arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۴۵۴۴۱
تاریخ انتشار: ۵۸ : ۲۳ - ۰۹ ارديبهشت ۱۳۹۹

یادداشت‌های علم، پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۵۵: « در زاهدان بمبی ترکیده، بیست سی نفر شَل و پَل شده‌اند! »

در زاهدان در مسافرخانه پاکستانی‌ها بمبی ترکیده بیست سی نفر شَل و پَل شده‌اند. من فکر می‌کردم کار هندی‌ها باشد. شاهنشاه فرمودند: «قطعا کار بلوچ‌های پاکستانی یا افغان‌هاست و بلوچ‌های پاکستانی را هم البته افغان‌ها اِغوا کرده‌اند. به [ذوالفقار علی] بوتو تلگراف تسلیتی بفرست، بعد هم خیلی سعی در پیدا کردن مسببین بشود.» ماشاءالله به این فراست و سرعت انتقال.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

در زاهدان بمبی ترکیده بیست سی نفر شَل و پَل شده‌اند!

 

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح سنگور، رئیس‌جمهور سنگال، رفت. بعد من در رکاب شاهنشاه به نیاوران آمده شرفیاب شدم. سه چهار روز است باران نیامده، شاهنشاه نگران هستند. عرض کردم: «به هر حال خوزستان و گرمسیرات فارس دیگر احتیاجی ندارند و به فرض که در سردسیر باران نیاید، همه شکاف‌ها را پر می‌کنند.»
مقاله گاردین را [...] از نظر مبارک‌شان گذراندم. فرمودند: «به رئیس شرکت ملی نفت (دکتر اقبال) بگو چرا مثل روس‌ها، ما هم با انگلیسی‌ها قرار نبندیم؟» عرض کردم: «خوشبختانه آن مسئله محدودیت آب‌های ساحلی را که حاج میرزا آقاسی قبول کرده بود، خود دولت شوروی (رژیم بلشویک‌ها) لغو کرده است.» فرمودند: «فوری اقدام کن.»
درباره اسلحه مراکش و [تشریفات کند اداری]red tape آمریکا عرض کردم که «واقعا اگر بدبخت مراکشی‌ها در یک جنگ جدی می‌بودند، تا حالا صد دفعه شکست خورده بودند.» فرمودند: «این مطالب را به شوخی به سفیر آمریکا بگو.» عرض کردم: «اتفاقا صبح امروز در فرودگاه به او گفتم و خیلی هم دو نفری خندیدیم.» گزارشی هم از کنفرانس دکتر کاترل، متخصص امور اقیانوس هند، که این‌جا هم شرفیاب شده بود، عرض کردم. با دقت ملاحظه فرمودند.
در زاهدان در مسافرخانه پاکستانی‌ها بمبی ترکیده بیست سی نفر شَل و پَل شده‌اند. من فکر می‌کردم کار هندی‌ها باشد. شاهنشاه فرمودند: «قطعا کار بلوچ‌های پاکستانی یا افغان‌هاست و بلوچ‌های پاکستانی را هم البته افغان‌ها اِغوا کرده‌اند. به [ذوالفقار علی] بوتو تلگراف تسلیتی بفرست، بعد هم خیلی سعی در پیدا کردن مسببین بشود.» ماشاءالله به این فراست و سرعت انتقال.
یک نفری پولی را ادعا کرده بود به خیریه می‌دهد. پول زیاد بود و وقتی به دستش آمد، پشیمان شد. انتظار داشت من اوامر شاهنشاه را ابلاغ کنم که مال خودت باشد و من نکردم (چون چنین امری نداده بودند) و به او گفتم که فرمودند: «اهدای این پول به کار خیریه بسیار بسیار کار پسندیده‌ایست.» بیچاره می‌خواست از غصه سکته بکند. ناچار شد که بگوید به کار دیگری مصرف خواهد کرد (که البته کار خیر نیست، ولی ظاهر آن این‌طور است). به تفصیل برای شاهنشاه حکایت کردم و آن‌قدر خندیدیم که من فکر می‌کنم این‌قدر خنده از طرف من جسارت‌آمیز بود.
بعد مرخص شدم. به کار‌های جاری رسیدم، من‌جمله عیدی مستخدمین و افراد گارد [شاهنشاهی] را دادم (تمثال مبارک شاهنشاه با پنج هزار ربع پهلوی).
بعدازظهر تمام کار کردم. شاهنشاه هم کار کردند، من‌جمله چندین مصاحبه با مخبرین خارجی. پنج ساعت یکسره کار کردند و واقعا از این حیث من نگران می‌شوم.

نظرات بینندگان