arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۲۳۲۹۸۲
تاریخ انتشار: ۱۵ : ۰۹ - ۰۶ آبان ۱۳۹۴

مرضیه برومند: در صداوسیما مجانی کار می‌کردم

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
در میان نسل اول و دوم انقلاب کمتر کسی است که از آثار مرضیه برومند برای بچه‌ها خاطره‌ای نداشته باشد. او یکی از شناخته‌شده‌ترین نام‌هایی است که در حوزه سینمای کودک و نوجوان ثبت شده است. فیلم‌هایی چون «شهر موش‌ها»، «الو الو من جوجوام» و «مربای شیرین» را در کارنامه سینمایی و مجموعه‌هایی چون «مدرسه موش‌ها»، «خونه مادربزرگه»، «قصه‌های تا به تا» و... را در کارنامه تلویزیونی خود ثبت کرده است؛ آثار محترمی که علاوه بر جذابیت و وجه سرگرم‌کنندگی، هم انتقال مفاهیم و هم آموزش غیر مستقیم را مدنظر قرار داده است. سازنده «شهر موش‌ها» همچنین در سال گذشته ضمن یادآوری خاطرات گذشته نسخه‌ای به روز و متناسب با سلیقه نسل جدید کودک از این اثر ارائه کرد که توانست عنوان پرفروش‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران را هم از آن خود کند. این کارگردان خوش‌قریحه و خلاق همواره درک و شناختی دقیق از دنیای کودک و سطح سلایق‌شان دارد.

روزنامه ایران در گفت وگو با مرضیه برومند، ضمن مرور خاطراتش درباره شرایط کاری آن روزها، مشکلات برنامه‌سازی کودک را در این روزها جویا شده:

فضای دوران کودکی مرضیه سادات برومند یزدی چطور شکل گرفت که این‌چنین روزگارش همچنان با دنیای کودک و تصویر گره خورده است؟

دوران کودکی من شاد، فعال و پر از شیطنت و سرزندگی بود. در عین حال که پا‌به‌پای پسر بچه‌ها از درخت بالا می‌رفتم و لشکر کشی می‌کردم، در گوشه حیاط خانه با چراغ و قابلمه و قوری و اسباب‌بازی مختص دختربچه‌ها سرگرم می‌شدم. عروسکم هم از همان عروسک‌های پنج‌زاری بود که اغلب همبازی همنسلان من بود؛  عروسک‌هایی پلاستیکی که دست و پایشان مفصل داشت و سرشان هم می‌چرخید. این عروسک بدون لباس فروخته می‌شد و این‌فرصت را می‌داد که ما خودمان برایش لباس بدوزیم. یک مادر غریزی هنرمند داشتم که پر از خلاقیت بود و ایده‌های قشنگی برای سرگرم کردن ما داشت؛ یک بقچه داشت که در آن یک کلاه و چادر کوچک و لباس محلی و پارچه‌های رنگارنگ بود. هر وقت می‌خواست بچه‌ها را سرگرم کند بقچه‌اش را می‌آورد و نمایش کار می‌کردیم یا اینکه رؤیاهایمان را بازی می‌کردیم. با همین زمینه وقتی به مدرسه رفتم تئاتر کار می‌کردم. یک دختربچه دبستانی گروه تئاتر داشت. نمایش بازی می‌کردم،‌ سرود می‌خواندم، دکلمه می‌کردم، روزنامه نگاری می‌کردم و البته شیطنت‌های زیادی هم داشتم که به خاطر آن نیمچه توبیخی هم می‌شدم اما به خاطر همین فعالیت‌های فرهنگی چون می‌دانستند که در مسابقه‌ بین مدارس می‌توانیم خودنمایی بکنیم زیر سبیلی در می‌کردند.

رفته رفته و بعد از ورود به دبیرستان این علاقه‌ جدی‌تر و شرایط برای تجربه فضای حرفه‌ای هم فراهم‌تر شد.

بله. در دوران دبیرستان به شکل جدی‌تر تئاتر کار کردم. من و سوسن تسلیمی در دوران هفتم دبستان هم محلی و هم مدرسه بودیم، شدیم جفت و این جفت خیلی کارها کرد در دوران دبیرستان. کلاس سوم دبیرستان از ساعت مدرسه می‌زدیم و  برای برنامه جوانان رادیو که خانم عذرا وکیلی کارگردانی آن را به عهده داشت نمایش‌های مخصوص جوانان بازی می‌کردیم. هر بار هم از سوی مسئولان مدرسه توبیخ می‌شدیم که بالاخره یک جوری رفع و رجوع می‌شد. بعد از مدتی گروهمان با پسران منطقه  همکاری کرد و به صورت مشترک تئاتر اجرا می‌کردیم و حتی در اردوهایی که برگزار می‌شد با گروه‌های دیگر شهرستان‌ها آشنا شدیم که بعدها جزو همکاران‌مان شدند؛ درست است که الان شرایط مدارس تغییر کرده اما کسی که جوشش درونی داشته باشد بالاخره راه خودش را به‌نوعی باز می‌کند مگر می‌شود یک عده دور هم جمع باشند و کسی که استعداد نمایش و بازیگری دارد به یک شکلی خودش را نشان ندهد. ما تا همین اواخر در مراسم سیزده به در خانوادگی دور هم جمع می‌شدیم و برای تفریح نمایش درست می‌کردیم.

اما امروز بر اساس مقتضیات زندگی شهری و صنعتی شاهد تحول در ساختار معیشتی و خانوادگی هستیم و دیگر تصور چنین دورانی برای نسل کودک به نوعی رؤیاپردازی است.

بله. اغلب همنسلان من کلی عکس و خاطره از شادی دوران کودکی دارند اما ببینید آیا نسل کودک امروز شاداب است؟ نیست! بچه‌های شادابی نداریم همه پناه برده‌اند به بازی‌های کامپیوتری و تبلت‌ و...  گناه و تقصیر این اتفاق هم بر ماست.  مقصودم امثال من و آدم‌هایی است که در بخش فرهنگ کار می‌کنند و همچنین مسئولان فرهنگی و آموزش کشور است، مسئولانی که فراموش کرده‌اند هیچ چیز نمی‌تواند جای موسیقی و نمایش را برای کودک بگیرد. با وجود این وظیفه دارم بگویم ما بچه‌های شاد و امیدوار و سرزنده نداریم و آثاری هم که برای بچه‌ها تولید می‌شود بخصوص در سینمای کودک و نوجوان همگی سیاه و حاکی از بدبختی و فقر است. بخشی از این اتفاق را می‌‌توانیم ناشی از نگاه فیلمسازها به جشنواره‌های خارجی عنوان کنیم اما بخش اعظم آن برگرفته از روحیه‌ای است که ما برای بچه‌ها، نوجوانان و جوانان‌مان به‌وجود آورده‌ایم.

برای تغییر این وضعیت چه کسانی باید دست به کار شوند؟

از من دست‌اندرکار به ظاهر هنرمند بگیر تا مسئولان فرهنگی و سیاسی. در چند سال گذشته شرایط اقتصادی مملکت‌مان به گونه‌ای شده است که گویا بی‌خیال فرهنگ شده‌ایم. در حالی که در دیگر کشورها بشدت روی تربیت بچه‌ها سرمایه‌گذاری می‌شود. همین چند شب پیش در یکی از شبکه‌های ماهواره‌ای شهرکی را نشان می‌داد که سال‌ها آرزوی ساخته شدن آن را داشتم و تماماً تصویر تخیل من بود؛ شهرک کار و علم مخصوص بچه‌ها. بچه‌ها در این شهرک رها می‌شدند تا شغل مورد علاقه‌شان را تجربه کنند. با رعایت مسائل ایمنی ابزار و وسایل همه مشاغل در ابعاد کوچک تهیه شده و به عنوان نمونه بچه‌ای که دلش می‌خواهد خلبان شود، می‌تواند داخل هواپیما بنشیند و پرواز را تجربه کند. گویا نمونه مشابه این شهرک در شهر مشهد هم در حال احداث است که اتفاق مبارکی است. اتفاقاً چند روز پیش با آقای جبلی راجع به همین موضوع صحبت می‌کردیم که بچه‌ها از کودکی تا حدودی تکلیف‌ وعلاقه‌مندی‌شان معلوم است اما مجبورشان می‌کنیم که 12 سال درس بخوانند و فرمول حفظ کنند و در نهایت مثلاً نقاش شوند، واقعاً خیلی عجیب و  غریب است. در کشورهای اروپایی برای بچه‌ها کار می‌کنند اما ما برای نسل کودک چه کار کرده‌ایم جز اینکه به طور خشک و رسمی بخواهیم که بچه‌ها یکسری چیزها را رعایت کنند.

بسیاری از برنامه‌هایی که در این سال‌ها برای کودکان تولید شده‌ است غیرکارشناسی و بدون اعمال نظر کارشناس تربیت کودک بوده‌اند که مشکلات پنهان و آشکار بسیار را به دنبال داشته است. همواره کارهای شما از درک و شناخت صحیح از مخاطب روایت دارد اما با وجود این در صحبت‌هایتان به این نکته اشاره کردید که کتاب‌های روانشناسی و رفتارشناسی کودک مطالعه نکرده‌اید. این شناخت دنیای کودکان از کجا می‌آید؟

غریزی است. خیلی غریزی. شاید به خاطر اینکه همیشه خاطرات کودکی من یک بستر مناسب بود حتی برای امروزم. خاطرات کودکی‌ام از آدم‌ها، رفتارها، محله‌مان، خانواده و... من همه را به دقت در عالم بچگی ناخودآگاه زیر نظر می‌گرفتم. برای هر کس که می‌خواهد کار فرهنگی یا نمایشی انجام دهد نگاه به دنیای پیرامون و آدم‌ها خیلی مهم است. یک نویسنده نمی‌تواند خوب داستان بنویسد بدون اینکه دنیای اطرافش را بخوبی بشناسد، خانواده خودش را بشناسد، به ظرایف رفتاری آنها توجه کرده باشد و آنها را درک کند و خودش را جای آنها بگذارد... برای من اگر موفقیتی وجود دارد غریزی است. حاصل مطالعات نه مستقیم روانشناسی بلکه مطالعه زیاد ادبیات است. در دوران کودکی، نوجوانی و جوانی، واقعاً کتابخوان بودم. در 16-15 سالگی رومن رولان، چخوف، برشت، کامو و سارتر می‌خواندم. عادت به مطالعه داشتم و همه این‌ها در شکل‌گیری شخصیت، جهانبینی و نگاه من تأثیر گذاشت.

سینمای کودک بر خلاف دهه 60 که رونق سینماها -به خاطر فیلم برای بچه‌ها- بود در رکود به سر می‌برد و فیلمی مناسب بچه‌ها تولید نمی‌شود. متأسفانه برنامه‌های تلویزیونی کودک هم این روزها به لحاظ بار اجتماعی، فرهنگی و تربیتی در سطح ضعیفی است. در مرور برنامه‌های موفق تلویزیونی هم همچنان «خونه مادربزرگه» و «مدرسه موش ها» و...است که به ذهن می‌رسد. چرا دیگر چنین مجموعه‌های خوبی تولید نمی‌شود.  برنامه‌سازان حرفه‌ای کودک کجا هستند؟

سازندگان کار کودک باید نسل‌های بعد از من باشند اما ما به نسل‌های بعد از خودمان چه داده‌ایم چه شرایطی برای رشد و بالندگی آنها ایجاد کرده‌ایم. چرا همچنان از «مدرسه موش‌ها»، «خونه مادر بزرگه» و «کلاه‌قرمزی» نام می‌بریم تکرار این نام‌ها ما را خوشحال نمی‌کند، کافی است دیگر! من شرم می‌کنم وقتی دوباره از ما اسم می‌برند چرا ما تداوم نداریم نسل بعدی باید تداوم امثال من باشد. باید به جوانان‌مان اطمینان کنیم و شرایطی را فراهم کنیم تا حال‌شان خوب باشد. چون حالشان خوب نیست؛ پناه می‌برند به آثاری که مناسب سن‌شان نیست همه آنها آرزوهایی دارند که مایه شرم ماهایی است که احساس مسئولیت می‌کنند. چرا باید آرزوی یک جوان ایرانی مهاجرت از میهنش باشد. با دوستان که صحبت می‌کنیم بر این موضوع تأکید داریم که امروز باید با آثارمان این را جابیندازیم که «من وطنم را دوست دارم»، «من آب و خاکم  را دوست دارم»، «من مردم کشورم را دوست دارم» و... در کدام یک از آثار این مفاهیم دیده و منتقل می‌شود؛ عشق به کشور، عشق به مملکت، عشق به سرزمین و...  آن زمان که مجموعه «خونه مادر بزرگه» را می‌ساختم بچه‌های این مرز و بوم داشتند عشق‌شان را به کشور ثابت می‌کردند و جوان‌ها در جبهه‌ها می‌جنگیدند. جنگ تمام شده و دوران بعد‌ از جنگ، دوران سازندگی است که فقط سازندگی مادی نیست، سازندگی روحی هم هست. آیا ما قدر این دوران را دانستیم و توانستیم، آن را بسازیم! نتوانستیم، چرا که مسائل فرهنگی‌مان هم تحت‌الشعاع مسائل سیاسی قرار گرفت و حالا همه چیزمان سیاسی شده است. برخی از آنهایی هم که تریبون دارند از آن استفاده می‌کنند، برای اینکه بتوانند اغراض سیاسی‌شان را در قالب فرهنگی ارائه کنند و اگر فیلمی ساخته می‌شود بر اساس منفعت‌های سیاسی‌شان از آن پشتیبانی یا با آن مخالفت کنند. ایراد بر هر دو طرف است چه آنهایی که با این نگاه فیلم می‌سازند و چه طرفداری جناحی از این آثار. ما باید فرهنگ و هنر را از دست سیاست نجات بدهیم.

یعنی به اعتقاد شما مسبب چنین وضعیتی این موضوع است که سرمایه‌گذاری روی نسل بعدی شما انجام نشده است؟

نسل بعد از من که با هم کار می‌کردیم، مسعود کرامتی، ایرج طهماسب و حمید جبلی و دیگر دوستانی هستند که خیلی هم فعالند. نسل‌های بعد از اینها تربیت نشدند یعنی دهه 70 و 80  حضوری ندارند. تقصیر خودشان هم نیست، به آنها فرجه و فرصت ندادند. خودشان هم که انرژی روحی‌شان کم بود پا پس کشیدند. بحث مفصلی است و در یک مصاحبه نمی‌گنجد. اما آنچه مسلم است اینکه ما در زمینه فرهنگی برای بچه‌ها کار نکردیم؛ فضای مدارس ما فاجعه است. ما هنوز یک سرود خوب نداریم که صبح سر صف مدرسه با خواندن و شنیدن آن شاداب شوند و به کلاس‌هایشان بروند و در آن مفهوم دین و خدا و سرزمین و مملکت و امید و شادی و علم و دانش باشد ولی شاداب هم باشد. آیا در این سال‌ها در زمینه موسیقی کودکان کار شده؟ اصلاً یک وقت‌هایی موسیقی را هم زیر سؤال برده‌ایم.

آیا در دوره‌ طلایی سینمای کودک و مجموعه‌های تلویزیونی شرایط کار فراهم بود که چنین آثار درخشانی تولید شد! به عنوان نمونه خود شما مگر در زمان ساختن بخش دوم «خونه مادربزرگه» از صداوسیما اخراج نشدید اما با علاقه پای کار ایستادید و آن را ساختید.

الان عشق کم شده است. باز هم از آقای جبلی نقل قول کنم که می‌گفت «مگر کسی به مجنون پول داده بود که عاشق لیلی شود» یا مثلاً حافظ که این دیوان بی‌نظیر را از خود به یادگار گذاشته است کسی به او پول داده بود که این کار را انجام بدهد. الان جوان‌های ما مادی شده‌اند هر کاری که می‌خواهند انجام بدهند، اول به دنبال پول و منفعت مالی هستند حتی جوانی که می‌خواهد کار اولش را بسازد می‌گوید چرا پول نمی‌دهید من فیلمم را بسازم. اصلاً به خاطر پول نبود که کار می‌کردیم. با بی‌پولی کار می‌کردیم. با دست‌های خودمان عروسک می‌ساختیم و توقع پول نداشتیم. همه و همه این کارها را می‌کردیم چون دلمان خوش بود. با همه این احوال چندین بار رئیس وقت صدا و سیما، مرا از تلویزیون بیرون کرد و من زیر بار نرفتم و کارم را انجام دادم. با بدبختی در حال ساخت سری دوم «خونه مادربزرگه» بودم. برای دکور برنامه به خیابان جهان‌کودک رفته بودم تا یکسری نی از مرداب بکنم، بادست‌هایی پر از زخم و خراش به سازمان برگشتم. نامه‌ای از رئیس سازمان صداوسیما آمده بود که چرا به این خانم کار می‌دهید. کارش زیر استاندارد است و باید بیرونش کنید. با همان وضعیت به دفتر رئیس واحد فعالیت‌های فرهنگی تلویزیون رفتم و دستانم را نشانش دادم و گفتم من که دارم مجانی کار می‌کنم چرا مانع کارم می‌شوید. نه برای اینکه التماس‌شان بکنم. آن زمان قرارداد بازیگری وابسته داشتم که شندرغازی حقوق می‌گرفتم اما بابت کارگردانی و نویسندگی هیچ دستمزدی طلب نکرده بودم. خیلی دلم می‌خواست الان این آقایان را از نزدیک ببینم و علت برخوردهایشان را جویا شوم

از سوی دیگر فرهنگ‌سازی برای کودک اتفاق نیفتاده و بچه‌ها سرگرم بازی‌های کامپیوتری و سرگرمی‌های دیجیتال هستند و به آنها علاقه‌ دارند تا به سینما رفتن. در چنین شرایطی چطور می‌توان روی ارتباط برقرار کردن با بچه‌های این نسل حساب باز کرد؟

نه، من معتقد نیستم که بچه‌ها بازی‌های دیجیتالی را ترجیح می‌دهند بلکه در فقدان سرگرمی مناسب به تبلت‌هایشان پناه برده‌اند. ما الان فیلمی نداریم که حداقل نکات را برای یک کار مطلوب کودک رعایت کند. اگر همین بچه‌ها را برای تماشای یک فیلم سرگرم‌کننده به سینماها ببریم خیلی هم خوش‌شان می‌آید. این‌طور نیست که بخواهد بازی با تبلت را به سینما رفتن ترجیح بدهد. پارسال که فیلم «شهر موش‌ها» اکران شد لیلی (رشیدی) می‌گفت خاله در نهایت تعجب سینا فیلم را دوست داشت و لذت برد. تصور من این بود که شاید به خاطر تعلق خاطر به نسبت فامیلی آن را پسندیده است اما آن طور که از زبان دوستانش نقل می‌کرد «همگی حال کردند» مقصودم این است پسری که از بچگی انواع و اقسام سرگرمی‌ها را در اختیار داشته از تماشای فیلم خوش‌اش آمده است. در واقع هر چیزی جای خودش را دارد و هیچ چیز نمی‌تواند جای چیز دیگری را بگیرد. اگر کار ضعیف اکران نشود بچه‌ها نسبت به سینما علاقه‌مند می‌شوند. همین تبلت و بازی‌های کامپیوتری اگر به روزرسانی نشود آن را هم رها می‌کنند. اما ببینید چقدر هوشمندانه بازی‌ها را ارتقا می‌دهند و بازی‌های جدید به بازار عرضه می‌کنند و همچنان بازارشان را داغ نگه می‌دارند. ضمن اینکه هدف ما فقط پر کردن اوقات فراغت بچه‌ها نیست، بلکه باید رفتارهای درست را در خلال کارهایمان به بچه‌ها آموزش بدهیم. اما این آثار ساخته نمی‌شود و همین است که وضعیت فرهنگی و اجتماعی‌مان به این شکل درآمده است و اخلاق در آن جایی ندارد. ما داریم بچه‌هایمان را خودخواه بار می‌آوریم. در خانواده امثال ما که 6-5 بچه بودیم پدر و مادرمان با عدالت رفتار می‌کردند و ما می‌فهمیدیم غیر از ما کس دیگری هم هست. الان همه تک‌فرزندند بچه تمرین با هم بودن نمی‌کند و نمی‌تواند عدالت را تجربه کند.

به هر حال مسائل اجتماعی و شرایط اقتصادی در این قضیه دخیل‌ است و نمی‌توان انتظار داشت که مثل گذشته خانواده‌های ایرانی پرجمعیت داشته باشیم.

بله، درست است اول باید زیرساخت‌ها درست شود و بعد به مردم بگوییم بچه بیاورید. اعتقاد من این است که یا قید بچه‌دار شدن را بزنید یا اقلاً دو تا سه بچه بیاورید. بچه‌ای که تنهاست و خواهر و برادری ندارد، دخترعمو و پسرخاله هم ندارد با چه کسی بازی کند تنها می‌ماند «تبلت‌اش»! متأسفانه مفهوم خانواده در حال تغییر است و این خیلی خطرناک است. ما داریم یک مشت بچه خودخواه، خودمحور و لوس بار می‌آوریم و بعد از شرایط ناله می‌کنیم.

حیطه مورد علاقه شما نمایش عروسکی و کاراکترهای انسانی است. عروسک‌های کارهای شما همگی جان دارند، شخصیت‌ پردازی  مستقل و مختلفی دارند. با همه این احوال به اعتقاد شما در شرایطی که سینمای کودک در دنیا قلمرو فیلم‌های انیمیشن و دیجیتال شده است آیا نمایش عروسکی می‎تواند همچنان برای کودکان امروز جذابیت داشته باشد؟

اگر کار عروسکی خوب ساخته شود، علاقه‌مند می‌شوند. اگر برنامه خوب عروسکی یا غیرعروسکی ساخته شود، مطمئناً کودک استقبال خواهد کرد ولی وقتی ساخته نمی‌شود، چه چیز را دوست داشته باشد؟!

مسأله اصلی همین‌جاست که چنین کارهایی ساخته نمی‌شود. کارهای عروسکی که در گذشته ساخته می‌شد هم انتقال مفاهیم داشت و هم آموزش‌های مستقیم. همنسل‌های من «مدرسه موش‌ها» و «خونه مادربزرگه» را با دکورش، موسیقی‌اش و صداهای دوست‌داشتنی‌اش به خاطر می‌آورند، اما الان برنامه‌های تلویزیونی منحصر شده است به پلاتو و عروسک و خاله و عمو.

همین‌ها را هم که بیچاره‌ها می‌نشینند و می‌بینند. بیننده تلویزیون که فقط بچه‌ شهری‌ها نیستند، ببینید چه تعداد بچه‌های روستایی که دسترسی به هیچ چیز ندارند پای تلویزیون می‌نشینند. اگر ما برای آنها کار نکنیم به شبکه‌های ماهواره‌ای رومی‌آورند.

در چنین شرایطی که به نوعی چرخه تولیدات سینمایی و نمایشی برای کودکان از کار افتاده است پس برگزاری جشنواره‌های مختلف سینما و تئاتر و... کودک چه مناسبتی دارد؟

بالاخره اعلام موجودیت است. برگزار‌کنندگان این جشنواره‌ها با هزار بدبختی، مشکلات و بی‌پولی و بدون پشتوانه ارگان‌ها و سازمان‌های ویژه هر طور شده چراغش را روشن نگه می‌دارند. گرچه من هم معتقدم اول باید تولید را رونق بدهیم و بعداً جشنواره‌ها را برگزار کنیم اما اگر همین جشنواره‌ها هم نباشد، فاتحه همه چیز خوانده شده است. به امید اینکه وضع بهتر شود و آثار این تحریم از وضعیت اقتصادی مملکت پاک شود و خرده پولی هم به فرهنگ تزریق شود. من به کسانی که در جشنواره فیلم نوجوان و تئاتر کودک و نوجوان همدان شرکت می‌کنند خسته نباشید و خداقوت می‌گویم و برایشان آرزوی موفقیت دارم.

ایران
نظرات بینندگان