arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۲۳۴۳۰۹
تاریخ انتشار: ۵۸ : ۱۸ - ۱۲ آبان ۱۳۹۴

درباره تنهایی یک مربی بزرگ

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
فیلم در پرده سوم است که فابریزیِ درونگرا، برای نخستین بار ترس‌اش را بیرون می‌ریزد. به دامادش می‌گوید: «می‌دانی؟ هیچکس تنهاتر از یک مرد ثروتمند نیست.»
غافلگیرکننده‌تر از نتایج چلسی، خبری است که دیروز روزنامه‌های مختلف انگلیسی منتشرش کردند. یکی از بازیکنان چلسی گفته که ترجیح می‌دهد تیم‌اش با مورینیو ببازد، تا اینکه پیروز شود. پس از اخراج برندن راجرز، درست زمانی که رسانه‌های انگلیسی فضای وب را چراغانی کرده بودند برای ورودِ یورگن کلوپ، خوزه مورینیو مصاحبه‌یی کرد.



 مثل همیشه ابروی راست‌اش همزمان با استفاده از کنایه زبانی بالاتر از ابروی چپ بود: «تاسف‌آور است. حالا همین بازیکنان لیورپول می‌آیند می‌گویند که برای کلوپ هرچه توان داشته باشیم، می‌گذاریم. چرا همین کار را برای مربی قبلی‌تان نکردید؟ من با راجرز همدردی می‌کنم.»
چه اتفاقی افتاده است؟ بلا گوتمن مربی مشهور مجارستانی فصل سوم را برای یک مربی یک فصلِ مهلک می‌داند: «فصل سوم مربیگری در هر تیمی مهلک است. و اگر یک مربی بیش از این مدت، در یک تیم بماند، بازیکنان‌اش کم کم بی‌حوصله می‌شوند و تن‌آسا.» تابستان سال 2006 را به یاد می‌آورید؟ خوزه مورینیو پس از دو قهرمانی متوالی با چلسی در لیگ برتر، موهای نقره‌یی زیبایش را از ته تراشید. چرا؟ «این سومین فصل حضور من در چلسی است. دو بار قهرمان شده‌ایم اما فکر می‌کنم این فصل، کارمان خیلی دشوار است. می‌خواهم بازیکنان‌ام با نگاه کردن به چهره‌ی من، باور کنند که چه کار سختی پیش رو داریم. من خودم را برای نبردی دشوار آماده‌ کرده‌ام.»
مورینیو با موهای تراشیده، قهرمانی لیگ برتر را به منچستریونایتد واگذار کرد و در 20 سپتامبر 2007 بنا بر آنچه در رسانه‌ها «رضایت طرفین» اعلام شد، استمفوردبریج را ترک کرد. مربیان بزرگ، در سال سوم و چهارم متوجه می‌شوند که نیروی مخالف، نه فقط از سوی حریفان، که در رختکن تیم خودشان نیز افزایش یافته است؛ نیرویی تحول‌خواه.



برگردیم به گفته‌ی بازیکن چلسی: «ترجیح می‌دهم تیم‌ام با مورینیو ببازد، تا اینکه ببرد.» مورینیو مربی هر تیمی باشد، اصل «تبدیل فشار» را در فصل اول مربیگری‌اش به خوبی اجرا می‌کند. بنا بر این اصل، « همیشه باید سطح انرژی درون‌تیمی بیش از سطح فشارهای بیرونی باشد.»
اغلب مربیان برای بالاتر نگه داشتن سطح انرژی درون‌تیمی مقابل فشارهای بیرونی، می‌کوشند فشارهای بیرونی را پایین نگه دارند؛ می‌کوشند به این فشارها دامن نزنند؛ می‌کوشند تنش‌های بیرونی را کنترل کنند و پاسخ تند به مخالفان و منتقدان ندهند. مورینیو از مسیر دیگری پیش می‌رود: به جدل‌های رسانه‌یی و نقدهای تند واکنش تند نشان می‌دهد و سطح فشار بیرونی را بالا می‌برد و بعد توی تیم‌اش که از آن خانه‌یی امن ساخته، از پسران‌اش می‌خواهد بروند توی زمین پاسخ «دشمنان بیرون از خانه» را بدهند. جنگ، جنگِ «ما» و «دیگران» می‌شود.
بازیکنان مورینیو در فصل اول و دوم همکاری با او، پسرانی هستند که برای پدر، فداکارانه بازی می‌کنند. پدر، با تعداد زیادی مربی و روزنامه‌نگار درگیر شده و سطح تنش را بالا برده است. وظیفه پسر است که پدرش را از زیر فشار بیرون بیاورد. چگونه؟ ببرد. همین. پیروز شود و تنش را به هیجان تبدیل کند. همین است: مورینیو آنچنان که جاناتان ویلسون دو ماه پیش در گاردین نوشته بود، «با تنش کار می‌کند و اگر تنش در میان نباشد، خودش را آن ایجاد می‌کند و بعد با تنش پیش می‌رود.»



مورینیو استاد تبدیل تنش به هیجان است اما یک حقیقت مقابل روش او در کار است؛ حقیقتی که چندان رازآلود نیست: در درازمدت همه انسان‌ها به سوی سطحِ تنشِ کمتر تمایل دارند. همان پسرانی که حاضر هستند برای پدرِ تنش‌زای خود، با تمام توان بجنگند، پس از دو سال، به سوی تنشِ کمتر میل می‌کنند. آنان دیگر پسرانِ فرمانبری که تنش را به هیجان تبدیل کنند، نیستند. پسران مورینیو، وقتی می‌بینند در آغاز فصل سوم همکاری، پدر پزشک تیم را با توهین از باشگاه اخراج کرده، این سیگنال را می‌گیرند که «در سال سوم هستیم و هنوز این همه تنش داریم.»
پسران، رفتار پدر با کاپیتان تیم(جان تری) را می‌بینند و این پیام را می‌گیرند که «در سال سوم هستیم و وقتی کاپیتان تیم چنین شرایطی دارد، وای به حال ما.» پدر، برای برانگیختن انگیزه و توان پسران‌اش، برخی از آنان را تحقیر می‌کند؛ کاری که در فصل‌های قبلی، فقط با افراد بیرون از خانه می‌کرد. جنگ دیگر، جنگ افراد داخل خانه با نیروهای بیرون از خانه نیست. خانه، دیگر خانه‌ی امنِ سابق نیست.
مورینیو برای برانگیختن حس فداکاری پسران، این جدل‌ها را راه انداخته، اما روش‌اش دیگر جواب نمی‌دهد. پسران، از تنش زیاد خسته‌ شده‌اند. به همین سادگی. اکنون در حالی سطح تنش در داخل تیم بیش از پیش شده که سطح فشار عمومی، فشار رسانه‌ها و مقاومت تاکتیکی حریفان هم افزایش یافته است. مردِ قدرتمندی که توانسته بود بازیکنان خودش و رسانه‌ها را به توان فنی خود مطمئن کند، به تدریج تنها می‌شود.



او یک مرد قدرتمند است که با گذشت زمان، هم درون تیم و هم بیرون از تیم، آدم‌های زیادی خواهان توزیع شدنِ قدرت او هستند. او نمی‌خواهد قدرت را توزیع کند. او صاحب قدرت است. او همچنان از پسران‌اش می‌خواهد فداکارانه پدرِ قدرتمند را از زیر فشار بیرون بیاورند تا فضای خانه، امن بماند. بازیکنان اما آن همه تنش را تاب آورده بودند که به تنشِ کمتری میل کنند. این دژاووی مورینیو است: در فصل سوم در رختکن رئال مادرید، پسران دشمنان او شده بودند. سرخیو راموس و کریس رونالدو و کاسیاس، قدرت مطلق و تنش‌زای پدر را دیگر تاب نمی‌اورند. این دژاووی مورینیو است که یک بازیکن به خبرنگار مورد اعتمادش می‌گوید: «ترجیح می‌دهم تیم‌ام با مورینیو ببازد.»
دیوید مویس پس از برکناری از سرمربیگری منچستریونایتد، در بیانیه‌اش فقط از برخی بازیکنان یونایتد برای تلاش‌شان تقدیر کرد. گواردیولا در آخرین فصل حضور در بارسلونا، همه بازیکنان را همچون فصل‌های پیشین، حامی خود نمی‌دید. رایکارد در نیوکمپ همین شرایط را تجربه کرده بود. مربی هر چقدر بزرگ باشد، باز نیاز به کوشش صد در صدی واسطه‌یی به نام بازیکن دارد تا شغل‌اش را نگه دارد. مورینیو مصاحبه‌اش با خبرنگار اسکای اسپورت پس از باخت چلسی به لیورپول را به یاد می‌اورد. یادش می‌آید که خبرنگار بهش گفت: «احساس سرخوردگی می‌کنی؟ ما عادت نداریم تو را این جوری ببینیم. عادت داریم اغلب در حال حرف زدن از پیروزی، ببینیم‌ات.» پاسخ خودش را به یاد می‌اورد، در حالی که در دل‌اش حرف خبرنگار را باور نکرده بود: «ما گاهی می‌بریم، گاهی می‌بازیم. اما گاهی مسائل دیگری در کار است. گاهی باید با حریفان مختلفی جنگید و پیروز شدن در این جنگ‌ها، غیرممکن است.»



مورینیو به روشنی پسران‌اش را علیه خود می‌بیند، اما روشن نیست این ذهنیت او چقدر به حقیقت نزدیک است. مورینیو زمانی را به یاد می‌اورد که در آن پدر و پسران در استمفوردبریج یکدیگر را خیلی دوست می‌داشتند. مورینیو، به مویس و راجرز و گواردیولا و رایکارد و به این روزهای خودش فکر می‌کند. در ذهن‌اش این ‌می‌گذرد که «فوتبالِ شیرین، چقدر تلخ است. فوتبالِ نازنین، چه زشت است.» و احتمالا وقتی همسرش ازش می‌پرسد، به چی فکر می‌کنی خوزه، پاسخ می‌دهد: «می‌دانی؟ هیچکس تنهاتر از یک مربی بزرگ فوتبال نیست.»


منبع: هفت صبح
نظرات بینندگان