arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۳۹۳۱۱
تاریخ انتشار: ۴۵ : ۲۳ - ۰۲ مهر ۱۴۰۰
روزنامه‌گردی در «انتخاب»؛

قسمت ۸/ ۱۷۰۰ سال مالکیت ایران در بحرین به قلم سعید نفیسی

همین مولف [کرزن] در جای دیگر (ج ۲ ص ۳۹۴) می‌نویسد: در سال ۱۲۸۲ (۱۸۶۵ م) پادشاه ایران به خیال افتاد که یک دسته کشتی جنگی در خلیج‌فارس ایجاد کند که عبارت از دو سه کشتی بخار باشد و کارگران آن عرب و هندی و در ریاست یک نفر صاحب‌منصب بحریه‌ی انگلیسی باشند ولی دولت انگلستان از برآوردن این خواهش کوتاهی کرد زیرا می‌دانست مقصود اصلی از این نقشه دست‌اندازی به استقلال جزایر و صیدگاه‌های مرواید بحرین است.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ مولف خلیج‌فارس می‌نویسد (ص ۲۴۶): در سال ۱۲۷۸ (۱۸۶۱ م) در نتیجه‌ی دعاوی سیاسی که دولت ایران و دولت عثمانی در بحرین داشتند شیخ بحرین معاهده‌ی دوستانه‌ی مهمی با دولت انگلیس بست و به موجب آن نخست صحت و اعتبار تمام معاهدات و قراردادهای پیشین را تصدیق کرد و دوم وعده داد که از آن پس به دزدی در دریا و برده‌فروشی نپردازد به شرط این‌که انگلستان نیز در سیاست خارجی از او حمایت کند و نیز شیخ مزبور به عهده‌ گرفت که شکایات خویش را از تجاوزات دیگران به حکمیت و قضاوت انگلستان باز گذارد و وعده داد که حکمیت و رسیدگی به کارهای اتباع انگلیس را در بحرین به عهده‌ی نماینده‌ی سیاسی آن دولت در خلیج‌فارس بگذارد و به اتباع انگلیس اجازه دهد که به آزادی در قلمروی وی منزل کنند و به تجارت بپردازند.

کرزن هم (ج ۲ – ص ۴۵۸) می‌نویسد: شیخ محمد سابق‌الذکر با وجود آن اظهارات همیشه در پی دسیسه و فساد بود و به این جهت در ۱۲۷۸ (۱۸۶۱) برای جلوگیری از نیرنگ‌های او عهدنامه‌ی دیگری در تامین صلح و مودت با انگلستان بسته شد ولی هیچ عهدنامه و امضایی نمی‌توانست این روباه پیر محتال [حیله‌گر] را مانع شود و در سال ۱۲۸۴ (۱۸۶۷) دوباره به دزدی دریایی شروع کرد و لازم آمد که انگلیس‌ها منامه را توپ ببندد و او را از بحرین به عدن برانند. پس از آن انگلیس‌ها عیسی بن علی را به حکومت بحرین برداشتند و او از زندگی سلف خویش عبرت گرفت و مقررات عهدنامه را محترم شمرد و به دقت در مراعات آن کوشید، به همین جهت بحرین از تعرض دول بیگانه مصون ماند. بحرین نمونه‌ی خوبی است از سیاست عاقلانه‌ای که انگلستان در خلیج‌فارس پیش گرفته است و چون اوضاع فعلی این جزایر را با احوال قطر قیاس کنند معنی حقیقی صلح‌جویی انگلستان به دست می‌آید (!)

همین مولف در جای دیگر (ج ۲ ص ۳۹۴) می‌نویسد: در سال ۱۲۸۲ (۱۸۶۵ م) پادشاه ایران به خیال افتاد که یک دسته کشتی جنگی در خلیج‌فارس ایجاد کند که عبارت از دو سه کشتی بخار باشد و کارگران آن عرب و هندی و در ریاست یک نفر صاحب‌منصب بحریه‌ی انگلیسی باشند ولی دولت انگلستان از برآوردن این خواهش کوتاهی کرد زیرا می‌دانست مقصود اصلی از این نقشه دست‌اندازی به استقلال جزایر و صیدگاه‌های مرواید بحرین است.

ماژور ژنرال سر هنری راولینسون که در همان اوان وزیرمختار انگلیس در طهران بوده است در کتاب بسیار جالب توجه خود به عنوان «انگلستان و روسیه در شرق» می‌نویسد (چاپ دوم ص ۱۰۹-۱۱۱): در جزو نقشه‌هایی که برای تقویت ایران کشیده بودند پادشاه ایران در نظر داشت دو یا سه کشتی بخار بخرد که کارگران آن عرب یا هندی باشند و به فرمان صاحب‌منصبان بحریه‌ی انگلیس انتظامات خلیج‌فارس را برقرار کنند، لااقل تا آن حدی که جزو آب‌های ایران بود، ولی ما اعلی‌حضرت شاه را هیچ تشویقی نکردیم زیرا می‌دانستیم که ایران نقشه‌های جاه‌طلبانه برای جزیره‌ی بحرین و سایر ولایات مستقل عربستان دارد که ما با آن‌ها عهدنامه‌های دوستانه بسته بودیم و ما پیش‌بینی می‌کردیم که با وجود قوه‌ی بحریه‌ی ایرانی در دریایی که در آن زمان کشتی‌های چندین دولت رقیب یکدیگر که در آن رفت و آمد می‌کردند بیش‌تر باعث پریشانی کار می‌شد تا انتظام امور، از آن پس در واقع چنان سوءتفاهمی در میان دول ایران و انگلیس در سر مالکیت جزیره‌ی بحرین روی داد که اگر هر یک از کشتی‌های شاه ایران حاضر می‌بود ممکن بود به زد و خوردی منجر شود. ایران در حقیقت هیچ‌گونه حق سلطنت به بحرین نداشت زیرا تاریخ آخرین تصرف آن در زمان صفویه بود (!) ولی چون به افزایش قلمروی خویش حریص بود چندین بار این دعوی کهن را پیش آورد و در سال ۱۲۸۴ (۱۸۶۷ م) کار را به جایی رسانید که محرک انقلابی در جزیره گردید بدین نهج که یکی از مدعیان حکومت را از رعایای خود شمرد و به وی اجازه داد بیرق ایران را به علامت تبعیت خود بیفرازد.

این کس را ما دزد دریایی می‌شمردیم و مورد نفرت قرار داده بودیم. در وهله‌ی نخستین بحریه‌ی ما جزیره را گرفت و مکاتبه‌ی او را با ایران قطع کرد و بالاخره ما او را از آن جزیره راندیم و اختیارات وی را به رقیب او که از نخست او را تقویت می‌کردیم سپردیم. طبعا ایرانیان از این پیش‌آمد بسیار متعجب و رنجیده‌خاطر شدند زیرا به یک ضربه‌ی عاجل آرزوهای نوزاد دریایی ایشان به خاک نشست و با حرارت هرچه تمام‌تر بر عملیات آمرانه‌ی ما اعتراض کردند و مخصوصا از محاصره کردن جزیره بدون اطلاع به ایشان و از مانع شدن وصول مراسله‌ی شاه ایران به کسی که وی را از رعایای خود می‌دانست و مخصوصا از توپ بستن به قلعه‌ای که بیرق ایران بر فراز آن در حال اهتزاز بود شکایت کردند.

بدبختانه دولت امپراطوری و حکومت انگلستان در این باب دو نظر مخالف داشتند: در هندوستان چنین به نظر می‌آمد که هرگونه واگذاری و تسلیم نسبت به دولت ایران شئون ما را نزد اعراب می‌کاست و باعث زحمات بسیار در خلیج‌فارس می‌شد اما وزارت امور خارجه‌ی انگلستان بالعکس درست به اهمیت محلی این موضوع متوجه نبود بیش‌تر می‌خواست جانب پادشاه ایران را داشته باشد و چون معروف بود که شاه ایران توقیف مراسلانش را بی‌احترامی نسبت به شخص خود می‌داند وزارت امور خارجه‌ی ما عقیده داشت بایستی اعتراف کرد که محاصره‌ی آن جزایر و حمله با اسلحه اقدامی بوده است ناشی از شتاب و بی‌فکری و باید آن را جبران کرد.

بالاخره یک قسم مصالحه بین این دو وزارت‌خانه‌ی انگلستان برقرار شد بدین نهج که ما استقلال کامل بحرین را نگاهداری کنیم و در همان حال به دولت ایران وعده دادیم که اگر بنا باشد در آینده عملیات خصمانه بر ضد این جزایر پیش بگیریم از نیات خود دربار طهران را مطلع سازیم.

منبع: اطلاعات، پنج‌شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۱۱

نظرات بینندگان