arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۲۸۴۱۵
تعداد نظرات: ۴ نظر
تاریخ انتشار: ۲۰ : ۱۷ - ۲۵ خرداد ۱۳۹۰

دروغ بزرگي به نام افسردگي!

بله درست خوانديد، افسردگي يک دروغ است! دروغي که ساليان سال به من و شما تلقين کرده اند وهمين دروغ باعث به وجود آمدن خيلي از بدبختي ها ومصيبت ها شده است، البته خيلي ها از قبل اين دروغ نان خورده اند!
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

علي اکبري: بله درست خوانديد، افسردگي يک دروغ است! دروغي که ساليان سال به من و شما تلقين کرده اند وهمين دروغ باعث به وجود آمدن خيلي از بدبختي ها ومصيبت ها شده است، البته خيلي ها از قبل اين دروغ نان خورده اند!

چرا دروغ ؟

افسردگي يک حالت دروني است و ربطي به حالت بيروني ما ندارد. يعني من و شما در اثر يکسري رفتار و حرکات واحساس،عادت کرده ايم به رخدادي صفت هاي خوب، بد و اسفناک نسبت بدهيم و جالب تر اينکه من وشما به واقعه اي لقب اسفناک مي دهيم و ديگري به آن «بد» مي گويد.
بنابراين افسردگي يک حالت ذهني است، در اثر برآورده نشدن نيازهاي بنده و جناب عالي و واکنش من وشما دربرابراين برآورده نشدن، نشان دهنده ميزان افسردگي من وشما خواهد بود.
مواد لازم براي افسردگي:شانه هاي افتاده، پيشاني گره کرده، لب و لوچه آويزان ،نگاه سر به سمت پايين، قدم ها بي هدف لباس هايمان نامرتب به همراه ماده اصلي !
اگر باورنمي کني همين چندکاررا انجام بده و ببين که چقدر راحت حالت افسردگي در تو بروز مي کند. امتحان کن .
البته براي افسردگي کامل احتياج به يک «ماده اصلي» هم دردي، که اين ماده اصلي به جناب عالي کمک مي کند تا آخرعمر افسرده بماني يا حتي اگر از اين ماده اصلي درست استفاده کني، مي تواني خودکشي کني!

ماده اصلي چيست ؟

يک فکر، خوف يا رخداد وحشتناک که در زندگي جناب عالي رخ داده و سبب شده اوضاع زندگيت را دگرگون کند و فاتحه همه چيز را خوانده!
انواع ماده اصلي در ايران:
1 - خيانت نامزد يا همسر انسان
2 - ورشکستگي مالي «در حدصفر يا زير صفر »
3 - جواب رد شنيدن از دختري که عاشق او بودي
4 - ازدست دادن عزيزان خود
5 - نداشتن زندگي دلخواه «زندگي خوب و سالم، راحت و مرفه»
6 - خوبي کردن بيش از حد به ديگران و در ازاي آن ديدن نامردي ازايشان
و انواع ديگر را مي توانيد به اين موارد بيفزاييد.
پس تا اينجا فهميديم فرمول افسردگي:
شانه هاي افتاده + لب و لوچه آويزان + پيشاني گره کرده +لباس نامرتب + قدم هاي بي هدف + يک رخداد ناجور به عنوان ماده اصلي
خبر خوب: درمان فوق العاده راحت است!
در اين فرمول بالا به جز ماده اصلي، همه عوامل را به اختيار خودت و بدون تلاش خاصي مي تواني تغيير بدهي .
شما راحت مي توانيد شانه هايتان را راست نگه داريد و مانند يک انسان هد فمند و متفکرراه برويد.

از کجا شروع کنيم؟

قرص ضد افسردگي شماره 1: «حالات خودت را تغيير بده تا حالات روحي تو شروع به تغيير کنند»
1 - شوخي نمي کنم، تغيير حالات جسمي 50 درصد بهبودي شماست، پس از همين الان شروع کنيد.
بررسي واضح تر ماده هاي اصلي براي ازبين بردنشان:
1 - يک عمر زندگيم را پاش گذاشتم، بچه هاش را بزرگ کردم، رفت يک دختر 25 ساله گرفت، «مرتيکه عوضي»
2 - آقاي مهندس علي اکبري! به علت بحران اقتصادي وعوامل نامعلومي که هيأت مديره تشخيص داده شما ازامروز اخراج هستيد. «خدايا حالا جواب مرجان راچي بدهم،به بچه ها چي بگويم، جواب صاحبخانه را کي بده؟»
3 - خانم «ف.ه» شما سرطان داريد و متأسفانه تا 2 ماه ديگر بيشتر زنده نمي مانيد.
4 -مرتيکه عوضي 12 سال خونم را تو شيشه کرد ،حالاهم که جدا شده ايم تهديد مي کند که حق نداري ازدواج کني!
5 - 15 سال به خاطر توواون خواهرت پا رو تمام خواسته هايم گذاشتم، هم پدرتون بودم و هم مادرتون حالا برگشتي جواب من رو اينطور مي دي، بچه نمک نشناس «گستاخ»
6 - ديگه به اينجام رسيده ، 27 ساله دارم با اين مرد زندگي مي کنم، يکبارنپرسيد توکيفت پول هست، چيزي احتياج نداري؟ کيف و کفش بچه ها را با کدوم پول خريدي ؟ «دريغ از يک ذره احساس مسؤوليت»
7 - خدايا! يک پدر ومادر چقدر نفهم؟ ها؟
يک دختر بچه 15 ساله وقت بازي کردنشه يا شوهر کردنش؟
خودت شاهدي که اين مرد چه بلاهايي برسر من نياورده !
« 20 سال تفاوت سني به خدا اين نامرديه»
8 - چقدر خورد بشم، چند بار له بشم؟ چند بار؟
چند بار بايد بيام خونه و ببينم که يک نفر ديگه توي خونه منه؟ چند بار، ها؟
«اين شوهره يا...»
1 ) شک نکن که حيوونه ولي گاهي اوقات شما هم در حيوون شدن ايشان نقش داشتي !
9 - خدايا چي شده ؟ يک دفعه چه اتفاقي افتاد؟
اولش همه چيز خوب بود، رفتم خواستگاري اول به نظر آدم هاي خوبي مي آمدند، ماهم آدم هايي بدي نبوديم، مراسم را برگزار کرديم بعد از اون همه، بگير و ببند و خرج رفتيم سر خونه زندگيمون يک دفعه دختر گفت، من طلاق مي خواهم!
گفتم: آخه چرا؟
گفت: من طلاق مي خواهم تازه بايد مهريه ام را هم بدي « 1364 سکه طلا»
گفتم: کف دستي که مو نداره بيا بکن.
گفت: بري زندان مو در مياره !
«خدايا اين ديگه چه مصيبتي بود».
10 - وضع ماليمون خيلي خوب بود، ولي نمي دونم يکدفعه چي شد که بابا شروع کرد به ضرر دهي، در عرض 2 سال 80 درصد اموالش را از دست داد، اون موقع من 17 سال داشتم و بابا هميشه مي گفت: جوش نزنيد درست مي شه، ولي يک دفعه خودش سکته کرد و مرد! کم کم بقيه پول هاي مانده از بابا خرج شد و من موندم و مامان. من ازدواج کردم مامان تنها تر شد. مامان تعادل عصبيش را از دست داد .برديمش آسايشگاه رواني! من هم خيلي بهتر از مامانم نيستم.
11 - بابام کارمند يک اداره دولتي بود، هميشه مي گفت: زن اين حقوق اين ماه دست تو، من فقط ده هزار تومان بابت اياب وذهاب وکاراي شخصي ام بر مي دارم ،طفلک مادرم هفته اي 3 بارسوياي خالص درست مي کرد و بعد به ما مي گفت: سويا با گوشت درست کردم! از خيلي از خرج هاي واجبش مي زد تا من و خواهرم و بابام احساس سختي نکنيم- بابا آدم زرنگي بود،کم کم از يک کارمند ساده تبديل به مديرعامل اداره شد و وضعمون روزبه روز بهتر شد، خانه خريديم «ويلايي»، ماشين خريديم « دوتا» و اوضاع خيلي خوب شد، ولي بابا اعصاب نداشت!

يک داستان کوتاه

آقاي بابا خان بعد از 27 سال و اندي زندگي مشترک با يک دختر خانم بيوه جوان 27 ساله ازدواج موقت کرد و يک روز در کمال وقاحت اومد گفت: من عاشق اين دختر شده ام و قصد دارم ازدواج دايم بکنم.
طفلي مادرم، حرفي نزد! نمي دونم چرا؟ ولي فکر کنم به خاطر کنکور من و خواستگار زهره خواهرم بود، گفت:مرد يک مقدار آرومترحرکت کن،بزارعلي کنکورش را بده،زهره هم جواب مثبت به خواستگارش بده و بعد اقدام کن !
بابا گفت باشه. من کنکور را دادم. زهره هم ازدواج کرد. يک دفعه بابا گفت: خب زهره که تا چند ماه ديگه مي ره خونه شوهرش- اين خونه هم که براي تو ومامانت بزرگه، براتون يک خونه کوچکترمي گيرم! مامان گفت: مي خواي اين جا را اجاره بدي ؟ بابا گفت شما اين طور فکر کن! به هرحال سرتون را درد نياورم پدرم کاري کرد که مادرم بعد از 27 سال واندي زندگي بگه «مهرم حلال جونم آزاد» طفلي مامانم داره ديوانه مي شه ،روزي 7 تا قرص مي خوره، من هم لنگ در هوا، فقط جاي شکرش باقيه که زهره شوهر خوبي گيرش اومده .
***
«قرص ضد افسردگي 2 »: «مسؤوليت اعمال خودت را بپذير و بدان که هميشه طرف مقابل تو تقصير کار نيست».
چرا چاق هستي؟ من استعداد چاقي دارم و پدرو مادرم هم از بچگي به تغذيه من توجه نکردند.
چرا معتاد شدي؟ رفيق ناباب!
چرا طلاق گرفتي؟ چون شوهرم مرد زندگي نبود!
چرادرس نخوندي؟ چون پول نداشتيم، تازه بابام نمي گذاشت درس بخونم، مي گفت بايد بري سر کار.
چرا خونه نداري؟ چون با اين اوضاع مالي کسي نمي تونه خونه بخره.
چرا افسرده هستي؟ مگه نديدي چه جوري سرم را کلاه گذاشتن و دار و ندارم را بردند!
روي اين کره خاکي تعداد کساني که مسؤوليت اعمالشان را قبول مي کنند بسيارکم هستند، يعني اينکه بهش بگي چرا معتاد شدي؟ رک و راست بگه: «اراده ضعيفي داشتم.»!

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۴
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
من
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۲۲:۰۶ - ۱۳۹۰/۰۳/۲۵
0
9
خوب اخرش چی گفتی؟
ناشناس
|
NORWAY
|
۰۳:۳۸ - ۱۳۹۰/۰۳/۲۶
0
1
man fekr mikonam nevisandeh ehtiyag ba ravanpezeshk va komak dareh.
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۹:۴۳ - ۱۳۹۰/۰۳/۲۶
0
1
خدا همه بیماران را شفای عاجل دهد ما که چیزی از این مطلب نفهمیدیم.
ناشناس
|
BRAZIL
|
۱۶:۳۸ - ۱۳۹۰/۰۴/۰۸
0
0
خدا یا افسرذگی وقتی تبدیل به دیوانگی برسد بهترین جا همان دارالمجانین همدان است
نظرات بینندگان