند. منطقه بسيار باصفايي است.
ارتفاعات سرسبز و كنار دريا در خليج سوبیك و در محاصره ارتفاعات، براي پايگاه مناسب بوده و آمريكاييها هم خيليخوب آنجا را ساختهاند. اسكلههاي فراوان، حتي مناسب براي پهلوگيري ناوهاي هواپيمابر و سوپرنفتكشها. مدير لايقي هم دارد كه خوب اداره كرده و خوب توضيحات ميداد. از جنگلها، ساختمانهاي اداري لُجستیکي، قسمتهاي مسكوني و ساختمانهاي عملياتي بازديد كرديم.
آنجا را منطقه آزاد تجاری كردهاند و به تدريج سالنها را تبديل به كارخانه ميكنند. مدعي بودند، صدها واحد، قرارداد امضاكرده و تعدادي شروع به كار كردهاند. از دو واحد تلفنسازي و كفشسازي بازديد كردم. هر يك حدود هزار كارگر داشتند و حقوق كارگران حدود صد دلار در ماه بود؛ يكي از سنگاپور آمده و ديگري از يوگسلاوي. دليل انتخاب اينجا را ارزاني مُزد كارگر گرفتند.
در سالن توجيهی، آقاي گوردون، [رییس منطقه آزاد تجاری بندرسوبیک]، توضيحات خوبي داد و گفت، پس از رفتن آمريكاييها، اولين مشكل، بيكاري مردمي بود كه براي آمريكاييها كار ميكردند. صدوچهل هزار نفر بيكار شدهاند، ولي تاكنون سي و پنج هزار نفر در منطقه آزاد كار گرفتهاند. درآمد منطقه آزاد از طريق پنج درصد عوارض و اجاره محلها است. زيربناها را دارند. من هم صحبت كوتاهي كردم.1 از تبديل شدن پايگاه نظامي، به مركز توليد و تجارت و لانه شيطان به محل همكاري و دوستي، اظهار خوشحالي نمودم. در فيلمي كه هنگام ناهار، از تبليغات تبديل به منطقه آزاد گذاشتند، يك خانم فيليپيني هم ضمن اظهار نگراني از بيكاري مردم با رفتن آمريكاييها، از رفتن شيطانآمريكا اظهارخوشحاليكرده بود؛ تعبير شيطان از سوي آنها، براي من جالب بود.
باران شديدي شروع شد. به مانيل برگشتيم. تا ساعت پنج در هتل استراحت كرديم. در جنوب شهر مانيل، به يكي از مساجد مسلمانان رفتيم. مردم در مقابل مسجد، اجتماع خوبي داشتند و به گرمي استقبال كردند، ولي آثار اسلامي كم بود؛ دختر و پسر و بيحجاب و مخلوط. در مسجد، نمازجماعت به امامت من خوانده شد و امام جماعت خيرمقدم گفت. دو نفر صحبتكردند. در لفافه از جهاد و مقاومت ميگفتند. لابد به مسایل جنوب ميندانائو2 اشاره ميكردند. قاري قرآن هم كه يك فيليپيني برنده مسابقات قرآن بود، آيات جهاد را خواند. يكي هم كه استاد دانشگاه بود، تروريسم و بنيادگرایي را محكوم كرد. يك طلبه كه در قم درس خوانده و از جنوب آمده بود، به طور خصوصي، توضيحاتي دربارة وضع مساجد جنوب مانيل داد. من هم صحبت كوتاهي در ضرورت وحدت مسلمين و تمسك به قرآن كردم3. فرشي به مسجد هديه نموديم. قرار شد،كمك مالي هم برای عمران مسجد بنمايیم. جنوب شهر مانيل، خيلي مخروبه و عقبمانده و با جاهاي كثيف و باريك و تراكم جمعيت و ماشينهاي قراضه و مردمي فقير است.
به سفارت ايران رفتيم. ايرانيهاي مقيم، آنجا جمع بودند. دانشجويان و تجار، توضيحاتي دربارة زندگي و مشكلاتشان دادند. دانشجويان ازكمي ارز و سختگيري ايران در پذيرش مدارك تحصیلی گله داشتند و تجار، متقاضي كنترل بر استاندارد صادرات ايران بودند؛ ولي مجموعاً وضع رضايتبخشي دارند. من هم وعده رسيدگي به خواستهها را دادم. بچههاي مدرسه هم سرودي اجرا كردند.
به هتل برگشتيم. دو نامه از سوي جبهه آزاديبخش مورو رسيده بود. تقاضاي ملاقات داشتند و از دولت فيليپين به خاطر طفره رفتن در اجراي قرارداد تريپولي4 شكايت دارند و براي ادامه مبارزه كمك خواستهاند؛ پيشبيني شروع درگيري دارند. نامهها را براي پيگيري، به دكتر ولايتي دادم. درگيري را مصلحت نميدانم، ولي پيگيري خواستهها با ابزار ممكن، خوب است. حدود ده ميليون مسلمان در جنوب هستندكه گرفتار تبعيضاند.
سال۷۵
از منزل، براى سخنرانى در اجتماع سالانه ائمه جمعه سراسر كشور رفتيم. حدود يك ساعت سخنرانىكردم.1 تحليلى از وضع انقلاب و استحكام نظام و عوامل آن و اهميت آثار سازندگى و اعتبار ايران و جهانگيرشدن موقعيت برنامههاى سازندگى و روشكار ارایه دادم و به چند سئوال در مورد وضع عراق و افغانستان و رياست جمهورى جواب دادم و با پيشنهاد تغيير قانون اساسى براى ادامه رياستجمهورى خودم مخالفت كردم.
به دفترم رفتم. [آقای سیدحسین میرفخار]، سفيرمان از چين آمد و براى دادن زمين عوض زمينى كه چينىها براى سفارتمان در پكن دادهاند، استمداد كرد و گزارش وضع روابط را داد. آقاى ميرزاده، [رییس سازمان برنامه و بودجه] براى مسایل بودجه سال آينده و طرح فقرزدايى و مسایل نقدينگى آمد. دكتر حبيبى، [معاون اول رییسجمهور] آمد. در مورد مجمع تشخيص مصلحت نظام و برنامه سفرمان به كرمان و مسایل رياستجمهورى و سهميه ارز وزارت نفت صحبت شد. عصر كارهاى دفتر را انجام دادم.
شب، شوراى عالى امنيت ملی دربارة افغانستان جلسه داشت. قرار شد، اگر [عبدالرشید] دوستُم و شيعهها و گروه [برهانالدین] ربانى، براى مقابله با طالبان هماهنگ شوند، حمايتشان كنيم. در گزارشهاى امروز، اخبارى از مقاومتها در مقابل طالبان و متوقفشدن پيشرفت آنها مىرسد.