پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح از خواب برخاسته رفتم حمام. از آنجا رفتم به عمارت ناهار خوردم. بعد از ناهار سپهسالار آمد خیلی صحبت شد. از سیستان نوشتهجات خوب رسیده بود. در سرحد جام و مشهد، ترکمان دزد به آنجاها آمده بود، اسیر مَسیر برده بود، پس گرفته بودند؛ اسب و سر اسیر گرفته بودند. بعد به طهران دستخطهای متعدده نوشته شد؛ جوابهای وزیر خارجه و غیره و غیره. معیرالممالک، یحییخان، آقا علی و غیره بودند؛ خیلی به کار گذشت. عصری رفتم اندرون، قدری گردش کردم. والده شاه [و] عزتالدوله – با بچههایش – آمده بودند. قدری صحبت شد. یعنی من میگشتم که والده شاه و غیره با چادر رسیدند. زن معیر [و] دوستمحمدخان هم بودند. بعد آمدم بیرون چای عصرانه خورده، نماز کردم. منبر گفتم بیاورند برای رفتن بالاخانه – اطاق که راه ندارد – برای تماشای آتشبازی امشب.
بعد قُرُق شد؛ زنها [و] والده شاه آمدند توی اطاق. غروبی شیرازی کوچکه پُر حرف میزد، سیلی پُرزوری زدم. اوقاتم تلخ شد.
شام را توی چادر کوچکه که مابین حوضها زده بودند خورده شد. بعد از شام قرق شد؛ مردانه شد، آتشبازی شد. یوسف هم آتشبازی فرنگی کرد. همه پیشخدمتها، حاجبالدوله، معیر و غیره و غیره بودند. آتشبازی خوبی شد.
بعد از آتشبازی از منبر پایین آمدیم در اطاق نشسته، حاجی حکیم، آقا حسن سنتوری و سایر آمدند. خوب زدند. خوب خواندند. چهار ساعت از شب رفته رفتم خوابیدم. یوشی بله شد.
نیشابور لیک [۱]، شغال و رطوب دارد، مثل مازندران. میرزا مسیح و مازندرانیها هم اینجا هستند – مازندران شده است – گل کَوَر که ترشی میاندازند خیلی دارد، هنوز کورهایش غنچه دارد، میتوان ترشی انداخت.
پینوشت:
۱- لیک: لیکک، خرچال [نوعی مرغابی] و آن نام پرندهای است که به وسیله چرخ و شاهین شکار کنند و خورند. (دهخدا)
منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه، از ربیعالاول ۱۲۸۳ تا جمادیالثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۳۹۷، صص ۲۱۲ و ۲۱۳.