پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ امروز خبر کرده بودیم حرم بعد از ناهار بروند باغشاه و از آنجا برویم امیریه نایبالسلطنه، هوا هم ابر بود ما هم سوار شده رفتیم باغ بهجتآباد مستوفی، باغ خفهایست. کنار حوض آفتابگردان [چادر، آفتابگیر] زده ناهار خوردیم بعد از ناهار شش ساعت به غروب مانده سوار شده آمدیم باغشاه. حرم هنوز از شهر نیامده بودند، سوار اسب شدیم عباس برادر چرتی هم سوار اسب جلوی ما بود که اسب رم نکند، یک دو دوری توی باغ گردش کردیم، باد شروع کرد به آمدن تا حالا باد نمیآمد حالا شروع کرده. فوارهها را آب انداخته بودند. حاجی حسینعلیخان هم بود. فوارهها خیلی میپرید اما باد نمیگذارد، تمام خیابان را تر کرده بود، آب فوارهها توی جزیره مجسمه به قدری ریخته بود که آدم نمیتوانست آنجا راه برود، فوارهها هم سر آدم میریخت.
بعد از گردش آمدیم توی عمارت نشستیم، عزیزالسلطان [ملیجک دوم] از شهر رسید سوار اسب بود، اسب زیادی دواند. آقا عبدالله، آقا مردک [دایی ملیجک]، شاپور، حاجی لَله و آدمهایش هم بودند. متصل اسب میدواند. در این بین سرِ حرم هم پیدا شد، تمام حرم آمدهاند متفرقه هم خیلی با حرم آمدهاند، همینطور چادربهسر تا دمِ جزیره رفته مراجعت کرده قدری زنها دربِ در نشسته بعد زود رفتند باغ نایبالسلطنه. آنها که رفتند من هم از عقب آنها سوار شده رفتم، باد هم در کمال شدت میآید، وارد باغ آقا شدیم، نایبالسلطنه، وزیرنظام، سایرین دربِ در بودند، کالسکه زیادی هم به قدر چهل دانه توی خیابان بود، عزیزالسلطان بود، پسر آقا بود، داخل شدیم اینجا هم باد در نهایت شدت میآید. اول رفتم توی حوضخانه قدری نشسته قلیانی کشیدیم، بعد رفتیم تالار پهلوی آنها، آنجا هم پنجرههایش را کار نگذارده بودند، باد سختی میآمد نمیشد ایستاد قدری گردش کردیم زنها هم گردش کردند آمدیم توی اطاق راهپله تالار که باد نمیآمد قدری نشسته چای و عصرانه خوردیم، والده نایبالسلطنه، فخرالدوله، فروغالدوله و غیره خیلی بودند، جمعیت متفرقه خیلی بود. اینجا معصومهایست خواننده معروف، که زنِ حاجی علیخان اعتمادالسلطنه بود، پیر هم شده است، دایره داشت و میخواند یک همدندانی هم داشت که هیچ او را ندیده بودم، او هم میخواند، پرسیدم، کی است؟ گفت: «من خواننده بگم خانم خاله شاه بودم.» باد خیلی اذیت کرد و اوقات همه را تلخ کرد. یک ساعت و نیم به غروب مانده سوار شده آمدیم عمارت شهر. شب را بیرون شام خوردیم، امینالملک با حالت مسهل خورده آمد با امینخلوت قدری کاغذ بود خواندیم و جواب دادیم [...].