arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۴۹۶۱۱
تاریخ انتشار: ۵۷ : ۲۳ - ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۹

یاداشت های ناصرالدین شاه شنبه ۲۷ ازدیبهشت ۱۲۶۸

ابراهیم میرزای پسر عمادالدوله می خواست با ما به فرنگ بیاید گفتم تو باید با زن خودت و امین الدوله بروی مکه، حالا هم برو، او را از صرافت آمدن انداختیم. یک ساعت از دسته گذشته جانشین آمد عرض کرد وقت حرکت است. اول آمدیم توی طالار بزرگ، کشیش اعظم تفلیس به حضور آمد، خطابه خواند، اظهار التفاتی به او شد. تمام صاحب منصب ها و جنرال ها و قونسول ها که روز ورود حاضر بودند
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

یاداشت های ناصرالدین شاه شنبه ۲۷ ازدیبهشت ۱۲۶۸سرویس تاریخ «انتخاب»؛  امروز باید برویم«مِلِت» صبح ازخواب برخواسته رخت پوشیدیم. ابراهیم میرزای پسر عمادالدوله می خواست با ما به فرنگ بیاید گفتم تو باید با زن خودت و امین الدوله بروی مکه، حالا هم برو، او را از صرافت آمدن انداختیم. یک ساعت از دسته گذشته جانشین آمد عرض کرد وقت حرکت است. اول آمدیم توی طالار بزرگ، کشیش اعظم تفلیس به حضور آمد، خطابه خواند، اظهار التفاتی به او شد. تمام صاحب منصب ها و جنرال ها و قونسول ها که روز ورود حاضر بودند امروز هم حاضر بودند به آن ها مهربانی شد و با پرنس آمدیم درب پله، آن جا پرنس را وداع کرده توی کالسکه چاپاری نشسته و راندیم. باز همانطور سرباز دو طرف کوچه با پلیس و قزاق ایستاده بودند مثل روز ورود جمعیت متفرقه هم زیاد بودند. از وسط سرباز و پلیس و قزاق گذشته تا از شهر تفلیس خارج شده به راه افتاده راندیم. امروز در جزء صاحب منصب ها «کلنل دمنت ویچ» صاحب منصب قزاق را که اول برای قزاق ها به طهران آمده بود و مراجعت کرد دیدم این آن «دمنت ویچ» نیست خیلی لاغر و مفلوک و پریشان به نظر آمد. خلاصه راندیم در چاپارخانه اول که«منحط» بود اسب عوض کردیم. در چاپارخانه دویم «زلکان» ناهار خوردیم و ناهار بسیار خوبی بود اسب عوض کردیم. از آن جا در چاپارخانه «دوشیط» اسب عوض شد. بعد در چاپارخانه «اناماادر» اسب عوض شد. بعد در «پاسانااَو» اسب عوض شد و از آن جا آمدیم به «مِلِت». نیم ساعت از شب گذشته وارد شدیم. امروز چهارده فرسنگ تمام راه آمدیم. در این مهمانخانه ها که اسب عوض می شود هر کدام یک پیش خدمتی پیش ما می نشیند و صحبت می کند. امروز مجدالدوله، آقامیرزا محمد خان، صدیق السلطنه نشسته بودند. در چاپارخانه آخری عزیزالسلطان و مهدی خان نشسته بودند. ماشاالله عزیزالسلطان به قدری با مهدی خان شوخی کرد و صحبت نمود و خندیدیم که حد نداشت. مهدی خان هم خیلی همراهی و خوشمزگی کرد. بسیار خوش گذشت.
اول که از تفلیس بیرون آمدیم جلگه بسیار خوبی اطراف راه بود. بسیار سبز و خرم و پر گل و ممتاز و کوه ها دور بودند. رودخانه کُر هم طرف دست راست ما بود و ما از کنار رودخانه می آمدیم. کر خیلی آب دارد و مثل دریا می آید. دهات خوب و مرغوب دور و حول و حوش تفلیس واقع است. مرتعی برای گوسفند و مال، قره مال و شتر این ها از این جا بهتر نمی شود بسیار بسیار مرتع خوبی است یک فرسنگ نیم که رفتیم جلگه تمام و تنگه شد و جنگل هم کم کم دیده می شود. راه آهن از تفلیس که به پطروباطوم می رود و تازه ساخته اند خطش از طرف دست راست آن طرف رودخانه کر می آید. به قدر دو فرسنگی که رفتیم رسیدیم به پل آهنی بسیار معتبر خوبی که برای راه آهن از روی این پل عبور می کند این جا راه آهن افتاد به دست چپ ما و رودخانه کر دست راست بود. همین طور تا مهمان خانه اول که منحط بود راه آهن با ما بود، این راه آهن از ما جدا شد و رفت به طرف پطر و باطوم. ما راندیم برای قفقاز، قدری که رفتیم از پل آجری محکم بسیار خوبی که یک چشمه بزرگ و یک چشمه کوچک داشت گذشتیم. باز رودخانه کر دست راست واقع است. قدری که راندیم به ده بسیار بزرگی رسیدیم که یک شعبه قوی رودخانه کر از آن ده می آید و داخل رودخانه می شود از پل آن گذشته این شعبه بزرگ را گذاردیم و دیگر ندیدیم. همان شعبه روبرو را که آب گل آلود سیاه داشت و خیلی کمتر از شعبه اول بود گرفته و به دست راست خودمان انداخته راندیم الی ملت که منزل امشب است. این شعبه رودخانه کر در دست راست واقع است. این راه گاهی جلگه و گاهی تنگه وسیع و تنگ می شود و در اطراف دهات ارامنه خیلی دارد. این شعبه کم که می نویسم فیل را می برد این راه هر چه می رویم سربالا می شود و کوه ها مرتفع می شود و هوا سرد می شود. دهات گرجی ها در اطراف این کوه واقع است. ده خانه، پنج خانه، بیست خانه به تفاوت دارند. دهات بزرگ نیست، کوچک کوچک است، مرتع های بسیار خوب دارند، سبز و خرم تمام خانه ها در دامنه های این کوه واقع است، دره های مهیب از طرفین دیده می شود. تمام شبز و خرم. از طرفین راه رودخانه های عظیم از کوه های اطراف سرازیر شده داخل رودخانه کر می شود. این رودخانه و نهرها چون باید از توی جاده شسته به رودخانه بریزد راه را خراب کرده بود، سیل هم تازه آمده بود، بعضی جاها را هم از راه خراب کرده بود، در این مراتع گوسفندهای سفید می چریدند، چوپان ها به طور خوش بالا سر آن ها ایستاده خیلی حالت خوشی داشت، هر چه بالا می رفتیم به برف نزدیک شده و هوا سرد می شود، قله های کوه پر از برف و بسیار مهیب بود که دیده می شود. گاو های بسیار خوب سر راه دیدم که این طور گاوهای به این بزرگی و خوبی در مازندران که جای گاوهای خوب است این طور دیده نشده است. مادیان زیاد دیدیم. خلاصه تمام این راه را آمدیم بسیار سبز و خرم و پر گل بود . صفا داشت. بالا که آمدیم شکوفه گلابی و امرود، شکوفه های دیگر، شکوفه های درخت جنگلی که میوه خودرو دارند تازه باز شده بود، دیده شد. در این راه دولت روس سربازخانه، قزاقخانه، قشون خیلی دارد. در حقیقت این راه نظامی و قشونی است. وقتی که وارد شدیم زیر پله عمارت یک دسته فوج گرجی با موزیک ایستاده بودند، رئیس آن ها جنرال لیوطنانط طریطر بود، از جلو فوج گذشته داخل عمارت شدیم.عمارت دو مرتبه ایست، مرتبه بالا منزل داریم، در جلو این عمارت همان شعبه رودخانه کر که همه جا در دست راست بود و به رودخانه کر قاطی می شود می گذرد، خیلی جای با صفایی است، کوه های بسیار بسیار بلند جنگل دار در جلو عمارت ما واقع است. چراغان زیادی کرده بودند. در سر ناهارگاه که ناهار می خوردیم باران تندی آمد. آسمان هم صدایی کرد. تا آن جا بودیم باران آمد. حرکت که کردیم باران ایستاد. هوا صاف و بسیار خوب بود. اگر بنا بود این هوای بد ما را همه جا همراه باشد بسیار بد می گذشت و احتمال می رفت سیل سخت بیاید و راه را خراب کند. چنان که از سیل یکی از دو جای راه هم خراب شده بود که در نهایت صعوبت از آن جا گذشتیم. از باران مختصر که این طور بشود از باران زیاد نعوذ بالله که چه می شد. الحمدلله که به خوبی و خوشی و سلامت وارد منزل شدیم و به سلامت شام خوردیم. این جا چند موشک و آتش بازی هوا کردند. بسیار بسیار خوب بود. هوا که می رفت روی درخت ها می ریخت و مثل ستاره می شد و بسیار قشنگ بود. صدای مهیبی هم می کرد.
از جلفا الی این جا کالسکه چاپاری بسیار خوب بود و عیبی نداشت اما از تفلیس به این طرف و تا این منزل خیلی متعفن بود و اسباب زحمت و کثافت شده بود و جهتش این بود که اسب ها نر می دادند و اسباب تعفن شده بود. باید دعا به دختری کرد که در یکی از این استاسین ها دسته گل یاس شیروانی به ما تعارف داد و ما آن گل را توی کالسکه گذاریدم. بوی او اگر نبود خیلی اسباب زحمت می شد. این جا تازه اول یاس شیروانی است. از طهران که حرکت کردیم بیست روز بود که یاس شیروانی تمام شده بود اما از طهران الی این جا همین طور به نوبه با یاس شیروانی و شکوفه به این منازل آمدیم.
عبارتی که امپراطور در وقت احوالپرسی از سرباز ها و قشون می گوید و ما هم در روسیه همان طور احوالپرسی از سربازها و قشون می کنیم به لفظ روسی و ترجمه آن را به فرانسه و فارسی در این جا می نویسیم و آن چه را هم که سرباز ها در عوض عرض می کنند می نویسیم:
امپراطور می گوید:
سلامتید جوانان رشید؟
سرباز ها عرض می کنند:
ما سلامت اعلیحضرت شما را می خواهیم.
تیرهای آهنی سیم تلگراف آهنی انگلیس ها از طهران الی تفلیس همه جا همراه بود. در استاسین دویم که از تفلیس بیرون آمدیم و اسب عوض کردیم و راه آهن از طرف باطوم و پطر رفت سیم تلگراف را هم آنجا گذاردیم و خیلی افسوس خوردیم که چرا سیم سیم را دیگر نمی بینیم زیرا که با او انس گرفته بودیم.

نظرات بینندگان