arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۷۵۷۶۹
تاریخ انتشار: ۰۷ : ۰۰ - ۰۱ مهر ۱۳۹۹

یادداشت‌های محمدعلی فروغی، سه‌شنبه ۳۱ شهریور ۱۲۹۸؛ دیدار با ادوارد براون در کمبریج

ساعت یازده و نیم به کمبریج رسیدم. راه همه جا سبز و خرم و درخت و زراعت بود. حقیقتا سبزی زمین در فرنگستان چیز غریبی است. پرفسور برون در گار حاضر بود. مرا با اتومبیل خود برد... ناهار با خودش و زنش در منزلش خوردیم. خانه‌اش هم خوب است و باغچه باصفایی دارد. از قرار معلوم پرفسور برون بابضاعت است. در خانه‌اش هم کتاب زیاد دارد. کتاب‌های شیندلر را خریده نشان داد. کتاب «نصف جهان» هم در آن بود. معلوم شد یکی از پسر‌های حاجی میرزا ابوالفضل ساوجی که تنها از پسر‌های او مانده و میرزا بهروز نام دارد مدتی در مصر بوده و حالا به انگلیس آمده و در کمبریج معاون معلم [استادیار]است. او هم آمد و دیدیم و با هم به گردش رفتیم.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

یادداشت‌های محمدعلی فروغی، سه‌شنبه ۳۱ شهریور ۱۲۹۸؛ دیدار با ادوارد براون در کمبریجصبح خواستم با نصرت‌الدوله [وزیر خارجه] گفتگو کنم حمام بود و موقع ترن دیر می‌شد، چون دیروز به پرفسور برون [ادوارد براون خاورشناس انگلیسی]تلگراف کرده بودیم که با ترن ساعت ده و پنج دقیقه حرکت می‌کنیم. غفارخان آمده با هم تاکسی گرفته به گار [ایستگاه]راه‌آهن که لیورپول استشیون است رفتیم. به موقع رسیده سوار شدم. پول بلیط را غفارخان داد. چهار لیره هم از او قرض نمودم، چون پول انگلیسی نداشتم.

ساعت یازده و نیم به کمبریج رسیدم. راه همه جا سبز و خرم و درخت و زراعت بود. حقیقتا سبزی زمین در فرنگستان چیز غریبی است. پرفسور برون در گار حاضر بود. مرا با اتومبیل خود برد. اول به مدرسه رفته قدری گردش کردیم. بنای مدرسه [دانشگاه]یا به عبارت اخری مدارس خیلی کهنه است و جلوه و قشنگی ندارد، اما درخت و سبزه دارد. کتابخانه مدرسه را هم تماشا کردیم. یک اطاق مخصوص کتاب‌های گیب و اوقاف گیب بود. کتابخانه این اونیورسیته از حیث کتب شرقی گمانم که کمتر از کتابخانه مدرسه السنه شرقیه پاریس نباشد. اطاق ناهارخوری شاگردان و معلمین را هم به من نشان داد، اما حالا اوقات تعطیل است و خلوت و از طلاب کسی نیست.

ناهار با خودش و زنش در منزلش خوردیم. خانه‌اش هم خوب است و باغچه باصفایی دارد. از قرار معلوم پرفسور برون بابضاعت است. در خانه‌اش هم کتاب زیاد دارد. کتاب‌های شیندلر ۱ را خریده نشان داد. کتاب «نصف جهان» ۲ هم در آن بود. معلوم شد یکی از پسر‌های حاجی میرزا ابوالفضل ساوجی که تنها از پسر‌های او مانده و میرزا بهروز نام دارد مدتی در مصر بوده و حالا به انگلیس آمده و در کمبریج معاون معلم [استادیار]است. او هم آمد و دیدیم و با هم به گردش رفتیم. به اتفاق مادام به مطبعه اونیورسیته [چاپخانه دانشگاه]رفتیم. خیلی مفصل بود. چرخ‌های متعدد مشغول کار بود. چیزی که خیلی محل توجه من بود کیفیت اسبابی بود که در آنِ واحد از سرب مذاب حروف را ریخته و چیده و ترتیب کرده و صفحه‌بندی می‌کرد. از عجایب تصنعات است.

شب هم مرا نگاه داشت. از لندن هم غفارخان تلفون کرد که نصرت‌الدوله حرفی ندارد از این‌که من شب در کمبریج بمانم و بعد هم چند روزی در لندن باشم و بعد به پاریس بروم. پس پروفسور برون اصرار کرد که فردا ناهار هم بمانم. قبول کردم. خیلی مهربانی کرد. صحبت زیاد کردیم، علمی و غیرعلمی. مسئله فردوسی و اشتباهی که برای نلدکه از اشعار پشت «شاهنامه» دست داده به او گفتم و یادداشت کرد و خیلی از نلدکه تعریف کرد و معلوم شد هنوز زنده، اما خیلی افسرده است. بعد از شام از اوضاع سیاسی و روابط ایران و انگلیس شرح مفصلی برای او گفتم و نکاتی را حالیِ او کردم.

پی‌نوشت‌ها:

  1. (۱۸۴۶-۱۹۱۶) Sir Albert Houtum-Schindler  

۲. مقصود کتاب «نصف جهان فی تعریف الاصفهان» از پدربزرگ فروغی، محمدمهدی ارباب اصفهانی است که در سال ۱۳۴۰ به چاپ رسیده است.
منبع: یادداشت‌های روزانه محمدعلی فروغی، به کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش، تهران: سخن، چاپ هفتم، ۱۳۹۸، صص ۲۲۲ و ۲۲۳.

نظرات بینندگان