arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۱۰۴۳۰۵
تاریخ انتشار: ۳۱ : ۱۵ - ۱۶ فروردين ۱۳۹۲

پدر بشار اسد درباره فلسطینی ها چه گفت؟

احمد جبریل به حافظ اسد گفت: اگر می خواهی وارد بیروت شوی باید از روی جنازه های ما رد شوی.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : "خاطرات سیاسی" مجموعه برنامه هایی است که شبکه العربیه از نیمه های اکتبر سال 2011 روزهای جمعه پخش آن را آغاز کرده است. در این برنامه، طاهر برکه، روزنامه نگار و خبرنگار لبنانی العربیه با چهره های سیاسی مطرح دنیا مصاحبه هایی را انجام می دهد که عموما بازگوکننده خاطرات آنها در دوران قبول مسئولیتشان است. خاطراتی که با همراهی و تعاملشان با رهبران سیاسی مختلف جهان همراه است.

طاهر برکه، یکی از مهم ترین مصاحبه هایش را با عبدالسلام جلود، نفر دوم دوران حکومت قذافی انجام داده است. مردی که از زمانی که قذافی به قدرت رسید دوشادوش وی بود و در بسیاری از پرونده های داخلی و بین المللی لیبی نقشی تعیین کننده داشت. وی که متولد 15 دسامبر 1944 است، از سپتامبر 1969 تا 1992 مسئولیت های مهم متعددی را در حکومت قذافی بر عهده داشت. جلود در 19 اگوست 2011 هم زمان با آغاز انقلاب مردمی لیبی از حکومت قذافی جدا شد و برای نخستین بار در طول سال های کنار گذاشته شدنش از قدرت توسط قذافی در زنتان، یکی از شهرهای انقلابی لیبی نمایان شد و پس از آن به دوحه رفت و در همان جا ماندگار شد. دیپلماسی ایرانی در نظر دارد هر هفته به طور مرتب این سلسله مصاحبه ها را منتشر کند. اکنون بیست و پنجمین بخش از این مصاحبه ها پیش رویتان قرار می گیرد:

درباره بسیاری از میانجیگری های خود در جنگ لبنان، گفتی که به سوریه  و چندین بار به لبنان سفر کردی و با بسیاری از رهبران دیدار کردی. سخت ترین دیداری که به یاد داری کدام دیدار بود؟

قطعا وقتی که مواجهاتی میان پناهندگان فلسطینی با سوریه رخ داد، وقتی که به دمشق رسیدم دیدم اوضاع خطرناک است. دیدم نیروهای سوری به سمت کوه های ظهر البیدر پیش رفته اند و نیروهای ما از جنوب از جزین به سمت صیدا راه افتاده اند. و افتراق شدید است و اوضاع واقعا میان سوری ها و فلسطینیان و لبنانی ها متشنج است. دیدم که اوضاع به سمتی می رود که یک رویارویی شدید میان دو طرف رخ دهد. و من طبیعتا برنامه خود را تغییر دادم و تصمیم گرفتم که در لبنان بمانیم و به لبنان برویم و از آن جا به سوریه بیاییم و تلاش کنیم تا این فتیله را خاموش کنیم، برای این که اعتقاد داشتیم این توطئه ای خطرناک است. چاره ای نبود جز این که درباره آتش بس صحبت کنیم. و طبیعتا مشکلی که به آن برخوردم این بود که دیدم سوری ها بر خود فرض می دارند که آتش بس میان نیروهای سوری با نیروهای فلسطینی و نیروهای ملی ]لبنانی[ را رد کنند. و من حقیقتش بعدا فکر کردم، شاید برای اولین بار در تاریخ، به آنها پیشنهاد دهم که هر دوی طرف درگیری آتش بس را بپذیرند بدون این که از آنها یاد شود..

یعنی بدون این که اسمی از آنها بیاید؟

بله، این پیشنهاد سوریه ها را راضی کرد و توافق کردیم. وضعیت به این جا رسید و بعدا با من حافظ اسد تماس گرفت و گفت تو فلسطینی ها را می شناسی، این که درگیری ها را آنها شروع کرده اند نه ارتش سوریه و من با این وضعیت ارتش سوریه موافق نیستم، علی رغم این که آنها اکنون در راس بیروف زخمی دارند و بسیاری زخمی نیز در غابی داریم آنها مانع شده اند که ارتش سوریه زخمی هایش را منتقل کند و ما می دانیم که اهتمام دادن به زخمی ها یعنی اهتمام دادن به دیگر مردمی که درگیر جنگ شده اند. وقتی با زخمی ها حرکت می کنی معنایش این است که می توانی به مابقی اهالی درگیر در جنگ نیز با همان قدرت و معنویت رسیدگی کنی. و به من گفت که عبدالسلام من می دانم تو هیچ کاری نمی توانی در این زمینه انجام دهی برای این که سفرت به لبنان خطرناک است. گفتم نه من آماده ام که بروم. حقیقت این است که وقتی درباره این مساله صحبت می کردیم و او این گونه به من گفت، احمد جبریل حضور داشت. احمد جبریل تلفن را از دست من گرفت و گفت جناب رئیس جمهور به من نه از زهیر محسن بگو نه از یاسر عرفات که هیچ نیازی به آنها نیست. اگر می خواهی وارد بیروت شوی باید از روی جنازه های ما رد می شوی. بعد تلفن را به من داد و من صحبت کردم. من دو شرط داشتم، یک شرط این بود که با من عده ای سیاستمدار بیایند و برویم با او و افسرها صحبت کنیم و با آنها به تفاهم برسیم و بحث کنیم، دوم این که من وارد بیروت بشوم در حالی که از من حمایت شود و تانک ها به حمایت از من بر آیند و حرکتی ضد جبنش ملی لبنان و فلسطینی ها صورت نگیرد. گفت نه، من کس دیگری را به همراه تو نمی فرستم، همین محمد حیدر، معاون نخست وزیر و وزیر اقتصاد و ناجی جمیع، رئیس ستاد نیروی هوایی را که می فرستم، کافی است. و نیروها نیز فقط تا این اندازه اختیار دارند که از تو دفاع کنند. گفت که هیچ نیازی نیست نیروهای ما حمله ای را انجام دهند. تو فقط به آنها حق دفاع از خود بده، گفتم نه. در این میان طبیعتا فلسطینی ها نیز دائما پیام می دادند که می دانند من آمده ام اما فلسطینی ها نمی توانستند در سایه حرکت ملی کاری انجام دهند. اما ارتش سوری ها پیام می فرستاد که ما عبدالسلام را خوب می شناسیم. در این میان او گفت که حاضر است هواپیماهایش را در دفاع از ما بفرستد، برای همین چهار هواپیمای سوری آماده شدند و با ما به بیروت آمدند. هنگامی که نزدیک بیروت شدیم، اطلاع داده شد که ما با چه وضعیتی آمده ایم، عده ای از جمله فلسطینی ها به فرودگاه آمدند و به ما احترام گذاشتند. آنها اعتقاد داشتند که ما که به همراه ارتش سوریه آمده ایم اسلحه با خود به فرودگاه آورده ایم. بنابر این جمیل نزد من آمد و گفت که عبدالسلام به ما بگو با خودت چه آورده ای. و حمد حیدر به من گفت که برادر عبدالسلام اگر کسی در هوا بود بر خلاف زمین نمی تواند مخفی شود. به روی زمین کوه و درخت وجود دارد و می توان مخفی شد اما در آسمان هیچ چیز نیست. اما حقیقتش این است که احمد جبریل با من به اتاق خلبان آمد و شروع کرد به خلبان نشان دادن این که اطرافش چیست. بعدا ما را نزدیک آب آورد و افراد را به ما معرفی کرد. طبیعتا با آنها وارد بحث شدیم و عملا عملیات میانجی گری آغاز شد. در آن جا با رهبران فلسطینی دیدار کردم، 14 بار با آنها دیدار کردم.

در این میان بمباران غیر عمدی هم صورت می گرفت، عمدی که نبود؟

نه برخی مواقع عمدی بود.

* دیپلماسی ایرانی

نظرات بینندگان