arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۱۵۷۹۴
تاریخ انتشار: ۵۸ : ۲۳ - ۱۱ آذر ۱۳۹۸

خاطرات آیت‌الله هاشمی؛ ۱۱ آذر ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵: رئیس جمهور بوسنی خواسته آموزش‌های نظامی را در ایران انجام دهیم / نظرخواهی محمدی گلپایگانی در مورد استان شدن قم

آقای [غلامحسین] محمدی‏گلپایگانی، [رییس دفتر مقام معظم رهبری] آمد. برنامه سفر آیت‏الله خامنه‌ای به قم را توضیح داد و نظر من را در مورد استان شدن قم خواست. از سوی رهبری سئوال آورده بود.گفتم سال‌هاست که- رسماً و کتباً - با استان‏شدن قم موافقت کرده‌ام.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

خاطرات آیت‌الله هاشمی؛ ۱۱ آذر ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵: رئیس جمهور بوسنی خواسته آموزش‌های نظامی را در ایران انجام دهیم /  نظرخواهی محمدی گلپایگانی در مورد استان شدن قمخاطرات مرحوم  آیت الله هاشمی رفسنجانی را از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵، هر شب منتشر می‌کند. پیشتر، خاطرات «آیت الله» از سال ۵۸ تا ۷۱ در «انتخاب» منتشر شده بود

به گزارش «انتخاب»؛ متن خاطرات آیت الله هاشمی در روز ۱۱ آذر 1371 تا 1375 در زیر آمده است

 

سال ۱۳۷۱

دکتر [رضا] ملک‌زاده، [وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی] آمد. با هم به

کارخانه داروپخش در جاده کرج رفتیم. در راه توضیحات داد و برای ارز تجهیزات پزشکی استمداد کرد. از فشار قوه قضاییه برای تخلیه یک واحد خوابگاه دانشجویان گفت.

اول به کارخانه ساخت مواد اولیه دارو رفتیم. ابتدا جمعی از خارجی‌ها - مجاری و آلمانی- که کمک کرده‌اند، توضیحات توجیهی دادند. سپس از بخش‌های مختلف کارخانه بازدید کردیم و مراکز تحقیقات را دیدیم. کارخانه ساخت آمپول، قرص و شربت را هم دیدیم؛ جالب است. تمیز و منظم بودند. کارگرانی شاداب و راضی دارند.[۱]

ظهر به دفترم برگشتم. عفت و فاطی و مهدی هم ناهار آمدند. عصر به جلسه هیأت دولت رفتم. تبصره‌های بودجه در دستور بود. بعد از جلسه هیأت دولت به دفترم برگشتم. تا ساعت نُه و نیم شب کارها را انجام دادم. قسمتی را به خانه آوردم که فردا همراهم به کیش ببرم.

 

سال ۱۳۷۲

تقریباً همه روزه در این هفته باران داشته‌ایم. امروز مقداری برف با دانه‌های درشت بارید. تا ساعت نُه و نیم صبح کارها را انجام دادم. آقای [محمدحسین] مقیمی، استاندار خوزستان آمد و گزارش اوضاع اقتصادی، اجتماعی، امنیتی و بازسازی را داد. از جو خشک استان و عدم وجود تحرک مناسب بخش خصوصی در عمران گفت؛ با قبول اینکه دولت سرمایه‌گذاری عمده‌ای در طرح‌های مهم صنعتی و کشاورزی دارد. انتقاد لطیفی از تحرکات خط راست، ضمن قبول همکاری آنها با خودش داشت.

آقای [محمد حسین] رضایی مسئول حج آمد. برای مسائل حج آینده، عازم سفر به عربستان سعودی است. گزارش وضع عُمره و زیارت سوریه را داد و برای مذاکره حج نظر خواست. گفتم، بر [ضرورت انجام راهپیمایی] برائت [از مشرکین] و همچنین عدد سابق حجاج تأکید کند و در مورد شرایط مکانی و زمانی برائت، قبول کند و قول مراعات وضع آنها را بدهند و در صورت مخیر بودن بین عدد و برائت، برائت را ترجیح دهد و اگر نپذیرفتند، موکول به جواب تهران نماید.

 آقای [ابوالفضل] توکلی بینا، [مشاور رئیس ‌جمهور در امور اصناف] آمد. در مورد طرح ساخت محل حزب جمهوری اسلامی برای مدرسه شهید مطهری صحبت شد. جمعی از سران جناح چپ دانشگاه، از دفتر تحکیم وحدت و انجمن اسلامی آمدند. از فشارهای جناح راست برای حذف آنها و فشار اطلاعات و دادگاه ویژه بر آنها و بر روزنامه سلام گله داشتند و سئوالاتی در مورد برنامه دوم برای آموزش عالی پرسیدند. آقایان [محسن] رهامی، [سیده‌اشم] آقاجری و.... صحبت کردند. از من حمایت خواستند؛ گفتم سیاست من، حفظ همه جناح‌های موجود در کادر انقلاب است و برنامه حذفی را خودشان در دوره قبل شروع کردند که به ضررشان تمام شد و راه درست این است که دست از افراط بردارند.

عصر در جلسه هیأت دولت، برنامه پنج‌ساله دوم را در دستور داشتیم. آقای رحمانی آمد. از برخوردش با حسن معادیخواه انتقاد کردم؛ توضیح داد.

 

سال ۱۳۷۳

در منزل بودم. با استراحت، کسالت دیشب رفته‌رفته رفع شد. مقداری وقت به خواندن گزارش‌ها و بولتن‌ها و مقداری به قدم زدن در حیاط کوچک خانه گذشت. در نمازجمعه امروز تهران، آقای [احمد] جنتی، صریحاً روی مرجعیت آیت‌الله خامنه‌ای تبلیغ و تأکید کرد که با نظراتی که رهبری با من در میان گذاشته بودند، نمی‌سازد. چون مایل نبودند از تریبون‌های رسمی و به خصوص آنها که به خودشان مربوط است، تبلیغ شود؛ حتی به نوعی در بیانیه‌ای که برای وفات آیت‌الله اراکی صادر کردند، مرجعیت را به علمای قم حواله دادند.

 شاید این دو روز با اصرار دیگران، تغییری در نظرشان پیش آمده که من نمی‌دانم و یا اینکه بدون کسب موافقت ایشان، اقدام شده باشد. موارد دیگری هم در تریبون‌های دیگر نماز جمعه و اظهارات علما پیش آمده؛ مثل اظهارنظر آقای [محمد] یزدی و بعضی از علمای حوزه‌ها و بلاد که در رسانه‌ها هم آمده است.

 

سال ۱۳۷۴

از بیمارستان ‏در مشهد، حال والده را پرسیدم. رییس ‏بیمارستان ‏گفت، بهترند و خطر رفع ‏شده است. اخوی محمد، تلفنی اجازه گرفت به مشهد برود. بغض‏گلویش را گرفته بود؛ نمی‌توانست صحبت کند.

دکتر [موسی] زرگر، [رییس بیمارستان سینا] آمد. برای پس‏گرفتن زودتر ساختمان از وزارت آموزش و پرورش استمداد کرد و برای نامزدی مجلس در انتخابات آینده، اجازه خواست. [کریل سوچُف]، وزیر بازرگانی بلغارستان آمد. رییس کمیسیون مشترک است. در مورد سیاست خارجی و داخلی و اقتصادی بلغارستان گزارشی داد. سئوالات زیادی کردم و بر اراده همکاری با آنها تأکید نمودم.

دکتر ولایتی، [وزیر امورخارجه]، برای گزارش سفر بوسنی و هرزگوین آمد و نشانی را که آقای [علی عزت] بگوویچ، [رئیس‏ جمهور بوسنی] به او داده بود، آورد؛ به خودش واگذار کردم و بر فعالیت برای حضور در بوسنی و صحنه‌های بین‌المللی در این خصوص تأکید کردم. بعد از صلح، آمریکا نمی‌خواهد ایران حضور داشته باشد و آقای بگوویچ هم خواسته بود، به جای حضور نیروهای نظامی، نیروهای‏کشوری و سازندگی ما در آنجا باشد و آموزش‌های نظامی را در ایران انجام دهیم.

آقای [غلامحسین] محمدی‏گلپایگانی، [رییس دفتر مقام معظم رهبری] آمد. برنامه سفر آیت‏الله خامنه‌ای به قم را توضیح داد و نظر من را در مورد استان شدن قم خواست. از سوی رهبری سئوال آورده بود.گفتم سال‌هاست که- رسماً و کتباً - با استان‏شدن قم موافقت کرده‌ام.

تا عصر چند بار با بیمارستان در مشهد تماس گرفتم. اخوی محمد نگران حال والده است و معمولاً در اثر بغض، نمی‌تواند صحبت‏کند. سرانجام نزدیک مغرب، پیشنهادکرد که اگر امشب برای دیدن والده بروم، بهتر است. قبلاً قرار گذاشته بودیم‏که فردا شب بروم. ساعت هفت و نیم شب، همراه با عفت، فاطی، محسن، یاسر، حسین، دکتر نوحی و دکتر لاریجانی به سوی مشهد پروازکردیم. در فرودگاه، استاندار و آقای [واعظ] طبسی، به استقبال‏آمده بودند. از همان‏جا به بیمارستان امام رضا (ع) رفتیم. آقای طبسی هم با من آمد. در راه فرصت خوبی برای مذاکرات بود. دکترها جمع بودند و جمعی از بستگان، منجمله همشیره طیبه، اخوان احمد و محمد، حال والده را نگران‏کننده ندیدیم؛ گرچه وضع‏شان غیرعادی بود و به زحمت می‌شنیدند و یا حرف می‌زدند. سرم وصل بود و به کمک اکسیژن تنفس کنترل می‌شد. چند کلمه‌ای صحبت کردم و جواب دادند.

سپس‏ جلسه‌ای با حضور پزشکان مشهدی و تهرانی‏گرفتیم و توضیحات‏دادند؛ قلب نارسایی دارد. خون به خوبی به قلب نمی‌رسد. ریه هم چرکین است. به آنفلوانزای موذی و همه‏گیری که در خراسان شایع است، مبتلا شده‌اند. مصلحت ندیدند که ایشان را فعلاً  به تهران ببریم و نحوه معالجه‌ها تأیید شد. باز برای احوال‏پرسی رفتیم. این بار نشستند، ولی مثل حالت خواب بودند. خداحافظی کردیم و به زیارت حرم امام‏ رضا(ع) رفتیم. گفتم که به تمام پرسنل بیمارستان هدیه‌ای بدهند؛ چون از حضور من مطلع شدند و اجتماع کرده‌ بودند.

زیارتی کردیم و سپس مذاکره با آقای طبسی، [تؤلیت‏آستان قدس رضوی] داشتیم. در حال زیارت، ناگهان هیاهوی شدیدی در بین زن‌های زائر بلند شد. معلوم شد، یک مریض ادعاکرده که امام رضا(ع) او را شفا داده و نظرکرده شده است. با آقای طبسی، دربارة سرخس و طرح حرم و بیمه و مدارک طلبه‌ها و انتخابات صحبت‏کردیم. با بدرقه ایشان، به سوی تهران پروازکردیم. ساعت یک بامداد به منزل رسیدم و خوابیدم.

 

سال ۱۳۷۵

طلوع فجر بیدار شدم و دیگر نخوابیدم. گزارش‌ها و اخبار را دیدم و شنیدم. آقای [حمید] میرزاده، [رئیس سازمان برنامه و بودجه] آمد. گزارش تصویب کلیات لایحه اصلاح بودجه را داد. به‌سوی منطقه بی‌بی‌حکیمه پروازکردیم. طرح تزریق گاز به مخازن نفت بی‌بی‌حکیمه را افتتاح کردم. با هزینه هشت میلیون دلار و ۱۲ میلیارد تومان که با یک سوم پیشنهاد پیمانکاران خارجی، توسط متخصصان داخلی انجام شده و باعث بازیافت یک میلیارد و ۲۰۰ میلیون بُشکه نفت می‌شود.

[آقای غلامرضا آقازاده]، وزیر نفت، از برنامه تزریق گاز به مخازن نفتی، گزارش داد که به زودی تکمیل می‌شود و مجموعاً باعث بازیافت ۱۰ میلیارد بُشکه نفت خواهد شد که کار عظیمی است. من هم درباره اهمیت این کار و ضررهای ناشی از تأخیر این کار در گذشته و اهمیت بالارفتن قدرت فنی داخلی در صنایع نفتی صحبت کردم.[۱]

به محل سد بزرگ چم‌شیر پروازکردیم. در حال مطالعه فاز اول با ظرفیت نزدیک دو میلیارد متر مکعب آب، روی رود زهره که بیش از ۸۰ هزار هکتار زمین را در گچساران و خوزستان و بوشهر آبیاری می‌کند و به خاطر موقعیت و محل، خیلی ارزان تمام می‌شود. محل بدنه سد و دریاچه و محل طبیعی سرریز، از امتیازات است.

 به دشت امامزاده جعفر پروازکردیم. نمایشگاه کشاورزی را دیدیم و طرح‌های تأسیس تعاونی‌های کشاورزی و طرح حفر ۱۰ حلقه چاه عمیق، برای آبیاری دشت را افتتاح کردم و برای مردم محل که جمع شده بودند، صحبت کردم.[۲] سپس طرح تغذیه مصنوعی آب به سفره زیرزمینی دشت را افتتاح‌کردیم. وزارت نیرو با ۲۰۰ میلیون تومان، برای تزریق ۱۰ میلیون مترمکعب آب در سال اجرا کرده که باعث جبران برداشت‌های دشت می‌شود.

سپس برای طرح آبخوان‌داری جهاد، به محل آبدالان رفتیم که ۲۰۰۰ هکتار جنگل‌کاری و پنج میلیون مترمکعب تزریق آب دارد. بعد از بازدید نمایشگاه زندگی عشایر و برنامه اسکان عشایر و مذاکره با خانواده‌های عشایر و گزارش آقایان [محمدتقی] امان‌پور، [معاون آموزش و تحقیقات وزارت جهادسازندگی] و [جهانشاه] صدیق، [رئیس سازمان امور عشایر]، درباره برنامه آبخوان‌داری و اسکان عشایر و استماع سرود جالب فرزندان عشایر درباره خودم، برای عشایر صحبت کردم.[۳] سوار اسبی شدم که یک پدر شهید هدیه‌کرده بود.

سپس به‌سوی آبشار جالب مارگون در استان فارس پرواز کردیم. در راه از نان و کباب خوشمزه‌ای خوردم که عشایر همراه‌مان کرده بودند. نزدیک ساعت دو بعدازظهر، در محل مارگون فرود آمدیم. استاندار، امام جمعه و سران استان فارس به استقبال آمده بودند. روستاهای مسیر تا آبشار به گرمی استقبال کردند. در آنجا [سازمان حفاظت] محیط زیست، ساختمان کوچکی ساخته که نماز و ناهار و استراحت داشتیم. سپس به تماشای آبشار رفتیم که خیلی جالب است. عکس و فیلم زیادی برداشتند.

به یاسوج برگشتیم. در اداره راه و ترابری، مراسم افتتاح بخشی از جاده مهم یاسوج به سمیرم را با گزارش معاونان وزارت راه و ترابری و صحبت من داشتیم[۴]. سپس به جاده رفتیم و پرده از لوح برداشتیم. در مسیر، اجتماع زیادی از مردم را داشتیم.

سپس به کارخانه کنسانتره آب میوه شهدناب رفتیم. گزارش دادند و در مراسم افتتاح هشت طرح صنعتی، همان‌جا شرکت کردیم؛ با گزارش مدیرعامل شهدناب و پخش فیلم از کارخانه‌های دیگر ملامین، بخاری‌سازی، پروفیل آلومینیوم، قند حبه، دفترچه‌سازی، پفک‌سازی. [آقای محمدرضا نعمت‌زاده]، وزیر صنایع و من هم صحبت کردیم.[۵]

پس از نماز مغرب، به دانشگاه پزشکی رفتیم. بعد از افتتاح سی‌تی‌اسکن و ۲۹ خانه و مرکز بهداشت و دو خوابگاه دانشجویان دختر و پسر، در مراسم، رئیس دانشگاه گزارش داد و من در مورد شاخص‌های خوب درمان و بیمه و بهداشت، صحبت کردم[۶].

سپس به مجتمع آموزش‌عالی یاسوج رفتیم؛ با گزارش طولانی [دکتر حسینی]، رئیس دانشگاه و صحبت من[۷] و پذیرش تبدیل شدن آن به دانشگاه که تقاضای آن‌ها و مدیریت استان است و ساخت دانشکده کشاورزی آغاز شد.

به مجلس بزرگ دانشگاهیان و فرهنگیان، در سالن بزرگ ورزشی شهر رفتم. خیلی پُرشور بود. دانش‌آموزان، دو سرود جالب درباره من و برنامه سازندگی اجرا کردند. مدیران دانشگاه، آموزش و پرورش، صداوسیما و تربیت بدنی گزارش دادند و همگی از رشد سریع و زیاد کار و قلمرو خودشان گفتند که افتخارآمیز است. من هم درباره سرعت رشد اقتصادی و امور زیربنایی و آینده بهتر کشور، پس از به ثمر رسیدن طرح‌ها و برنامه محرومیت‌زدایی گفتم[۸]. دو نفر معلم هم به طور غیررسمی از کمی حقوق و مشکل زندگی‌شان حرف زدند. سه طرح هم با پرده‌گیری از لوح یادبود افتتاح شد.

به استانداری رفتیم. [آقای صمد رجاء]، استاندار گزارش داد و خواسته‌ها را مطرح کرد. [آقای سید محمد موحد]، نماینده بویراحمد صحبت‌کرد و با تشکر از خدمات، کمبودها را مطرح کرد. من هم از پیشرفت و برنامه‌های آینده و استحکام وضع سیاسی و اقتصادی گفتم و وعده انجام خواسته‌ها را دادم.[۹]

به اقامتگاه آمدم. فرمانده تیپ فتح آمد؛ تیمسار [رحیم] نوعی‌اقدم، از جانبازان ۵۵ درصد جبهه است. نیازهای تیپ را گفت و شرحی از اخلاص و ارادت خودش را داد؛ مرد جالبی است. تا ساعت دوازده شب، خاطرات امروز را نوشتم و با خستگی مفرط خوابیدم.

نظرات بینندگان