arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۲۶۶۰۲
تاریخ انتشار: ۴۷ : ۱۷ - ۰۳ خرداد ۱۳۹۰

آيا پاس و پيکان را علي آبادي به ليگ يک فرستاد؟

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
رسول بهروش
1 - با سقوط تيم هاي پيکان قزوين و پاس همدان به ليگ دسته اول باشگاه هاي کشور، يک بار ديگر پرونده کهنه «انتقال تيم ها» پيش روي منتقدان باز شد و پاي مهندس علي آبادي به عنوان مبتکر اين پروژه به ميان آمد.

اين روزها خيلي از کارشناسان و روزنامه نگاران دوباره يادي از رئيس سابق سازمان تربيت بدني مي کنند و او را در جايگاه متهم رديف اول افتادن پيکان و پاس مي نشانند. اين در حالي است که به نظر نمي رسد روايت اين دسته از دوستان در مورد اين ماجرا، دقيق و کامل باشد. بله؛ در اين که طرح انتقال اجباري و غيرکارشناسي تيم هاي تهراني به شهرستان ها، کاملا غلط و نابجا بود، ترديدي وجود ندارد، اما بي گمان اين برداشت هم که همه مصايب فوتبال ما و از جمله مشکلات تيم هاي منتقل شده، از اين طرح ناشي مي شود، اندکي مبالغه آميز به نظر مي رسد و عده اي از منتقدان در اين پروسه، عمدا ياسهوا آدرس غلط مي دهند.

2 - به اوضاع و احوال باشگاه پيکان در فصل گذشته توجه کنيد لطفا؛ مديرعامل جديد اين باشگاه، در بدو ورود تصميم گرفت از محمد احمدزاده به عنوان رهبر کادر فني تيمش بهره ببرد. پس از ناکامي اين مربي شمالي، محمود شيعي از حميد عليدوستي استفاده کرد و اين مربي را بعد از 9 سال دوري از ليگ برتر روي نيمکت پيکان نشاند و در نهايت براي نجات تيمش در مقطع پاياني فصل، سراغ محمد حسين ضيايي رفت و او را نيز بعد از ماه ها غيبت، با پيکان به ليگ حرفه اي بازگرداند.

آيا واقعا اتخاذ اين سياست هاي غلط و بهره گيري از مربيان بازنده و سوخته، هيچ نقشي در سقوط پيکان نداشته و فقط انتقال اين باشگاه به قزوين عامل ناکامي آنها بوده است؟ به نظر مي رسد نه در تهران، بلکه در ونکوور و نيويورک و کيپ تاون هم يک تيم با اين همه انتخاب غلط و ناآگاهانه مي تواند نامزد اصلي سقوط باشد! شرايط حاکم بر پاس همدان هم تقريبا به همين ترتيب است.

مي توان ريشه هاي ناکامي اين تيم را در پروژه «دست به سر کردن» اصغر مديرروستا در ميانه هاي فصل، خيلي راحت تر پيدا کرد تا اينکه بخواهيم نبش قبر کنيم و مدام مرثيه تکراري انتقال پاس را از سربگيريم.وقتي مديران سابق پاس قدر شرايط ابتداي فصل شان را ندانستند و با يک تغيير غير ضروري، بحث برانگيز و انرژي بر تيم شان را وارد بحران کردند، وقتي يک مربي اخراجي را بدون کار تحقيقي روي نيمکت نشاندند و وقتي هفته ها وقت را با محمود ياوري هدر دادند، چرا نبايد اسير سقوط مي شدند؟

به نظر مي رسد خيلي بهتر باشد در تحليل مسايل روز فوتبال ايران، کمي جدي تر باشيم و با معاف کردن عوامل دخيل در وقوع اتفاقات، سراغ تخطئه و ملامت تاريخ نرويم. شايد سهم مهندس علي آبادي هم در فرآيند سقوط پاس و پيکان محفوظ باشد، اما بي گمان نقش سؤمديريت امثال شيعي و ملاحي، قابل بحث تر است، همان طور که اشتباهات هدايتي نيز در تهران باعث شد ثروتمندترين تيم ليگ برتر ، بدون اين که به جايي منتقل شده باشد! - طعم تلخ سقوط را بچشد.
3 - اگر قرار است در مقام قاضي بنشينيم و با استناد به انواع ناکامي هاي باشگاه هاي انتقالي، طرح جابجايي تيم ها را هدف بگيريم، پس لازم است کمي منصف تر باشيم و برخي کاميابي هاي اين قبيل تيم ها را نيز از قلم نيندازيم. براي نمونه مي توانيم در مقابل سقوط پيکان و پاس، به بقاي سايپا، صبا و حتي راه آهن اشاره کنيم، يا حتي بالاتر از آن، اين نکته تاريخي را مرور کنيم که سايپا بعد از انتقالش به کرج، موفق شد تنها قهرماني تاريخ ليگ برترش را به دست بياورد و در کنار فولاد خوزستان، يکي از دو تيمي باشد که انحصار قهرماني هاي تهراني ها و اصفهاني ها در ليگ حرفه اي را در هم مي شکند. مبتکران طرح انتقال تيم ها، حتي مي توانند گامي به پيش بگذارند و در مورد تيم سئونگنام کره جنوبي حرف بزنند؛ باشگاهي که سال گذشته با شکست ذوب آهن ايران، قهرمان آسيا شد و البته در رزومه يک دهه اخيرش مي توان انتقال از يک استان کره به استاني ديگر در اين کشور را يافت!

واقعا چه مانعي وجود دارد در راه اينکه پايه گذاران ايده انتقال تيم ها، از سرگذشت تاريخي «شاهين» در اثبات حقانيت رويکردشان سند بياورند؛ تيمي تهراني که در يک پروسه زماني طولاني سر از بوشهر درآورد و حالا بخشي از هويت مردم اين شهر بندري تلقي مي شود. متاسفانه حتي از دليل قديمي کم تماشاگر بودن تيم هاي انتقالي هم نمي توان استفاده کرد، چرا که به سرعت اين سوال به وجود مي آيد که پس چرا تيمي مثل ذوب آهن يا تيم هايي مثل شهرداري تبريز و نفت تهران و استيل آذين که به هيچ کجا منتقل نشده اند و يا حتي پرسپوليس و استقلالکنوني تماشاگر ندارند؟

اصلا مگر شماره تماشاچيان امثال پاس و پيکان در تهران به صد نفر مي رسيد که حالا چيزي از دست داده باشند؟ آيا فراموش کرده ايم تراژدي پر کردن ورزشگاه دستگردي را با انبوه سربازان وظيفه در روز قهرماني پاس تهران؟!
4 - هدف اين نوشتار، به هيچ وجه دفاع از طرح غلط انتقال تيم هاي تهراني به شهرستان ها نيست که بي گمان فوتبال ما ديگر هرگز نبايد به چنين طرح هاي غيرکارشناسي و مطالعه نشده اي بازگردد. با اين حال فلسفه اصلي رقم خوردن اين سطور، در درجه اول سفارش به دوري از کلي گويي و احساسات گرايي است و اينکه نقش همه عوامل در وقوع ناکامي ديده شود و سپس توصيه به انصاف و اينکه پس از شمردن سياهي ها، شايد بشود سپيدي ها را نيز به حساب آورد
نظرات بینندگان