arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۱۵۴۹۷۰
تاریخ انتشار: ۲۲ : ۱۸ - ۱۶ فروردين ۱۳۹۳

آیت الله بیات زنجانی: درباره حقوق اهل سنت باید براساس اصول قانون اساسی عمل شود

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
 افراط گرایی مذهبی و اعمال خشونت به نام دین بی گمان با نام القاعده و طالبان در بیش از یک دهه گذشته پیوند خورده است. وقایع افغانستان در دوره سیطره طالبان، خشونت های بی پایان مذهبی در پاکستان و حضور جریان های سلفی مسلک در جنگ داخلی سوریه چون داعش(دولت اسلامی شام و عراق) و فجایع شرم آوری که به نام دیانت به وقوع می‌پیوندد، چهره ای مشوه و هرسناک از دیانت محمدی در چشم و گوش جهانیان به نمایش می‌گذارد. بخش عمده‌ای از این نمایش نیز تحت لوای «جهاد» توجیه می‌گردد. در چند سال اخیر نیز حضور گروههایی چون «جندالله» و «چیش العدل» به عنوان عقبه ایرانی این گروهها در داخل ایران دست به ترور و گروگانگیری می زنند. مهمترین ادعاهای این گروههای تکفیری بر محور تبعیض سیاسی و مذهبی درباره اهل تسنن است. امری که با برخی رفتارها و گفتارهای تند و غیرمنطقی درباره برخی از اصول و اعتقادات و اشخاص مورد احترام اهل تسنن بر دامنه اختلافات افزوده و آب به آسیاب چنین گروههایی ریخته است.

به گزارش جماران، آنچه می آید گفتگوی پیام نو با آیت الله اسدالله بیات زنجانی از مراجع تقلید شیعه در این باره است:

 چنانکه می دانید مبحث «جهاد» در اسلام و ابعاد فقهی و سیاسی آن سالها است که مورد بحث و مناقشه بوده است. هم در میان فقهای فرق مختلف اسلامی و هم از سوی غربی ها. برخی خواسته اند تجویز «جهاد» و آیات مربوط به آن در قرآن و سنت نبوی و علوی را از باب جهاد ابتدایی گرفته اند و از این رو اسلام را دین تهاجمی معرفی می کنند. در میان فقها نیز از متاخرین آیت الله صالحی نجف آبادی رای به دفاعی بودن جهاد در اسلام داده و با طرح آرائ تعدادی از فقهای متقدم و نقد نظرات آنان اصل بودن «جهاد ابتدایی» را رد می کند. و همچنین است دیدگاه علامه شیخ محمدجواد بلاغی از علمای شیعه و نیز شیخ محمد عبده از اهل تسنن. با این مقدمه می خواهم دیدگاه فقهی حضرتعالی را در این رابطه بدانم.

- در ابتدا بهتر است از نظر لغت شناسی جهاد را تعریف کنیم. جهاد از واژه جَهد یا جُهد بوده که جَهد به معنی تلاش و جُهد به معنی صرف نیرو است. پس جهاد در لغت به معنای این است که انسان باید اهل تلاش و کوشش باشد. بنابراین اگر جهاد از زندگی انسان برداشته شود و انسان تلاش و کوشش نکند، به انسانی تنبل و معطل تبدیل می شود. به نظر من افرادی که به جهاد نگاه منفی دارند، به حقیقت آن نگاه درست و منطقی نکرده اند. بحث جهاد یکی از نیازهای فطری انسان است چراکه انسان با کار و تلاش می تواند به زندگی خود ادامه دهد و کسی که کارگر است در واقع نوعی مجاهد است؛ کما اینکه در روایات اسلامی آمده است کسی که از راه تلاش و کار، زندگی خود را تامین کند یک مجاهد است.

در عرف فقها نیز معنای جهاد این است که پیامبر، امام و افرادی که پیرو آنان اند، برای نجات یک ملت از شرک و ضلالت و دعوت آنان به توحید و خدا، حق دارند که تلاش و کوشش کنند. این اقدامات یک کار فرهنگی و مفید و هم چنین روحی است و نمی توان آن را نهی کرد. معمولا نزاع هایی که پیرامون مفهوم جهاد صورت می گیرد، به حمله نظامی به یک مکانی جهت کشور گشایی و توسعه حاکمیت و سلطه سیاسی برمی گردد در حالی که با مراجعه به کتب فقهی و منابع اصلی مانند قرآن و سنت، خواهیم دید که جهاد اگرچه با معانی مختلفی به کار رفته ولی هیچ کدام در بردارندۀ مفهوم کشورگشائی و امثالهم نیست.

افرادی که پیرامون مسائل فقهی سؤال دارند، بهتر است به منابع  و کتابهای نوشته شده رجوع کنند. علاوه بر اینها منبع اولیه ما قرآن کریم است که در این کتاب الهی کلمه جهاد بارها و با معانی مختلف استفاده شده است. همانطور که می دانید در تاریخ اسلام مشخص است جنگ هایی که توسط پیامبر اکرم (ص) یا امیرالمؤمنین(ع) صورت گرفته، جنگ های دفاعی بوده اند. جنگ دفاعی به این معنی است که ایشان مورد تهدید و هجوم قرار گرفته و در برابرش از خود دفاع کرده اند. به عنوان مثال در جدال صفین لشکرکشی توسط معاویه صورت گرفت نه امیرالمومنین(ع). در جریان جنگ جمل بصره را اشغال کردند و فرماندار امام را کشتند. در جریان خوارج این گروه نماینده امام علی (ع) را کشتند و حتی شکم زن باردارش را پاره کرده و سر بچه اش را بریدند.

بنابراین در چنین مواردی افرادی که در مورد جهاد انتقاداتی دارند، لابد باید انتظار می داشتند که امیرالمومنین (ع) در مقابل این اقدامات شرورانه سکوت می کردند و وقتی مورد هجمه قرار گرفتند، از خود دفاع نمی کردند اما چیزی که مسلم است و عقل و وجدان و علم بر آن دلالت دارد، این است که انسان در برابر تهاجمات از خود دفاع کند. همانطور که وقتی یک ویروس وارد بدن ما می شود تمامی سلول ها با همکاری هم در مقابل آن موضع گرفته و از بدن دفاع می کنند.

این یک بحث فطری است که زندگی بشر نیز بر پایه آن ادامه می یابد. این مطلب نیز قابل تأکید است که جهاد اگرچه یک امر تشریعی و تعبدی ست، با این وجود اگر قرآن مبنای تشریع آن نبود، عقل انسانی به تنهائی هم آن را برای بقای حیات به عنوان یک اصل می پذیرفت؛ چراکه عقل انسانی به ما می گوید برای اینکه زنده بمانید باید تلاش کنید. همانطور که لازمه زندگی اقتصادی تلاش است، لازمه زندگی سیاسی و فکری نیز تلاش است. معنای تلاش نیز این است که انسان با داشتن نیرو، امکانات و قدرت دفاعی  در راستای رسیدن به اهداف خود برای ادامه زندگی گام بردارد. بنابراین هر زمان که افرادی غیر عادلانه کسی را مورد هجمه قرار دادند، انسان حق دارد از خودش دفاع کند.

بنابراین جهاد از حیث لغت با جهاد شرعی از حیث فقهی کاملا تقارن دارد. در این میان یک تفاوت وجود دارد و آن این است که در جهاد لغوی قصد تقرب شرط نیست اما در جهاد شرعی قصد قربت شرط است همانند نماز که صرفا کوشش تو خالی نیست. بدین معنا که انسان باید برای خدا نماز بخواند، مبارزه برای احقاق حق، زنده ماندن و نجات یک مظلوم از دست ظالم را نیز باید با قصد قربت انجام دهد.

در علم اصول مطلق را به مقید و عام را به خاص ارجاع می دهند. مرحوم آیت الله صالحی نجف آبادی نیز در کتاب «جهاد در اسلام» از همین منظر دیدگاه برخی از فقهای متقدم و متاخر که به جهاد ابتدایی معتقدند را نقد کرده است. اولا دیدگاه شما درباره نوع استدلال طرح شده در این کتاب چیست و ثانیا برخی جریان های مبارز و جهادی در میان اهل سنت و شیعیان با تمسک به برخی فتوا و همچنین با این استدلال که عملیات انتحاری در برابر دشمنان اساسا نوعی دفاع است، دست به چنین اقداماتی می زنند. دیدگاه فقهی شما در این باره چیست؟

- در این مورد چند نکته را متذکر می شوم؛ نکته اول این است که مبنای تشریع ما قرآن، سنت و عقل است که این نکته در مکتب شیعه موجود است. اهل سنت قرآن و سنت را قبول دارند ولی با توجه به اینکه اکثریت اهل سنت را اشاعره تشکیل می دهند و آنان درک حسن و قبح عقلی را غیر ممکن می دانند، بنابراین برای عقل حجیت قائل نیستند. در واقع در این مورد باید گفت مطابق با عقیده اکثریت آنان عقل از حجیت افتاده است. چون الآن اکثریت از نظر فقهی اگرچه ممکن است حنفی وار باشند اما از نظر اصولی اشعری مسلک هستند.

نکته دوم این است که کتاب، منبع اولیه ماست و سنت در صورتی که با کتاب هماهنگ باشد برای ما حجت است چرا که کتاب سخن خدا و سنت، سخن فرستاده خداست. عقل نیز مبنایی است که اگر برای آن قدرت تشخیص قائل شدیم، خودش مستقلاً حجت است و این یک اصل است که شرع هیچگاه مخالف عقل حرف نمی زند. نکته سوم که در اینجا لازم است به آن توجه شود این است که سخنان، باید مستند به آیات  قرآن بوده و یا اینکه مستند به یک واقعیت خارجی باشد که حجت بوده و قابل استناد باشد به این معنا که یا فعل معصوم و یا قول معصوم باشد. بنابراین مبنا یا نص قرآن است و یا رفتار و کردار معصومین(ع) .اینجاست که با مراجعه به نصوص خواهیم دید که حتی یک مورد در تاریخ دیده نشده که ائمه ما اجازه دهند یکی از شیعیانشان کار انتحاری انجام دهد.

مضاف بر اینکه خلاف آن مشاهده شده؛ شاهد این قضیه آوارگی بسیاری از شاگردان امام صادق (ع) است که پنهانی زندگی کردند اما هیچ گاه دست به کار انتحاری نزدند. البته توجه به این نکته لازم است که در عصر حاضر، ممکن است در میان افراد خالص نیز کسانی باشند که کار انتحاری انجام می دهند اما ما این کار آنان را قبول نداریم چنانچه ممکن است انسان خوبی باشد اما عملش عمل خوبی نباشد.

بنده حُسن فاعل را با حُسن فعل دو موضوع متفاوت می دانم به این معنا که ممکن است کسی هم خودش و هم عملش خوب باشد و بر عکس خودش خوب باشد اما عملش نه. بنابراین ما کسانی را قبول داریم که هم درست فکر می کنند و هم درست عمل می کنند. علاوه بر این نکته ای که بعضی نویسندگان ما همانند مرحوم آقای صالحی به آن توجه داشته اند نکته ای است که در اصول گفته شده است. این را خود غزالی هم بیان کرده و علمای اصول سنی و شیعه هم می دانند که اگر عام و خاص وجود داشته باشد، نمی توان عام را به تنهایی مورد قبول قرار داد بلکه آن را باید در کنار خاص دید.

همانطور مطلق و مقید را نمی توانیم بدون هم مورد استناد قرار دهیم. ناسخ و منسوخ را نیز نمی توانیم بدون هم در نظر بگیریم. بنابراین کلمه جهاد در قرآن همیشه به معنای جهاد مسلحانه نیست بلکه در بسیاری از موارد به معنای جهاد نفس است. اگر برخی مفسران مثلاً در تفسیر آیۀ مبارکۀ «لإن جاهدوا فینا لنَهدینکم سُبُلنا» گفته اند که جهاد صرفاً به معنای جنگ فی سبیل الله است، اشتباه گفته اند و اگر در معرفت شیعه سیر علمی کنند، می بینند که انسانها از حیث معرفتی متفاوتند و این تفاوت در این آیه مدنظر قرار داده شده است.

 گروه‌هایی از مجاهدان مسلمان استدلال می کنند که در برابر ارتش های متجاوز سرپا مسلح راهی جز انجام عملیات‌های انتحاری که منجر به از بین رفتن فرد می شود، نیست. در واقع یگانه سلاح در برابر این گونه ارتش‌ها را ایجاد رعب و وحشت با از میان بردن جان خود می دانند. دیدگاه شما در این باره چیست؟

- این یک بحث سیاسی ست و نه فقهی؛ من معتقدم در این مورد اگر حکومت های اسلامی متحد بودند و به جای سلطه و رهبری یک کشور بر کل دنیای اسلام، به صورت ید واحده در برابر مظالم ایستادگی می کردند و اگر بر ملاکهای اصلی تاکید می کردند، این شرایط در دنیای اسلام بوجود نمی آمد.  من زمانی که در مجلس بودم پیشنهاد دادم که تمام کشورهای اسلامی در هر سال به صورت قانونی، حقوقی و مالی این قضیه را سازماندهی کرده  و به جای کارهای انتحاری و امثالهم، مخالف را منزوی می کردند، شرایط به گونۀ دیگری پیش می رفت. اگر کسی بخواهد به من حمله کند،  من نیز مجاز به دفاع از خود هستم. اما برای اینکه من بخواهم طرف را بترسانم یک کار انتحاری انجام دهم این  نه تنها درست نیست بلکه عقلانی هم نیست؛ اگر هم یک جریان انقلابی به این قضیه اجازه داده است، جهان بینی اش غیر توحیدی بوده است. اسلام همانطور که کشتن دیگران را حرام می داند، خودکشی را نیز حرام می داند. حال این خودکشی چه اسمش انتحار باشد، چه اسمش پسوند استشهادی داشته باشد یا خیر، فرقی نمی کند. استشهاد تعریف دارد؛ این کلمه از واژه شهادت است و شهادت یعنی کشته شدن در راه خدا. بنابراین در صورتی درست خواهد بود که مجوز خدایی داشته باشد.

در تاریخ اسلام و در زمان حیات پیامبر اکرم(ص)،خلفا ،حضرت امیر(ع) و سایر ائمه(سلام الله علیهم) چنین مواردی بوده که مورد تایید باشد؟

- مسلما چنین مواردی مشهود نیست. به اعتقاد من ما نباید عناوینی که ساخته ذهن انسان هستند( عناوین من در آوردی) را وارد فقه کنیم. ما به صورت طبیعی قتل را ذاتاً بد و نجات ملت را مطلوب و مبارزه و دفاع را امری مقدس می دانیم، اما اگر بنا باشد برای دست یابی به اینها کسی کشته شده و یا آسیب ببیند، این اقدام اجازه می خواهد. برای این اقدام اگر اجازه گرفته نشود مشروع نیست.

خب در پاره‌ای موارد نجات امت اسلام و مرزهای آنان، در گرو یک حمله استشهادی است به عنوان مثال فرضا در حال حاضر یک عملیاتی در حال انجام است و شرایط به گونه ایست که مبارزان باید یا عقب نشینی کنند و یا برای فائق آمدن بر دشمن دست به اقدامی بزنند که آنها را عقب براند یا اینکه راهی باز شود تا بتوانند عملیات را با موفقیت به انجام برسانند. مثالش در همین ایام جنگ تحمیلی ایران و عراق زیاد شنیده شده است. اینکه رزمندگان ایرانی گاها مجبور شده اند برای باز کردن یک معبر و پیشروی عملیات خود را بر روی مین بیاندازند. در این موارد نظرتان چیست؟

- مورد سؤال از موارد استثناء است؛ به عنوان مثال در جنگ تحمیلی چون دفاع از ملت یک اصل اساسی بود و از طرفی کشور ایران، مورد هجمه هم قرار گرفته بود، امام خمینی به عنوان رهبر مشروع، به این دفاع جنبۀ شرعی می داد.

در حال حاضر نیز بحث عملیات استشهادی همین است و می گویند که مراجع تقلید ما اجازه داده اند…

- به صورت موردی، مرجع می تواند وارد شده و پس از تشخیص موضوع و در حالت ضرورت اجازه صادر کند اما نمی توان پیرامون این موضوع به صورت کلی اظهارنظر کرد. فقط درحالت ضرورت و در صورتی که دفاعی باشد قابل اجراست مثل زمانی که نجات ملت در گرو آن باشد که آن هم نیازمند مجوز شرعی است.

 یکی از مسایل دیگری که در رابطه با «جهاد» در اسلام از سوی منتقدان طرح می شود، پیوند این مفهوم قرآنی با «خشونت» است. در واقع چنین وانمود می شود که ترویج مفهوم «جهاد» در قرآن و اسلام چهره ای خشن و اهل خشونت به این دین داده است. پاسخ شما به این دیدگاه که در غرب عمدتا ترویج می شود و موجب پاره ای دیدگاه های اسلام هراسانه نیز شده است، چیست؟

- برای روشن شدن این قضیه توجه به چند مطلب ضروری است. یکی از توضیحات که در مورد جهاد  داریم این است که مقوله جهاد با خشونت ۲ مقوله متفاوت است. جهاد استفاده از امکانات و تلاش برای ادامه حیات است که آبرومندانه و همراه با آزادی است. طبعاً این معنا، نه تنها با خشونت همراه نیست بلکه یک جریان و کار طبیعی، فطری،عقلانی و یک مسئله عقلایی است .

اگر انسان تلاش و کوشش نکند، هم نیرویش بیهوده هدر می رود و هم به نتیجه مطلوبی در آینده نمی رسد. فرض کنیم  یک شخصی می خواهد مهندس شود طبیعی است که برای رسیدن به این هدف باید تلاش ، شب زنده داری و مطالعه کند. شاید بتوان این شب زنده داری را نوعی خشونت تلقی کرد اما این معنا نه تنها بد نیست بلکه اگر انسان درس نخواند، بی خوابی ها را تحمل نکند، زحمت مسافرت ها را بر خود تحمیل نکند و در مقابل زحمات از خود انفعال نشان دهد، مسلما به هدفش نخواهد رسید. اگر می خواهد زندگی مشترک داشته باشد باید کار کند. اگر می خواهد زندگی آبرومندانه داشته باشد، باید برای به دست آوردن آن تلاش کند.

بنابراین اصل جهاد چه از نظر لغوی و چه از نظر شرعی و فقهی، با خشونت مصطلح متفاوت است. در واقع خشونت در مقابل لینت است و لینت به معنای نرمش نشان دادن است. در اصل، خشونت به معنای برخورد پرخاشگرانه است که اگر به رفتار برگردد پرخاشگری است. اگر به کارهایی برگردد که انسان انجام می دهد و آن عمل به گونه ای طبیعی انجام شود، خشونت نیست اما اگر به صورت غیر طبیعی، غیر عادی و غیر اخلاقی انجام گیرد، خشونت است. قرآن کریم وقتی راه نفوذ پیامبر اسلام را نقل می کند، تعبیر این است که ( ولو کنت فظاً غلیظ القلب ) به این معنا که اگر تند و پرخاشگر بودید و اگر رفتارتان با مردم توام با پرخاشگری بود، مردم از شما طبعیت نکرده و رهایتان می کردند. اما شما با رفتارتان مردم را جذب و جمع کردید و از پراکندگی و فروپاشی جلوگیری کردید. پس خشونت به معنی رفتار غیر عقلانی همراه با انتقام جویی و روحیه تحقیر و کوچک کردن دیگران است. این مقوله نه تنها در اسلام و ادیان توحیدی موجود نیست، بلکه در اصل حتی وقتی دشمنی نظیر ابن ملجم قصد حمله به اسلام و کشتن امام مسلمانان را داشت، باز هم رفتار خشونت آمیز با وی صورت نمی گرفت.

چنانچه امیرالمؤمنین(ع) در وصیت نامه شان فرمودند: پسرم حسن! او به من یک شمشیر زده است و من اگر زنده بمانم عفوش می کنم و اگر بمیرم شما حق قصاص دارید؛ با این وجود او یک شمشیر زد شما نیز باید یک شمشیر بزنید و مثله اش نکنید.در مثالی از پیامبر اکرم شنیده شده که حتی در موقع حمله حیوانات وحشی به انسان و غلبه بر آن، انسان حق ندارد آن را تکه پاره کند. (ایاکم و المثله) به این معنا که از مثله کردن، خودتان را دور کنید و لو سگ درنده وحشی باشد. بنابراین همانطور که عرض کردم، خشونت اگر به رفتار برگردد پرخاشگری بوده و جزء رذائل است و اگر به اجرای حکم برگردد که همان تجاوز و تعدی است، تعدی کننده باید قصاص شود چراکه نیت خیر الهی را به نیت انتقام جویی تبدیل کرده که در اسلام مذموم است.

در تاریخ اسلام دیده شده که امیرالمومنین طبق مقررات دستور تعزیر فردی را داد. اجرا کننده تعزیر قنبر بود که در هنگام اجرا در تعداد اشتباه کرده و مقداری اضافه زد، امیرالمومنین به فرد جزاکار فرمودند شما به مقداری که تجاوز کرده به قنبر بزنید چراکه ایشان بیش از آن چیزی که مقرر بوده انجام داده است. بنابراین در روش اجرای حد نیز باید کنترل صورت گیرد. در ادبیات اسلامی خشونت نه تنها یک امر مذموم است بلکه به عنوان یک جرم معرفی شده است.

مبنای اسلام بر محبت، عطوفت، و مهربانی است. مبنای اخلاق رسول اکرم نیز بر عطوفت است. در شیوه رفتاری امیرالمؤمنین(ع) هم خشونت دیده نمی شود چنانچه در جنگ های ایشان همانند جنگ جمل که آن همه آدم کشته شدند، پس از غالب شدن امام بر دشمنان، حضرت دو کار انجام داده اند که در تاریخ بی نظیرند. یکی از این کارها این بود که به مردم بصره فرمودند: آیا من امام بدی برای شما بودم و خلاف عدالت برایتان رفتار کردم؟ کسی از شما را کشته ام؟  مردم گفتند نه. حضرت نیز به آنان فرمودند: پس چرا با من اینکار را کردید؟ مردم گفتند اشتباه کردیم و ایشان مجددا فرمودند: حال من باید با شما چه کنم؟ نکته قابل توجه در اینجا این است که کدام فاتحی با مردم اینگونه رفتار می کند؟ آنها از امام علی طلب بخشش کردند و حضرت همه آن مردم را بخشید.  از این روست که ما می گوئیم در اسلام خشونت نیست.

ببینید رفتار امام علی با رئیس مخالفانش که در راس آنها عایشه بود چگونه بود. این برخورد بی نظیر دوم امام است که پس از جنگ جمل، وقتی عایشه به امام جسارت کرد، عده ای اطراف امام بودند و تصمیم به انتقام گرفتند، اما امیرالمومنین فرمودند که کاری نکنید. او عصبانی و ناراحت است، پس از آن نشست و فرمود: چرا آنگونه که خداوند و پیامبر فرموده بود عمل نکردید، چرا در میان مردم تفرقه ایجاد کردید؟ او نیز گفت اشتباه کردم. امیرالمؤمنین بر تن ۳۰ یا ۴۰ نفر از زنان شجاع لباس مردانه پوشانید و آنها را به مدینه فرستاد. در مدینه از عایشه سوال کردند علی را چگونه دیدید گفت خیلی گذشت کرد؛ تنها یک رفتار او مرا ناراحت کرد. پرسیدند چه چیزی ناراحتت کرد؟ گفت چرا مرا با ۴۰ مرد فرستاده است. سپس آن زنها لباسشان را تغییر دادند و او نیز بسیار خجالت کشید. از این روست که می گوئیم امام چه در میدان قدرت و چه میدان انزوا مهربان بود. پیامبر نیز به همین گونه بود. به همین دلیل است که امام صادق (ع) می فرمایند: حکومت ما حکومت رأفت و عطوفت و خلق عظیم نبوی است. بر خلاف حکومت امویان  که با خشونت و تحقیر مردم و ستم به آنان همراه است.

بنده معتقدم نوع کسانی که جهاد را خشونت معرفی می کنند یا اینکه به عنوان مقدمه، خشونت را برای جا انداختن یک مفهوم دینی تجویز می کنند یا نوعی نظر مساعد می دهند، تابع نگاه خلافت اند نه امامت. این تفکر؛ تفکر اهل بیتی و علوی نیست. به همین خاطر است که مبنای اهل بیت بر محبت است بنابراین بهترین دلیل همان خطبه امام علی ابن الحسین (ع) در شام است که می فرمایند: خداوند عالم چند چیز به ما  داده که به شما نداده است و مهم این است که مردم ما را دوست دارند.

*  چنانکه مستحضرید در یک دهه اخیر بخصوص آتش افراط گرایی و حضور پر رنگ تکفیری ها دامن کل منطقه و کشور ما را گرفته است. از گروههای تندرو و افراطی در سوریه امروز چون «داعش» تا امثال «جندالله» و «جیش العدل» در ایران. نمونه های ایرانی آن تلاش دارند تا با طرح این ادعا که در ایران تبعیض مذهبی و سیاسی برای اهل تسنن وجود دارد، اقدامات خشونت بار خود را توجیح کنند. دیدگاه شما درباره برخی رویکردها که به هر دلیل معتقد به سپردن مسئولیت به اهل تسنن در جایگاههای مختلف و یا برتافتن برخی از حقوق دیگران شان نسیت، چیست؟

- بله چنین مشکلاتی وجود دارد و به همین دلیل بارها گفته ایم که در رفتار سیاسی خودمان باید از امام علی(ع) تبعیت کنیم. بنابراین ما باید قبول کنیم که در کشور همانگونه که شیعه داریم، اهل تسنن هم  داریم و آنان نیز مسلمان و محترمند و به همین دلیل مطابق روایات صحیحه، غیبت کردن و تهمت زدن به آنان و محروم کردن آنان از حقوق سیاسی و مذهبی شان، حرام است.این مورد را با دو نگاه توضیح می دهم. نگاه اول فقهی است و نگاه من در این موارد برگرفته از نگاه امیرالمومنین(ع) است. امام علی از یک فرد سنی در حکومت خود استفاده کرده اند. چرا ما استفاده نکنیم؟ به نظر من اینکه ما  یک استاندار سنی داشته باشیم  و یا اینکه اهل سنت بتوانند مقامات عالی سیاسی و اجرایی را در کشور احراز کنند هیچگونه منع شرعی ندارد اگر چه در همه موارد باید به قانون توجه کرد.

*  پاسخ برخی به این استدلال و مشابه آن این است همین ها امام علی(ع) را به شهادت رساندند و از این رویکرد امیر المومنین سوء استفاده کردند…

- این درست نیست و کسانی که این سخن را می گویند خطا می کنند. زیرا کسانی که با تاریخ اسلام سر و کار دارند و حوادث پس از رحلت پیامبر اسلام را با دقت دنبال می کنند و جریان تبدیل نظام امامت به نظام خلافت را مورد تحلیل و بررسی قرار می دهند، به خوبی می دانند منشا شهادت امام علی (ع) به حقد و کینه های جریانات دوران رسول خدا(ص) بر می گردد و ارتباط به مطلبی که از بعضی جریانات نقل کردید ندارد. بدنبال صحبت های قبلی، درست است که مذهب رسمی ایران شیعه است اما مطابق اصل دوم و اصل ششم قانون اساسی نظام سیاسی موجود «نظام جمهوری اسلامی» است. در صورتی که مطابق این اصول و سیره و سنت نبوی و علوی به فرد مسلمانی حکم داده شود، مطابق با قانون اساسی و سیره و سنت و شرع عمل شده است و اگر خلاف اینها عمل می شود، منشا آن به حاکمیت بر می گردد. بنابراین اگر مطابق اصول قانون اساسی عمل می شد و برخی از این کارها انجام نمی شد مطمئنا ذهنیت های منفی شکل نمی گرفت. و اگر در مواردی بدون رعایت موازین قضایی و اصول قانون اساسی و قوانین عادی با افراد و خانواده ها برخورد نمی شد مقدار زیادی از مشکلات کنونی که عمدتا به اشخاص که در دستگاه های قضایی و اجرایی قرار دارند بر می گردد پیش نمی آمد.

در کنار وجود جریان های تندرو و تکفیری در میان اهل تسنن برخی جریان ها و گروههای شیعی نیز هستند که با راه اندازی برخی محافل و مجالس در جهت تخفیف و توهین به اعتقادات اهل تسنن و برخی از صحابه اقدام می کند. چندی پیش نیز مقامات عالی رتبه نظام به این جریانات نهیب زدند و نسبت به این رویکردها هشدار دادند. اولا می خواهم موضوع جنابعالی را را در این رابطه بدانم و همچنین می خواهم بپرسم که چرا در این رابطه گفتگو و مباحثه در میان مراجع در نمی گیرد تا رفتارهایی این چنینی بیشت موجب کدورت و تفرقه در میان مسلمانان نشود؟

- بهتر است این سوال از آن بزرگواران بشود. آنچه که من از اصول به دست آمده از مکتب اهل بیت(ع) می فهمم آن است که ما در رفتارهای اجتماعی و سیاسی و فکری مان نه از امامان جلو بیفتیم و نه از آنان عقب؛ بنابراین هر نوع عملی که موجب تفرقه میان امت اسلام شده و باعث تحریک گروه های مسلمان بر علیه یکدیگر شود، از گناهان بزرگ نابخشودنی است، حال به هر عنوانی که می خواهد باشد و یقیناً علمای بزرگ امامیه در این جهت اتفاق نظر دارند. بنده سه دوره عضو مجلس شورای اسلامی بودم، نه تنها تنشی با نمایندگان اهل سنت نداشتیم بلکه میان نمایندگان روابط دوستانه ای نیز برقرار بود که همینک نیز این ارتباط دوستانه ادامه دارد. مثلاً در زمان جنگ همکاری های این عزیزان، کمتر از دوستان اهل تشیع ما نبود چراکه عمدتاً از مناطق مرزی به مجلس راه یافته بودند و با دل و جان برای جمهوری اسلامی کار می کردند. به نظر می رسد همانگونه که پیش تر بدان اشاره شد، اگر به اصول قانون اساسی عمل شود و تفسیر و تأویل سلیقه ای نشود، امروز هم همان ارتباطات می تواند باقی باشد.

ما گفتگویی با مولوی عبدالحمید نیز در خصوص خشونت‌های مذهبی و افراط گرایی ترتیب داده‌ایم. اینجا اگر سخنی خطاب به ایشان و یا سایر علمای اهل تسنن دارید که می تواند مدد رسان به تقریب و نزدیکی بین جریان های میانه رو و معتدل شیعه و سنی باشد، بفرمایید.

- من معتقدم اگر سنی و شیعه روی مشترکات تاکید کرده و به قرآن و سنت عمل کنند، بحران موجود در دنیای اسلام تا حدود زیادی حل خواهد شد. مثلاً اخیرا صحبتی از آقای عبدالحمید شنیدم که بسیار صحبت خوبی بود. ایشان در مورد امام حسین(ع) جمله ای فرمودند که بسیار زیبا بود و تاکید ایشان بر علاقه اهل سنت به اهل بیت امری مهم بود که طرح شد.مطابق روایت مقبول فریقین که همان حدیث ثقلین است الگوی رفتاری مان را باید رفتار پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) او قرار دهیم. آنان باید تلاش کنند تا عوامل بیرونی در مناطقی که دوستان اهل سنت ما هستند، امنیت را بر هم نزنند چرا که در جامعه ناامن منطق کارساز نیست. بنابراین با همکاری آنان و با عمل مسؤولین به قانون اساسی این حساسیت ها کمتر می شود.

نظرات بینندگان