داوود محمدی؛ روزنامه نگار: اختلاس، دزدی، دروغ، فریب، ریا، نفوذ، جاسوسی، خیانت، خودخواهی و ... اینها کلیدواژههای آشکار و نهان رسانهای است که به روا یا ناروا، پازل سیمای ایران در ذهن ایرانیان و بیگانگان ترسیم و تکمیل میکند. بهراستی آیا این پازلها روایتگر وضعیت ایران امروز ماست. شوربختانه باید اذعان کرد پاسخ تلخ این پرسش، «آری» است. اما آیا سیمای جمعی ایرانیان تا این حد زشت و کریه شده است؟ خوشبختانه باید تأکید کرد جواب شیرین این سؤال، «خیر» است.
شاید آشناترین تصویر از پایبندی ایرانیان به مسئولیت اجتماعی و نوعدوستی، همان بسیج عمومی و حضور گسترده و مؤثر مردم در کمکرسانی به هموطنان خود در رخدادهایی مانند سیل و زلزله است اما ورا و فراسوی این نشانه آشکار، بخش دیگری نیز حاضر و فعال هستند که در نقطه کور توجه رسانهها و افکار عمومی قرار گرفتهاند. بخشی که شامل نسلی است که برخلاف نسلهای پیشین ایدئولوژی و شعارهایی مانند «رهایی مستضعفان جهان» را کارآمد نمیدانند و بهجای تمرکز بر اهداف دور از دسترسی مانند «تبدیل کاخ سفید به حسینیه»، برداشتن گامهای کوچک اما در دسترس را ترجیح میدهند. آنان «جامعه هدف» خود را در میان محرومان ایرانزمین همانند کودکان کار، فقیران، زنان سرپرست خانوار، جاماندگان از تحصیل، محرومان از خدمات درمانی حیاتی و... جستوجو میکنند و با گردآمدن در تشکلهای «مردمنهاد» میکوشند در حد توان خویش، از دردها و رنجهای آنان بکاهند. «فعالیت مستمر، برنامهریزی» و «سازماندهی» سه وجه تمایز اصلی این نسل با نیکوکارانی است که در برهههای حوادث طبیعی، همانند باران بهاری ظاهر و پس از نزول توجه به ابعاد فاجعه، فروکش میکنند.
هرچند، این بخش از ایران دربرگیرنده متولدان دهههای مختلف است اما بهوضوح هویداست که حضور نسل جوان بهویژه متولدان دهههای هفتاد به بعد در اردوگاه آنان بسیار پررنگ است و در این میان، دانشجویان، ستون فقرات این «نسل سبز» را تشکیل میدهند. یافتههای میدانی این واقعیت را تأیید میکنند که وجه غالب جنبش دانشجویی پس از سرخوردگی از کامیابی در حوزه سیاست، به سمت فعالیتهای فرهنگی / ادبی نقلمکان کرده و در ادامه نیز پرداختن به امور خیریه و خدمترسانی به محرومان را بهعنوان گزینه نخست خویش برگزیده است.
«نسل سبز»، مرزبندیهای مذهبی، جنسیتی، قومیتی، سیاسی، فرهنگی و ... را به رسمیت نمیشناسد و در شناسایی افراد مشمول خدمترسانی، اعتنایی به این معیارها ندارد. همچنین در یارگیریهای درون تشکیلاتی آنها نیز میتوان فعالانی دارای گرایشهای متفاوت سیاسی را دید که با کنار گذاردن اختلافنظرهای جناحی، حول محور خدمت به نیازمندان گردهم آمدهاند و باهم افزایی مشغول فعالیت هستند.
این نسل، سودای ریاست و رؤیای شهرت ندارند. در کمین برداشت از کاشت تلاش خود نیست بلکه بالعکس، توان ذهنی و جسمی و مالی خود را بدون چشمداشت، نثار محرومان میکنند. «نسل سبز»، از حمایت گسترده افکارعمومی و نهادهای حاکمیتی محرومند و تشکلهای گمنام و حتی نامدار آنان، از سوژههای حاشیهای رسانههای کشور رنگارنگ محسوب میشوند.
باوجود محیط نامساعد فعالیت، «نسل سبز» با عزم راسخ بهپیش میروند و همانگونه که از ابتدا منتظر فرارسیدن محیط مناسب فعالیت نماندند، اکنون نیز از بخش ناهمجنس اجتماع و حاکمیت، انتظار و توقع یاری ندارند و به صرفاً به یارگیری از لایههای همسو و ازقضا، پرشمار در جامعه امید بستهاند. بنابراین، آنان محتاج دیگران نبوده اند و نیستند اما باید بپذیریم ما نیازمند آنان هستیم، نهفقط برای نقش مؤثرشان در کاهش آلام انسانی جامعهای که در آن زیست میکنیم بلکه مهمتر از آن برای رسیدن به آرامش فردی از طریق اصلاح تصویری زشت و کریه ای که از میهن در ذهنمان حکشده و پنجه بر روح و روانمان میکشد. «نسل سبز» با عملکرد انسانی و زیبای خود به ما یادآور میشوند ناهنجاریها، تمام واقعیت جاری در ایران نیست زیرا هنوز ستارههای اخلاق و مسئولیت شناسی در جایجای پهنه کشور میدرخشند که از پنهان ماندن در پشت ابرهای غفلت و بیتوجهی ما، هراسی ندارند. با دیدن این نسل و توجه به نیت و اقدامات ارزندهشان، زنگارهای ناامیدی را از آینه ذهنمان بزداییم.